پنجشنبه, ۲۳ اسفند, ۱۴۰۳ / 13 March, 2025
مجله ویستا

اقتصاد اسلامی باید ها و نباید ها


اقتصاد اسلامی باید ها و نباید ها

به گفته حضرت امام خمینی ره آثار شهید مطهری بدون استثناء مفید و قابل استفاده است در گفتگوی مجازی حاضر, گرد آورنده با عنایت به سال جهاد اقتصادی کوشیده است با نگاهی به کتاب نظری به اقتصاد شهید مطهری مباحث اقتصادی مربوطه را از دیدگاه ایشان مطرح نماید اینک مطلب را با هم از نظر می گذرانیم

به گفته حضرت امام خمینی(ره) آثار شهید مطهری بدون استثناء مفید و قابل استفاده است. در گفتگوی مجازی حاضر، گرد آورنده با عنایت به سال جهاد اقتصادی کوشیده است با نگاهی به کتاب نظری به اقتصاد شهید مطهری مباحث اقتصادی مربوطه را از دیدگاه ایشان مطرح نماید. اینک مطلب را با هم از نظر می گذرانیم.

▪ عده ای نظام اقتصاد اسلامی را نفی می کنند و بر این باورند که اساساً اسلام فاقد نظام اقتصادی است و افرادی نیز با شک و تردید به اقتصاد اسلامی نگاه دارند. نظر شما به اقتصاد اسلامی چیست؟

کسانی که فکر می کنند مسائل زندگی از یکدیگر جداست و هر چیزی یک مرز و یک قلمرو خاص دارد و هر گوشه ای و قسمتی از زندگی بشر به یک شیء به خصوص تعلق دارد، تعجب و احیاناً انکار می کنند که کسی مسئله ای به نام «اقتصاد اسلامی» طرح کند، زیرا به عقیده اینها هر یک از اسلام و اقتصاد یک مسئله جداگانه است، اسلام به عنوان یک دین برای خودش و اقتصاد به عنوان یک علم و یا یک فلسفه برای خودش، اسلام قلمروی دارد و اقتصاد قلمروی دیگر، همچنان که فرهنگ، سیاست، قضاوت و حتی اخلاق هر کدام قلمروی جداگانه از اسلام دارند.

بعضی پا فراتر نهاده و گفته اند زندگی به طور کلی یک مسئله است و دین مسئله دیگر، دین را نباید با مسائل زندگی مخلوط کرد.

این اشخاص اشتباه اولشان این است که مسائل زندگی را مجرد فرض می کنند؛ خیر، زندگی یک واحد و همه شئونش توام با یکدیگر است؛ صلاح و فساد در هر یک از شئون زندگی در سایر شئون موثر است. ممکن نیست اجتماعی مثلا فرهنگ یا سیاست یا قضاوت یا اخلاق و تربیت و یا اقتصادش فاسد باشد اما دینش درست باشد و بالعکس.

اگر فرض کنیم دین تنها رفتن به مسجد و کلیسا و نماز خواندن و روزه گرفتن است ممکن است کسی ادعا کند مسئله دین از سایر مسائل مجزاست، ولی این مطلب فرضا درباره مسیحیت صادق باشد درباره اسلام صادق نیست(۱)

▪ استاد! در آثار خود نوشته اید: (اسلام دو پیوند با اقتصاد دارد: مستقیم و غیرمستقیم) (۲) شما کیفیت دوگونه پیوند اسلام با اقتصاد را چگونه تبیین می فرمایید؟

- پیوند مستقیم اسلام با اقتصاد از آن جهت است که مستقیماً یک سلسله مقررات اقتصادی درباره مالکیت، مبادلات، مالیاتها، حجرها، ارث، هبات و صدقات، وقف، مجازاتهای مالی یا مجازاتهایی در زمینه ثروت و غیره دارد.

اسلام کتاب البیع، کتاب الاجاره، کتاب الوکاله، کتاب الرهن، کتاب الارث، کتاب الهبه، کتاب الوقف دارد و از طرف دیگر می دانیم اصل «نومن ببعض و نکفر ببعض»- همان طور که قرآن کریم می فرماید- مطرود است. علی هذا یا باید اسلام را در بست بپذیریم و یا باید در بست رد کنیم.

پیوند غیرمستقیم اسلام با اقتصاد از طریق اخلاق است. در این جهت برخی مذاهب دیگر نیز کم و بیش چنین می باشند. اسلام مردم را توصیه می کند به امانت، عفت، عدالت، احسان، ایثار؛ منع دزدی ، خیانت، رشوه. همه اینها در زمینه ثروت است و یا قسمتی از قلمرو این مفاهیم، ثروت است. تا حدود مسائل اقتصادی روشن نشود حدود عدالت و امانت و عفت و احسان و همچنین حدود دزدی و خیانت و رشوه روشن نمی شود(۳)

▪ اساساً سرمایه و تولید ثروت در چه شرایطی مطلوب و یا مذموم است؟

- ما آنگاه که می خواهیم نظری به نظام اقتصادی اسلام بیفکنیم اول باید ببینیم نظر اسلام درباره ثروت و مال چیست؟ ممکن است کسی بپندارد که اسلام اساساً ثروت را مطرود و به عنوان یک امر پلید و دورانداختنی می شناسد، چیزی که پلید و مطرود و دورانداختنی است دیگر مقرراتی نمی تواند داشته باشد؛ به عبارت دیگر مکتبی که نظرش درباره یک شیء معین این است که آن چیز دورافکندنی است آن مکتب نمی تواند مقرراتی درباره آن چیز داشته باشد، همه مقرراتش این خواهد بود که آن چیز را به وجود نیاورید، دست به آن نزنید، دست به دست نکنید، مصرف نکنید؛ همچنانکه درباره مشروب چنین مقرراتی آمده است: لعن الله بایعها و مشتریها و آکل ثمنها و ساقیها و شاربها...

جواب این است که اشتباه بزرگی است این اشتباه؛ در اسلام مال و ثروت هیچ وقت تحقیر نشده است، نه تولیدش، نه مبادله اش، نه مصرف کردنش؛ بلکه همه اینها تاکید و توصیه شده است و برای آنها شرایط و موازین مقرر شده است و هرگز ثروت از نظر اسلام دور افکندنی نیست بلکه دورافکندنش (اسراف، تبذیر، تضییع مال) حرام قطعی است. اشتباه از آنجا ناشی شده که اسلام با هدف قرار دادن ثروت، با این که انسان فدای ثروت شود مخالف است و سخت مبارزه کرده است؛ به عبارت دیگر پول پرستی را و اینکه انسان برده پول باشد [محکوم کرده است]، به عبارت دیگر اینکه انسان پول را به خاطر خود پول و برای ذخیره کردن و اندوختن بخواهد که «الذین یکنزون الذهب و الفضه و لاینفقونها فی سبیل الله فبشر هم بعذاب الیم...» (توبه ۳۴) که نام این حالت حرص و آز است، و یا پول را فقط برای پر کردن شکم و برای عیاشی و بیکاری و ولگردی بخواهد که نام آن شهوترانی است. در این حالت پول خواستن توأم است با دنائت و پستی و محو شخصیت انسانی در پول و فقدان هرگونه شخصیت انسانی و شرافت معنوی.

نقطه مقابل، این است که انسان پول را به عنوان یک وسیله برای فعالیت و عمل و تسهیل و تولید بخواهد. در این صورت پول تابع آن هدف کلی است که انسان پول را برای آن هدف می خواهد.

حدیثی است از رسول اکرم: نعم المال الصالح للرجل الصالح. مولوی مضمون این حدیث را به نظم آورده می گوید:

مال را گر بهر دین باشی حمول

نعم مال صالح خواندش رسول

آب در کشتی هلاک کشتی است

ور بود در زیر کشتی پشتی است

تشبیه ثروت و انسان به دریا و کشتی از آن نظر که در یک وضع او را غرق می کند و در خود محو می کند و شخصیت او را محو می سازد و در صورت دیگر نه تنها ضربه به شخصیت او نمی زند، وسیله ای منحصر است برای رسیدن به مقصد و تکمیل او شخصیت خود را، فوق العاده تشبیه خوبی است.

آیه کریمه «ان الانسان لیطغی. أن راه استغنی» (علق ۶ و ۷) نقش پول را در فاسد کردن شخصیت انسانی بیان می کند؛ همچنین آیه کریمه «ولا تطع کل حلاف مهین. هماز مشاء بنمیم. مناع للخیر معتد اثیم. عتل بعد ذلک زنیم. ان کان ذا مال و بنین. اذا تتلی علیه ایاتنا قال اساطیر الاولین»(قلم۱۰ و ۱۵) و آیه کریمه« زین للناس حب الشهوات من النساء و البنین و القناطیر المقنطره من الذهب و الفضه و الخیل المسومه» (آل عمران ۱۴) همان طور که هدف دور انداختن و ترک گفتن عملی زن و فرزند نیست، هدف دور افکند پول و ثروت هم نیست.

اسلام که پول پرستی را محکوم کرده است پول و ثروت را محکوم نکرده است، زیرا:

الف) تولید ثروت (کشاورزی، دامداری، صنعت و غیره) توصیه شده است.

ب) مبادله ثروت یعنی تجارت و داد و ستد توصیه شده است.

ج) مصرف رساندن از نظر شخصی در حدود احتیاجات فردی خالی از هر نوع تجمل و اسراف که مفسد انسان است توصیه شده است.

د) تبذیر و اسراف و تضییع آن ممنوع است.

هـ) مقررات سخت قضایی و جزایی در مورد حیف و میل ها و سرقت ها و خیانتها وضع شده است.

و) دفاع از مال در حکم جهاد و کشته در این راه «شهید» تلقی شده است:

المقتول دون اهله و ماله...

ز) برای مال بر انسان حقوقی قائل شده است.

ح) خود ثروت در کمال صراحت در قرآن کریم به عنوان «خیر» نامیده شده است(۴) کتب علیکم اذا حضر احدکم الموت ان ترک خیراً الوصیه للوالدین و الاقربین. (بقره ۱۰۸)

▪ شما در آثار خود نوشته اید «یکی اصول اولیه اقتصاد سالم حیات و قابلیت رشد و نمو ثروت است و نیز نوشته اید از نظر اسلام هدفهای اسلامی بدون اقتصاد سالم غیرقابل تأمین است.»(۵) ابتدا بفرمایید اساساً مشخصات اقتصاد سالم کدام است و دیگر اینکه منبع در آمد تمایلات و خواسته های فردی و تقاضای افراد جامعه است یا مصالح عمومی و مرتبط با تربیت انسانی؟ و نیز مفهوم رشد و نمو ثروت در اقتصاد اسلامی ناظر برچیست؟

-یکی از اصول اولیه اقتصاد سالم حیات و قابلیت رشد و نمو ثروت است، همان طوری که از شرایط اولیه یک اجتماع سالم اقتصاد سالم است. اقتصاد سالم یعنی اقتصاد قائم به ذات و بی عیب و غیرقائم به غیر. جامعه باید بنیه اقتصادی سالمی داشته باشد، مبتلا به کم خونی اقتصادی نباشد واگرنه، مانند یک مریض کم خون و یا مریضی که دستگاه قلب و جهاز دمویه اش خراب است همیشه مریض خواهد بود. گمان نمی رود هیچ عالم و بلکه هیچ عاقلی منکر لزوم و ضرورت اقتصاد سالم باشد. از نظر اسلام هدفهای اسلامی بدون اقتصاد سالم غیرقابل تأمین است. اسلام می خواهد که غیرمسلمان در مسلمان تسلط ونفوذ نداشته باشد. این هدف هنگامی میسر است که ملت مسلمان در اقتصاد نیازمند نباشد و دستش به طرف غیرمسلمان دراز نباشد، والا نیازمندی ملازم است با اسارت و بردگی ولو آنکه اسم بردگی درکار نباشد. هر ملتی که از لحاظ اقتصاد دستش به طرف ملت دیگر دراز باشد اسیر و برده او است و اعتباری به تعارفهای دیپلماسی معمولی نیست. به قول نهرو:

ملتی مستقل است که جهش اقتصادی داشته باشد.

علی(ع) می فرماید:

احتج الی من شئت تکن اسیره، استغن عمن شئت تکن نظیره، احسن الی من شئت تکن امیره. (غررالحکم ج۲ص/ ۵۴۸) [محتاج هر که شوی اسیر او خواهی بود؛ بی نیاز از هر که گردی با او برابر خواهی شد؛ و هر که را مورد نیکی و احسان خود قرار دهی فرمانروای او خواهی شد.]

اگر ملتی کمک خواست و ملتی دیگر کمک داد،خواه ناخواه اولی برده و دومی آقاست. چقدر جهالت و حماقت است که آدمی ارزش سلامت بنیه اقتصادی را در نیابد و نفهمد اقتصاد مستقل، از شرایط حیات ملی است. این یک مطلب.

مطلب دیگر اینکه اسلام همواره روش وسط و معتدل را پیش می گیرد و این جهت ناشی از جنبه همه جانبه بودن اسلام است. دو روش افراطی و تفریطی به چشم می خورد.یکی اساساً ارزش سلامت بنیه اقتصادی را درک نمی کند و طرفدار فقر است و خیال می کند همین طور که فقر برای فرد عیب نیست برای جامعه هم عیب نیست. اولا برای فرد هم به یک معنی عیب است و اگر هم برای فرد عیب نباشد برای اجتماع عیب است. و دیگری که به ارزش اقتصاد پی برده است دیگر همه چیز را فراموش می کند و معتقد است منبع درآمد تمایلات بشر است و هر چیزی که تقاضایش وجود داشت و میل به خرید آن در مردم بود و پول درآور بود باید عرضه داشت؛ تقاضا علت تامه جواز عرضه است ولو اینکه عرضه مواد مهلک یا مضعف جامعه باشد. جامعه ای بیماری بادبادک و اسباب بازی و لوازم تجملی دارد، مانند مریضی که اشتهای چیزی دارد که برایش مضر است. جامعه ای بیماری اتومبیل دارد، مثل بیمار مستسقی یا طفل مبتلا به قی و اسهال که تقاضای آب دارد و صاحب آن فقط به دلیل اینکه در مقابل این آب پول داده می شود مرتب آب می دهد و جیب خود را از پول پر می کند. بالاتر اینکه تقاضای کاذب به وجود می آورد؛ هروئین می سازد و راه درآمد هنگفت به وجود می آورد و مرتب هروئینی می سازد؛ به دلال می گوید: از هر ده نفر مبتلا به اندازه یک نفر متعلق به شخص خودت، از هر چه فروش کردی ده یک مال خودت. ولی اسلام مکاسب محرمه دارد، قبل از هر مسئله ای در مکاسب، مکاسب محرمه را عنوان می کند؛ فروختن بت و صلیب را حتی به غیرمسلمانان تحریم می کند، فروختن شراب و آلات قمار و وسائل گمراهی را مطلقاً تحریم می کند، فروش کتب ضلال را تحریم می کند، بیع سلاح للاعداء را تحریم می کند. اسلام تدلیس ماشطه و مجسمه سازی، ساختن و فروختن ظرف طلا و نقره، شعر هجائی و مدحی، غش، لغو و لهو، قمار، قیادت، قیافه، کهانت، مدح من لایستحق المدح، نجش، اعانت ظالمین، ولایت از قبل جائر، هجاء مؤمن، اکتساب به واجبات، و... را تحریم می کند. از همه اینها [آشکار می شود که] تز اسلام این است: منبع در آمد تمایلات و خواسته های مردم نباید باشد، مصالح عمومی باید باشد. به تعبیر فقها خرید و فروش چیزی جایز است که «منفعت محلله مقصوده» داشته باشد. این اقتصاد اقتصادی است واقع بینانه و مرتبط به اخلاق و تربیت بشر. پس در عین اینکه اسلام طرفدار ازدیاد ثروت است و ثروت را وسیله تأمین هدفهای عالی خود می داند، به همین دلیل که هدف، عالی تر از خود ثروت است راه درآمد را تمایلات و تقاضا نمی داند، مصلحت را راه می داند. اما در اقتصاد جدید این گونه محدودیتها وجود ندارد، خصوصاً اقتصاد سرمایه داری. از صادراتشان می توان حقیقت را فهمید که از مملکتهای نیازمند مثل ایران چه می برند و چه تحویل می دهند.

مطلب سوم این است که همان طور که نباید از هر راهی به دنبال ثروت بود، نباید سیستم اقتصادی به شکلی باشد که رشد و نمو را متوقف و فلج کند و جلوگیری نماید. از جمله چیزهایی که مانع رشد است، به عقیده ما تز «کار به قدر استعداد و مخارج به قدر احتیاج» است که لازمه اش اشتراک مردم در منافع یکدیگر است. این چند عیب دارد: اولا برخلاف فطرت و طبیعت است. پیوستگی طبیعی افراد بشر به حد اجزاء یک پیکر نیست. ثانیاً این خود نوعی استثمار است. ثالثاً جلوی فعالیت و نشاط را می گیرد. بشر آنگاه نشاط کار پیدا می کند که بداند نتیجه کارش به خودش برمی گردد. و... خوشا به حال اجتماعی که سیستم اقتصادیش به شکلی باشد که راه درآمد منحصر باشد به فعالیت، و آثار فعالیت فرد هم مخصوص خودش باشد. بدا به حال اجتماعی که کار در آن اجتماع صرف نمی کند اما بورس بازی و کارهای غیرتولیدی و کارهای انحرافی در آن صرف بکند وبالاخره فعالیت مفید و سالم راه درآمد نباشد؛ و نیز بدا به حال اجتماعی که هر چند راه درآمد غیرمشروع را بسته است اما راه درآمد مشروع را از نظر شخصی نیز بازنگذاشته و تز «کار به قدر استعداد و خرج به قدر احتیاج» را پیش کشیده است. جل الاسلام که هم طرفدار مالکیت اختصاصی است و هم تربیت ایمانی دارد و راه درآمد غیرمشروع را بسته است.

ما هیچ احتیاجی نداریم به تزی که از آن سوی دیوار آهنین یا از ماوراء بحار برای ما بیاورند، تز اسلام کافی است. ما باید به طور قطع بدانیم که از راه مشروع صد پارچه ملک درست نمی شود. در حدیث است که: «ده هزار درهم از راه مشروع جمع نمی شود». وسایل الشیعه ج ۱۲ ص ۲۱) البته این، نسبت به زندگی آن روز است؛ مقصود این است که همیشه درآمد مشروع حد معینی دارد و بالاتر از آن از راه مشروع به دست نمی آید؛ نه اینکه اگر به دست آمد باید از او گرفت. غلط ترین تزها تحدید مالکیت است. ما سرجوال را ول کرده ایم و اصل «من این لک هذا» که تز عمر است از تز تحدید مالکیت یا اشتراک بسیار ارجمندتر است. (۶)

▪ بنابر این از نظر جنابعالی بطور خلاصه:

«اسلام طرفدار تقویت بنیه اقتصادی است اما نه به عنوان اینکه اقتصاد خود هدف است یا تنها هدف است. بلکه به عنوان اینکه هدفهای اسلامی بدون اقتصاد سالم و نیروی مستقل اقتصادی میسر نیست؛ اما اسلام اقتصاد را یک رکن از ارکان حیات اجتماعی می داند، لهذا به خاطر اقتصاد به سایر ارکان ضربه و لطمه نمی زند. اسلام طرفدار این نظریه که سرچشمه درآمد تقاضاها و تمایلات است، نیست، بلکه معتقد است باید تمایلات با مصالح عالی و همه جانبه بشریت تطبیق بکند، از این رو فصل مهمی در اسلام [فقه] هست به نام «مکاسب محرمه».

درآمد مشروع از نظر اسلام یعنی درآمدی که از طرفی محصول فعالیت شخص باشد یا لااقل جنبه استثمار نداشته باشد، و از طرف دیگر از لحاظ مصرف، قابلیت مصرف شدن مشروع و مفید داشته باشد و به اصطلاح فقها جنس مورد معامله دارای «منفعت محلله مقصوده» باشد.» (۷)

آیا انسان از آنجائی که یک موجود اجتماعی است و برای تامین نیازهای خود روابط اقتصادی یعنی ضرورت دارد (یک سلسله امور قراردادی از قبیل مالکیت و تولید و تقسیم کار و توزیع ثروت و مصرف و...) در مناسبات اجتماعی میان افراد برقرار گردد؟

- ا نسان برای بقا و حیات خود احتیاج دارد به چیزهایی از قبیل غذا و لباس و مسکن که «وسائل معاش» نامیده می شوند. انسان به غیر از این امور نیز احتیاج دارد، از قبیل احتیاجات خانوادگی، یعنی زن و فرزند، احتیاجات فرهنگی، احتیاجات معنوی و دینی، احتیاجات سیاسی، یعنی حکومت و آنچه مربوط به شئون حکومت است، و احتیاجات اجتماعی از قبیل قضاوت. در میان احتیاجات اولی ترین آنها احتیاجات اقتصادی است، یعنی اموری که انسان در حیات وبقای شخصی خود به آنها نیازمند است و بدون آنها قادر به ادامه حیات نیست.

اگر فرض کنیم زمانی بوده است که انسان تنها زندگی می کرده است یعنی هیچ گونه اشتراک مساعی میان افراد نبوده است، هر کس خودش شخصاً مایحتاج زندگی خود را تهیه می کرده و به مصرف می رسانیده است، در آن زمان اقتصاد موضوع نداشته است، همان طوری که یک گله آهو با هم چرا می کنند ولی هیچ گونه روابطی که بتوان نام آنها را روابط اجتماعی یا اقتصادی نهاد در میان آنها وجود ندارد. ولی از آن زمان که اشتراک مساعی و تقسیم کار و وظایف در میان افراد به وجود آمده است ولو در ساده ترین شکلهایش - یعنی در حوزه خانوادگی که رئیس خانواده مدیریت این اجتماع کوچک را به عهده داشته است - خواه ناخواه روابط اجتماعی و مناسبات اجتماعی میان افراد برقرار شده و قهراًپای تقسیم وسائل معاش نیز به میان آمده است، یعنی میان افراد روابط ساده اقتصادی نیز برقرار شده است، خواه آنکه وسائل معاش را با کار ایجاد کرده باشند، یعنی «تولید» صورت گرفته باشد، ویا صرفا به صورت آماده ای از طبیعت حیازت کرده باشند مثل اینکه ماهی را از آب و میوه را از درخت گرفته باشند، و خواه آنکه تقسیم مایحتاج به صورت متساوی صورت گرفته باشد یا متفاوت، یعنی آن که قویتر و کارآمدتر بوده سهم و نصیب بیشتری داشته است. پس روابط اقتصادی هنگامی وجود پیدا می کند که میان افراد روابط اجتماعی برقرار شود، یعنی اشتراک مساعی و تقسیم کار و وظیفه وجود پیدا کند و به واسطه محدود بودن امور معاشی احتیاج به تقسیم و توزیع پیدا شود؛ یعنی اگر فرض کنیم که انسانها به واسطه احتیاجات خانوادگی و سیاسی و فرهنگی ناچار به زندگی اجتماعی باشند ولی وسائل معاشی آن قدر وافر باشد که همه چیز مانند هوا - که در عین اینکه ضروری ترین وسائل حیاتی است در اختیار همه است. در اختیار همه باشد پای تقسیم و توزیع به میان نمی آید و قهراً روابط خاص اقتصادی یعنی مالکیت فردی یا اشتراک، حق، اولویت و غیره در میان آنها برقرار نخواهد شد.

روابط اقتصادی مانند سایر روابط اجتماعی امور قراردادی است. در روابط اجتماعی مفاهیمی از قبیل ریاست و مرئوسیت و زوجیت و وجوب اطاعت وغیره به میان می آید، و در روابط خاص اقتصادی مفاهیمی از قبیل مالکیت و مملوکیت و حق و مبادله و غیره به میان می آید؛ یعنی همین که اشتراک مساعی و تقسیم کار ضرورت پیدا کرد، یک سلسله اعتبارات و مفاهیم اعتباری و قانونی ضرورت پیدا می کند. آن سلسله از مفاهیم اعتباری که مربوط است به تولید و تقسیم و توزیع ثروت و وسائل معاش «روابط اقتصادی» نامیده می شود. ۸

▪ استاد ملاک ارزش کار محدود به روابط اقتصادی می شود؟

- روابط اقتصادی و قانونی به روابطی که در باب تقسیم و توزیع و مصرف وسائل معاش ضرورت پیدا می کند منحصر نیست. یک سلسله روابط نیزخواه ناخواه در تولید میان افراد برقرار می شود مانند رابطه مزدبگیری و فروش کار و مزارعه و غیره. پس روابط اقتصادی از طرفی به واسطه تولید و از طرفی به واسطه تقسیم و توزیع ثروت برقرار می شود یعنی چون ثروت غالبا در اول باید تولید و سپس تقسیم و توزیع شده و همه به آن احتیاج دارند و وافر و رایگان نیست قهرا روابط اقتصادی به میان می آید. ولی روابط تولیدی مربوط است به ارزش کار و ارزش کار اختصاص ندارد به کارهایی که در تولید انجام می گیرد کارهای غیرتولیدی یعنی کارهای فرهنگی و سیاسی و اجتماعی نیز ارزش دارد. در آنجا نیز روابط خاص اقتصادی به میان می آید. بلکه ارزش کار تابع ارزش اقتصادی نیست یعنی این طور نیست که منحصرا ملاک ارزش کار حاجت اقتصادی باشد ملاک ارزش کار همه احتیاجات طبیعی و فطری است اقتصاد یکی از احتیاجات طبیعی و فطری است۹.

▪ استاد در آثار خود میان اقتصاد عملی (برنامه ای) و اقتصاد نظری تفکیک کرده و برای هر یک کارکردی قائل شده اید در این خصوص توضیح فرمایید؟

- اقتصاد به معنی مسلکی که باید اتخاذ کرد اصول و مبانی اولیه ای دارد. همچنین علم اقتصاد به معنی کشف روابط ضروری که در جامعه های موجود هست نیز اصول و مبادی اولیه ای دارد. اصل دوم عبارت است مثلا از قانون عرضه و تقاضا و قانون هایی که برای پول و تورم آن ذکر می کنند و لوازم علی و معلولی که جریان ثروت خود به خود دارد. کم شدن و زیاد شدن تولید، کم شدن و زیاد شدن مصرف البته آثار و عوارضی دارد. از این نظر فرق نمی کند که شخص تابع چه کسی باشد و وابسته به چه مسلکی باشد. مثلاً اگر متخصص اقتصادی از یک کشور خارجی برای مملکت خود بیاوریم فرق نمی کند که از کدام کشور و پیرو چه مسلکی باشد. از این نظر در اسلام اقتصاد وجود ندارد، زیرا اقتصاد به این معنی صرفا یک علم نظری است، اما اقتصاد به معنی اول یعنی اینکه بهتر است قوانین اجتماعی بشر در زمینه حقوق اقتصادی و وظایف چگونه باشد. از این نظر اقتصاد، اقتصاد عملی است. اسلام از این نظر قوانین و مقرراتی دارد.

یکی از اصولی که در اقتصاد باید در نظر گرفت اصل تزیید ثروت ملی و تکثیر تولید است؛ یعنی اقتصاد سالم آن است که جریان ثروت و منابع اولیه به نحوی باشد که بر ثروت که یگانه وسیله مادی و پایه ای از پایه های زندگی است بیفزاید و قدرت ملی را در تحصیل وسائل مادی و معنوی زندگی مضاعف کند واین مشروط به دو شرط است: یکی اینکه منبع ثروت آزاد باشد و دچار حبس و توقف نشود؛ دیگر اینکه فعالیت آزاد و محترم باشد، یعنی ثمره فعالیت به فعال برگردد۱۰.

▪ در آثار خود نوشته اید «در اینجا دو مطلب است: یکی اینکه تزیید سرمایه ملی یا شخصی به چه نحو و چه کیفیتی باشد؟ به هر نحو شد درست است یا آنکه محدودیتی دارد؟»۱۱ تولید ثروت ملی یا خصوصی در جامعه به چه کیفیت باید باشد؟

- معمولاً اقتصادیون تمایلات و خواسته های بشر را، ولو خواسته های مصنوعی و انحرافی، سرچشمه درآمد می دانند، ولی اسلام مسئله تقاضا را به هر نحو باشد سرچشمه درآمد مشروع نمی داند، خود تقاضاها را مشروع نمی داند و کنترل می کند و به علاوه پاسخ گفتن به این تقاضاها را غیرمشروع می داند. ولی مادیون اقتصادی حتی تقاضای نامشروع مثل اعتیاد به مواد مخدر ایجاد می کنند تا راه درآمد خود رابازکنند. اینجاست که زیان انفکاک اقتصاد از اخلاق و معنویت روشن می شود۱۲.

▪ به نظر شما در زمینه تقاضاهای مشروع عوامل و موانع ازدیاد کدامند؟ آیا اساسا در مسئله ازدیاد حقوق فرد مقدم بر جامعه است یا برعکس؟

- هم سرمایه داری و تملک بر منابع اولیه ثروت و هم اشتراک کلی مانع ازدیاد و افزایش ثروت است. در مسئله ازدیاد بحث حقوق فرد یا جامعه و یا مسئله استثمار فرد مطرح نیست.

آیا این اصل درست است: «کار به قدر استعداد و خرج به قدر احتیاج؟» معنی اش این است که همه مردم مانند اعضای یک پیکر به هر اندازه می توانند باید کار کنند و به هر اندازه هم احتیاج دارند باید خرج کنند. ممکن است کسی استعداد کارش زیاد و اما احتیاج و عائله اش کم باشد یعنی زائد بر مقدار احتیاجش استعداد کار داشته باشد و باید به هر حال هرچه در استعداد دارد کار کند ولو آنکه یک دهم آن را خرج کند و نه قسمت دیگر باید به صندوق عمومی و ملی یعنی صندوق دولت ریخته شود و ممکن است کاربرعکس باشد یعنی احتیاج بیش از استعداد کار باشد باید مازاد را از دیگران بگیرد ولی باید دستگاه اداری ملی یعنی دولت وجود داشته باشد که مازاد را از آن بگیرد و به این بدهد. یک عیب این اصل این است که منجر به استثمار است دیگر اینکه اصل تکثیر ثروت را از بین می برد و رقابت میدان آزاد مسابقه را از بین می برد و فعالیت و تکثیر را متوقف می کند. به عبارت دیگر اصل آزادی همان طوری که در اجتماع و سیاست باید محفوظ بماند در اقتصاد نیز باید محفوظ بماند. آزادی شغل و کار در اعلامیه حقوق بشر بدون آزادی در استفاده بی معنی است۱۳.

▪ آیا تولید ثروت و افزایش حجم سرمایه ولو براساس نیاز کاذب صورت پذیرد درست است یا اینکه مشروط به اصول وموازینی است؟

- آنچه اسلام از رشته های درآمد منع کرده است چند قسم است:

الف) درآمد از طریق اغراء به جهل و تثبیت جهالت مردم و تحکیم عقاید سخیف و خرافی نظیر بت فروشی و صلیب فروشی. بعضی این چیزها را به نام آزادی و احترام به عقیده انجام می دهند. می گویند حیثیت ذاتی بشر او را لازم الاحترام کرده ولازمه احترام به بشر احترام به عقاید او و مقدسات اوست هرچه باشد، ولو بت باشد، ولو بت باشد، ولو مانند بت ژاپنی ها صورت احلیل یا فرج باشد، یا مثل ]بت[ هندوها گاو باشد. اما باید بدانیم که احترام به بشر و حیثیت ذاتی بشر ایجاب می کند که این زنجیرها را که به دست خود بسته است باز کنیم نه اینکه چون بشر به دست خود بسته است پس لازم الاحترام است. و ما عمل ابراهیم بت شکن و موسی که گوساله سامری را آتش زد (انظر الی الهک الذی ظلت علیه عاکفا لنحرقنّه ثم لننسفنه فی الیم نسفا) (طه ۹۷) و عمل رسول خدا را که بتها را شکست و دور ریخت تصویب می کنیم نه عمل کورش یا ملکه انگلستان و یا دولت انگلستان را که به بت پرست ها اجازه بتخانه می دهد و نام این عمل زشت را آزادیخواهی و دموکراسی می گذارد. اینها از لحاظ سیاست به مفهوم امروز صحیح است اما از لحاظ بشریت غلط است.

ب) نوع دوم تحصیل درآمد از طریق اغفال و اضلال است. بیع کتب ضلال از این قبیل است. در اسلام شکستن سکه تقلبی و از بین بردن کتاب تقلبی واجب است. البته خرید و فروش آنها برای کسانی که قدرت تفکر و تجزیه و تحلیل دارند مانعی ندارد اما برای کسانی که فاقد این قدرتند صحیح نیست. امروز به نام آزادی عقیده و فکر، نشر هر کتابی و خرید و فروش هر کتابی را صحیح می دانند، اما اسلام این راه درآمد را به روی پیروان خود بسته است. تدلیس ماشطه و نجش از این قبیل است. مد من لایستحق المدح از این قبیل است. کهانت نیز از این قبیل است، بلکه تحریم ساختن و مبادله مجسمه نیز از این قبیل است ولو آنکه جنبه حریمی و مقدمی دارد.

ج) تقویت دشمنان به هر نحوی باشد از این نوع است. بیع سلاح به اعداء دین، بلکه هرگونه خرید و فروشی که سبب شود دشمن، قوی و دوست ضعیف شود در اسلام ممنوع است. اگر خرید و فروشی سبب شود که بنیه نظامی یا اقتصادی یا فرهنگی دشمن قوی و متقابلا بنیه نظامی، اقتصادی، فرهنگی خودی ضعیف شود ممنوع است. فروش نسخ خطی قیمتی به آنها از این قبیل است. فروش موادی از قبیل نفت به آنها از این قبیل است. موارد زیادی اهل اطلاع در این زمینه می توانند پیدا کنند.

د) تحصیل درآمد از راه تولید یا خرید و فروش و مبادله موادی که استعمال آنها برای بشر زیان دارد و یا فایده ای ندارد و از نوع هوس های کودکانه است.

مبادله شراب، اعیان نجسه، آلات قمار و غش از این قبیل است.

هـ) پای ماده مضری در کار نیست، بلکه نوع کاری که فرد در مقابل آن واقع می شود بیهوده یا مضر است، مثل لهو و غنا یا قمار یا قیادت یا هجو مومن.

و) نوع دیگر کاری است که از نظر اسلام فوق مسائل اقتصادی است، از قبیل اجرت در قضاوت، تعلیم دین و قرآن، اجرت بر اذن یا افتاء. اذان شعار است، شعار راستی و ایمانی، پیام دل است به دل؛ این زشت است که کسی پول بگیرد و بگوید: اشهد ان لااله الا الله؛ این کار فروشی نیست، همچنان که از نظر اسلام سربازی نیز مزدوری نیست، اجباری هم نیست، قصد قربت می خواهد. حتی بیع مصحف.

این گونه کارها باید بلاعوض صورت گیرد ولی بودجه عامل از بیت المال تامین شود. بعضی علت حرمت اجرت [ دراین موارد را] تضاد اجرت با قصد قربت دانسته اند، ولی به عقیده ما این است که این گونه کارها را اسلام فوق مبادله و خرید و فروش می داند. افتاء و ارشاد هم از این قبیل است.

ز) کارهایی که منجر به تجمل پرستی مفرد بشود، مثل ساختن یا مبادله ظروف طلا و نقره.

شاید بتوان گفت که علت دیگر حرمت ساختن و مبادله ظروف طلا و نقره این است که رواج و شیوع آن سبب می شود که پول، نایاب و کار مبادله به سختی بکشد.

پس مجموع ضابط های کلی در تحصیل درآمد ممنوع عبارت است از راه اغراء به جهل و استفاده از عقاید پست پلید، اغفال، تقویت بنیه دشمن و تضعیف بنیه جامعه اسلامی چه از نظر نظامی یا اقتصادی یا سیاسی یا فرهنگی، تولید و مبادله کالاهای مضره، مزدبگیری از کارهای مضر و غیرنافع، تولید و مبادله یا مزدبگیری در زمینه اشیاء یا کارهای مقدس فوق امور مادی، کمک به تجمل پرستی، حبس پول به صورت ظروف که در حکم ذخیره و گنج است.

نظر اسلام در مورد اقتصاد مبتنی است بر یک اصل فلسفی و آن اینکه زمینه و منابع اولیه برای بشر یعنی برای اینکه زمینه فعالیت و بهره برداری بشر قرار بگیرد آفریده شده است:

و لقد مکنا کم فی الارض و جعلنا لکم فیها معایش قلیلا ما تشکرون (اعراف ۱۰)

[ وهمانا شما را در زمین ماوی دادیم و در آن برای شما روزی ها قرار دادیم و چه کم شکرگزاری می کنید.]

هو انشاکم من الارض و استعمرکم فیها. (هود ۶۱)

[ و او شما را از زمین پدید آورد و در آن به شما بهره آبادانی داد.]

والارض وضعها للانام. (الرحمن ۱۰)

[ و زمین را برای تمام جهانیان قرارداد.]

و هم خدا بشر را آفریده است و به او نیروهای عضلانی و مغزی و استعدادهای فراوان داده که از مادر زمین بهره ور شود؛ مانند کودکی که از طرفی در پستان مادر شیر قرارداده شده و از طرف دیگر به طفل قوه و غریزه چسبیدن به پستان مادر و مکیدن داده شده است. ۱۴

▪ استاد اگر در زمینه منابع اولیه سرمایه و تولید ثروت و یا فعالیت افرادی به بهانه مالکیت در جامعه حبس و توقیف مواداولیه و منابع یا رکود فعالیت ایجاد نمایند از منظر اقتصادی اسلامی با این مسئله باید برخورد سلبی شود؟ و اگر پاسخ مثبت است چگونه؟ و با چه مکانیزمی در نظام اقتصاد اسلامی تمهیدات اندیشیده شده است؟

- در هیچ کدام از این دو عامل - یعنی عامل مورد استفاده وعامل استفاده کننده - نباید موجبات حبس و تعطیل و رکود فراهم شود. به هر عنوان که در یکی از این دو رکود واقع شود از نظر اسلام مردود است، چه آنکه رکود سرمایه و منابع اولیه باشد و یا رکود فعالیت. رکود منابع و سرمایه، مثل آنچه در مورد زمین تحجیر شده در احیاء موات رسیده است که بیش از سه سال حق حبس ندارد، و آنچه در احتکار رسیده، و آنچه در گنج کردن طلا و نقره رسیده است که سال به سال یک دهم به عنوان زکات گرفته می شود تا از حد نصاب بیفتد؛ و رکود فعالیت خواه به صورت بیکاری و کل بر مردم شدن باشد و یا به صورت دیگر، و به همین لحاظ اسلام مالکیت اشتراکی را محکوم می داند، چون امید و آرزو را و اینکه بشر کار را برای نتیجه عاید خود بکند در انسان می میراند.

کسی نباید گمان کند که اگر مالک خصوصی مالی شد اختیار مطلق دارد، می تواند آن را حبس کند؛ زیرا مطابق آنچه گفتیم خداوند انسان را فاعل و منابع اولیه را قابل آفریده است و [ از ] این قوه فاعلی خواسته که از آن ماده قابله استنتاج کند.

اساس کار این است که منابع ثروت در جریان و مورد استفاده باشد و نیروی عمل آزاد و فعال باشد و مالکیت اختصاصی محترم باشد، اما نظارت کامل برطرق درآمد بشود که از طریق مشروع به دست آید، به اینکه نظام اقتصادی به شکلی باشد که نه به وسیله زور و نه به وسیله اضطرار، فردی فرد دیگر را استثمار نکند. دیگر اینکه دادگستری و مجازات سریع و سالمی در کار باشد. قبل از آن، تربیت و فرهنگ و اخلاق و ایمانی باشد که هرکس به حق خود قانع و روح دزدی و استثمار در مردم بمیرد و احیاناً اگر کسی تخلف کرد به دست مجازات سپرده شود. در این وقت اقتصادی سالم خواهیم داشت. ۱۵

● نتیجه گیری

۱) مسئله جدایی و یا عدم جدایی مسائل زندگی... زندگی یک واحد مرکب و یا منظم است.

۲) اگر دین تنها رفتن به کلیسا و یامسجد می بود... ولی این مطلب درباره هر دینی صادق باشد درباره اسلام صادق نیست.

۳) اسلام دو نوع پیوند با اقتصاد دارد، یکی مستقیم و یکی غیر مستقیم.

۴) مقدمتاً نظر اسلام درباره ثروت چیست؟ آیا چیزی است منفور و دور انداختنی؟ شی دور انداختنی تولیدش، مبادله اش، مصرف رساندنش، توصیه نمی شود اما مال وثروت تولیدش، مبادله اش، مصرف رساندنش توصیه می شود، تضییع و اسرافش ممنوع است، حقوق قضایی و جزایی دارد، دفاع از آن جهاد و شهادت است، برای مال حقی بر انسان است، در قرآن «خیر» نامیده شده است.

۵) موضوع بحث ما اقتصاد برنامه ای است نه اقتصاد علمی. لهذا فیزیکی اسلامی نداریم ولی اقتصاد اسلامی داریم.

۶) امروز بحث زیادی هست درباره سوسیالیسم و کاپیتالیسم و یک فکر ارسطویی هم در کار است که حتماً به یکی از این دو باید پیوست. ما مسائلی را می توانیم مطرح کنیم و جواب آن را از اسلام بخواهیم:

الف) آیا اسلام اصل مالکیت را می پذیرد یا نمی پذیرد؟ اسلام اصل مالکیت را می پذیرید ولی مالکیت طبیعت حکمی دارد ومالکیت ماشین، امروز حکمی دیگر را دارد.

ب) آیا مال و ثروت در درجه اول تعلق دارد به اجتماع و در درجه دوم به فرد؟ و یا اینکه ثروت به فرد تعلق دارد صددرصد؟ جواب اول است.

ج) آیا آنچه امروز در جهان به نام رژیم سرمایه داری موجود است عادلانه است یا ظالمانه؟ جواب این است: ظالمانه است.

د) آیا اسلام با این نظر موافق است که امور اقتصادی تحت نظر اعضای مدیر با فهم و خیرخواه جامعه قرار گیرد؟ یا به حکم الناس مسلطون علی اموالهم هرکس باید مستبداً در امور اقتصادی مداخله کند؟ جواب این است که می تواند [ امور اقتصادی تحت نظر اعضای مدیر و با فهم و خیرخواه جامعه قرار گیرد.]

هـ) آیا اصل «کار به قدر استعداد و خرج به قدر احتیاج» را اسلام به عنوان یک اصل حقوقی می پذیرد یا نمی پذیرد؟ خیر، این نوعی استثمار است، بعلاوه نیروی فعالیت را از کار می گیرد.

و) آیا اسلام به طور کلی اداره اجتماع را از روی شعور و اراده می پذیرد یا نمی پذیرد؟ البته می پذیرد.

ز) آیا اسلام با استثمار موافق است یا نه؟ البته نه، لاتکون جناه ایدیهم لغیر افواههم.

ح) آیا در عصر ما مناسباتی پیش آمده که جز با سلب مالکیت فردی از ابزار تولید برقراری عدالت میسر نیست؟ به نظر ما طرح این مسئله به این صورت صحیح نیست.

۷) دو مسئله است: یکی اینکه آیا لازم است تولید و توزیع ثروت تحت کنترل اجتماع درآید و چنین حقی حکومت یا اجتماع دارد یا ندارد؟ بدون شک دارد. مسئله دیگر این است که آیا خواسته و میل مردم و اشتهای مردم باید منبع درآمد باشد، یا منبع درآمد باید احتیاجات واقعی مردم باشد نه هرچه تقاضایش وجود پیدا کند و احیاناً تقاضا به وجود آید؟ اسلام که با اخلاق و مصالح اجتماعی توام است دوم را اجازه نمی دهد، لهذا اکل به باطل را اجازه نمی دهد.

۸) مکاسب محرمه: بت و صلیب، شراب، اعیان نجسه، آلات قمار، بیع سلاح للاعداء، کتب ضلال، تدلیس ماشطه، نجش، مجسمه سازی، هجو مؤمن،غش، لغو و لهو، اعانت ظلمه، کهانت، اکتساب به واجبات...

۹) در دنیای امروز آنچه وجود دارد ایجاد تعادل میان تولید و توزیع، و تقسیم عادلانه یا متساوی ثروت است، ولی مسئله هماهنگ ساختن میان احتیاجات واقعی و میان تولید و مبادله مطرح نیست.

۱۰) از مجموع دستورهای اسلام باید فلسفه اسلام را کشف کرد، و به خوبی کشف می شود.

۱۱) عطف به شماره۸، اسلام درآمد از طریق اغراء به جهل را نظیر بیع بت و صلیب به نام آزادی جایز نمی شمارد، و همچنین از طریق اغفال مردم. بیع کتب ضلال یا کتب فساد اخلاق یا فیلمهای اینچنین، نجش، تدلیس ماشطه، مدح من لایستحق المدح، کهانت، مجسمه سازی از این قبیل است. (به نام آزادی این را هم مجاز می دانند.)

همچنین تقویت دشمن به هر شکل، بیع سلاح لاعداءالدین، بلکه هر معامله اقتصادی که سبب تقویت دشمن مسلمین گردد. همچنین تحصیل درآمد از راه تولید و یا مبادله موادی که مصرف آنها برای بشر زیانبار است: مشروب، هروئین، آلات قمار.

همچنین اموری که مضر نیست ولی اتلاف وقت است، لهو و لغو است. نوع دیگر آنهاست که فوق مسائل اقتصادی است از قبیل قضاوت، اجرت بر واجبات.

نوع دیگر تجمل پرستی ها از قبیل خرید و فروش ظروف طلا و نقره است.

۱۲) آیا واقعاً در مناسبات اقتصادی عصر ما تحولاتی به وجود آمده که جز با سلب مالکیت فردی از ابزار تولید و لااقل ماشین اجرای عدالت و مساوات میسر نیست؟

۱۳) رابطه اقتصاد با عدالت و مساوات، مسئله حق طبیعی و تکوینی، مسئله استثمار.

۱۴) اصل «کار به قدر استعداد و خرج به قدر احتیاج» اگر به صورت قانونی درآید اولاً استثمار است، ثانیاً نیروی فعالیت را تضعیف می کند زیرا آزادی و رقابت را از میان می برد.

۱۵) دو چیز مانع رشد ثروت است: یکی تمرکز سرمایه به دست افراد که احیاناً فلسفه افقار را در توده عمل می کنند، و دیگر اجرای اصل «کار به قدر استعداد و خرج به قدر احتیاج». از نظر اسلام، هم باید منابع ثروت، آزاد و در اختیار همه باشد و ثروت به صورت احتکار و گنج و زمین بایر در نیاید و هم ثمره فعالیت هر کسی برای خودش محترم باشد.

اسلام از طرفی به حکم «و لقد مکنا کم فی الارض و جعلنا لکم فیها معایش...» و «هو انشأکم من الارض و استعمر کم فیها...»، «و الأرض وضعها للأنام»، «الذین یکنزون الذهب...» همه سرمایه های اولیه و ثانویه را برای بشر و در خدمت او قرار داده است، پس نباید راکد یعنی به صورت موات یا احتکار یا گنج و ذخیره بماند (فلسفه زکات)، و از طرفی بیکاری و رکود فعالیت را ولو تحت عنوان اشتراک اجباری در کار و مرض اداره پیدا کردن محکوم می کند.۱۶

علیرضا مزروعی

۱- مطهری. مرتضی. مجموعه آثار. ج۲۰ صص۴۰۲، ۴۰۱ کتاب «نظری به نظام اقتصاد اسلام»

۲- همان ص۴۰۲

۳- همان

۴- همان صص۴۰۴، ۴۰۳، ۴۰۲

۵- همان ص ۴۰۵

۶- همان صص۴۰۸، ۴۰۷، ۴۰۶، ۴۰۵

۷- همان ص۴۰۸

۸- همان صص۴۱۳، ۴۱۲، ۴۱۱

۹- همان صص۴۱۴، ۴۱۳

۱۰- همان صص۵۵۱، ۵۵۰ (یادداشت اسلام و اقتصاد)

۱۱- همان ص۵۵۱

۱۲- همان ص۵۵۱

۱۳- همان صص۵۵۲، ۵۵۱

۱۴- همان صص۵۵۶، ۵۵۵، ۵۵۴، ۵۵۳

۱۵- همان صص۵۵۷، ۵۵۶

۱۶- همان صص۵۷۸، ۵۷۷، ۵۷۶، ۵۷۵