جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

چالشهای فرارو


چالشهای فرارو

نقشه بخشی از خاورمیانه, شمال آفریقا و جنوب آسیای معاصر نشان دهنده الگو و اصلی است كه ریشه در سیاست های خارجی قدرت های عمده اروپایی و اكنون آمریكا دارد

شكل گیری شمار زیادی كشورهای مستقل اسلامی نتیجه این سیاست ها بود. با وجودی كه كشورهای اسلامی در خلال قرن بیستم و ابتدای قرن بیست ویكم آماج تهاجم قدرت های خارجی بوده اند، هدف هیچ كدام از این تحركات سیاسی و نظامی در چند دهه گذشته تغییر خطوط مرزی در جهان اسلام یا تغییر جدی نقشه جهان اسلام معاصر نبوده است.بعضی از كشورهای اسلامی- یعنی كشورهایی كه در آن اسلام دین اكثریت مردمی است كه از آن پیروی می كنند- بر ویرانه های آخرین قدرت بزرگ اسلامی یعنی امپراتوری عثمانی و در نتیجه انحلال سلطه انگلیس بر هند شكل گرفت. پس از پایان جنگ جهانی دوم و بعداً در سال ،۱۹۴۷ كشور ملت های جوانی به جای اصول و نظمی كه قرن ها برقرار بود، پدیدار شدند. دولت های اروپای غربی، آمریكا و شوروی چندین دهه پیدایش این كشورها را در عرصه جهانی تشویق و براساس منافع سیاسی، نظامی و اقتصادی از آنها حمایت می كردند. كمك به این كشورها به عنوان واحدهای سیاسی مجزا محرك سیاست خارجی مختلف قدرت های عمده پس از هر دو جنگ جهانی، در طول جنگ سرد و در خلال محیط تك قطبی جاری بوده است.

كشورهای اسلامی: گذشته و حال

نگاهی به نقشه جدید جهان اسلام تصویری نسبتاً عجیب را نشان می دهد. در شمال آفریقا و خاورمیانه، مرزهای واقعی ارتباط چندانی با ساختار تاریخی، فرهنگی و قومی این مناطق ندارد. خطوط مرزی به شیوه های اعتباری از میان قبایل، طوایف، خانواده ها و نیز خواسته ها و تاریخچه شان می گذرد. در برخی موارد، برای گذر از كشوری در آفریقا یا شبه جزیره عرب، فقط كافی است از یك كوه شنی رد شد. در منطقه ای كه مرزهای طبیعی مانند كوهستان، رودخانه، دره عملاً وجود ندارد، مرزهای جدید به دور كشورهایی مستقل مانند لیبی، مصر، الجزایر یا اردن كشیده شد. كسانی كه در مناطق مرزی این كشورها زندگی می كنند، اصلاً از این حقیقت آگاه نیستند كه در نزدیكی كشوری دیگر ساكن هستند. به همین شكل، در جنوب آسیا، پاكستان و هند را مرزهایی از هم جدا كرده است كه در خلال پنج دهه گذشته منبع مناقشه بین دو كشور بوده است.قدرت هایی كه جهان اسلام را به كشورهای جدید تقسیم كردند، كوشیدند نفوذشان را حفظ كنند. دارایی های استعماری انگلیس، فرانسه و ایتالیا باید در قلمروهای تازه تصرف شده خاورمیانه، آفریقا و جنوب آسیا تعریف می شد. آسان ترین راه به این منظور، ایجاد مرزهای تعریف شده روی نقشه جهان بود. نتیجه خطوط مرزی مستقیمی است كه از صحراهای عربستان و آفریقا می گذرد. با این حال، این خطوط بازتاب واقعیت های موجود نبود و نیست. مردم هنوز در این مناطق بی توجه به گشت های مرزی و ایستگاه های مرزی تردد می كنند. تا پیش از پایان جنگ جهانی اول، بیشتر كشورهای اسلامی جزیی از امپراتوری های بزرگ مسلمان بودند. پس از افول امپراتوری های مغول و ایران آخرین امپراتوری از این دست یعنی تركیه عثمانی متشكل از سرزمینی بود كه امروز تقریباً به دوازده كشور مستقل در خاورمیانه و شمال آفریقا تبدیل شده است. عثمانی زمانی هم یك قدرت مسلط منطقه ای و هم ابرقدرتی بود كه هم اروپا و هم روسیه را تهدید می كرد. امپراتوری عثمانی دو شهر مقدس جهان اسلام یعنی مكه و مدینه را تحت كنترل خود داشت.این امپراتوری با آغاز قرن هجدهم از نظر داخلی ضعیف بود و از درون و بیرون دائماً آماج حملات دائمی قرار داشت، اما عثمانی همچنان قدرت و امید میلیون ها نفر از مسلمانان سراسر جهان بود. زمانی كه جنگ جهانی اول به پایان می رسید و عثمانی در شرف انحلال بود، جنبشی نیرومند در هند زیر سلطه انگلیس پدید آمد كه در آن زمان سكونتگاه اكثریت مسلمانان جهان بود. هدف این جنبش كه خلافت نام داشت، حفظ نقش تركیه به عنوان رهبر جهان اسلام بود.

با وجودی كه بسیاری از مسلمانان كه زیر سلطه رو به زوال عثمانی زندگی می كردند، از چنین جنبشی حمایت نمی كردند و همراه با قدرت های اروپایی با آن می جنگیدند، این مفهوم نیروی قدرتمندی برای میلیون ها مسلمان ساكن در هند تحت سلطه انگلیس بود. نهایتاً هنگامی كه تركیه جمهوری شد و در اوایل دهه ۱۹۲۰ راه مدرنیزاسیون را در پیش گرفت، این جنبش مضمحل شد. از آن زمان، سیاست خارجی غربی ها حفظ تفرقه سیاسی جهان اسلام و تقویت جریان های سیاسی مختلفی را پیگیری كرده است كه نهایتاً هدف آن پرهیز از شكل گیری كشور اسلامی قدرتمندی است، كشوری كه بتواند صدها میلیون نفر مسلمان را زیر سقف سیاسی، اقتصادی و نظامی واحدی گرد آورد.

آغاز جنگ سرد و رقابت شوروی و آمریكا كمك بزرگی به این فرایند كرد. كشورهای تازه تأسیس مسلمان در دهه ۱۹۵۰ به سلطه قدرت های استعماری انگلیس، فرانسه و ایتالیا پایان دادند و فعالانه كوشیدند تا استقلال نویافته خود را از تكرار تجاوز استعمار دور نگه دارند. هم غرب و هم اتحاد شوروی از منت گذاری بر مشتریان جدید خود راضی بودند و از هر كدام مستقلانه حمایت می كردند. ملی گرایی پان عربی دهه های ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ نمونه كامل چنین سیاستی بود. شوروی از ملی گرایی مصر حمایت می كرد در حالی كه غرب از كشورهای شبه جزیره عرب پشتیبانی می كرد.

در شمال آفریقا، كشورهایی همچون مغرب و الجزایر به مثابه وزنه تعادل خنثی كننده ادعای رهبری جهان عرب توسط مصر بودند. غرب و شوروی توانستند با حمایت جداگانه از هر كشور و دادن انگیزه به آنها برای تحرك مستقلانه در منطقه، با هر كشور مسلمان به تنهایی مواجه شوند. اهداف ملی پان عربی جای اهداف اسلامی را به عنوان شعار متحدكننده گرفت. در نتیجه همین شعار بود كه تلاش های بومی مختلفی برای نوسازی جهان اسلام و نزدیك كردن آن به معیارهای اقتصادی و سیاسی غرب صورت گرفت.

اتحاد شوروی از حكومت های سكولار ملی گرا در مصر، سوریه و لیبی حمایت می كرد و آمریكا از ایران و پاكستان و نیز اسرائیل و شیخ نشین های حاشیه جنوبی خلیج فارس. برنامه های متناقض اقتصادی و سیاسی در كشورهای خاورمیانه، شمال آفریقا و جنوب آسیا جایگزین اتحاد و تجانس نسبی شد كه در قرون نوزدهم و بیستم حاكم بود. به علاوه، كاوش و تجارت نفت كه سوخت اصلی اقتصاد پر رشد كشورهای غربی و آسیایی بود، باعث شد تا این كشور وابستگی متقابلی به غرب پیدا كنند.

چالش های جدید در برابر غرب

انقلاب سال ۱۹۷۹ در ایران اولین ضربه به اصول تثبیت شده تفكیك جهان اسلام به موجودیت های سیاسی جداگانه بود. - بیشتر كشورهای تولید كننده نفت در خلیج فارس و شبه جزیره عربستان حكومت های دینی پادشاهی مورد حمایت غرب بودند- پیام و سیاست های دولت جدید ایران را آنها تهدید آمیز تلقی می كردند.

بروز انقلاب به سبك ایرانی در سودان در اوایل دهه ۱۹۸۰ و تأسیس جنبش حزب الله در لبنان پیامدهای انقلاب ایران بود. در واقع، دولت دینی ایران رهبری نهضت اتحاد جهان اسلام را به دست گرفت با این امید كه هرگونه نفوذ غیراسلامی را از جهان اسلام بزداید یا دست كم شیعیان ساكن خلیج فارس و خاورمیانه را متحد كند. آنچه در این سناریو قدرت بیشتری به ایران می دهد، این است كه ایران یكی از بزرگترین تولیدكنندگان نفت جهان و اهداف آن بر مهم ترین منطقه تولید نفت جهان متمركز است كه اهمیت راهبردی و اقتصادی فوق العاده ای برای هر كشور صنعتی دارد.دومین چالش نسبت به دولت های غیراسلامی غرب تهاجم عراق به كویت در سال ۱۹۹۰ بود. این بار آمریكا و ائتلاف بین المللی دست به عملیات نظامی قدرتمندی علیه حكومت عراق زدند. در آن زمان عراق دو هدف داشت: كسب سیطره نظامی در خلیج فارس و فتح یك كشور صادر كننده نفت در منطقه، در طول جنگ ۸ ساله عراق با ایران، صدام رهبری جهان عرب را می كرد كه به عنوان حافظ كشورهای عرب سنی در برابر حكومت شیعی ایران ایستاده است. بسیاری از كشورهای عرب از عراق حمایت كردند. وقتی عراق دست به اشغال كویت زد، قدرت های منطقه ای و غرب احساس كردند عراق ممكن است به قدرت مهمی تبدیل شود كه بر عرضه نفت دنیا تسلط دارد. پیش از حمله به رهبری آمریكا، عراقی ها به قدری به عربستان سعودی نزدیك شده بودند كه می توانستند به حوزه های نفتی وسیع آن ضربه بزنند. عربستان نمی توانست بدون كمك خارجی به خوبی از خود محافظت كند.

سومین چالش به صورت القاعده ظهور كرد، یك سازمان قدرتمند جهان گستر كه خواهان اتحاد است علیه آمریكا و غرب، سرنگونی حكومت های سكولار، نظامی، سیاسی، یا پادشاهی مرتبط با غرب و تأسیس خلافت اسلامی بود. تصور می شود القاعده با گروه های پیكارجوی اسلامی در سراسر جهان ارتباط دارد.

با وجودی كه تهاجم آمریكا پس از ۱۱ سپتامبر باعث فلج شدن موقت القاعده شد، هیچ نشانه ای وجود ندارد كه فعالیت هایش در خاورمیانه، جنوب شرق آسیا یا حتی اروپا كاسته شده باشد. حتی محبوبیت آن در میان مسلمانان جهان رو به فزونی است.پاسخ غرب به تهدیدهای ایجاد شده شامل حمایت و همكاری با چند كشور عمده مسلمان از جمله مصر، اردن، عربستان سعودی و پاكستان بوده است. تمام آنها به اندازه های مختلف از حمایت نظامی، لجستیك، اقتصادی و سیاسی برخوردارند. پس از شكست حكومت عراق در سال ،۲۰۰۳ تمایل خود را برای نابودی القاعده اعلام كرد.از دیدگاه ژئوپلیتیك، مقابله با كشوری نسبتاً كوچك آسانتر از كشوری بزرگ و قدرتمند است. در سال های دهه ۱۹۶۰ كه مصر كوشید با اتحاد مصر، سوریه و یمن و سایر كشورهای خاورمیانه، جمهوری متحد عرب را تأسیس كند، آمریكا از اقدامات نظامی موفقیت آمیز اسرائیل حمایت كرد كه نهایتاً نقطه پایان را بر ابتكار مصر گذاشت. هدف از تهاجم آمریكا به افغانستان در سال ۲۰۰۱ و عراق در سال ۲۰۰۳ تغییر شدید این كشورها نبود بلكه هدف آن روی كار آوردن دولت دوست در مرزهای موجود بود.تلاش دولت آمریكا برای گسترش دموكراسی در خاورمیانه شامل تغییر مرزها و حاكمیت سیاسی دیرینه نیست، بلكه واشنگتن می خواهد كشورها را به شكل موجود حفظ كند و دولت های دموكراتیك را به قدرت برساند. این سیاست براین گزاره مبتنی است كه كشورهای دمكراتیك خطری متوجه هم نمی كنند، حاكمیت خود را در چارچوب مرزهای موجود محترم می شمرند و به آسانی به یكدیگر اعلان جنگ نمی دهند. در نتیجه، به مجموعه كشورهای مسالمت جو اما مستقل مسلمان اجازه دسترسی بدون مانع به منابع نفت جهان را خواهد داد و مانع از ظهور یك قدرت سیطره جوی منطقه ای خواهد شد كه نظم موجود قدرت را برهم زند. با از بین رفتن مرزهای مصنوعی در خاورمیانه و شمال آفریقا كه توسط حكومت هایی در اروپای غربی ایجاد شده بود كه اكنون وجود ندارند، با كشوری پهناور با اكثریت چند صد میلیونی جمعیت مسلمان تشكیل خواهد شد كه بر منابع حیاتی نفت و گاز طبیعی مسلط خواهد بود. چنین تحولی، در واقع ابر قدرتی دیگر را در عرصه جهانی ایجاد خواهد كرد. نشانه هایی دال براین وجود دارد كه كشورهای مسلمان در صدر نزدیك شدن به چنین واقعیتی هستند.

تأسیس سازمان كشورهای صادر كننده نفت (اوپك) متشكل از كشورهایی در شمال آفریقا، خاورمیانه و خلیج فارس، تحولی مهم در جهان اسلام بود. این سازمان قدرت خود را با ایجاد بحران نفتی در آمریكا در سال های دهه ۱۹۷۰ نشان داد و همچنان می تواند نیروی قدرتمندی در تاثیرگذاری بر دولت هایی باشد كه هر روز وابستگی بیشتری به نفت پیدا می كنند. سازمان كنفرانس اسلامی سازمان قدرتمند دیگری است كه كشورهای اسلامی سراسر جهان را گردهم می آورد.سازمان كنفرانس اسلامی از نفوذ زیادی در جهان برخوردار است، چون حتی روسیه نیز به طور جدی در فكر پیوستن به آن است تا آزادی دینی بیشتری را برای میلیون ها نفر شهروند مسلمان خود ایجاد كند. در حال حاضر قدرت این سازمان ها به اندازه ای نیست كه مانع تحركات نظامی و سیاسی آمریكا شود، اما قدرت آنها به موازات رشد حضور چین و اتحادیه اروپا در عرصه جهان رو به افزایش است.

نتیجه گیری

كشورهای اسلامی در طول حیات خود یك استمرار تاریخی را پشت سر گذاشتند كه در ابتدای آن نقش مهمی در تحولات جهان ایفا می كردند، بعداً دچار اضمحلال داخلی شدند، سپس به انقیاد و استعمار قدرت های خارجی در آمدند و نهایتاً به شكل كشورهای مجازی متعهد ظاهر شدند كه حكومت هایشان به اندازه های مختلف دینی، سیاسی و نظامی بود. امروز جهان اسلام تصویری تكه تكه در میانه مرزهای مصنوعی سیاسی است. چنانچه اتكای فعال جهان به نفت همچنان افزایش یابد- همان طور كه مصرف نفت چین نشان می دهد- بسیاری از كشورهای مسلمان قدرت بیشتری در جهان پیدا خواهند كرد.

یوگنی بندرسكی-مترجم: وحید رضا نعیمی