یکشنبه, ۱۷ تیر, ۱۴۰۳ / 7 July, 2024
مجله ویستا

زلزله


زلزله

اولین کتاب قصه‌ای که پدرم برایم خرید، کتاب کدو کدو قلقله زن بود. همیشه با خودم فکر می‌کردم یعنی روزی کدویی به این بزرگی پیدا خواهم کرد؟! تا با آن به شهری دیگر بروم. مغازه‌های میوه …

اولین کتاب قصه‌ای که پدرم برایم خرید، کتاب کدو کدو قلقله زن بود. همیشه با خودم فکر می‌کردم یعنی روزی کدویی به این بزرگی پیدا خواهم کرد؟! تا با آن به شهری دیگر بروم. مغازه‌های میوه فروشی پر از کدو بود اما کدو تنبلی به اندازه من نداشت. هر شب به یاد کدو قلقله‌زن به خواب می‌رفتم و خواب‌های نارنجی می‌دیدم. یک شب خواب آرامم پریشان شد. زمین تکان می‌خورد و می‌لرزید. ناگهان همه چیز فرو ریخت. اتاق نارنجی من خراب شد و من دیگر هیچ چیز ندیدم. چشمانم به سختی باز می‌شد اما جایم گرم و دلنشین بود. از ناحیه پا کمی احساس ناراحتی می‌کردم با خودم فکر کردم شاید داخل کدو هستم و کمی کدو برایم تنگ است. نوری سوسوکنان به داخل چشمم دوید و صدایی آشنا گفت: سلام. چشمان گرم پدرم بود که به من نگاه می‌کرد. درد داشتم اما چقدر در آغوشش احساس آرامش می‌کردم. خدا را شکر کدو کدو قلقله زن من پدرم بود.