شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

رنگ و عطرالهی


رنگ و عطرالهی

بررسی ارتباط هنر و معنویت اسلامی

بورکهارت معتقد است :« از نظر اسلام، هنر الهی پیش از هر چیز تجلی وحدت الهی در جمال و نظم عالم است. وحدت در هماهنگی و انسجام عالم کثرت، در نظم و توازن انعکاس می یابد. جمال بالنفسه حاوی همه این جهات هست و استنتاج وحدت عالم، عین حکمت است. بدین جهت تفکر اسلامی میان هنر و حکمت ضرورتا پیوند می بیند. »

کمتر کسی را می توان یافت که پای در بنای اسلامی بگذارد و در بی کرانگی فضای آن غرق نشود.جذبه رنگ لاجوردی، انحنای قوی طاقدیس ها، آینه کاری های منظم که بنا را از جهت خارج می کند و تذهیب دیوارها با کلماتی که سر در عالمی دیگر دارند و... همگی تجلی ماورای طبیعت در طبیعت است.

هنر اسلامی ترکیبی از شهود و اندیشه است؛ کیفیت بودها را در چهره نمودها متجلی می کند و در یک کلام، این عشق است که هنر را می آفریند.

اهمیت بحث را می توان در جمله ای از تیتوس بورکهارت یافت:

اگر کسی ناگزیر شده که به پرسش «اسلام چیست؟»پاسخ گوید کافی است به یکی از شاهکارهای هنر اسلامی، مانند مساجد جهان اسلام اشاره کند.

بنابراین به عقیده وی هنر اسلامی امری کاملا اندیشه ای است. هنرمند با تجسم بخشیدن به یک ماده خام درواقع دست به خلق یک اثر هنری می زند و به آن روح می دهد. از این رو هنرمند یک خالق است. خالق همواره می باید منزه باشد و لذا هنر همواره در نزد مسلمانان ارجی عظیم داشته است. در هنر اسلامی هیچ چیز نباید بین انسان و حضور غیبی خداوند فاصله اندازد.

از همین روست که جهت مساجد در هر نقطه جهان، کعبه است. یعنی جهت مبنی به سمت ماورا مکانی است که در آن ساخته شده است. بدین ترتیب مفهوم زمان برای چنین بنایی که جهت آن بیرون از مکان است، متفاوت با زمان قابل شمارش است. در اینجاست که هنر اسلامی با معنویت گره می خورد.

هنر اسلامی همواره رنگ و بوی الهی دارد. شکرگزار گلدسته های مسجد، دست های انسانی است که رو به سوی آسمان دارند. انعکاس بنا در حوض آب، بی کرانگی فضا را نشان می دهد و ما را از فضای محسوس خارج می کند و هرگونه مرز واقعیت و مجاز را در هم می شکند. آری از بنای اسلامی شمیم معنویت به مشام می رسد.

«هو الله الخالق الباری المصور له الاسماء الحسنی یسبح له ما فی السموات و الارض و هوالعزیز الحکیم» (الحشر، ۲۴) چنان که در این آیه آمده یکی از صفات خداوند « مصور » است.

بورکهارت نیز بر این اساس معتقد است :« از نظر اسلام، هنر الهی پیش از هر چیز تجلی وحدت الهی در جمال و نظم عالم است. وحدت در هماهنگی و انسجام عالم کثرت، در نظم و توازن انعکاس می یابد. جمال بالنفسه حاوی همه این جهات هست و استنتاج وحدت عالم، عین حکمت است. بدین جهت تفکر اسلامی میان هنر و حکمت ضرورتا پیوند می بیند.

بورکهارت در کتاب هنر معماری، آن چنان تحت تاثیر معماری ایرانی قرار می گیرد که می گوید:« در هر جا انسان با کمال معماری روبروست». به عقیده بورکهارت معماری مسجد هرگونه کشش و کشاکش بین زمین و آسمان را منتفی می کند.

وی وقتی حوض و حیاط مسجد امام در میدان نقش جهان را که بنا در حوض آن انعکاس یافته می بیند، می گوید:« آنچه در زیر است مانند آن چیزی است که در بالاست و آنچه در بالاست، مانند آن چیزی است که در زیر است». ما در فضایی محدود اما بی مرز قرار گرفته ایم ولی می بینیم که از طریق یک حوض به ماورا سفر کرده ایم.

تا اینجا شاید برای خواننده ها که در کلان شهرهای امروزی زندگی می کنند، این فضا، فضای غریبی است و یا اگر مساجد عظیم جهان اسلام، مانند مسجد شیخ لطف الله و... را ندیده باشد در صحت گفته های ما شک می کند. اما ما به او حق می دهیم.

این وضعیت ناشی از جدایی غریب فن و هنر از یکدیگر است. در گذشته فن و هنر یکی بود. در لاتین و یونانی دو واژه (ARS) و (TEKHNE) هم معنا بودند و در پارسی نیز «فن» و «هنر» به صورت مترادف به کار برده شده اند- عشق می ورزم و امید که این فن شریف/ چون هنرهای دگر موجب حرمان نشود(حافظ) - ولی امروزه فناوری و هنر از هم جدا شده اند.

در واقع فناوری جای فن هنر گونه را گرفته است و با ابژه کردن انسان، خلاقیت وی را هم کور کرده است. فناوری معنویت و عشق را هم طبق مناسبات تولیدی تعریف می کند.

می توان چارلی چاپلین را در فیلم عصر جدید به یاد آورد که تحت تاثیر شی وارگی عصر مدرن حتی بینی نامزد خود را مهره ای می داند که باید طبق وظیفه آن را محکم کند. این چیزی جز غیر انسانی کردن مناسبات اجتماعی نیست.

در گذشته هنرمند در پی کسب سود نبود و یا کار خود را انجام تکلیف نمی دانست. کار هنری به صورت پروژه ای انجام نمی شد بلکه شور و شوقی ناگهانی و الهام گونه، هنرمند را وامی داشت تا دست به خلق اثری هنری بزند.

شاید امروزه چیزی که ما را بیش از هر چیزی به وحشت می اندازد، رواج بناهای به سبک پست مدرن باشد. آن گونه که در غرب در چالش با کلیت مدرنیته، بناهایش شکل گرفت که از هرگونه نظم محوری و هارمونی گریزان است. مرکز معماری مدرن با فروریخته شدن بنای لوکوربوزیه آغاز دوره جدیدی بود که تا به امروز ادامه دارد. ساختمان هایی که هرگونه منطقی را بر هم می ریزد و معیارهای معماری سنتی یا مدرن را به چالش می کشد.

آیا به راستی هنر پست مدرن را می توان چیزی بیش از یک مشت خطوط و رنگ های بی معنا و یا در موسیقی، صداهای ناهنجار دانست؟! هنر پست مدرن از خود چیزی ارائه نمی دهد، بلکه تنها با آنچه نفی می کند، خود را معرفی می کند.

پسامدرنیسم به گروه های ضد صنعتی می ماند که در اروپا در قالب گروه هایی گرد آمدند و مشکل بدبختی مردم را صنعت و ماشینیزم دانستند و با چوب و چماق به ماشین آلات صنعتی حمله می کردند. فارغ از این که نمی دانستند مشکل از جای دیگری است.

دیگر اثر هنری به دست هنرمند خلق نمی شود، بلکه سرمایه داری آن را با منطق سود تعریف می کند. تابلوی لبخند ژوکوند به تولید انبوه رسیده و هرگونه نیروی خلاقیت ذهنی در این فضا از بین می رود.

آن چه در ایران امروز ضروری به نظر می رسد، تلاش هایی است که باید در جهت حفظ هنر صورت گیرد؛ هنر نه به معنای امروزی آن بلکه هنری که معنویت را به جامعه باز می گرداند. معماری اسلامی می تواند نقطه تلاقی هنر و معنویت باشد؛ زیرا فضایی را می آفریند که در آن انسان از هرچه غیر از عشق و زیبایی است فارغ می شود.

ارتباط معنویت اسلامی با هنر اسلامی را همچنین باید در نحوه شکل گیری ذهن و روح مسلمانان، از جمله هنرمندان یا صنعتگران، توسط مناسک و شعائر مذهبی اسلام پیدا کرد. نماز که اوقات روز و شب را تقسیم می کند و به طور منظم مانع از سلطه خفقان آور خیال پروری بر روح می شود، قرابت با طبیعت بکر که نمونه ازلی مسجد است و مساجد موجود در شهرهای کوچک و بزرگ صرفا ً آن را تقلید می کنند، ارجاع مکرر قرآن به حقایق مربوط به آخرت و معاد و ناپایداری جهان، تکرار مستمر آیات قرآنی که روح مسلمانان را در قالب مجموعه ای منظم از دیدگاههای روحانی دوباره شکل می دهد، تأکید بر جلال و عظمت پروردگار که مانع از آن می شود تا هر نوع اومانیسم پرومته وار در آن مجال بروز بیابد و عوامل متعدد دیگری که با نبوغ خاص اسلام مرتبط می شوند و ذهن و روح مسلمانان را شکل داده و می دهند، از آن جمله اند .

معنویت اسلامی با تعلیم و تربیت انسان در قالب «انسان مسلمان » که در آن واحد بنده خدا و جانشین اوست («عبدالله» و «خلیفه الله» به تعبیر قرآن) از طریق تلقین برخی دیدگاه ها و حذف برخی دیگر در ذهن و روح مردان و زنان مسلمانی که این هنرها را آفریده اند، به طور مستقیم بر هنر اسلامی اثر نهاده است. اگر مسلمان سنتی مجسمه های غول پیکر میکل آنژ را خردکننده و کلیساهای به سبک روکوکو را خفقان آور می یابد، به واسطه همین تسلیم در برابر پروردگار و ترس از تعظیم نفس در مقابل حضور الهی است که معنویت اسلامی در روح و ذهن او برانگیخته است. مسئله این نیست که هنرمندان مسلمان نمی توانند آثار هنری عظیم یا پرومته وار خلق کنند، کما اینکه در سالهای اخیر چنین کرده اند و توانایی خود را به خوبی به نمایش گذاشته اند؛ بلکه این است که هیچ مسلمانی مادام که نقش و اثر معنویت بر روح او قوی باشد، دست به چنین کاری نمی زند .

فقط آنچه از «احد» شرف صدور می یابد، می تواند به سوی آن هدایت کند. اگر طبیعت بکر محمل یاد خدا یا ذکر است، از آن روست که خالق آن «صانع الهی » بوده است، چنان که یکی از اسماء پروردگار همانا «صانع» به معنای سازنده یا صنعتگر است. به همین ترتیب، اگر هنر اسلامی می تواند محمل ذکر «احد» قرار گیرد، به این دلیل است که گرچه خالق آن انسان است، اما از نوعی الهام فرافردی و «حکمت» ناشی می شود که به «او» بازمی گردد. اگر خوش قریحه ترین مسلمانان با شنیدن شعر فارسی یا عربی، یا گوش فرا دادن به نوای تلاوت قرآن، یا مشاهده یک قطعه خوشنویسی عربی می توانند جذبه ای معنوی پیدا کنند و به وجد آیند، بدان سبب است که بین این هنرهای مختلف و معنویت اسلامی، پیوندی درونی وجود دارد. حمایت عظیم هنر اسلامی از اشتیاق نفس برای وصول به ساحت تجرید، مگر از طریق پیوند باطنی میان این هنر و معنویت اسلامی ممکن نمی شد . اگر برای نشان دادن ارتباط هنر و معنویت اسلامی، به دلیل خارجی نیاز باشد، آن را می توان در نقش حمایتی هنر اسلامی در ایجاد «حال» یا حالت روحانی، که خود موهبتی آسمانی است، و در نحوه برخورد آنان که به باطن معنویت اسلامی نزدیک تر هستند با این هنر و جلوه های گوناگون آن، پیدا کرد.