چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

در آمدی بر تدوین فهرست جامع آثار روح الله خالقی


در آمدی بر تدوین فهرست جامع آثار روح الله خالقی

در مورد آثار خالقی و تقسیم بندی آنها نیز شایسته است که تحولات فکری و حال و احوالات آهنگساز به هنگام ساخت اثر, مدنظر قرار گیرد و نه تنها تاریخ پیدایش آن

در گفتگویی رادیویی در سال ۱۳۴۰ در پاسخ به این پرسش که تا بحال چند آهنگ ساخته اید، مرحوم خالقی اظهار میدارد: "... در این مورد نمیتوانم مثل دیگران دقیق جواب بدهم..."

از قرائن چنین برمی آید که خالق آثار بی نظیری چون "می ناب" و "خاموش" خود چندان اعتنایی به تدوین و اثبات آثار خویش نداشته است. چرا؟ به عذر ناراستی روزگار و غدر اهل زمانه یا براستی بر این باور بوده که: "حاصل کارگه کون مکان اینهمه نیست". شاید هم خود بیش از دیگران میدانسته که جلوه های ممتاز و متمایز آثار او آنچنان عیان است که نیازی به ثبت آنها نیست.

هنرمندان و متفکران بزرگی بوده اند که تمایلی به جمع آوری و تثبیت آثار خویش نداشته اند که حافظ و نیچه و کافکا از آن جمله اند. این آثار به مثابه قله های کوه های یخی است که از اقیانوس مواج و پر تلاطم روح هنرمند سر برآورده اند و شنونده دردمند و نیوشا را به خلوت انس و مراوده روحی و عاطفی با خالق آنها دعوت میکنند.

آثاری از این دست را نمیتوان تنها در قالب روشهای تا کنونی بررسی نمود زیرا پدیدآورندگانشان خود افرادی جریده رو و سنت شکن و تنها بوده اند.

در مورد آثار خالقی و تقسیم بندی آنها نیز شایسته است که تحولات فکری و حال و احوالات آهنگساز به هنگام ساخت اثر، مدنظر قرار گیرد و نه تنها تاریخ پیدایش آن. به این اعتبار شاید بتوان میراث هنری این موسیقیدان بزرگ ایران را به سه گروه تقسیم نمود که هر یک نمایانگر جنبه ای متفاوت از شخصیت خالقی و بازگو کننده حالات مختلف روحی آهنگساز و نیز نشان دهنده مراحل منزل به منزل سیر و سلوک و نضج فکری او میباشند.

در این رهگذر هستند آثاری که در دوره ای خلق و سالها بعد و در دوره ای دیگر آنچنان نضج و کمال میابند که گویی خود کاری مستقل و نو میباشند. پیگیری سیستماتیک اجراهای مختلف از یک اثر میتواند سیر تکاملی سازبندی و افزایش هارمونی خفیف را نیز نشان دهد.

همچنین باید توجه داشت که آثار خالقی، مانند آثار هر هنرمندی، نه یکدست هستند و نه همگی از ارزش هنری یکسانی برخوردارند. چه بسا آثاری که فقط بنا بر مصالح روزگار ساخته شده و ریشه در علائق شخصی و احساسات ژرف آهنگساز ندارند. بخصوص وقتی که به مسئولیتهای اداری و دلسوزیهای صادقانه او برای موسیقی اصیل ایران می اندیشیم، طبیعتا" جلب حمایت دولتمردان را از هنر و هنرمند نمیتوان نادیده گرفت.

اما انصاف حکم میکند، و این درسی است که ما باید مثلا از فرانسویان بیاموزیم، که خالقی را بر اساس آثار بزرگ و ارزشمند وی مورد توجه قرار دهیم. آثاری که فقط به منظور اجابت خواست یا تقاضای سازمان یا انجمنی ساخته شده اند، برای خالقی تنها جنبه رفع تکلیف داشته و طبیعتا نمیتوانند معیاری برای ارزیابی جهان عاطفی وی محسوب گردند؛ همانگونه که نزدیکی به ساحت قدس حافظ از طریق مداحی او برای شاه شجاع یا قوام الدین عبدالله میسر نیست.

علاوه بر این تردیدی نیست که آثار بزرگ و شکوهمندی چون خاموش یا حالا چرا، یک شبه ساخته نشده اند و چه بسا الحان نخستین آنها سالها قبل در ذهن آهنگساز نقش بسته و به مرور و طی چند مرحله بصورت نهائی درآمده اند. اجراهای قبلی برخی ازین آثار که بعضا جنبه تمرین داشته اند، حکایت از جهشی موثر در ریتمها و بویژه ارکستراسیونی گسترده تر در نسخه نهایی دارد که "شب هجران" یک نمونه آن است.

با رعایت همه جوانب فوق و نهایتا به منظور نزدیکی بیشتر به جهان فکری آهنگساز و نتیجتا درک عمیقتر آثار او، سه دوره خلاقیت او را شاید بتوان بصورتی که در سطور زیر می آید تصور نمود.

نخست دوره ای که در آن شادابی و طراوت ایام صداوت و دوران جوانی به وضوح دیده میشوند. بوی گل و عطر دل انگیز بهار ازین آثار به مشام میرسند و روشنایی و امید از آنها تراوش میکند. "آتشین لاله" اثر نمونه و شاخص چنین دوره است. صرف نظر از ترانه و با دقت در خود آهنگ، میتوان بوضوح پی برد که آهنگساز با فراغ بال و نشاط به تدوین چنین اثری پرداخته، که خود یادآور نام اولین اثر او "روزگار جوانی" و شعر آن: "خوشا عاشقی خاصه وقت جوانی" و یادآور دوران خوش درس و ییلاق و قشلاق است.

باید بیاد داشت که آهنگ آتشین لاله بی هیچ ارتباطی به ترانه رهی و قبلا بصورت آهنگی بدون کلام ساخته شده بود؛ چنانکه شرح آن در بسیاری از نوشته ها آمده است. آثاری هم که از آنها بوی ایراندوستی و پیوند به سرزمین آباء و اجدادی به مشام میرسند نمونه های بارز این دوره از سازندگی هنرمند میباشند. سرود جاویدان "ای ایران" و آهنگ شکوهمند "آذربایجان" از این دست آثارند.

در دوران دوم، آهنگساز بربازسازی آثار گذشتگان همت گمارده و خود نیز آثاری پخته و منسجم بر اشعار سنتی متقدمین و متاخرین خلق نموده که "چنگ رودکی" و "حالا چرا" نمونه هایی از آنانند. در این آثار فاصله گرفتن از شور و شر جوانی و گام نهادن به دوران میانسالی و تمایل به خلق آثار جاویدان فرهنگی ملاحظه میشود.

اصولا" هم ساختن آثاری اینگونه منسجم و حساب شده، مستلزم فراغتی است که با دوران جوانی چندان سازگاری ندارد. به جرأت می توان گفت که همه تنظیمهای خالقی از آثار دیگران به چنان دقت و ممارستی نیاز دارد که سالیان دراز تجربه و تامل طلب میکند. عزمی چنین جزم و درایتی اینگونه ژرف اصولا با سنین جوانی منافات دارد و مدتهای مدید طی طریق میطلبد.

...و سرانجام دورانی از حیات هنری خالقی فرا میرسد که هر کسی را توان دستیابی به آن نیست، حتی جهاندیدگان کهنسال. عوامل گوناگون که همگی آنها الزما در اختیار ما انسانها نیستند، میبایست دست به دست هم دهند و شرایطی سرنوشت ساز باید فراهم آیند تا چنین تحول و جهش فکری میسر گردد. عمر دراز و تلاش یکجانبه انسان تضمینی برای چنین توفیقی نیست زیرا: کشش چو نبود از آنسو چه سود کشیدن.

از قضا و شاید بنا به خواست اهریمن و سرشت نهانی کائنات، آنان که حقیقت جوئی را با پاره های جگر خویش معاوضه نمودند، عمری کوتاه و دورنی پر غوغا داشتند: کی یرکه گارد، پاسکال و موزار و کافکا نمونه هایی از این دستند. آنها اصولا به سنین پیری نرسیدند که بنا بر کثرت تجربه و محفوظات، اینگونه در تاریخ اثر گذار باشند.

رعشه فکری و آثار هنری چنین افرادی، تنها ناشی از تجربه اندوزی و دانش زیاد نیست بلکه ریشه در اقلیمی دیگر دارد که هر چه هست مطمئنا" فقط اکتسابی و آموختنی نیست؛ چنانچه پیشینیان ما گفته اند: خنده و گریه عشاق ز جایی دگر است... و تا کسی عاشق نشود سخن از چنین مقوله ای همان به که مسکوت بماند زیرا هر کسی در نهان میداند: عشق آمدنی بود نه آموختنی.

کوتاه سخن، دوران سوم خلاقیت خالقی دوران شگرفی است. شاهکارهای بزرگی چون "خاموش" و "می ناب" و تنظیمهای بی نظیری چون "دلتنگ"، اثر جاویدان و بی همتای استاد علینقی وزیری به این دوره از حیات تعلق دارند. دوره ای که دلتنگی از فروبستگی کار جهان، هنرمند بزرگ ما را به انسانی فکور، خاموش و سر در گریبان، که چندان در پی باقی گذاردن نامی از خویش نیست مبدل می سازد. آزرده جان از مکر زمان و دغلبازی نابکاران، خود را تمام و کمال وقف موسیقی کرده و خود را از کارهای اداری و رنج تماس دائم با اهریمن صفتان میرهاند.

شاید اگر خالقی چند سالی قبل چنین کرده بود، جسم نحیف و تن رنجورش تابه توان بیشتری برای تحمل روح بزرگ و پر فتوح او را داشت. هر چند تصدی و فعالیت اداری او در پیشبرد مصالح موسیقی ایران تاثیر بسزائی داشت، اما این تلاشهای بی فرجام به چه قیمتی تمام شد؟ و از آن گذشته، به کجا انجامید؟ گرچه با یک گل بهار نمیشود، اما گلهایی هم هستند که میخواهند یکتنه بار همه بهار را بدوش کشند.

امثال روح الله خالقی به گلهایی میمانند که در جهنم میرویند و پر پر میشوند. در سرزمینی که گوهر اغلب در دست سفلگان است و قوت دانا همه در خون جگر، جای تعجب نیست اگر ارواح حساسی چون او قربانیان جهالت عمومی باشند. او در منش و روش به مثابه همان عقاب بلند پرواز دکتر خانلری بود که مرگ بر اوج فلک را به عمر دراز کلاغ در لجنزار ترجیح میدهند.

او که "ناامیدی و بدبینی را با مرگ برابر" میدانست، حدود یازده سال قبل از فوت نوشته بود: "اصولا در کشور ما موجبات برای نا امیدی بسیار است. هر کس در آغاز کار، شوق و ذوقی دارد ولی متاسفانه محیط ناسازگار، وسائل یاس و بدبینی را فراهم میکند. آنان که ضعیف ترند زودتر کار را رها میکنند و آنها که ثبات قدمشان بیشتر است مثل شمع میسوزند و کوشش میکنند و کارشان هم به نتیجه نمیرسد. شک نیست که در چنین کشوری انتظار پاداش نباید داشت. اگر فقط میگذاشتند آدم کارش را انجام دهد اشکالی نبود. مشکل بزرگ اینجاست کسی را هم که کاری میکند، از کار بازمیدارند. نتیجه این است که معدودی همیشه کامروا هستند و چیزی که هرگز به حساب نمی آید ملت بیچاره زحمتکش و هنرمند نامراد بی تظاهر است"

خالقی در جای جای نوشته های خویش با صمیمیتی در خور تحسین و با زبانی ساده از دردهای خود سخن گفته است. اما چه بسا کارشکنیها و حسادتها که ذکرشان را دون شان خویش میدانسته اما به تحملشان ناگزیر بوده؛ احتمالا این شرایط در آثار آخر او بی تاثیر نبوده اند.

علی جمادی