جمعه, ۱۲ بهمن, ۱۴۰۳ / 31 January, 2025
مجله ویستا

كاركرد تروریسم در سیاست خاورمیانه ای ایالات متحده امریكا


كاركرد تروریسم در سیاست خاورمیانه ای ایالات متحده امریكا

«منافع» می توانند تبیین گر اتخاذ یا عدم اتخاذ سیاستهای مختلف از سوی كشورها باشند, اما این واقعیت را نباید فراموش كرد كه همواره ارزشها و باور به آنها, در جهت گیریها و تشویق در استمرار یا توقف سیاستها, تاثیری انكارنشدنی دارند

«منافع» می‌توانند تبیین‌گر اتخاذ یا عدم اتخاذ سیاستهای مختلف از سوی كشورها باشند، اما این واقعیت را نباید فراموش كرد كه همواره ارزشها و باور به آنها، در جهت‌گیریها و تشویق در استمرار یا توقف سیاستها، تاثیری انكارنشدنی دارند. لذا قدرتهای بزرگ نظیر ایالات‌متحده امریكا همواره در فرایند سلطه‌گری خویش به سلسله‌ای ارزشهای مورد قبول و باور در سطح جهانی نیاز دارند كه به كمك آنها بتوانند پیگیری منافع خویش را كتمان یا توجیه نمایند. با فروپاشی بلوك شرق، نیازمندی به دشمن جدیدی برای ایالات متحده امریكا كه در تعارض با ارزشها و باورهای مورد حمایت این كشور باشد و اجرای برنامه‌های سیاست خارجی آن را تسهیل كند، در قالب طرح مقوله تروریسم و پردازش آن در جهت منافع ایالات‌متحده امریكا ظهور و بروز كرد. در نوشتار زیر، این فرایند و اهمیت آن در تدوین سیاست خارجی مناسب از سوی جمهوری اسلامی بررسی شده است.

پس از رویدادهای یازدهم سپتامبر، اهمیت خاورمیانه باعث شد قدرتهای بزرگ به این منطقه استراتژیك توجه نمایند و درصدد برآیند موقعیت ممتازی در منطقه كسب كنند. قرارگرفتن كشورهای مخالف ایالات‌متحده در خاورمیانه، فرصتی را برای رقبای امریكا فراهم آورد تا روابط خود را با این كشورها گسترش دهند. در این میان می‌توان به اقدامات اروپا و كشورهایی از قبیل روسیه و چین اشاره نمود كه از طریق گسترش همكاریهای خود با كشورهای مخالف حضور امریكا در منطقه، به‌صورت آشكارا و مخفیانه درصددند از گسترش سیر یكجانبه‌گرایی ایالات‌متحده جلوگیری كنند. تا قبل از یازدهم سپتامبر، امریكا بهانه‌ای كافی برای پایان‌دادن به این وضعیت نداشت، اما این حادثه، زمینه مقابله امریكا با این وضعیت را فراهم كرد. به‌عبارت‌دیگر وجود رژیمهای اقتدارگرا در منطقه و حل مناقشه اعراب و اسرائیل، امریكا را در جهت ایجاد تغییرات اساسی در منطقه استراتژیك خاورمیانه و دولتهای آن ترغیب می‌كرد.

به‌طوركلی رویداد یازدهم سپتامبر و تحولات پس از آن جریانات خاورمیانه را به نظام بین‌الملل مرتبط نمود و اهمیت این منطقه را در توازن قدرت بین‌المللی افزایش داد. این امر باعث شده است آرایش نظامی ایالات‌متحده در منطقه پس از پایان جنگ سرد و به‌ویژه پس از یازدهم سپتامبر افزایش یابد؛ درواقع امریكا بدون‌آنكه به واقعیتهای منطقه توجه نماید، حضور نظامی خود را در منطقه به صورت روزافزون افزایش داده است.[۱] این امر پیامدهای زیانباری را در كوتاه‌مدت و بلندمدت، برای كشورهای منطقه در پی خواهد داشت. زیرا ایالات‌متحده با درك نادرست از شرایط خاورمیانه، نه‌تنها در رسیدن به اهداف خود ناكام خواهد ماند، بلكه با حضور نظامی خود در خاورمیانه بحرانها و منازعات منطقه‌ای را نیز تشدید خواهد كرد. ازآنجاكه تسلط بر قلمرو ژئواستراتژیك خاورمیانه، زمینهٔ ‌داشتن موقعیت برتر در نظام جهانی را فراهم می‌آورد، قدرتهای عمده جهان به تلاششان برای تقویت نفوذ خود در این منطقه افزوده‌اند كه گاهی اوقات موجبات رقابت میان آنها را فراهم می‌نماید. در این میان ایالات‌متحده قصد دارد با تكیه بر توان نظامی خود، سیاست تهاجمی و جنگ‌سالارانه را در پیش گیرد تا بتواند با تسلط بر تحولات منطقه، زمینه تقویت سیر سیطره‌جویی خود را در نظام بین‌الملل فراهم نماید. جمهوری اسلامی ایران نیز با دارابودن موقعیت ممتاز استراتژیك و ژئوپولتیك در منطقه، از این سیاستهای امریكا مصون نخواهد ماند و ضرورت تدوین استراتژیهای مناسب برای ایران در این زمینه كاملا روشن می‌باشد. به ‌همین جهت، جمهوری اسلامی ایران در طراحی دیپلماسی خود باید به عواملی از قبیل نظامی و امنیتی‌شدن عرصه روابط بین‌الملل پس از یازدهم سپتامبر، سیطره‌جویی امریكا در مناطق گوناگون جهان، نزدیكی بی‌سابقه سیاست خارجی و اهداف امریكا با اسرائیل و گسترش اهمیت منطقه‌گرایی توجه كند.

به‌طوركلی می‌توان گفت كه دشمن‌تراشی و ایجاد دشمن فرضی یكی از لازمه‌های تعقیب استراتژی توسعه‌طلبانه غرب و به‌ویژه ایالات‌متحده است. استراتژی دشمن‌سازی امریكا با دیدگاه اندیشمندانی مثل ماكیاولی و اشتراوس مطابقت دارد كه معتقدند اگر تهدید خارجی وجود نداشته باشد، باید آن را ساخت. در فاصله زمانی میان جنگ جهانی دوم و فروپاشی بلوك شرق، ایالات‌متحده با بزرگ‌نمایی خطر كمونیسم و حضور در منطقه خاورمیانه درصدد بود به اهداف استیلاطلبانه خود دست یابد. به همین‌منظور، تحت عنوان سیاست سد نفوذ كمونیسم، پیمانهای منطقه‌ای نظیر سنتو و سیتو با حضور امریكا و كشورهای منطقه‌ای طرفدار غرب در منطقه منعقد شده بود. به‌عبارت دیگر، وجود ایدئولوژی كمونیسم در دوران جنگ سرد و معرفی آن به‌عنوان تهدیدی برای تمام كشورها از سوی غرب، فرصت مطلوبی برای ایالات‌متحده فراهم ‌آورد كه با حضور مستقیم در تمام نقاط دنیا و از جمله منطقه خاورمیانه به منافع و اهداف توسعه‌طلبانه خود جامه عمل بپوشاند. فروپاشی كمونیسم و خلأ ایدئولوژیك ناشی از آن و همچنین نیاز امریكا به وجود دشمنی فرضی برای توجیه حضورش در منطقه باعث شد این كشور، با مطرح‌نمودن خطر بنیادگرایی اسلامی و مرتبط نمودن تروریسم با آن به‌عنوان جایگزین كمونیسم، به حضور همه‌جانبه خود در منطقه ادامه دهد. در این میان برخی كشورهای منطقه‌ای تابع امریكا از قبیل تركیه و اسرائیل كه با فروپاشی بلوك شرق، اهمیت استراتژیك خود را برای غرب از دست داده بودند، با ایالات‌متحده همگام شدند.[۲]

● اهداف قدیمی، دشمن نوین

در دوران جنگ سرد، جهان به دو بلوك شرق و غرب، به رهبری امریكا و شوروی سابق، تقسیم شده بود و اكثر مناطق و كشورهای دنیا در یكی از این دو بلوك قرار می‌گرفتند. منطقه خاورمیانه یكی از مناطق استراتژیك جهان می‌باشد كه در دوران جنگ سرد محل نزاع ابرقدرتهای شرق و غرب قرار گرفته بود. در این چارچوب ایالات‌متحده در دوران جنگ سرد، سیاستهای توسعه‌طلبانه خود را تحت عنوان مبارزه با كمونیسم تعقیب می‌كرد و به‌عبارت‌دیگر مقابله با خطر كمونیسم، به‌عنوان دشمنی خطرناك، به حضور و نفوذ امریكا در كشورهای جهان مشروعیت می‌داد. با فروپاشی نظام كمونیسم و پایان جنگ سرد، امریكا بهانه‌ای برای حضور نظامی در مناطق استراتژیك جهان نداشت و به‌دنبال دشمنی بود كه جانشین خطر كمونیسم گردد و به همین منظور پس از یازدهم سپتامبر، خطر تروریسم و ضرورت مقابله با آن را به‌عنوان توجیهی برای حضور نظامی خود در نقاط مختلف جهان مطرح كرد و آن را با منطقه خاورمیانه مرتبط نمود و از این طریق درصدد برآمد اهداف استیلاجویانه خود را در منطقه توجیه نماید.

در دوران جنگ سرد، اهداف سیاست خارجی امریكا در منطقه خاورمیانه موارد زیر را دربرمی‌گرفت: الف‌ــ دسترسی آزاد و مطمئن به منابع انرژی خلیج‌فارس؛ ب‌ــ تضمین امنیت اسرائیل؛ ج‌ــ كنترل نفوذ شوروی سابق؛ دــ جلوگیری از دستیابی قدرتهای منطقه‌ای به موقعیت مسلط.[۳] پس از پایان جنگ سرد، دیدگاههای متفاوتی در مورد وضعیت امریكا در نظام تك‌قطبی پس از جنگ سرد رایج بود؛ عده‌ای معتقد بودند كه دهه ۱۹۹۰ درواقع نوعی «لحظه تك‌قطبی» می‌باشد و سرانجام پایان خواهد یافت. لذا استراتژی امریكا باید افزایش قدرت و تعامل گزینشی با جهان باشد. برخی دیگر بر این باور بودند كه قدرت امریكا تا اندازه‌ای زیاد است كه برای دهه‌ها تداوم پیدا می‌كند و در نتیجه «لحظه تك‌قطبی» می‌تواند «دوران تك‌قطبی» شود.[۴]

پس از شكل‌گیری حوادث یازدهم سپتامبر، نظریه‌پردازان روابط بین‌الملل درخصوص جایگاه جهانی جدید ایالات‌متحده، دیدگاه‌های متفاوتی داشتند. از جمله ویلیام والیس، دیدگاهی بدبینانه نسبت به احتمال گرایش امریكا به چندجانبه‌گرایی پس از حوادث یازدهم سپتامبر دارد. به‌نظر وی روند كنونی، خصلت جلب همكاری كمتری دارد و حكومتهای اروپایی با انتخاب میان تبعیت از رهبری ایالات‌متحده یا مقاومت در برابر آن مواجه می‌باشند و این امر نشان می‌دهد كه مواجهه كشورهای اروپایی با ادعای رهبری امریكا بر جهان در دوران پس از یازدهم سپتامبر با همه دورانهای گذشته متفاوت می‌باشد. ولی برخی دیگر از اندیشمندان روابط بین‌الملل بر این باورند كه اقدامات یكجانبه‌گرایانه امریكا برای ایجاد جهانی تك‌قطبی با محدودیتها و چالشهایی مواجه می‌باشد.[۵]

به‌طوركلی پس از حوادث یازدهم سپتامبر، سیاست خارجی ایالات‌متحده در خاورمیانه با تغییراتی اساسی مواجه شد كه عوامل عمده آن عبارت‌اند از:

الف‌) رقابت امریكا با اروپا و روسیه در منطقه؛

ب‌) وجود شرایط مساعد در خاورمیانه و ضرورت تغییر وضع موجود در آن برای حفظ منافع امریكا؛

ج‌) اعتقاد رهبران امریكا بر این امر كه لازمه تحقق صلح اعراب ــ اسرائیل، تغییر شرایطی در منطقه خاورمیانه می‌باشد. با توجه به این موارد سیاستگذاران واشنگتن به این نتیجه رسیدند كه تغییر سیاست خاورمیانه‌ای امریكا برای تضمین برتری آن كشور در قرن بیست‌ویكم ضروری می‌باشد.[۶] درواقع رویداد یازدهم سپتامبر را می‌توان دوره گذار در نظام بین‌الملل و نیز سیاست خارجی امریكا دانست. این حادثه با ایجاد دشمن جدیدی به نام تروریسم، زمینه را برای بهره‌برداری امریكا از این دشمن برای حل مشكلات خود در نظام بین‌الملل فراهم آورد. به‌عبارت‌دیگر، برخلاف دوران جنگ سرد كه شوروی و اقمار آن به سیاست خارجی امریكا جهت می‌دادند، این‌بار خاورمیانه این نقش را ایفا نمود. ارتباط‌دادن حوادث القاعده به خاورمیانه و طرح خطر سلاحهای كشتارجمعی در منطقه، باعث افزایش اهمیت خاورمیانه در معادلات استراتژیك امریكا و فراهم‌شدن زمینه تغییر وضع موجود در خاورمیانه شد و ایالات‌متحده نیات و اهداف دیرین خود را با پوششهای جدید دنبال نمود.

● امریكا در خاورمیانه

ایالات‌متحده برای حفظ و توسعه قدرت استیلاطلبی خود، سیاستهایی طرح‌ریزی كرده است تا قدرتهای منطقه‌ای مانند ایران و چین را تضعیف كند. فشارهای واردشده از سوی این قدرت استیلاجوی جهانی غالبا عواقبی ناخواسته و زیانبار دارد؛ درواقع، فشاری كه ایالات‌متحده بر این كشورها وارد می‌سازد، به صورت عاملی تسهیل‌كننده در جهت تقویت و تحكیم روابط بین قدرتهای منطقه‌ای مسلط عمل می‌كند. ایالات‌متحده برای تامین منافع خود به همراهی و همكاری متحدان منطقه‌ای خود به‌‌شدت نیازمند است. به‌عبارت‌دیگر در خاورمیانه كشورهای اسرائیل، عربستان، تركیه و مصر و در آسیای شرقی كشورهای ژاپن، تایوان و كره‌جنوبی در جهت سیاست سیطره‌جویی امریكا عمل می‌كنند. شایان ذكر است كه در خاورمیانه و آسیای شرقی به‌ترتیب كشورهای ایران و چین به‌عنوان قدرت برتر منطقه‌ای قلمداد می‌شوند.[۷]

به‌طوركلی، امریكا به‌عنوان استیلاجویی جهانی، پیوسته ایران و چین را به‌عنوان دو ابرقدرت منطقه‌ای به نقض حقوق بشر، تلاش برای ایجاد زرادخانه‌های عظیم نظامی و تهدید هم‌پیمانان امریكا متهم می‌كند. سیاست امریكا در محكوم‌ كردن كشورهای ایران و چین به شكل‌گیری پیمانهای منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای منجر شده است كه در قالب آنها ایران و چین در كانون دوایر متحدالمركزی از كشورهای ناخرسند و مقاوم در برابر سیطره‌جویی و یكجانبه‌گرایی ایالات‌متحده قرار گرفته‌اند. در خاورمیانه و آسیای شرقی، این كشورها به‌ترتیب شامل سوریه و كره شمالی می‌باشند.[۸]

استراتژی منطقه‌ای ایالات‌متحده به‌شدت تحت‌تاثیر اسرائیل و صهیونیسم بین‌الملل می‌باشد و دفاع از امنیت و موجودیت اسرائیل به سیاست خارجی امریكا جهت می‌دهد. به‌عبارت‌دیگر، امریكا به مناسبات خود با كشورهای خاورمیانه و از جمله جمهوری اسلامی ایران از پشت عینكی می‌نگرد كه اسرائیل برایش ساخته است. در تمام مدت تاسیس غیرقانونی دولت یهودی در سرزمینهای فلسطین، این رژیم از حمایتهای همه‌جانبه ایالات‌متحده برخوردار بوده است. امریكا پس از شكل‌گیری اسرائیل، با فاصله اندكی آن را به رسمیت شناخت و در پی درخواست عضویت اسرائیل در سازمان ملل، این كشور با كمكها و حمایتهای ایالات‌متحده به عضویت سازمان ملل درآمد.[۹]

به‌طوركلی ایالات‌متحده امریكا و اسرائیل مناسبات استراتژیك و اتحاد نزدیكی با یكدیگر دارند و در چهار دهه اخیر، اسرائیل از كمكهای مالی، نظامی و دیپلماتیك امریكا برخوردار بوده است. درواقع امریكا از زاویه تحسین‌گرایانه‌ای به اسرائیل می‌نگرد و عوامل آن عبارت‌اند از:

الف‌) اسرائیل سنت دموكراسی، لائیسم و سكولاریسم به شیوه غرب را به‌نحو مطلوب در كشورش اجرا می‌كند؛

ب‌) این كشور با كمك كشورهای غربی و به‌ویژه امریكا رشد اقتصادی بسیاری داشته است و به تبعیت از غرب، از اقتصاد بازار آزاد حمایت می‌كند؛

ج‌) اسرائیل با جدیت با دشمنان مصالحه‌ناپذیر خود و امریكا مقابله می‌كند.[۱۰]

دركل حمایتهای سیاسی و اقتصادی فوق‌العاده نمایندگان كنگره و رهبران فكری امریكا منافع و سیاستهای اسرائیل را به پیش می‌برد؛ درواقع مهم‌ترین مساله امنیتی كه به سیاستهای امریكا به‌عنوان قدرت استیلاجوی جهانی در خاورمیانه جهت می‌دهد، حول منافع دولت اسرائیل دور می‌زند. می‌توان گفت در سایه روابط ویژه‌ای كه بین امریكا و هم‌پیمان منطقه‌ای كوچك ولی قدرتمندش، یعنی اسرائیل، وجود دارد، عادی‌سازی روابط بین ایران و امریكا ممكن نخواهد بود. این سیاست امریكا باعث رنجش ایران، به‌عنوان یك قدرت بزرگ منطقه‌ای، گردید كه در درازمدت تاثیر بسیاری در منافع ملی امریكا دارد.[۱۱]

سخاوت رضازاده

پی‌نوشت‌ها

[۱] - Sandra Mackey, Passion and Politics, The Turbulent World of the Arabs, Dutton, ۱۹۹۲

[۲]ــ كشورهای تركیه و اسرائیل در دوران نظام دوقطبی به‌عنوان هم‌پیمانان امریكا با نفوذ كمونیسم در منطقه خاورمیانه مقابله می‌كردند و در مقابل از كمكهای اقتصادی چشمگیر غرب برخوردار می‌شدند. پس از پایان جنگ سرد و فروپاشی بلوك شرق، این دو كشور اهمیت استراتژیك خود را برای غرب و به‌ویژه ایالات‌متحده از دست دادند و برای بازیابی جایگاه ممتاز خود، اسلام سیاسی را مظهر تروریسم و تهدیدی بزرگ عنوان كردند كه منافع حیاتی كشورهای غربی و متحدان منطقه‌ای آنان را با خطر مواجه ساخته است. هدف اصلی تركیه و اسرائیل از این امر، بهره‌مندی از حمایتهای همه‌جانبه پیشین غرب بود. برای اطلاعات بیشتر رك: سخاوت رضازاده، «ملاحظات مشترك ایران و روسیه پس از شكل‌گیری محور استراتژیك تركیه و اسرائیل»، فصلنامه مجلس و پژوهش، مركز پژوهشهای مجلس شورای اسلامی، سال دوازدهم، شماره ۴۸، تابستان ۱۳۸۴، صص۲۷۲ــ۲۴۹

[۳] - Dilip Hiro, Neighbors Not Friends: Iran and Iraq After the Gulf War, London: Rout Ledge, ۲۰۰۱

[۴] - Joseph Snye, Limits of American Power, Political Sience Quarterly, Volume ۱۱۷, Number ۴, ۲۰۰۲-۳, P. ۵۴۶

[۵] - William Wallance, Living with the Hegemon European Dilemman, NewYork Social Sience Research Council, ۲۰۰۱

[۶] - Joseph Snye, op. cit.

[۷]ــ جیمز بیل، «سیاست استیلاجویی: ایران و ایالات‌متحده»، ترجمه: عباس ایمانپور، مجله اطلاعات سیاسی ــ اقتصادی، سال شانزدهم، شماره ۷۸، فروردین و اردیبهشت ۱۳۸۱، صص۵۵ــ۵۰

[۸]ــ همان، ص۵۰

[۹] - Lenni Brenner, Jews in America Today, NewYork Stuart, ۱۹۹۸, PP. ۸۸-۸۹

[۱۰]ــ نفوذ عمیق سنتهای یهودی بر زیربنای موسسات امریكا را می‌توان در قانون اساسی این كشور نیز مشاهده نمود. این نفوذ تاحدی است كه جان آدامز در نامه‌ای به توماس جفرسون نوشت: «من به یقین معتقدم كه یهودیان متمدن‌تر از دیگر ملتها هستند.» رك:

Mitchell G. Bard, Roots of the U. S. Israel Relationship, http://www.us.Israel relation, P. ۷

[۱۱]ــ جیمز بیل، همان، صص۵۳ــ۵۲

[۱۲] - Philip H.gordon, Iraq: The Tranatlantic Debate, Paris: European Union Institute for Security Studies, December ۲۰۰۲

[۱۳] - “The Nature of U. S. Foreign Aid to Israel”, www.jerusalemites.org

[۱۴]ــ اسدالله خلیلی، جایگاه خاورمیانه در استراتژی امنیت ملی جدید امریكا، كتاب امریكا، تهران، موسسه فرهنگی مطالعات و تحقیقات بین‌المللی ابرار معاصر تهران، ۱۳۸۲، صص۲۰۶ــ۲۰۱

[۱۵]ــ همان.

[۱۶] - Edward Rhodes, The Imperc of Bushs Liberal Aganda, Survival, Vol. ۴۵, Spring ۲۰۰۳, P. ۱۳۳

[۱۷] - Tom Borry, The U.S Power Complex: Whats New, Silvercity Nm Washington. D.C: Foreign Policy in Fecus, Nowember ۲۰۰۲

[۱۸] - Myron Magnet, “What is Compassionate Conservatism?” The Wall Street Journal, February ۵, ۱۹۹۹, PP ۱-۲

[۱۹]ــ محمود سریع‌القلم، «مبانی نظری سیاست خارجی دولت بوش»، فصلنامه مطالعات منطقه‌ای، زمستان ۱۳۸۱، ص۱۰

[۲۰] - Edward Rhodes, op. cit.

[۲۱]ــ علی عبدالله‌خانی و محمودرضا گلشن‌پژوه، بازیگران خزر؛ منافع و چالشها، گزیده تحولات جهان، تهران، موسسه فرهنگی مطالعات و تحقیقات بین‌المللی ابرار معاصر تهران، ۱۳۸۱، صص۴۳ــ۴۲

[۲۲]ــ رحمان قهرمانپور، استراتژی امریكا در خاورمیانه و روند یكجانبه‌گرایی در نظام بین‌الملل، كتاب امریكا، تهران، موسسه فرهنگی مطالعات و تحقیقات بین‌المللی ابرار معاصر تهران، ۱۳۸۲، صص۳۲ــ۳۱

[۲۳]ــ همان.

[۲۴] - Bendicte Suzan, The Barcelona Process and the European Approach to Fighting Terrorism, www. Brookings. edu

[۲۵]ــ ریموند هینبوش و انوشیروان احتشامی، سیاست خارجی كشورهای خاورمیانه، ترجمه: علی گل‌محمدی، تهران، پژوهشكده مطالعات راهبردی، ۱۳۸۲، صص۱۳۰ــ۱۲۹

[۲۶]ــ رحمان قهرمانپور، همان، ص۳۰

[۲۷]ــ همان.

[۲۸]ــ سعید خالوزاده، «اتحادیه اروپا و روند صلح اعراب و اسرائیل»، فصلنامه مطالعات خاورمیانه، سال یازدهم، شماره ۳ و ۴، پاییز و زمستان ۱۳۸۳، صص۱۸۲ــ۱۵۱

[۲۹] - Financial Izvestia, Jonuary ۲۱, ۱۹۹۳; International Life (a Russian Journal). No. ۱۰, ۱۹۹۶

[۳۰]ــ سیداسدالله اطهری، «سیاست روسیه نسبت به خاورمیانه: میراث یلتسین و چالش پوتین»، فصلنامه مطالعات خاورمیانه، سال نهم، شماره ۱، بهار ۱۳۸۱، صص۱۱۰ــ۸۱

[۳۱]ــ قدیر نظامی‌پور، «آثار سیاستهای منطقه‌ای روسیه بر امنیت ملی جمهوری اسلامی ایران»، فصلنامه مطالعات خاورمیانه، سال دهم، شماره ۳، پاییز ۱۳۸۲، صص۱۷ــ۱۶

[۳۲]ــ همان.

[۳۳] - http://www.baztab.com/news/۳۹۳۵۳.php.

[۳۴]ــ رحمان قهرمانپور، همان، صص۳۴ــ۳۲

[۳۵]ــ همان.

[۳۶] - Seymon Brown, Explaining the Transformation of World Politics, International Journal, Vol. XL VI, No. ۲, spring ۱۹۹۱, P. ۲۰۹

[۳۷] - Geoffrey kemp, The New and Old Geopolitics of the Persian Gulf, Foreign Policy Research Institute, Conference on November ۱۹۹۹

[۳۸]ــ علی رحیم‌پور، «تحولات ژئواستراتژیك در سده بیست‌ویكم و جایگاه منطقه و ایران»، مجله اطلاعات سیاسی و اقتصادی، سال هفدهم، شماره سوم و چهارم، آذر و دی ۱۳۸۱، صص۶۱ــ۴۶

[۳۹]ــ همان.

[۴۰] - Tom Borry, op. cit.

[۴۱]ــ علی رحیم‌پور، همان.

[۴۲]ــ همان.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 4 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.