شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

ساختاری تکراری برای داستانی کهنه


ساختاری تکراری برای داستانی کهنه

نگاهی به فیلم سینمایی «استشهادی برای خدا» ساخته علیرضا امینی

در همین لحظه که تصمیم گرفته‌اید یادداشتی درباره فیلم «استشهادی برای خدا» بخوانید، به گذشته برگردید و نام برخی فیلم‌ها و سریال‌های محبوب خود را در ذهن مرور کنید. فرقی نمی‌کند این آثار ایرانی باشند یا خارجی. نکته مشترک تمامی آنها این است که به دلیل چند ویژگی مشخص، نام و یادشان در ذهن شما ماندگار شده است. برخی از آنها دارای فضاسازی خوبی بوده‌اند. برخی دیگر بازی‌های درخشانی و بعضی هم ایده و سوژه‌ای جالب و جذاب داشته‌اند. شاید بتوان در میان چند عاملی که به آن اشاره شد، اهمیت سوژه و ایده جذاب را بیش از دیگر عناصر در نظر گرفت. بسیاری از فیلم‌ها با تکیه بر همین عنصر موفق می‌شوند اثری جذاب و ماندگار خلق کنند و حتی این مساله چیزی است که می‌تواند ضعف‌های تکنیکی و فنی فیلم یا سریال را هم پوشش دهد.

اساسا به همین دلیل است که فیلمی مانند «نامه‌های باد» ساخته اول علیرضا امینی با وجود زمان طولانی آن، ساختار نیمه‌حرفه‌ای و نبود بازیگرانی شناخته شده در فیلم، به دل می‌نشیند و مخاطب تا انتها فیلم را دنبال می‌کند. داستان آن فیلم درباره گروهی از سربازان است که برای انجام خدمت وظیفه به پادگانی اطراف تهران اعزام می‌شوند. همه آنها در آرزوی دیدن تهران هستند و در میان آنها سربازی حضور دارد که تنهایی خود را با ضبط کردن صدای مردم و گوش کردن به آنها پر می‌کند. او در جریان یک مرخصی تشویقی یک‌روزه، ضمن رساندن پیام‌های ضبط شده هم‌دوره‌ای‌هایش از طریق تلفن به خانواده‌های آنها، در شهر به راه می‌افتد و صدای رهگذران و بخصوص دختران را ضبط می‌کند تا پس از بازگشت به پادگان، آنها را برای دوستانش پخش کند.

جذابیت این سوژه در سال ۱۳۸۰ از این مساله ناشی می‌شد که در آن سال‌ها هنوز پدیده‌ای به نام ۳mp به این شکل فراگیر نشده بود و وسیله‌ای مانند واکمن همچنان نوستالژی خاصی میان جوانان و مردم جامعه داشت. در آن مقطع کسی به فکر فیلمبرداری مخفیانه با تلفن همراه یا ساخت کلیپ‌های تقلید صدا با تلفن آن نیفتاده بود و همین موضوع بود که نمایش آن را در فیلمی سینمایی جذاب می‌کرد؛ اما اگر فیلمسازی با چنین فیلمنامه‌ای در شرایط امروز که جامعه تغییرات فراوانی کرده و اساسا ارتباط میان دختر و پسر، شکل دیگری یافته به سراغ تهیه‌کننده‌ای برود، آیا می‌تواند امیدوار باشد که فیلمنامه او را بپذیرد؟ پاسخ قطعا خیر است و جوابی که این تهیه‌کننده و دیگر تهیه‌کنندگان به کارگردان مذکور خواهند داد این است: «فیلمنامه‌ات دیگه به روز نیست... قصه کهنه شده.... بیاته.»

این همان مشکل فیلم استشهادی برای خداست. قصه فیلم درباره راهبان قطاری به نام فتحی است. او در روزهای پایانی زندگی‌اش برای جبران اتفاق‌های گذشته و ظلمی که در حق همسرش و برخی روستاییان انجام داده به روستای زادگاه خود بازمی‌گردد. فتحی به دلیل ابتلا به یک بیماری سخت بزودی خواهد مُرد و حالا به این فکر افتاده تا با تهیه یک استشهادنامه، از اهالی روستا حلالیت بگیرد و آسوده بمیرد، اما اهالی روستا، دادن شهادت را منوط به کسب رضایت از زنی می‌دانند که سال‌ها پیش وقتی همسرش بوده، او را رنجانده است.

فیلم متعلق به سینمایی است که امروزه در ادبیات رایج سینمای ایران به فیلم‌های فرهنگی تعبیر می‌شوند. فیلم فرهنگی یعنی فیلمی که مخاطب خاص و محدود دارد و این مخاطب نه با بسته‌های پفک و چیپس، بلکه با دست خالی به دیدن فیلم می‌آید تا از تماشای خود اثر لذت ببرد نه از فعل و انفعال‌های جانبی و پیرامونی تماشای یک فیلم! اما به هرحال این مخاطب خاص نیز جدا از مخاطبان عام نیست و برای او باید چیزهایی در فیلم وجود داشته باشد تا به واسطه آن تا انتها تماشاگر فیلم باشد. این مساله در فیلم علیرضا امینی محدود به این است که او می‌داند فردی که نقش او را جمشید هاشم‌پور بازی می‌کند، قرار است بزودی بمیرد. بجز این موضوع از همان ابتدا چیزی نیست که بتواند تماشاگر را پای فیلم بنشاند.

علیرضا امینی بتازگی در مصاحبه‌ای عنوان کرده که طرح این فیلمنامه قرار بود اولین فیلم او باشد، اما امکان ساختش آن زمان احتمالا منظور سال ۱۳۸۰ است فراهم نشد تا این‌که پس از ساخت چند اثر دیگر و به‌ واسطه‌ دیده‌شدن آنها توسط سعید حاجی‌میری، این تهیه‌کننده پیشنهاد تهیه‌ این فیلم را پذیرفت.

در این فیلم فضایی روستایی برای روایت داستان انتخاب شده است. فیلم زمان و مکان خاصی ندارد و چیزی هم در فیلم مخاطب را به این سمت ارجاع نمی‌دهد. روستایی که قصه در آن می‌گذرد روستایی کوهستانی است که راه ارتباط آن با شهر فقط یک خط تلفن است. مردم روستا برخلاف تصویری که ما در بیشتر فیلم‌ها از روستا می‌بینیم خونگرم، دوست‌داشتنی و تا حدودی شیرین هستند. روحانی روستا و هم‌خانه‌ای او شخصیت‌پردازی شده‌اند تا برای تماشاگر فیلم جذابیت داشته باشند. حتی یک ماجرای عشقی هم در فیلمنامه گنجانده شده تا از این نظر هم ظرفیتی برای فیلم فراهم شود، اما مشکل اصلی فیلم این است که اغلب عناصر اینچنینی که در فیلم دیده می‌شود، تکراری و در این سال‌ها بارها و بارها در فیلم‌ها و سریال‌های تلویزیونی و سینمایی تکرار شده‌اند.

مثلا شخصیت روحانی فیلم با این ویژگی‌ها که به دنبال کار مردم روستا باشد و ته‌لهجه‌ای شیرین هم داشته باشد، در چند سریال و فیلم تکرار شده است. روستای فیلم در شرایطی با یک خط تلفن به تصویر کشیده می‌شود که این روزها در بسیاری از روستاها امکان دسترسی مردم به اینترنت فراهم شده است. حتی پیام و محتوای اصلی فیلم هم که بر موضوع حق‌الناس تاکید دارد، هر سال در نزدیکی مناسبتی مانند ماه رمضان، در ذهن فیلمنامه‌نویسان تلویزیونی به جوش و خروش می‌افتد و حاصل این فعل و انفعال‌ها در قالب یک یا چند فیلمنامه به تلویزیون ارائه می‌شود. با چنین وضعیتی، فیلم چه نکته تازه‌ای می‌تواند برای مخاطب خود داشته باشد. ضمن آن‌که تا نیمه‌های فیلم یعنی تا پیش از آغاز سفر فتحی، روحانی و پزشک داستان بشدت کسل‌کننده است و از این مقطع به بعد کمی هیجان پیدا می‌کند و اصطلاحا فیلم می‌شود.

شاید مهم‌ترین نقطه قوت فیلم استشهادی برای خدا، فضاسازی فیلم باشد؛ البته ساخت چنین فیلم‌هایی در فضای برفی همیشه سخت و مشکل است و نباید این مساله را از نظر دور داشت، اما فیلم حتی در این فضاسازی هم لحن و روایت یکدستی را حفظ نمی‌کند. مثلا درست در مقطعی که با نمایش یک صحنه ازدواج فیلم لحنی شاعرانه پیدا کرده، گیر افتادن در برف و ماجراهای اینچنینی ناگهان آن را تغییر می‌دهد و به فیلم‌های پارتیزانی شبیه می‌کند. ایده کم‌حرف بودن جمشید هاشم‌پور هم که دیگر خیلی تکراری و نخ‌نما شده و اگر روزی این بازیگر به واسطه حضور در فیلم‌های اکشن با سر تراشیده تبدیل به یک کلیشه در سینمای ایران شده بود، این روزها باید نگران کلیشه شدن در شخصیت جدیدی باشد که برخی ویژگی‌های آن حضور در فیلم‌های شاعرانه و خاص، کم حرف زدن، گریم‌های عجیب و مواردی از این دست است.

موسیقی فیلم نیز در برخی قسمت‌ها بسیار متناسب و خوب است، اما در برخی دیگر از قسمت‌ها مانند آنجا که قهرمان‌های قصه روی ریل قطار حرکت می‌کنند، حال و هوایی بشدت حماسی می‌گیرد و حتی موسیقی فیلم «شجاع دل» را به یاد مخاطب می‌آورد، حال آن‌که مجموع این اتفاق آنقدر بزرگ و حماسی نیست که چنین موسیقی‌ای نیاز داشته باشد.

حبیب حداد