چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
و کلمه هایی که جسم می گردند
«پول آشکار نمیکند چه چیزی به آن تبدیل شده، همه چیز ـ اعم از کالا و غیر آن ـ قابل تبدیل به پول است. همه چیز فروختنی و خریدنی میشود. گردش انبیق بزرگی میگردد که همه چیز را داخلش میاندازند تا دوباره به صورت بلورهای پول بیرون آید. هیچچیز از این کیمیاگری در امان نیست، استخوانهای قدیسان هم در برابر آن تاب مقاومت ندارند...» («سرمایه، نقدی بر اقتصاد سیاسی»،کارل مارکس، ترجمه حسن مرتضوی، ص۱۶۰)
۱) خبرهای خوب: سال گذشته ترجمه جدیدی از «سرمایه» کارل مارکس در ایران انتشار یافت، کتابی که رهایی کارگران را بشارت میداد. «سرمایه» در سرزمین و در زمانهای که در آن همه از مرگ مارکسیسم دم میزنند و یک سال بعد، ترجمه جدیدی از «عهد جدید» به بازارهای این سرزمین راه یافت؛ تاریخی که در عین حال الاهیات بود و بنا داشت همچنان که در زمان جریان مییابد، در ابدیت پیش برود، تاریخی که بنا داشت، راوی امین و صادق رخدادی باشد که قرار بود همه آدمیان را نجات بدهد و آن رخداد چیزی نبود به جز «تجسد» یا «جسم گشتن» کلمه. «عهد جدید» بر پایه موعظه شفاهی رسولان نگاشته شد که خبر از مرگ «فدیهدهنده» و رستاخیز یا قیام وی پس از مرگ میدادند و همانگونه که مارکس کلید رهایی را در دست کارگران صنعتی قرن نوزدهم میجست، عیسی از نیکبختی آنانی میگفت که روح فقیرانه دارند. عیسی در خطابه مشهور به «موعظه بر فراز کوه» به گوش مخاطبانش رساند که آنانی که معمولا بخت برگشته و نفرینی به شمار میآیند، در حقیقت همانانند که درخور راهیابی به ملکوت خدایند: فقیرانند که مهیای ملکوت آسمانهایند. «فقر» در کنار «کودکی» روحانی هر آینه لازمه ورود به ملکوت است. بدینسان بود که مسیح خود را با کوچکان و تیرهروزان همانند میساخت و فقیران و فروتنان و غمزدگان را سزاوار رهایی و رستگاری میشمرد.
«عهد جدید» از نو به فارسی درآمده است، به دست یکی از بهترین مترجمان زبان فرانسه به فارسی.کتابی که به دست ایرانیان رسیده، حاصل پنج هزار ساعت کار مداوم مترجمی است که نزدیک به چهار سال را وقف ابلاغ «بشارت» رهایی به فارسیزبانان کرده است، با مقدمهها، پانوشتهای تفسیری و حاشیههایی که از روی معتبرترین ترجمه کتاب مقدس به زبان فرانسه به فارسی درآمدهاند. پس پشت همه این خبرهای خوب، اما، هنوز شبح خبرهای بد نیز پرسه میزند؛ شبحی که میخواهد از یاد نبریم که در عصر استیلای کیمیاگری پول به سر میبریم، درعصری که هیچ چیزش از گزند کالا شدن مصون نمیماند، حتی استخوانهای قدیسان. «عهد جدید» به فارسی باز درآمده است، با ترجمهای چهبسا بینقص، با یک عالم پانوشت و پینوشت تا شاید کوچکترین ابهامی برای خواننده نماند، پیش از هر پارهکتاب مقدمهای هست درباره محیط و زمینه و تاریخ هر متن و... اما آنچه در نهایت به دست داریم، کتابی است «گران»، نهتنها گرانسنگ که گرانقدر و گران«قیمت». «عهد جدید» جدید، کتابی است۱۳۰۰ صفحهای، ۲۸۰۰۰ تومانی، که در ۲۲۰۰ نسخه به چاپ رسیده است.
کتابی که علیالقاعده هیچ «فقیری» آن را نخواهد خرید- مگر همان ثروتمندانی که از بد حادثه «روح فقیرانه» دارند- و هیچ دانشجویی به طرفش نخواهد رفت، مگر دانشجوی عاشقی که هنوز حاضر است دل به «خبرهای خوب» خوش کند و همچنان که دیگر کسی «سرمایه» مارکس را برای «انقلاب کردن» نمیخواند، کسی هم «عهد جدید» را برای قرائت روایت «جسم گشتن کلمه» ورق نخواهد زد، چون همه میدانند کیمیای اعظمی در کار است که همه جسمها را کالا میکند و به گردش میاندازد و فروختنی خریدنی میکند، و از آن جمله روح را، عشق را و کلمههای جسم گشته را.
۲) ۲۰۰ سال پیش از این، هگل فیلسوفی که میخواست با حفظ «محتوای» مسیحیت و بخشیدن «فرمی» تازه به آن، بر تقابل میان «غنای» ایمان سنتی و «فقر» عقل فلسفی غلبه کند - «دردناکترین» تقابل و تضاد جامعه نو را تضاد فقر و ثروت شمرد. هگل با لحنی غمآلود هشدار داد که جامعه مدنی، بهرغم تراکم ثروتش به لطف دست ناپیدای بازار و در سایه رقابت آزاد در نظام سرمایهداری، به حد کافی ثروتمند نیست؛ چراکه با همه ثروتش آن قدر مال ندارد که خراج فقر و باج بینوایانی را بدهد که خود پدید آورده است. (نگاه کنید به «فلسفه حق»، بند ۲۴۵) هگل در «فلسفه حق» تناقض جامعه مدنی را بدینقرار صورتبندی کرد: «اگر به طبقه ثروتمند بقبولانند که نان و آب تودههای بینوا شده را تامین کند، معیشت بینوایان بیآنکه نتیجه کارشان باشد تامین خواهد شد، اما این مخالف اصل جامعه مدنی است، چون با احساس فردی استقلال و سعادت منافات دارد و اگر برعکس، زندگی آن جماعت با کار تامین شود، مقدار فرآوردهها بالا میگیرد و این دقیقا عامل شر خواهد شد.» هگل این نابرابری را بزرگترین دوپارگی متعرض اراده اجتماعی میداند که به صورت عصیان درونی و کینه در میآید، عصیان انسانی با آگاهی دوپاره که خود را محکوم به حکم یک شیء میبیند، یعنی پول. (نگاه کنید به ژان هیپولیت، «مقدمه بر فلسفه تاریخ هگل»، ترجمه باقر پرهام، فصل «جهان نو».)
این تصویر تیرهوتار هگل از بحران جامعه نو است که پیشدرآمد انجیل رهایی قرن نوزدهم به شمار میآید، انجیلی که باز چشم امید به فقیران و ستمدیدگان و غمزدگان مدرن میدوزد و بدینسان، خاطره «عهد جدید» را زنده میکند...
۳) «عهد»- همانگونه که در مقدمه خواندنی پیروز سیار آمده است برگردان«testament» است که معمولا به معنی «وصیتنامه»است: «سندی» که در آن شخص تعیین میکند، اموالش پس از مرگش به چه صورت تقسیم یا استفاده شود، اما در ضمن معنی واژه عبری «بریت» را میرساند که به معنای «پیمان» است: پیمانی که بر پایه آن خدا عهد میبندد و قول میدهد کسانی را که از زمره قوم او شوند از مواهب مادی و معنوی آکنده سازد، همان پیمانی که دیر زمانی پیشتر با قوم اسرائیل بسته بود: «عهد عتیق» و «عهد جدید» راوی سرگذشت پیمان خدا با آدمیانند.
این پیمان بهطور مشخص در کتاب «ارمیای نبی» مندرج است. ارمیا که در نوشتههایش رویدادهای ۶۰۰سال پیش از میلاد مسیح را شرح میدهد، مینویسد: «اما خداوند میگوید این است عهدی که بعد از این ایام با خاندان اسرائیل خواهم بست. شریعت[قانون] خود را در باطن ایشان خواهم نهاد و آن را بر دل ایشان خواهم نگاشت و من خدای ایشان خواهم بود و ایشان قوم من خواهند بود». «عهد جدید» در حقیقت تجدید عهد خدا با قوم خویش است که در آن میخواهد نظام شریعت قدیم را که بر سنگ حک شده بود در نظام تازهای به کمال برساند که در آن شریعت بر دلها نگاشته شود اما طرفه اینکه این بار کسی که قرار است آن نظام را به کمال و تحقق برساند در طول حیاتش جز یک بار که با انگشت بر خاک چیزی مینگارد کلمهای نمینویسد(همچون سقراط). همچنان که تاریخ فلسفه با کلمات کسی آغاز میشود که هرگز کلمهای نمینویسد و در حقیقت چونان حفرهای در دل لوگوس سر باز میکند، تاریخ رستگاری تاریخ درج شریعت بر دلها با کلام کسی آغاز میشود که هرگز چیزی نمینویسد یا بهتر بگوییم، با کلمهای آغاز میشود که خود جسم میگردد و در میان آدمیان خیمه میزند.
«جسم شدن کلمه» به جز آنکه از آغاز آخرین مرحله از تاریخ نجات در سایه تازه شدن مناسبات میان خدا و قومش نشان دارد، به تعبیر هگلی از «معذب» شدن وجدان آدمی حکایت میکند: آگاهی به وجود تناقض میان زندگی «متناهی» بشر و تفکر «نامتناهیاش». چنانکه هگل در نوشتههایش درباره فلسفه دین اظهار میدارد: «من از راه اندیشه از هر آنچه متناهی است فراتر میروم و به حد مطلق میرسم، پس من آگاهیای نامتناهیام، ضمن آنکه بر پایه تمامی تعینات واقعی خویش میدانم که خودآگاهیای متناهیام». هگل وجود آدمی را صحنه باهم بودن این دو حد تعارض میداند. هگل مینویسد: «من خود این مبارزهام و نه یکی از دو حد درگیر در تعارض، من هر دو مبارز و مبارزه باهمام، آب و آتشم که با هم در تماسند و تماس و وحدت آن چیزی هستم که مطلقا از خود میگریزد». «جسم شدن کلمه»، « انسان شدن خدا»، تجدید عهد خدا با قومش، ورود خدا به صحنه تاریخ، به آگاهی رسیدن خدای پدر در طبیعت (پسر) و به خودآگاهی رسیدن او در روح انسان (روحالقدس) و در یک کلمه، «یگانگی در عین تفاوت» میان خدا و جهان، همان داستان پرفراز و نشیبی است که «عهد جدید» روایت میکند. عیسای مسیح یعنی آگاهی به زندگی به عنوان عذاب زندگی، که سرانجام به پیروزی زندگی بر مرگ در قالب رخداد «رستاخیز»می انجامد. این داستان به موجزترین وجه در آغاز «انجیل یوحنا» بیان میشود، «در آغاز کلمه بود، کلمه نزد خدا بود و کلمه خدا بود[...] و کلمه جسم گشت و میان ما خیمه زد».
«عهد جدید» راوی کلمه (نامتناهی)ای است که جسم(متناهی) میگردد و این تعارض/تناقض را در رگهای تاریخ جاری میکند، چهبسا که روایت هگل از تضاد دردناک «عصر جدید»، همانا بازخوانی او از حکایت «عهد جدید» باشد:
ثروت و فقر، غنای ایمان سنتی و فقر عقل فلسفی، کلمه و جسم. بازخوانی «عهد جدید» در کنار قرائت «سرمایه»، در حکم به مبارزه خواندن دوباره نظام شریعت جهان نو یعنی «سرمایهداری» - است. تجدید عهد با فقیران، با پرولتاریا، با کارگران افغان در ایران، با همه آنانی که هیچ نامی ندارند الا «حذفشدگان» به قصد مبارزه با اتحاد نولیبرالیسم _ نوپوپولیسم که هر دو در پروژه حذف/ادغام «حذفشدگان» همدست و همداستانند، هر دو در کار تحکیم گفتاری هستند که پایان گفتارهای رهایی چپ سکولار را در لباس «پایان تاریخ»، «مرگ کمونیسم»، «مرگ مارکسیسم» و امثال آن اعلام میکنند.
۴) ۵۰۰ سال پیش مارتین لوتر نسبت به این حذف گفتارهای رهایی در قالب ادغامشان با لحنی تند و گزنده هشدار داده بود. لوتر آن زمان نوشته بود: «اکنون شخص پاپ به جای مسیح در کلیسا مینشیند و همچون یک تکه کثافت در درون برجک نورگیر میدرخشد. او همراه با اسقفها، کشیشها و راهبهایش: همینها هستند که آفتاب ما را تیرهگون کردهاند و به جای خدمات الاهی، خدماتی صرفا بتپرستانه پی افکندهاند، به اضافه ظرفها و قباهای مجلل، لباسهای رسمی، جرینگجرینگ زنگها و آوای گوشخراشان...». «عهد جدید» باز به میان ما آمده است در هیئت و کالبد کتابی نفیس و گران که به سرعت جایش را در میان کتابهای هزار صفحه دیگر بازخواهد کرد، در «فرمی» که انگار میخواهد «والایی» از دست رفته را به ضرب «بالایی» کیفیت بازگرداند و در همین جاست که باید این «خبر خوب»- خبر چاپ جدید عهد جدید را «خبری غمانگیز» خواند. مسیحیت دقیقا در گسستن از تصوری پا گرفت که میکوشید با تحریم کامل همه «تصویرها» و به روشی مطلقا سلبی تنزیهی، خدا را بهمثابه «امر والا» فراسوی جهان محسوسات جای دهد. در مقابل این «خدای فراسو» - این تعالی مطلق مسیحیت دست به والایشزدایی انقلابی میزند: مسیح همان کلمه نامتناهی که جسم گردیده مطلقا انسان است و بر پایه هیچیک از صفتهای جوهریاش نمیتوان او را از دیگر آدمیان متمایز ساخت.
آنچه او را خدا میسازد نه یک ساحت روحانی ناب در وجودش که همه آدمیان میکوشند به آن برسند، بلکه قسمی«مانع»، یکجور «استخوان در گلو» است که نمیگذارد، انسان کاملا انسان بشود. به تعبیر عالی اسلاوی ژیژک، «نکته این نیست که انسان به علت محدود بودن طبیعت گناهآلوده و فانیاش هرگز نمیتواند کاملا الاهی شود، راست این است که انسان به علت بارقه الاهی درونیاش هرگز نمیتواند کاملا انسان شود» (Slavoj iek ,On Belief,p.۹۰). این است معنای کلام رمزآمیز پیلاتوس پس از آنکه هیچ دلیلی بر محکومیت عیسی ندید که «اینک انسان» پس از مرگ مسیح، «خدای فراسویی» بر جای نمیماند، آنچه بر جای میماند، «روحالقدس» است و بس، جماعت مومنانی که هاله دستنیافتنی مسیح که پس از «تجسد» تا همیشه از کف رفت گرد سر ایشان میپیچد... اینچنین است که «حذفشدگان» همواره به صورت «استخوان در گلو»ی نظام جهانگستر و تمامیتخواه سرمایهداری میمانند و نمیگذارند سرمایهداری با خود به یگانگی کامل برسد و اینچنین است که سرمایهداری باید از «سرمایه» و «عهد جدید»، کالاهایی قابل خریدوفروش در بازارهای خویش بسازد، اینچنین است که در بازار کتاب ما، همه کلمههای رهاییبخش به محض آنکه جسم میگردند، در انبیق بزرگ گردش محدود کالای کتاب به صورت بلورهای پول در میآیند...
۵) نخستین انجیل از «انجیلهای نظیر»، «انجیل متی» است که «عهد جدید» با آن آغاز میشود. در ترجمههای قدیم، در ابتدای «انجیل متی» مینوشتند، «کتاب نسبنامه عیسی بنداود بنابراهیم»، کتاب نسبنامه در ترجمه genealogy میآمد اما در ترجمه جدید میخوانیم:«کتاب پیدایش (genesis) عیسی مسیح پسرداود، پسر ابراهیم». طبق نظر مفسران، متی با به کار بردن واژه «پیدایش» [یا همان «تکوین»] به فصل اول کتاب مقدس (سفر تکوین یا «کتاب پیدایش») اشاره داشته است. منظور این است که همانطور که «عهد عتیق» با سرگذشت خلقت جهان آغاز میشود، «عهد جدید» از خلقت جدیدی آغاز میکند که پیامبران گذشته از آن خبر دادهاند. نکتهای است که همینک به لطف ترجمه پیروز سیار در مد نظرمان میایستد. عهد جدید راوی خلقتی تازه است، آفرینشی نو، جهانی نو و از همه مهمتر مبارزهای نو درپی برقراری رابطهای نو میان انسان و جهان. دیگر چنان نیست که خدا یکسره از جهان متمایز باشد (خدای عهد عتیق)، این امر موجب میشود خدا همچون جهان محدود و متناهی گردد و چونان نیست که خدا یکسره با جهان یکی باشد، قسمی «همهخداباوری» که به تعبیر هگل به انکار جهان (acosmism) ختم میشود. حال باید گفت خدا همانا ساختار منطقی جهان است و آگاه شدن انسان از خدا ملازم است با (مانند) خدا شدن انسان، چرا که شکوفا شدن روح انسان همعرض است با خودآگاه شدن روح یا ایده مطلق. خدا و جهان در عین تفاوت با هم یگانهاند و این معنایی است که در تجسد و مرگ مسیح نمادینه میشود.
اما اگر عهد جدید بشارتگر خلقتی جدید است، واقعه پنطکاست (عید پنجاهه) که در کتاب اعمال رسولان روایت شده، نماد احیای یگانگی از دست رفته بابل است. عید پنجاهه به سال ۳۰ میلادی فیضان روح و تشکیل نخستین جماعت مسیحی بازمیگردد: هنگامی که جماعت رسولان جملگی با هم در یک مکانند ناگهان بانگی چون آوای وزش بادی تند از آسمان برمیخیزد و خانهای را که در آن به سر میبرند، به تمامی پر میکنند (در جهان عهد جدید، روح و باد قرابتی آشکار دارند، خاصه که واژهای واحد بر آن دو دلالت میکند): «زبانههایی که گویی لهیب آتش بود، بر ایشان پدیدار گشت، زبانهها چندپاره شد و بر هر یک از ایشان یکی بنشست. آنگاه جملگی از روحالقدس آکنده شدند، آغاز به سخن گفتن به زبانهای دگر کردند، بر وفق قدرتی که «روح» بهر تکلم برایشان عطا کرده بود». معجزه عید پنجاهه مانند عطیه تکلم به زبانها بود که در اوایل کار کلیسا رواج داشت و به موجب آن از واژههای به زبان بیگانه برای ترنم ستایش خدا استفاده میکردند. لوقا (نویسنده اعمال رسولان) این سخن گفتن به تمامی زبانهای جهان را به منزله احیای وحدتی میداند که در ماجرای برج بابل از کف رفت، نمادی عالی از برای رسالت «کلی» و «فراگیر» رسولان: بنیاد کلیگرایی هر گفتار رهایی، گفتاری که همه ستمدیدگان، همه کارگران و همه حذفشدگان را به اتحاد فرا میخواند.
صالح نجفی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست