پنجشنبه, ۲۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 9 May, 2024
گاهی باید ترسید
«تا آن حد بزدل هستم که اگر نویسنده بزرگی در اختیارم نباشد، تمایلی هم به ساختن فیلم پیدا نمیکنم.»
هاواردهاکس
این جملههاواردهاکس یکی از صدها جملهای است که کارگردانهای مطرح سینما از سالها پیش تا به امروز، در باب اهمیت فراوان متن و فیلمنامهنویس خوب گفتهاند. حالا «نویسنده بزرگ» پیشکش، ما به همان «فیلمنامه استاندارد» هم قانع هستیم.
مشکل ضعف فیلمنامه همیشه در سینمای ایران بوده و شاید صحبت از آن چندان ضروری به نظر نرسد. اما به نظرم فیلم «زندگی با چشمان بسته» (رسول صدر عاملی) میتواند گزینه مناسبی برای یادآوری دوباره این آفت بزرگ فیلمهای سینمای ما باشد. اینکه میگویم گزینه مناسب، چند دلیل دارد؛ اول اینکه به هر حال رسول صدرعاملی فیلمساز با تجربه و مطرحی است و طبعا انتظار ما از او بسیار بیشتر از مثلا شبه کمدیسازها یا فیلمسازهای بی تجربه است. پس با اینکه به دیدن فیلمهایی با فیلمنامههای ضعیف عادت کردهایم اما وقتی فیلمیاز کارگردانی با سابقه صدرعاملی میبینیم، توقع نداریم با چنین فیلمنامه ضعیفی روبهرو شویم.
از طرفی کم نداریم فیلمهایی که توسط کارگردانهای باتجربه ساخته شدهاند و اشکالات ریز و درشت فیلمنامهشان به نتیجه کار ضربه زده است. معمولا میزان این اشکالات به گونهای است که کیفیت فیلم را از آنچه میتوانست باشد پایینتر آورده؛ اما در فیلم «زندگی با چشمان بسته» این اشکالات تنها باعث ضربه خوردن و افت کیفیت فیلم نمیشوند، بلکه آن را تا مرز نابودی میکشانند.
دلیل دیگر، حسرتی است که بعد از دیدن فیلم نصیبمان میشود؛ حسرت از اینکه فیلم چه موقعیت داستانی جذابی دارد و در صورت پرداخت درست، فرصت این را داشت که به یک فیلم اجتماعی موفق تبدیل شود. «زندگی با چشمان بسته» کارگردانی و بازیهای خوبی دارد؛ در طول فیلم هر جا حضور فیلمنامه کمرنگ و نقش کارگردانی پررنگتر میشد، ارتباط حسی کوتاه و گذرایی بین مخاطب و فیلم به وجود میآمد که متاسفانه نمیتوانست ادامه پیدا کند.
تیم بازیگران نیز در مجموع موفق عمل کردند؛ فرهاد آئیش و پریوش نظریه در نقش پدر و مادر پرستو بازیهای خوبی ارائه دادهاند و حامد بهداد یکی از بهترین حضورهایش را دارد. اما بهترین بازی فیلم با اختلاف متعلق به ترانه علیدوستی است که در این فیلم بهترین بازیاش را تا به امروز ارائه داده، که متاسفانه هیچکدام از این نکات مثبت توانایی پوشاندن و کمرنگ جلوه دادن ضعفهای فیلمنامه را ندارند.
به نظرم بهترین لحظات فیلم آن ۷-۸ دقیقه ابتدایی آن و قبل از آمدن نام فیلم بود. دقایقی که کمترین تکیه را به فیلمنامه داشت و تنها قرار بود حال و هوا و فضای حاکم بر زندگی پرستو را در یک بازه زمانی به تصویر بکشد. این دقایق به لطف کارگردانی خوب صدرعاملی و بازی درخشان علیدوستی بسیار دلنشین و تاثیرگذار بودند. اما وقتی فیلمنامه کارش را شروع کرد همه چیز خراب شد و ما تا انتها شاهد شخصیتهایی بودیم که از منطقیترین واکنشها به دور بودند و بیخود و بیجهت مسائلی کاملا قابلحل را به معضلی پیچیده تبدیل میکردند. فیلم انگار داستان یک خواهر و برادر را تعریف میکند که تمام اطرافیانشان، از هممحلهایها تا دوستان و فامیل، در ۵۰ سال پیش یخ زدهاند و رفتار و تفکرات کاملا بی منطق و عقب ماندهای دارند. اصلا معلوم نیست چرا پدر پرستو قبل از اینکه تصمیم به کشتن دخترش، آن هم با چاقوی آشپزخانه، بگیرد یک کلام با او حرف نمیزند. همچنین مشخص نیست چرا پرستو هر شب تا این اندازه دیر و همراه با ماشین یک مرد غریبه به خانه میآید.
این دیگر چه دفتر وکالتی است که کارمندش باید هر شب تا اذان صبح بیرون باشد و با ارباب رجوع به رستوران برود و هدیه بگیرد؟ اصلا وظیفه اصلی پرستو در آن دفتر چه بود؟ فیلم به هیچ عنوان پاسخ روشنی به این سوالات نمیدهد و وضعیت شغلی پرستو را کاملا ناواضح و سوالبرانگیز به تصویر میکشد.
در پایان فیلم نیز با یک جمله ساده پرستو که: «من دختر خوبیام داداش» همه چیز به خوبی و خوشی تمام میشود و یک محله از حالتی بحرانی نجات پیدا میکند. این فیلمیاست که اگر شخصیتهایش دو کلمه با هم منطقی صحبت میکردند میتوانست در ۱۰ دقیقه اول به پایان برسد.
شخصیتهای فرعی فیلم هیچکدام به خوبی پرداخت نشدهاند و در پایان نیز به بدترین شکل ممکن وضعیتشان یک جوری راست و ریست میشود. کاملا مشخص است که فیلم قصد داشت چه مسائلی را مورد بررسی قرار دهد؛ اما وقتی فیلمنامه تا این اندازه ضعیف است و شخصیتها تا این اندازه غیرقابل باور رفتار میکنند، واقعا میتواند به حرفی که فیلم قرار است بزند توجهی نشان داد و برایش ارزشی قائل شد؟ آیا میتوان مشکلات فیلم را گردن چند دقیقهای که ارشاد از فیلم حذف کرده انداخت؟ به نظر من که مشکل فیلم فراتر از ممیزی و از این حرفهاست.
برمیگردم به گفتههاکس و میخواهم به این نتیجه برسم که اتفاقا بد نیست گاهی آدم بترسد و مانند ترسوها رفتار کند.
بخش مهمیاز مسئولیت کارگردان انتخاب و تشخیص یک فیلمنامه درست و استاندارد است؛ کارگردانی که با فیلمنامهای ضعیف مواجه میشود باید بترسد و برای رفع مشکلاتش بیندیشد، نه اینکه آستینها را بالا بزند و فیلمیمحکوم به شکست را بسازد. اتفاقا نباید تنها فیلمنامهنویس را مقصر دانست؛ صدرعاملی نیز بسیار مقصر است که چشمانش را بر ضعفهای فیلمنامه بست و شانس ساختن احتمالا بهترین فیلمش را به همین راحتی از دست داد.
آریان گلصورت
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
ایران انتخابات انتخابات مجلس دولت سیزدهم مجلس شورای اسلامی روز دختر رافائل گروسی رئیس جمهور سید ابراهیم رئیسی رهبر انقلاب مجلس زنان
قتل تهران پلیس هواشناسی شهرداری تهران وزارت بهداشت بارش باران آموزش و پرورش سلامت فضای مجازی قوه قضاییه شهرداری
گاز دولت خودرو قیمت دلار مالیات قیمت خودرو قیمت طلا مسکن حقوق بازنشستگان ایران خودرو بازار خودرو بانک مرکزی
نمایشگاه کتاب تهران نمایشگاه کتاب تلویزیون ازدواج کتاب محمدمهدی اسماعیلی سینمای ایران سریال دفاع مقدس تئاتر موسیقی سینما
هواپیما دانشجویان دانش بنیان اینوتکس
رژیم صهیونیستی غزه اسرائیل فلسطین جنگ غزه آمریکا رفح حماس روسیه حمله به رفح نوار غزه ترکیه
فوتبال رئال مادرید استقلال پرسپولیس لیگ قهرمانان اروپا بایرن مونیخ لیگ برتر بازی باشگاه استقلال لیگ برتر ایران ذوب آهن نساجی
تبلیغات اینترنت اپل سامسونگ ناسا عیسی زارع پور آب گوگل مایکروسافت
سرطان هندوانه آسم بیماران خاص سنگ کلیه کمردرد بیمه سبزیجات اعتماد به نفس