جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

سینما و زندگی


سینما و زندگی

نگاهی به فیلم «کلاس هنرپیشگی»

داوودنژاد در «کلاس هنرپیشگی»، به کاری متفاوت دست زده است. روایت او، این‌بار روایتی مستند، داستانی از فضایی بین سینما و زندگی است. داوودنژاد همچون زندگی واقعی‌اش کلاسی از علاقه‌مندان به هنر را گرد آورده است که همه آنها خانواده او هستند. او خود در جایی از فیلم می‌گوید به‌دنبال بهانه‌یی برای جمع‌کردن خانواده در کنار هم بوده است و فکر کرده این فیلم و کلاس هنرپیشگی‌اش این بهانه را فراهم آورده است.تلاش برای پیوند میان زندگی واقعی و سینما برای نخستین بار در «سلام سینما» اثر محسن مخملباف شکل گرفت؛ اما داوودنژاد در اثر اخیرش خود به ‌نوعی صاحب سبک و فرم خاصی شده است که در تمامی عناصر فیلم اختصاصات دنیای داوودنژاد را دارد.

وی در این مسیر از همه شخصیت‌ها به‌گونه‌یی استفاده کرده است که هر یک از بازیگرها نقش خود را روایت می‌کنند و در واقع بازی آنها، بازی‌‌کردن در نقش خود واقعی آنهاست. به‌تعبیری بازیگران داوودنژاد در فیلمی زندگی می‌کنند که روایتگر خود آنهاست. از این‌رو، بازی‌ها در نگاه کلی همه از حد متوسط بالاتر است و حتی در بازی زهرا داوود‌نژاد به‌حد پختگی و قدرت بیشتری می‌رسد. همچنین داوودنژاد در سیر ماجرای فیلم، وقتی شخصیت‌ها را معرفی می‌کند، به‌سادگی از تکنیک‌ فاصله‌گذاری برای شکستن قالب قصه‌گو و راوی فیلم استفاده می‌کند. همین به ملموس‌شدن اثر و نگاه واقع‌گرایانه و دوست‌داشتنی در نگاه وی نزدیک شده است. اما این رفت‌وبرگشت‌ها در دنیای درون داستان فیلم و خانواده داوودنژاد که درواقع عامل فیلم او به‌حساب می‌آیند، نه‌تنها به پراکندگی‌ در اثر دامن نمی‌زند، بلکه از انسجام و فرم ویژه‌یی برخوردار می‌شود که جای تقدیر و تشکر را برای او به‌ ارمغان می‌آورد. داوودنژاد از این رهگذر، به میان مسائل و مشکلاتی اساسی‌تر با لحنی مناسب و بدون شعاردادن می‌رسد.

وی در فیلمش به مساله گرانی سکه، جدال آدم‌ها بر سر ارثیه پدری و حرص انسان در به دست آوردن پول می‌پردازد و مهم‌تر از همه مسائل، ازهم‌پاشیدگی خانواده را به ‌خاطر دغدغه‌های مالی و حریص‌بودن آدم‌ها مطرح می‌کند. اما فیلمساز جمع‌شدن افراد خانواده را در کنار هم عشق و محبت می‌داند؛ عشق و محبتی که برای داوودنژاد در فضای سینما و هنر محقق شده است. وی در خانواده آرمانی‌اش ترکیب چهار نسل را در کنار هم آورده است و حتی آوردن برادر و خواهر تنی به عنوان بخشی از خانواده بزرگ قصه داوودنژاد، فضای روایت قصه‌اش را به‌گونه‌یی متفاوت و البته دوست‌داشتنی کرده است. اما آنچه این خانواده بزرگ و شلوغ را در کنار هم جمع کرده است، وجود مادری است که باعث پیوند نهایی افراد در آن شده است.

تاکید فیلمساز بر مادر و عشق و هنر به عنوان مولفه‌های زیبایی در زندگی پیچیده و مدرن امروز است. همان زندگی‌ای که آدم‌ها را بی‌بهانه وبی دلیل از یکدیگر دور می‌کند. این تاکید از نکات دیگری است که مخاطب را با همان دغدغه‌ها آشنا می‌کند و پیوند می‌دهد که داوودنژاد در کارهای‌ گذشته‌اش به آنها پرداخته. همین نکته که داوودنژاد بدون ادعای شعار و با زبانی ساده و بی‌پیرایه به مسائل زندگی آدم‌ها توجه می‌کند و زیبایی‌ها را در برابر دشواری‌های آن تصویر می‌کند، سینمای او را دوست‌داشتنی کرده است. در پایان، داوودنژاد از زبان نسل‌ چهارمی‌ها به این دیدگاه می‌رسد: دنیایی که شما آدم‌بزرگ‌ها برای ما ساختید، دنیای خوبی نیست و باید عوضش کرد. ازاین‌رو وی در روایت فیلمش از جدال و کل‌کل به فهمی عاشقانه می‌رسد تا اینکه دنیا عوض شود و دنیا را با همین ترفندها عوض می‌کند. اما دنیای زیبایی که داوودنژاد می‌سازد، همان اندازه که از جنس زندگی است از جنس سینما و هنر هم هست. نکته آخر اینکه کارگردان خود در آزمون و خطا، کار را پیش برده است و تا ۲۰ دقیقه آغازین فیلم، سردرگم و بی‌هدف پیش می‌آید؛ اما در ادامه گویی داوودنژاد مسیر خود را می‌یابد و رفته‌رفته کار به اوج و قدرت خود می‌رسد.

محمد شکیبا