دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

اجرایی بی قاعده و هنجارگریز


اجرایی بی قاعده و هنجارگریز

نگاهی به نمایش خواستگاری نوشته آنتوان چخوف و کارگردانی اسماعیل شفیعی

معمولاً همه نمایشنامه‌نویسان اصرار دارند اثرشان بدون کم و کاست و کوچک‌ترین تغییری به اجرا درآید و البته علت‌هایی که برای این الزام وجود دارد، بدیهی و معین است: متن براساس قانونمندی‌ و غایت‌مندی‌های شاخص و گزینه شده‌ای شکل گرفته‌ که در آن ضمیر ناخودآگاه هنرمند هم نقش اساسی دارد. این قانونمندی‌ها به عنوان اصول اولیه به ساختار خاصی موجودیت بخشیده‌اند و هر دو همزمان به صورت دو سویه‌ای همدیگر را طلب می‌کنند و با هم معنا می‌شوند. حال اگر این ساختار در هم بریزد و یا حتی عنصری، دیالوگی و یا واژه‌ای جا به جا شود، به همان میزان خود متن و سپس اجرا آسیب می‌بیند. به هر حال نمی‌توان تحت عنوان آدابته کردن متن آن را کاملاً تغییر داد و یا در اجرا به شکلی درآورد که همه چیز زیر سوال برود.

معمولاً وقتی متن به درستی تحلیل نشود، حتی اگر چیزی هم از آن کم یا تغییر نکرده باشد باز اجرای آن روی صحنه، چیز تغییر شکل یافته‌ای خواهد بود و چه بسا در شرایطی اثر را به طور کامل نقض کند. نمایش"خواستگاری" اثر آنتوان چخوف به کارگردانی اسماعیل شفیعی که هم اکنون در تالار سایه مجموعه تئاترشهر اجرا می‌شود، نشانگر این کژنمایی‌هاست.

نمایشنامه"خواستگاری" گرچه به یک موضوع تکراری می‌پردازد، اما نوع رویکرد نویسنده به اقتضائات چنین حادثه‌ای نو و متفاوت و حتی غیرمتعارف است و همین ویژگی نمایشنامه"خواستگاری" را به اثری جذاب و نمایشی تبدیل کرده که هرگز کهنگی نمی‌پذیرد.

نگرش ناتورالیستی چخوف که صرفاً به بیان واقعه و حوادث ریز و درشت کمیک می‌پردازد، محتوای اثر را جزء جدایی‌ناپذیر خود زندگی معرفی می‌کند و بر آن است جنبه‌های کمیک را از چارچوب خود متن فراتر نبرد. این رویکرد به علت تاکید زیاد چخوف بر موضوع، تا حدی همچون تمثیلی برای کمدی بودن خود زندگی عمل می‌کند و بیانگر آن است که برخی از جدی‌ترین حادثه‌های زندگی بشر می‌تواند به یک کمدی تبدیل شود.

در این اثر تضاد و کنتراست اصلی دختر و خواستگار در نوع اندیشه و نگاهشان به زندگی خلاصه شده که در اصل همسان است؛ همه کنش‌مندی و تناقض متن از درون همین همسانی شکل می‌گیرد؛ یکی از دو طرف باید تعامل نشان دهد و گونه‌ای دیگر جلوه نماید، اما به شکل پارادوکس داری هر دو بر حفظ فردیت و عادات و داشته‌های خویش اصرار می‌ورزند؛ یعنی هر دو به دو قطب مغناطیسی همسان که همدیگر را دفع می‌کنند، شباهت دارند و همین موضوع موقعیت و خود آنان را کمیک کرده است.

در اجرای نمایش"خواستگاری" این وجوه درونی و محتوایی نمایشنامه چخوف جایش را به همسانی خلق و خو داده است، اسماعیل شفیعی با تاکید بر خلق و خوی آن‌ها و با استفاده از ژست، فیگور، ادا و اطوار و مخصوصاً خشونت بیش از حد پرسوناژها، بی‌ آن که اصراری بر نشان دادن آدم‌های چخوف داشته باشد، خودش برای آن‌ها قرینه‌هایی ناهمسان در نظر گرفته است که روی صحنه کاری جز داد و فریاد و کتک کاری ندارند. در نتیجه کمدی چخوف که تا هجو پرسوناژها پیش می‌رود، عملاً در نمایش فعلی به کمدی دوگانه و کم مایه‌ای از کمدی سبک و کمدی خلق و خو تبدیل شده که در آن موضوع محوری اثر بسیار کمرنگ و حتی به حاشیه رانده شده است؛ یعنی نمی‌توان واقعاً اجرای نمایش"خواستگاری" را به متن چخوف منتسب کرد زیرا عملاً در اجرا به چیز دیگری تبدیل شده و حتی ژانر آن هم تغییر کرده است. این تغییرات به هیچ وجه در جهت ارتقا و یا برون‌نمایی ویژگی‌های نمایشنامه چخوف نیست، بلکه دقیقاً تنزل دادن ارزش‌های آن است. این در حالی است که در سال‌های گذشته چندین بار این اثر در تئاتر و حتی به صورت تله تئاتر تلویزیونی به اجرا درآمده و در حال حاضر هم ورسیون دیگری از آن در تالار سنگلج در حال اجراست.

طراحی صحنه که توسط نورایر ناظاریان انجام شده برآیند ذهنیتی جدی اما بسیار انتزاعی است و هیچ ارتباطی با محتوای نمایش"خواستگاری" و ژانر کمدی آن ندارد. این طراحی مزاحم‌ترین عناصر صحنه به شمار می‌رود و عملاً هم هیچ کاربری نمایشی ندارد و صرفاً یک صحنه‌آرایی جنبی و حاشیه‌ای تلقی می‌شود. ضمناً دارای تجانس ساختاری و موضوعی هم نیست: بخشی از آن داخل خانه را نشان می‌دهد و بخش دیگر تار عنکبوت بزرگی است که تصویر بی‌ربط یک زن را در خود دارد که با انگشت به گونه‌ای ابهام‌آمیز به بالا اشاره می‌کند. این طراحی طوری است که الزاماً باید دستورالعملی کتبی برای آن نوشته شود و به مخاطبان ارائه شود تا بلکه از ذهنیت عجیب طراح آن و یا حداقل از چگونگی ارتباط آن با نمایش با خبر شوند.

اگر طراح آن قصد داشته نشان دهد که همه این آدم‌ها در موقعیتی شبیه به یک تار عنکبوت گرفتار شده‌اند باز به کمدی"خواستگاری" که اثری ناتورالیستی است، ربط ندارد؛ از طرفی، دیگر دوران این طراحی‌های کلیشه‌ای و شعاری امپرسیونیستی گذشته است.

استفاده از نقشه اراضی در صحنه، یک ترفند از پیش تدارک دیده شده به حساب می‌آید و سبب شده یکی از رخدادهای اصلی نمایش غیر واقعی جلوه کند، زیرا هیچ کدام از پرسوناژها از قبل خبر ندارند که دیگری در مورد چه چیزی صحبت خواهد کرد، اما طراح صحنه پیش دستی کرده و به اشتباه بخشی از مضمون نمایش را لو داده و بر ساختگی بودن همه چیز تاکید کرده است.

اصرار زیاد بر حرکات اغراق‌آمیز امپرسیونیستی و عارضه‌مند نشان دادن آدم‌ها سبب شده هیچ کدام از پرسوناژهای نمایش"خواستگاری" شخصیت‌پردازی نشوند، ضمن‌ آن که بازی هر سه بازیگر مایه خستگی بیش از حد تماشاگران می‌شود. مضاف بر این که، دختر و خواستگار هر دو افرادی دارای اختلال مشاعر به نظر می‌رسند و به بیماران آسایشگاه‌های روانی بیشتر شباهت دارند: بازی هیچ کدام از بازیگران دارای اسلوب و روشی که حاکی از تحلیل پرسوناژها باشد، نیست و همه چیز براساس یک سلیقه شخصی غیر نمایشی شکل دهی شده است. گاهی بازی آن‌ها طوری است که گویا به گفتارها، رفتارها و حالت‌های خویش تظاهر می‌کنند و برآنند به هر طریقی شده همدیگر را فریب بدهند. در حالی که در نمایشنامه چخوف این آدم‌ها عمدتاً به خاطر آن چه واقعاً هستند، کمیک به نظر می‌رسند.

موسیقی نامناسب نمایش نیز مزید بر علت شده و در برخی لحظات غیر قابل تحمل بودن نمایش را تشدید می‌کند.

در حوزه کارگردانی نمایش نیز هیچ میزانسنی روی حساب نیست. حرکات و حالات بازیگران اضافی و اغراق‌آمیز است. بخش عمده دیالوگ‌ها برخلاف عرف و قواعد شیوه بیان در تئاتر با جیغ و فریاد بیان می‌شود.

شلوغی و بی‌قاعدگی اجرا ارزش محتوایی نمایشنامه را که زیرلایه و پوسته کمیک‌اش، بسیار جدی هم هست، کمرنگ کرده و در مواردی حتی آن را طور دیگری نشان داده است: هر سه پرسوناژ نمایش مانند آدم‌های مریض احوال و آنارشیست، گویی فقط برای به هم ریختن و دعوای با هم حضور دارند. در حالی که چخوف شاخصه‌های کمیک موقعیت طبقاتی آنان را نیز در شکل‌گیری چنین وضعیتی دخیل می‌داند. دو کاراکتر محوری نمایش می‌خواهند همان فردیت غیر قابل تغییر خود را کاملاً حفظ کنند، در حالی که ازدواج نیاز به رویکرد اجتماعی دارد و در این میان برخی از خصوصیات فردی باید تغییر کند، چون آن‌ها به این حقیقت بی‌اعتنا هستند عملاً آن را به یک تناقض و نقیضه تبدیل می‌کند.

اثر چخوف گرچه بن‌مایه‌های کمدی موقعیت را هم در بردارد، اما در کل کمدی رفتار است که در نمایش اجرا شده توسط اسماعیل شفیعی، به ترکیبی از کمدی سبک و کمدی خلق‌وخو تبدیل شده است.

عدم برخورداری صحنه از شکل‌دهی و میزانسن‌های معین، سبب شده که جای گیری بی‌قاعده و بی‌نظم بازیگران، اختیاری و نوعی بدیهه‌سازی به نظر آید. ضمناً تخته کوبی کف صحنه هم سبب انعکاس صداهای اضافی می‌شود و تماشاگر را واقعاً کلافه می‌کند.

صحنه‌هایی مثل شمشیربازی با عصا و چتر و لگدپرانی‌ها، ترفندهای دل بخواهی کارگردان است و مانند برخی زمینه‌های دیگر به اجرای اثر چخوف ارتباطی ندارد. شفیعی مخصوصاً در حوزه اجرا دائم می‌کوشد از متن بیرون بزند و همه چیز را اختیاری کند. او هر دو پرسوناژ را دائم در حال داد و بیداد و عصبانیت نشان می‌دهد: صرف نظر از این که نمایشنامه چخوف اساساً چنین رویکردی ندارد، باید گفت برای عصبانی نشان دادن آدم‌ها هم هیچ ضرورتی به داد و بیداد و اغراق و ارائه بازی‌های"من درآوردی" امپرسیونیستی نیست، بلکه گاهی یک سکوت با حالت و شیوه نگاه تنفرآمیز از هر داد و بی‌دادی تاثیرگذارتر است.

این اجرای بی‌قاعده و هنجارگریز، هیچ الزامی برای وارد شدن به حوزه تحلیل متن باقی نمی‌گذارد و فقط دریغ ما را برمی‌انگیزد. ضمن آن که اجرا اصلاً کمیک نیست و کسی را هم نمی‌خنداند، بلکه در عوض تا حد زیادی هم غیر قابل تحمل شده است، چون پرسوناژها به جای آن که دیگران را بخندانند، به خود و مخاطب آزار می‌رساند.

نمایش"خواستگاری" در هیچ کدام از حوزه‌های طراحی صحنه، بازیگری، موسیقی و کارگردانی دارای جذابیت و وجاهت نمایشی یک اجرای کمیک نیست و ویژگی‌ها و زیبایی‌های نمایشنامه"خواستگاری" را زایل و ضایع کرده است.

حسن پارسایی