جمعه, ۱۹ بهمن, ۱۴۰۳ / 7 February, 2025
مجله ویستا

رابطه با جنس مخالف


رابطه با جنس مخالف

یکی از مهمترین مسائلی که ذهن عالمان علوم اجتماعی و روانشناسی اجتماعی را به خود مشغول نموده است رابطه با جنس مخالف و نحوه و حد برقراری این ارتباط است

یکی از مهمترین موضوعاتی که ذهن اغلب عالمان علوم اجتماعی و روانشناسی را به خود مشغول نموده مسئله ارتباط دو جنس و نحوه آن می باشد.

در این میان دین نیز به منزله قانونی که برای زندگی انسانها وضع شده وارد میدان شده و به اظهار نظر پرداخته است.

هرچند ما معتقد به کامل بودن شریعت اسلام هستیم لکن این مقاله فعلا نگاه برون دینی به این مسئله دارد.اگرچه نظرات علمای دینی نیز بعنوان یکی از مواضعی که در این رابطه اتخاذ می شود در ادامه خواهد آمد.

۱) قطع هر گونه رابطه ای

هرچند تفکر سنتی متحجر به قطع هر گونه ارتباط بین زن و مرد توصیه می کند ولی رواج فراوان وسائل ارتباطی و نحوه سلوک مردمان در زندگی مدرن عملا راه را بر اجرای چنین تزی بسته است و به ندرت و شاید در حداقل عدد ممکن بتوان افراد یا گروههایی را یافت که به چنین رویه ای روزگار می گذرانند.

رشد علمی و عقلی و تکنولوژیکی جوامع در حال توسعه، زن را در جامعه به سمت همپایی با مرد پیش می برد تا جایی که در پستها و مقامات عالی مانند مقام وزارت یک دولت بتواند ایفای نقش کند.

برنامه های صدا و سیما و فیلم های سینمایی نیز در این روند به دامن زدن هر چه بیشتر به این فضا می پردازند و اینترنت نیز تقریبا در اکثر قریب به اتفاق خانواده ها جای پای خویش را باز کرده است.

از همه اینها گذشته، آموزش و تحصیل رایگان که اکنون دیری است یکی از حقوق مسلم هر شخص بدون توجه به جنسیت وی دانسته شده از اوان کودکی، برخوردها و تعاملات و در اجتماع قرار گرفتن را برای بانوان به امری عادی تبدیل کرده است.

تمام این اتفاقات موجب شده تعداد معتقدین و عاملین به این نحوه ارتباط سیر شدید نزولی به خود گرفته و به سمت صفر میل کند.

۲) ارتباط کامل و بی قید و بند

تقریبا در تمام موضوعات، "اطلاق" ، کلام ناصوابی است و راه به جایی نمی برد. در مورد ارتباط زن و مرد نیز این گزاره صادق است.

شاید هیچ کس نباشد که ارتباط مطلق و بی هیچ قید و بند را بپذیرد و صحیح بداند. زیرا هر کسی در زندگی برای خویش حریمی قائل است که دوست ندارد دیگری در آن وارد شود. این حریم ها و مرزها از طرف شخص با افراد مختلف در فواصل مختلف تعریف می شود و در صورتی که کسی از حد خویش فراتر رود موجبات اعتراض آن شخص را فراهم می نماید.

بر این اساس، "تجاوز" نیز – برخلاف تصور موجود – تنها به معنای برقراری ارتباط جنسی نخواهد بود و در صورتی رفتاری نام "تجاوز" به خود می گیرد که از حریم و مرزهای تعیین شده توسط شخص فراتر رفته و این عمل بدون رضایت وی صورت گرفته باشد.

چندی قبل در آمریکا خانم کارمند هتلی از یکی از سرشناس ترین بازیکنان بسکتبال آمریکا به دلیل تجاوز شکایت کرد. هرچند متهم مدعی بود که این ارتباط با موافقت خود آن خانم در اتاق وی صورت گرفته است، ولی آن خانم می گفت که به برخی از مراحل راضی نبوده است.

این همان معنای تجاوز است.

حال، این حریم و مرزی که توسط خود شخص تعیین می شود در مصادیق مختلف عقب و جلو می رود و فرق می کند.طبیعی است که این حریم نسبت به اعضای خانواده نزدیک تر به حریم شخصی شخص و هرچه دورتر می رویم دورتر می شود.این بدین معناست که حتی اگر اعضای خانواده که شاید نزدیکترین افراد به فرد باشند از حد خویش فراتر روند و در حریم شخصی فرد داخل شوند نیز مورد اعتراض و انتقاد وی قرار می گیرند.

از این جهت نمی توان ارتباط بی قید را صحیح دانست. زیرا حریمهای خانوادگی و گروه دوستان و همسالان و ... از این امر ممانعت به عمل می آورد.

۳) ارتباط مقید

علمای دینی غالبا معتقدند ارتباط باید در حد ضرورت باشد. این نحوه ارتباط هم موجب حفظ حریمها در جامعه می شود و هم با وجود آنها، شخص احساس امنیت می کند.

اما با توجه به ادله و قرائنی که در مورد اول بیان شد، در عالم واقع، امکان اینکه این اتفاق بیفتد وجود ندارد.

نیم نگاهی به اوضاع اجتماعی دنیای امروز این مطلب را بر هر کس روشن می کند که بسیاری حریمهایی که تا پیش از این بین افراد تعریف شده بود با خواست خود افراد، شکسته و از میان برداشته شده است.

یعنی دیگر نه زن و نه مرد هیچکدام آن حریمها را برای خود قائل نیستند. از این رو "ارتباط در حد ضرورت" نسخه ای است که شاید نتواند به منصه ظهور برسد و در جامعه خود را بنمایاند.

اما بسیاری از حریمها هنوز در بسیاری از خانواده ها و افراد وجود دارد که باید به رسمیت شناخته شود.

مثلا زن وقتی ازدواج می کند بین خود و دیگران مرزهای جدیدی می کشد و برخی مرزهای پیشین را جابجا می کند. مرد نیز بعد از ازدواج به چنین عملی دست می زند.

این مرزها باید از سوی دیگر افراد به رسمیت شناخته شوند. گاهی این مرزها در گروهها و طبقات اجتماعی خاص، عقب تر یا جلوتر از مرزهای عمومی جامعه است ، اما آنچه حائز اهمیت است این است که در برخورد با هر کسی از مرز تعریف شده او نباید فراتر رفت.

یعنی نباید گفت که من به حجاب اعتقادی ندارم و شخص مقابل باید به عقیده من گردن بنهد. بلکه در رابطه باید بنا را بر قیود و حدود طرفی گذاشت که برخود و روابطش قیود بیشتری وضع کرده است.

چه بسا کسی ازدواج هم کرده باشد ولی در فرهنگی رشد پیدا کرده باشد که حتی بعد از ازدواج ارتباطات آزاد را محدود نکند و چه بسا کسی در تمام عمرش مرزهای ارتباطی اش را بسیار سخت گیرانه تعیین کرده باشد.

ارتباط مقید یعنی این قیدها رعایت شود.

وقتی قرار است بین دو نفر ارتباط برقرار شود حق این است که حد برخوردها و تعاملات و رفتارها بر مرزهای کسی تعیین شود که آن را سخت تر و تنگ تر گرفته است.

یکی از دلایلی که معتقدین به "ارتباط در حد ضرورت" بر اثبات نظرشان می آورند خطراتی است که ممکن است در صورت عدم رعایت این نحوه ارتباط متوجه طرفین شود که از ناراحتی های روانی و تضعیف مبانی دینی و مذهبی گرفته تا از هم پاشیدن زندگی ها و گسستگی نظام خانوادگی را شامل می شود.

باید به این نکته اذعان کرد که دلیل گسستگی نظام خانوادگی و از هم پاشیدگی زندگی را نمی توان ارتباط دو جنس با یکدیگر دانست.

شاید این ارتباط مزید بر علت شده باشد، ولی اصل علت این نیست.

غالب روانشناسان به این معترفند که اگر برخوردی یا ارتباطی با کسی غیر از همسر، به از هم گسیختن نظام خانوادگی منجر شود، علت را باید در روابط بین زوجین در همان خانواده و نحوه تربیت ایشان در خانواده خویش پیش از ازدواج و اختلافات فرهنگی و اعتقادی و زمینه های متفاوت رشد ایشان دانست.

ارتباط با جنس مخالف تنها جرقه ای بوده که به انفجار این اتاق پر شده از گاز انجامیده است.ولی عامل اصلی این انفجار و خراب شدن این خانه شامل عللی مانند نشت لوله گاز و بسته بودن پنجره ها و ... می باشد نه جرقه.

اگر این علل از سر راه برداشته شده بود صد تا جرقه هم زده می شد هیچ انفجاری رخ نمی داد.

هرچند این نیز صحیح است که اگر آن جرقه زده نمی شد انفجار هم صورت نمی گرفت، ولی نمی توان این را کتمان کرد که خفگی موجب مرگ اعضای آن خانه می شد.

یعنی برای اینکه نظام خانواده حفظ شود نباید رفتار پلیسی و امنیتی را برای زوجین تجویز کرد. بلکه ابتدا در نوع و نحوه انتخاب همسر باید آموزشهای مختلف را به افراد در آستانه ازدواج داد و بعد نحوه زندگی مشترک و نحوه سلوک و رفتار با شریک زندگی و درک متقابل و ... را به ایشان آموخت. آنگاه می توان ادعا کرد که اگر هر یک از زوجین به هردلیلی با جنس مخالف ارتباط برقرار کند خطری زندگی ایشان را تهدید نمی کند.

نکته دیگری که باید در اینجا تذکر داد این است که ما به هیچ وجه نمی توانیم کسی را بطور کامل تحت نظر بگیریم. وارد کردن اینگونه فشارها نمی تواند مانع ارتباط گیری شخص با دیگران شود بلکه وی را در این ارتباط گیری حریص تر می نماید.

زیرا در صورتی که به هر دلیلی هر کدام از اهرمهای حفاظتی و هرکدام از عوامل فشار، لحظه ای از وی برداشته شوند فرد بی محابا به ارتباط گیری افراطی روی آورده که معمولا از ارتباط در حد معمول نیز می گذرد و ایجاد ناامنی برای دیگران را در پی خواهد داشت.

در اینگونه موارد شخص به فنری می ماند که تحت فشار نگه داشته شده است و به محض اینکه این فشار بر طرف شود می پرد و این تنها نتیجه در فشار قرار دادن است.

در مورد ناراحتی های روانی نیز باید گفت که عکس این قضیه صادق است. یعنی بستن هر گونه ارتباط بین دو جنس مگر در حد ضرورت همانطور که در بالا گفته شد موجبات ایجاد حالت حریصانه به ارتباط را در شخص فراهم می کند که خود نوعی بیماری روانی است.

فروید اولین کسی بود که به این معضل از این چشم انداز نگریست، هرچند وی در نظریه خویش افراط کرد و ریشه تمام مشکلات روحی و روانی را سرکوبی غریزه جنسی دانست که حرف ناصوابی است.

جامعه سالم جامعه ای است که روابط زن و مرد از حالت تابو و منطقه ممنوعه خارج شده باشد و آنقدر این روابط حالت عادی و طبیعی به خود گرفته باشد که نگاه جنسی و تصاحب طلبانه در آن راه پیدا نکند و طرفین به یکدیگر نه به چشم زن یا مرد بلکه به چشم یک انسان نگاه کنند و رفتارهای خویش را بر این بنیان پایه گذاری کنند.

پر واضح است که این اتفاق مانند دیگر اتفاقات اجتماعی، اتفاقی "زمان بر" است و روندی باید طی شود تا جامعه به این مرحله از رشد برسد و نمی توان با تغییر برخی اهرمها منتظر نتیجه فوری بود.

محمد امین تاجور