یکشنبه, ۲۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 12 May, 2024
مجله ویستا

ایران, محور امید مقاله ای از فریدون مجلسی


ایران, محور امید مقاله ای از فریدون مجلسی

مکتوب زیر نوشته ای است به قلم فریدون مجلسی در باب کتاب ایران محور امید نوشته آقای دکتر کمال آذری نویسنده و پژوهشگر ایرانی در کالیفرنیا که به بررسی شکل گیری امپراتوری ایران از زمان کوروش می پردازد در ادامه بیشتر بخوانید

اخیراً کتاب کوچکی با عنوان «ایران محور امید» نوشته آقای دکتر کمال آذری نویسنده و پژوهشگر ایرانی در کالیفرنیا به دستم رسید که انتشارات نوید شیراز منتشرش کرده است. این کتاب نتیجه گیری یا برایند کنفرانسی است در باره «ایران در قرن بیست و یکم» که در استیونز اینستیتیوت آف تکنولوژی با حضور جوانان پژوهشگر ایرانی برگزار شده است.

شخصاً از خواندن آن استفاده کردم. نکاتی قابل بررسی از شکل گیری امپراتوری ایران از زمان کوروش دارد. می دانیم که شاهنشاهی ایران در واقع از زمان ماد آغاز می شود، اما در این کتاب با توجه به تأکید بر تفاوتی که کوروش ایجاد کرد اشاره ای به دوره ماد نشده است. اهمیت اشاره به دوره ماد در جمع زدن اقوام ایرانی است که پارس بخشی از آن است؛ اما به نقش استثنایی کوروش به درستی اشاره کرده اند زیرا تا آن زمان حکومت ها ی سرزمین ها ی منطقه را که بر سلطهٔ نوبتی قومی بر اقوام دیگر استوار بودند، یعنی از ایلام تا بابل و کلده و آشور و البته قوم ایرانی ماد، همگی نسبت به اقوام مغلوب ستم و تبعیض روا می داشتند، کوروش آن نظام را برهم زد و برای نخستین بار یک امپراتوری مشارکتی بدون بحث خودی و غیرخودی آفرید که نهادینه شدن آن رمز بقای ایران و نیز عامل آفرینش «ایران فرهنگی»، فراتر از ایران قومی و سیاسی بوده است و هنوز هم هست.

هر زمان نگرش سلطه بر اقوام دیگر غالب شده، موجب مهاجرت ها ی گسترده و عاملی برای گسست انسجام ملی بوده است؛ اما نویسنده در اشاره تاریخی مختصرش از قوم ایرانی پارت و دولت اشکانی نیز بدون حتی ذکر نام عبور کرده که این ابهام را تشدید می کند که گویی به جای کلیت ایران، بر دولت پارس تأکید بیشتر دارد؛ اما در واقع اهمیت فرهنگی اشکانی، که از لحاظ نهادهای حکومتی از همان الگوی سیاسی و اداری کوروشی و داریوشی تبعیت می کرد، با نظامی از لحاظ تمرکز قدری ملایم تر، بسیار زیاد بوده است.

اشکانیانِ خراسانی در واقع فرهنگ ایران شرقی و ایران غربی را درهم آمیختند، و زبان فارسی زیبا و استثنایی کنونی ما با ریشهٔ خراسانی را می توان حاصل همان آمیزهٔ فرهنگی دانست. موسیقی و هنرهای دیگرشان نیز بسیار شکوفا بود که اکنون برخلاف گذشته، فقط مبتنی بر آن چهار بیت یادآوری همراه با افسوس در شاهنامه نیست.

اهمیت دیگر اشکانی، با شناخت بیشتری که نسبت به یونان و زبان یونانی و روابط فرهنگی و هنری و نمایشی با آنان داشتند، این است که نه فقط فرهنگ ایران شرقی و ایران غربی را درهم آمیخت و عظمت بخشید، بلکه وسیله ای شد برای انتقال ارزش ها ی فرهنگی ایرانی به روم و سپس به روم شرقی و در مرحله نهایی تأثیرگذاری بر تمدن رو به تعالی مسیحی و جهان غرب.

بررسی دوره ساسانی کتاب جالب است؛ اما اکتفا به فقط برخی از مقاطع در بررسی دوران بعد از اسلام، خلأیی تاریخی ایجاد می کند که البته در کتابی کوچک از مزیت کوچکی آن می کاهد.

نکته دیگر در این زمینه عدم اشاره به «ترکان ایرانی شده» است. این نکته مهم است که ایران سرزمینی نژادی نیست، بلکه ترکیبی فرهنگی است. درست است که در کتاب به خواجه نظام الملک و اثرگذاری او اشاره شده؛ اما سلجوقیان نه فقط از گسترش دهندگان ایرانِ فرهنگی، بلکه از سازندگان آن بوده اند. وقتی سلطان سنجر در اشتباهی تاکتیکی اسیر خان غُز می شود، که خانِ صحرانشین ـ خاستگاه اولیه سلجوقیان ـ و بهره مند از اعانات سلجوقی بود، وقتی او را به حضور خان می آوردند، از اینکه سنجر پاسخش را نمی دهد، برمی آشوبد تا سرانجام درمی یابد که سلطانِ سلجوقی غُز جز فارسی، زبانی نمی داند.

به دلیل همین تأثیرپذیری و ایرانی شدن است که گماردگان سلجوقی یعنی عموزادگانشان در ایالت قونیه که «سلجوقیان روم» نامیده می شوند، نامها یشان کیکاووس و کیخسرو و قباد (اول و دوم و سوم) و فرامرز است. و زبانی فارسی آنان است که مولانای بلخی را به خود جلب و در آنجا ماندگار می کند، و نهادینه شدن سلطنت ایرانی آنان است که زبان فارسی را زبان رسمی جانشینانشان در سراسر دولت دولتی می کند که به نام سردودمانش، عثمانی نام گرفت. فارسی در سراسر تاریخ طولانی عثمانی، زبان رسمی آن دولت بود و فقط در زمان آخرین سلطان (یعنی عبدالحمید ثانی) در آغاز قرن بیستم است که زبان ترکی رسمیت می یابد.

نکته دیگر این است که از شاهان ایرانی ترکمان قره قویونلو و سپس آق قویونلو نامی نیامده است. اینان با وجود نام دودمانی ترکمنی خود، از لحاظ فرهنگی بسیار ایرانی بودند. همین اندازه کافی است بگوییم که سلطان محمد دومِ جوان وقتی قسطنطنیه را گشود، فتحنامه خود را به زبان فارسی بلیغ برای «عم بزرگوارش» جهانشاه قره قویونلو فرستاد و البته پاسخ فارسی مسجع از جهانشاه به «فرزند ارجمندش» سلطان محمد دوم عثمانی «پادشاه روم» دریافت کرد.

خاندان جهانشاهی آذربایجان منسوب به او هستند. اختلاف پسر جهانشاه با پدر، موجب افول قدرت آنان و برآمدن سلطان زیردستشان حاکم دیاربکر، یعنی اوزون حسن آق قویونلو بایندور شد که خاندان کنونی «بایندور» (بایندر) که سردارانی در ارتش و خصوصا نیروی دریایی ایران داشته اند نسبشان به او می رسد.

مادر شاه اسماعیل صفوی نیز دختر همین اوزون حسن بایندر است و ادعای سلطنتی دامادش سلطان حیدر و نوه اش شاه اسماعیل، بدون بهره از آن وراثت سلطنتی هم نبوده است. آق قویونلوها و قره قویونلوها همه آثارشان فقط به فارسی است. برای نمونه خلاصه مکاتبه جهانشاه قره قویونلو با پسرش را که کودتایی پس از فتح بغداد کرده و قدرت را به دست گرفته بود، می آورم تا ببینید چگونه پدر و پسری بسیار ترکمان را بسیار ایرانی می دانم. چهار بیت از نمونه گله گزاری جهانشاه از پسرش:

ای پسر، ارچه به شهی درخوری

با پدر خویش مکن سروری

تیغ مکش تا نشوی شرمسار

شرم منت نیست، ز خود شرم دار

با چو منی تیغ فشانی مکن

دولت من بین و جوانی مکن

گرچه جوانیِ تو فرزانگی است

این چه جوانی است که دیوانگی ست

و چند بیت از پاسخ مفصل پسرش پیربداق:

ای دل و دولت به لقای تو شاد

باد تو را شوکت و بخت و مراد

تیغ مکش بر رخ فرزند خویش

رخنه مکن گوهر دلبند خویش

شرط ادب نیست مرا طفل خواند

بخت چو بر جای بزرگم نشاند

شاخ کهن علت بســــتان بود

نخل جوان زیب گلستان بود

پخته ای، آخر دم خامی مزن

من ز تو زادم، نه تو زادی ز من

قلعه بغداد به من شد تمام

کی دهم از دست به سودای خام؟

چون تو طلب می کنی از من سریر

من ندهم، گر تو توانی بگیر!

اینان خودشان خود را شاهان ایران زمین و جانشینان کیخسرو و کیقباد و جمشید می نامند. این نکته فقط برای توضیح در باره بعضی حلقه ها ی مفقوده در این کتاب از دیدگاه نویسنده عرض شد..

توضیحات کتاب درباره دوران صفوی و قاجار بسیار خوب است؛ اما نکته جالب در طی کتاب، پیش بردن آن در متنی با نگرشی جهانی همراه و موازی با غربِ تأثیرگذار است.

بخش دوم کتاب بیشتر به تحولات فکری و سیاسی اروپا و خصوصا آمریکا و تأثیرگذاری آن بر ایران و منطقه ما تا شمال آفریقا و تحولات اخیر می پردازد که بسیار شایان توجه و قابل بحث است. نیاز به موافقت با همه تحلیل ها نیست؛ مثلا پیشنهاد به بازی گرفتن بیشتر عناصر محلی در مسائل خودشان ضمن اینکه خوب است، نباید مانع وحدت فرماندهیِ دفاع ملی و پولی و زبان مشترکِ ملی و موجبی برای گسست شود.

تحلیل ها ی مربوط به انقلاب ها ی اخیر که کشورهای همسایه تازه به آن مرحله رسیده اند، جالب است. نباید سواد ناقص توده ها ی عامی را فراموش کرد که در مراحل اولیه توسعه فرهنگی و اجتماعی آثارش پدید می آید و موجب می شود این توده بزرگ جوامع عقب مانده بر مبنای اعتقاد به حقانیت عقاید مذهبی که تنها منبع بینش آنان محسوب می شود، خود را عقل کل و برحق و کلیه جهان متفاوت را مهدورالدم و ناحق بپندارند و خشونت آفرین شوند، و گاهی به دلیل اکثریت عددی می توانند مانند داعش و طالبان مسلط هم بشوند، و چنان کنند بزرگان(!) چو کرد باید کار!

با توجه به اینکه نویسنده مرقوم فرموده اند: «کنفرانس جوانان ایرانی در موضوع ایران در قرن بیست و یکم، که در مؤسسه فناوری استیونز در کالیفرنیا برگزار شد، انگیزش لازم برای تنظیم این کتاب بوده است»، امیدوارم وسیله ای شود برای ارتباط دانشمندان جوان

پژوهشگر داخل کشور با جوانان ایرانی و ایرانی تباری که دلشان برای ایران

می تپد.