سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

لا ك پشت واژگون شده اقتصاد در نبود سرمایه های اجتماعی


لا ك پشت واژگون شده اقتصاد در نبود سرمایه های اجتماعی

در بحث های نوین اقتصادی و اجتماعی مفاهیمی وجود دارند كه در دنیای امروز تا حد زیادی بسیاری از كارشناسان و اهالی فكر را در حوزه اقتصاد به خود مشغول كرده اند این مفاهیم هرچند كه تا حدی دیر اما به ایران نیز رسیده اند و اكنون جنگی پر سر و صدا میان طرفداران تعاریف و الگوهای متعدد اقتصادی و یا حامیان راهبردهای متفاوت برای رسیدن به توسعه وجود دارد یكی از این ویترین های اجتماعی و اقتصادی سرمایه اجتماعی است

در بحث‌های نوین اقتصادی و اجتماعی مفاهیمی وجود دارند كه در دنیای امروز تا حد زیادی بسیاری از كارشناسان و اهالی فكر را در حوزه اقتصاد به خود مشغول كرده‌اند. این مفاهیم هرچند كه تا حدی دیر اما به ایران نیز رسیده‌اند و اكنون جنگی پر سر و صدا میان طرفداران تعاریف و الگوهای متعدد اقتصادی و یا حامیان راهبردهای متفاوت برای رسیدن به توسعه وجود دارد. یكی از این ویترین‌های اجتماعی و اقتصادی <سرمایه اجتماعی> است.

پدیده‌ای كه چند سال پیش گروهی از نظریه پردازان اقتصادی آن را بستری برای توسعه اما غیر قابل دسترس در كشورهای نفتی معرفی كردند. البته این تنها شامل سرمایه اجتماعی نمی‌شود بلكه بسیاری از مولفه‌های اقتصادی فقط باید در حد تئوری برای كشورهای نفتی آراسته شوند. چون در این گونه از كشورها دولت‌هایی شكل می‌گیرند كه با اتكا به نفت خود را بی نیاز از هر برنامه اقتصادی می‌دانند. این یك واقعیت است. بوی نفت مشام دولت‌های نفتی را در طول تاریخ پر كرده است و حالا‌ دیگر به سختی می‌توانند رایحه تغییر و تحولا‌ت اقتصادی را برای وصل شدن به توسعه درك كنند. البته باید به دولت‌های نفتی حق داد. خاصیت پول‌های باد آورده چیزی جز تك محور بودن و جدا شدن از جریان پاسخگویی نیست. برای همین دولت‌های نفتی بیش از آن كه به یاد بیاورند ماهیتی زمینی دارند و انتخاب شده‌اند تا انضباط را در میدان فعل و انفعالا‌ت اقتصادی حاكم كنند، در بهترین حالت در این لا‌یه فرو می‌روند كه فرمانروایان اقتصاد هستند، با جیب‌هایی پر از پول نفت كه باید آن را برای خوشبختی و سعادت خود(در درجه نخست) و سایر مخاطبان اقتصاد(در مرحله دوم)خرج كنند. به نظر می‌رسد مشكل كار یا همان دلیل دور از دسترس بودن بازی‌های نوین اقتصادی در جایی مثل ایران از همین جا آغاز می‌شود. حالا‌ شاید بهتر بتوان از سرمایه اجتماعی سخن گفت و یا به فهم دلا‌یل عدم دستیابی به آن نزدیك شد. ‌

محسن رنانی، تحلیل گر برجسته اقتصادی به سادگی جعبه سرمایه اجتماعی را باز می‌كند. او می‌گوید اگر در زمین فوتبال، بازیكنان سرمایه انسانی هستند و امكانات موجود نیز سرمایه‌های مادی و یا اقتصادی، قواعد و هنجارهای اخلا‌قی به همراه یك داوری بی طرفانه و مدرن نیز سرمایه اجتماعی است كه مثل چسب یا روغن، انسان را در محیط تعاملی مشخص، برای رسیدن به هدف برتر اقتصادی جمع می‌كند. یعنی همان چیزی كه امروز در دنیای توسعه یافته وجود دارد. در آن كشورها هیچ گاه یك عنصر اجتماعی در سطح بسیار گسترده پاسخگوی چرایی اخلا‌ق فردی نیست اما به واسطه روغن سرمایه اجتماعی ملزم به رعایت خصوصیات اخلا‌ق اجتماعی است. چون توسعه قطاری فرض شده است كه هر كوپه آن را یك نیروی اقتصادی به جلو هدایت می‌كند. (البته با فرمان قواعد و قوانین تعریف شده.) كند راندن و یا تند راندن بدون ضابطه محور این حركت را دچار از هم گسیختگی می‌كند. اما اگر تعصب را كنار بگذاریم به خوبی مشاهده می‌شود، در اینجا آنقدر كه كنشگران اجتماعی ملزم به رعایت هنجارهای فردی هستند نیازی به همراهی با قواعد اجتماعی احساس نمی‌كنند. برای همین مدار توسعه همواره نمك گیر تك مضراب‌هایی بوده است كه پروژه مشاركت را دورتر و دورتر كرده‌اند. یعنی همان پروژه‌ای كه تئوریسین‌های توسعه در دنیای امروز آن را ضروری ترین نیاز برای ارتقای اقتصاد می‌دانند.

‌ باور كنید هیچ خصومتی با دولت اقتصادی وجود ندارد و نمی‌توان به راحتی این واقعیت را به بایگانی فرستاد كه دولت‌های نفتی یا دولت‌هایی با خاصیت اقتدار گرایی دلیل اصلی این لنگی بزرگ هستند. یك بار دیگر اما باید یادآور شد كه نفت محور بودن، زیر بنای رفتار دولت‌هایی از این دست را تشكیل داده است. پر بودن خزانه از پول‌های موجود در اقتصاد تك محصولی نخستین قدم برای عبور از روی قانون است. نفتی‌ها در طول تاریخ نشان داده‌اند كه ناكارآیی‌های خود را با دلا‌رهای نفتی استتار می‌كنند. برای همین به طور طبیعی نیازی به قانون احساس نمی‌شود و می‌توان با مهارت در جهت توجیه قانونی رفتار حركت كرد.

‌ وقتی دولت میزبان تریبون نفی قانون و هنجارهای شناخته شده برای گسترش سرمایه اجتماعی باشد، مردم با گشاده دستی بیشتری به این كار اقدام می‌كنند. آنوقت در یك فرآیند خودكار سرمایه اجتماعی به شوخی عملیاتی در اقتصاد تبدیل می‌شود. چون همانطور كه فوكویاما می‌گوید این سرمایه جز با رفاقت یا همان تعامل دولتی‌ها با غیر دولتی‌ها به دست نمی‌آید. در چنین حالتی مالكیت شاید پیش مرگ اصلی افت و سقوط اقتصاد باشد. در نبود دایره ارزش‌ها و هنجارهای اخلا‌قی و عرفی حفاظت از مالكیت در مرحله نخست برای دولت و در گام بعد برای سایر كنشگران اقتصادی تبدیل به یك شعار و یا شاید پز اقتصادی شود. حالا‌ آسوده تر می‌توان معنای هزینه مبادله و رشد كودكانه منحنی‌های اقتصادی را درك كرد. جالب اینجاست كه در شرایط اقتدار دولت اقتصادی، وابسته به درآمدهای نفتی و بدون وجود سرمایه اجتماعی مضحك ترین كار تجویز تند الگوهای نئوكلا‌سیكی یا اقتصاد بدون هر گونه قید در بازار معرفی شده است. یعنی اقتصادی كه راویان آن، رقابت را اصلی ترین عنصر اقتصادی می‌دانند كه در نبود سرمایه اجتماعی می‌تواند به شاخصی كاملا‌ خنثی تغییر شكل دهد. برای اثبات این موضوع خیلی دور نباید شد. اقتصاد همین روزهای ایران بهترین نمونه است. آیا در شرایط فعلی هر یك از كارشناسان و صاحب نظران اقتصادی می‌توانند مدعی شوند كه در اقتصاد پدیده‌ای به نام رقابت(در حد قابل قبولی) وجود دارد؟ پاسخ این پرسش بدون شك منفی است. زیرا رقابت تا حد بسیار زیادی از عقلا‌نیت اقتصادی فرمان می‌گیرد و اگر در جامعه‌ای ابزارهای كنترلی یا همان ارزش‌های سرمایه اجتماعی وجود نداشته باشد، با خیالی آسوده و فقط در حد تئوری نمی‌شود مدعی عقلا‌نیت شد.معادله بسیار ساده است. در چنین جامعه‌ای زود تر رسیدن و لمس كردن خط پایان بیشتر از خود هدف ارزشمند فرض می‌شود و از دولت اقتصادی تا سایر فعالا‌ن همه میخواهند نخستین پیكری باشند كه روی اتوبان اقتصاد قدم می‌زند. این اتوبان را از دور تجسم كنید. گروهی از كنشگران اقتصادی را می‌بینید كه به یكدیگر با خشم تنه می‌زنند و در نهایت نیز دولت برنده بازی راگبی خواهد بود. چون اقتدار حاكمیتی برای او یك مزیت است. ‌

می گویند فرانسیس فوكویاما همیشه چنین جامعه‌ای را به لحاظ اقتصادی به لا‌ك پشتی تشبیه می‌كرده كه واژگون شده است. یعنی بدترین حالت برای ادامه زندگی، حتی در چند دقیقه و چند ساعت. فكر می‌كنم تمام اعضای اقتصاد ایرانی بتوانند برای ثانیه‌ای طعم لا‌ك پشت بودن را درك كنند. منتهی لا‌ك پشتی كه در ضربان معكوس قدم‌ها، پشت بر زمین زده است. ‌

در این وانفسا اما ادعای دیگری نیز وجود دارد. گروهی بر این باورند كه ایران در تاریخ حاضر به هر جا كه رسیده باشد و هر روزگاری را كه مزمزه كند، موقعیتی مناسب نیز در جیب دارد و آن هم عبور از روی فقر تئوریك است. حتما گمان می‌كنید كه این جمله راهی برای فرار از بن بست اقتصاد ایرانی است اما به نظر می‌رسد باید به طرفداران این نظریه حق داد. هر چند كه تا مرزهای تولید‌اندیشه فاصله بسیار زیادی وجود دارد ولی تئوری‌های بسیار زیادی در ایران دست به دست می‌شود و معتقدین به آن حتی از تولید كنندگان این فرم‌های فكری حرارت بیشتری دارند. مثلا‌ اگر<فون‌هایك> زنده بود شاید به عنوان یكی از بزرگان افتصاد سرمایه داری در مقابل بنیاد گرایی سرمایه می‌ایستاد و یا فیلسوفی لیبرال نظیر<كارل پوپر> با ایدئولوژی شدن سفت و سخت اقتصاد بازار مبارزه می‌كرد. او با هر گونه چپ شدگی مخالف بود و در< درس این قرن> تكلیف خود را با اقتصاد بازار وقتی به بنیاد گرایی می‌رسید مشخص كرد. اما فارغ از انگاره علمای فكری اقتصاد، اكنون چپ زدگی در دل تئوری‌های اقتصاد بازار مشاهده می‌شود و یا از سوی دیگر هستند افرادی كه همچنان سرمایه برای آنان اتوپیای وحشت است و درست در زمانی كه دولت عامل اصلی شكست سرمایه اجتماعی است بر این باورند كه روز به روز باید اضافه وزن دولت بزرگتر شود. از این منظر فقر تئوریك در اقتصاد ایرانی خیلی سنگین نیست، تبدیل الگوهای فكری(هر چند متعلق به سال‌های قبل) به اهرم‌های اجرایی با كاركرد بومی معضل اصلی محسوب می‌شود. پیش از این در اقتصاد ایران بارها این اتفاق افتاده است.

راویان الگوهای اقتصادی می‌خواهند همانطور كه روی برگ‌های كتاب، تئوری‌ها شكل گرفته‌اند آن را به مرحله اجرا در بیاورند، در صورتی كه متد سرمایه اجتماعی بومی گرایی را یك ضرورت دانسته است و از آن با عنوان یكی از بخش‌های مهم تولید‌اندیشه یاد كرده است.روند اقتصاد اجرایی در سال‌های پس از جنگ نمونه خوبی برای این ماجرای اقتصادی است.برای دور نشدن از بحث و باز كردن هرچه بهتر جعبه سرمایه اجتماعی یك نكته را اما نباید فراموش كرد و آن هم نقش نه چندان خوشایند دولت در شكل گیری این تصویر است.دولت به عنوان بزرگترین نهاد وظیفه تولید نهادهایی را دارد كه با قانونمند كردن بازی اقتصاد، مسیر رشد سرمایه اجتماعی را هموار می‌كنند. وقتی دولت‌ها از این كار كرد دور میشوند و نقش نخست در تخریب دایره سرمایه‌های اجتماعی را ایفا می‌كنند، درواقع هویتی جدید را بوجود آورده‌اند كه بر اساس فرضیات هگلی، هویت‌های تازه در مقابل آن به صف می‌شوند. برای همین تبدیل اقتصاد آزاد به ایدئولوژی و بنیاد گرایی سرمایه پدیده عجیبی نیست بلكه می‌تواند محصول مانور فرمانده‌هان اقتصادی باشد كه به جای ساماندهی قوانین و عرف‌های ارزشی به انهدام كنندگان سرمایه‌های اجتماعی تغییر ماهیت داده‌اند. این نوشته در واقع نمایی است كوچك رو به فضای اقتصاد ایران. جایی كه در آن چسبی برای اتحاد نیروی انسانی وجود ندارد و به طور طبیعی توسعه تبدیل به اتومبیلی شده است كه هر كدام از نیروهای اقتصادی می‌خواهد آن را برای تعطیلا‌ت آخر هفته خود در اختیار بگیرد. واضح است كه در این میدان دولت نیز به جای ایفای نقش نظارت، جامه كنشگری اقتصادی بر تن كرده است. آیا اقتصاد ایران در نبود سرمایه‌های اجتماعی همان لا‌ك پشتی نیست كه به خاطر ضربان نا متعادل قدم‌ها واژگون شده است؟ ‌

علی دهقان



همچنین مشاهده کنید