یکشنبه, ۱۴ بهمن, ۱۴۰۳ / 2 February, 2025
گرترود با عشق فلفلی اش رفت
«مثل آب برای شکلات» یک «صد سال تنهایی» دیگر است نوشته لورا اسکوییل، نویسنده مکزیکی؛ داستان زندگی زنان نسلهای گذشته مکزیک که به سبک رئالیسم جادویی و با زبانی زنانه نگاشته شده است. داستان دختری به نام «تیتا» (و روسورا) که قربانی یکسری سنتهای غلط و سنتی و قدیمی جامعه است و درنهایت همین سنتها مسیر اصلی زندگی او و دیگر کاراکترهای رمان را تغییر میدهد؛ تا جاییکه تیتا آرزوی مرگ مادر بیرحم و سنگدلش را دارد که او را از داشتن حق زندگی و داشتن حق انتخاب عشقش «پدرو» محروم میکند.
«مثل آب برای شکلات» یک مجموعه دستور پخت غذا است که در خلال آن داستان روایت میشود؛ روایت عشقی پنهان و ممنوع که سالها از طریق عطر و طعم غذاهایی که با وسواس پخته میشود ابراز میشود و طعم جادویی غذاها پیامرسان عشقی ممنوع است برای مادری (نمونه یک جامعه کوچک و به ویژه جامعه خودمان) که عشق را ممنوع کرده است برای او: اویی که در اینجا «تیتا» است: تیتایی که خود روایتگر زندگی نسلی است که ماییم: نسل سوختهیی که دهانش را میبوییدند تا مبادا گفته باشد دوستت دارم... نسل سوختهیی که عشق را در پستوی خانه نهان میکرد تا مبادا رسوا شود: «آی عشق، ای عشق! چهره آبیات پیدا نیست!» ما فرزند سالهای بعد از انقلابی هستیم، جنگ آمده بود برای زوال نسلی که ما بودیم: که سوزاند عشق را و با خود برد ما را در مردابی که «نیلوفر»های آبی، «مثل آب برای شکلات» قصه نسل ما و آرزوهای دیر و دورش است، چه آنجا که دانته در دوزخ گفته است: «بریده از امید، ما در آرزوهامان زندهایم.»
«مثل آب برای شکلات» به کارگردانی یک کارگردان جنوبی: ابراهیم پشتکوهی این روزها در تالار «چارسو»ی تئاتر شهر روی صحنه است؛ نمایشی که حالا بعد از موفقیتهای جهانی کتاب در سالهای اخیر و فیلمی که بر اساس آن در سال ۱۹۹۲ ساخته شد، حالا برای تماشاگر ایرانی و به ویژه «دهه شصتیها»، فرصتی است برای دوباره دیدن آرزوهای بزرگ و بر بادرفتهاش... بازدیدن قصه نسلی که «تیتا»ی خودش را از نزدیک ببیند، و به ویژه تیتای زنانی که قربانیان این نسل بودند.
جدای از مضامین و مفاهیم و برداشتهایی که میتوان از این نمایش داشت و به قول بورخس «معیار اثر ادبی [هنری] برای من میزان لذت و احساسی است که در من ایجاد میکند.» که «مثل آب برای شکلات» دقیقا با تماشاچی همین کار را میکند تا او «لذت آگاهی» را از آن ببرد، مولفهها و عناصری که در این نمایش به خوبی به کار گرفته شده بود را میتوان به این گونه برشمرد.
موسیقی: موسیقی در این نمایش به مانند شعر که اصوات این کار را میکنند برای انتقال معنا، دقیقا همین کار را میکند: چه موسیقی زیر متن، چه روی متن. موسیقی در «مثل آب برای شکلات» حتی در شروع و پایان نمایش نیز دقیقا با تماشاگر همین کار را میکند. ترانههای اجرا شده در این نمایش با لهجه جنوبی (بندرعباسی) به همراه موسیقی جنوبی از نقاط قوت این نمایش بود. به طوری که شروع نمایش به همراه موسیقی، دادن یک غذای محلی جنوبی به تماشاچیها بود که طعم غذا که خود نمودی از «عشق ممنوع تیتا» در نمایش است را میچشند؛ طعمی که در پایان نمایش به شکلی دیگر عرضه میشود: دادن مربای «تیتا» در یک لاتاری به سه نفر از تماشاچیها: لاتاریای که بخشی از نمایش است.
نور: نور در نقاشی و سینما و در اینجا تئاتر دقیقا میتواند کارکرد موسیقی را داشته باشد. استفاده درست از نور در «مثل آب برای شکلات» برای تصویرکردن و انتقال مفاهیم و جلوههای بصری به زعم من نقطه دیگری از قوت کار بود.
دیوار چهارم: در چند جای نمایش، دیوار چهارم شکسته شد و چه درست و به موقع مرز بین تماشاگر و بازیگر برداشته شد تا تماشاگر خود را جزیی از نمایش محسوب کند. یکی در هنگامی که تیتای عاشق، آنقدر گریه کرده است که مرغابیها در اشکهایش شنا میکنند و خواهر او از تماشاچیها تقاضای دستمالکاغذی میکند و در پایان نمایش که با اجرای لاتاری، عملا تماشاچیان جزیی از نمایش میشوند.
اجرا و کارگردانی: «مثل آب برای شکلات» کارگردان خلاقی را در ذهن هر ببیندهیی تصویر میکند که منتظر کار بعدیاش باشد؛ خلاقیتی که در طول اجرا بارها میتوانستی ببینی و غافلگیر بشوی.
بازی: بازیهای بسیار خوب از پنج بازیگر نوجوان و جوان دختر در این نمایش در کنار بازی رویا نونهالی و دو بازیگر مرد، آنقدر خوب بودند که دو ساعت تمام مجبورت میکردند روی صندلی میخکوب شوی؛ هر بازیگر با لحن و زبانی که مختص او بود و تکهکلامهایی که شخصیت او را نشان میداد، شخصیت و هویت پیدا کرده بود. نکته بارز دیگر نقش «پدرو» بود که هیچ دیالوگی نداشت و تو نمیدانستی که او لال است یا اصلا دیالوگی ندارد... از نکات دیگری که باید به آن اشاره کنم، استفاده از عروسک در یک صحنه به جای نقشهای اصلی بود و صدای راوی سومشخصی که گاه از بیرون متن، داستان را روایت میکرد و حضور روح مامان النا و دایه (مستخدم) و نکته مهم دیگر، بازیگرها در برخی صحنهها روی صحنه با سفیدکردن موهایشان گذر زمان را نشان میدادند.
طراحی صحنه، دکور، لباس، صدا و... همه و همه دست به دست همه داده بودند تا نمایشی را روی صحنه ببرند که روزها و ماهها و سالها و قرنها با ما بوده و حالا آن را از نزدیک حس میکردی؛ نمایشی که با نوه گرترود - که یک روز با عشق فلفلیاش رفته بود- که دهها سال بعد خاطرات تیتا را میخواند به پایان میرسد.
آریامن احمدی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست