سه شنبه, ۱ خرداد, ۱۴۰۳ / 21 May, 2024
مجله ویستا

ردولف كارناپ و فلسفه او


ردولف كارناپ و فلسفه او

نوشتار حاضر كوشیده است تا ضمن معرفی اجمالی رویكرد كارناپ به مسایل فلسفی, چند محور مهم از اندیشه های وی را مانند مخالفت با متافیزیك, مسأله معناداری, رابطه با حلقه وین, اصل تحقیق پذیری و ترجمه پذیری به یك زبان مبتنی بر تجربه را به طور موجز بیان نماید

كارناپ در مقام یك فیلسوف قائل به اصالت تجربه می كوشید تا با به كارگیری ابزار منطق نوین معرفت بشری را از پیرایه های شهودی و شخصی پاك نماید و در این راه علاقه خاص او به زبان وی را تشویق نمود تا كاوشهای فلسفی خود را در قالب تحلیلهای زبانی دنبال نماید. این علاقه وافر كارناپ به زبان تا حدی قدرت پیدا كرد كه وی معتقد شد كه مسایل فلسفه اساساً راجع به عالم نیستند بلكه مربوط به زبان می باشند و تمام كوشش فلاسفه باید صرف ساختن و ایجاد زبانهای مناسب و كارآمد برای علم گردد.

كارناپ در ایضاح پروژه خود در كتاب «نحو منطقی زبان» می گوید كه مسایل سنتی فلسفه را می توان به سه دسته تقسیم نمود:

۱- مسائل مربوط به موضوعات علوم كه به حوزه علوم تجربی تعلق دارند و نه فلسفه.

۲- مسائل مربوط به هویات و مفاهیم تخیلی كه در هیچ علمی به آن پرداخته نشده است مانند شیئی فی نفسه و وجود مطلق و...

۳- مسائل منطقی و همین مسائل را قابل بحث فلسفی می داند. او معتقد است كه غایت و وظیفه علوم تجربی صرفاً مطالعه و توصیف جهان است و محصول نهایی این فعالیت در قالب جملاتی راجع به عالم عرضه می شود و وظیفه فلسفه عبارت است از: تحلیل منطقی زبان علوم.هر چند این دیدگاه بسیار دگم باورانه كارناپ مبنی بر این كه همه مسائل فلسفه مربوط به نحو زبان علوم هستند بعدها تحت تأثیر تارسكی و دیگران متعادل شد و او پذیرفت كه رویكرد نحوی برای تبیین محتوای علوم كافی نیست و سپس كارناپ به قواعد معناشناسی روی آورد و آن را نیز با رویكردی پراگماتیستی كامل نمود.او بعدها معتقد شد كه مسائل فلسفه یا مسائل علم، صرفاً نحوی نیستند بلكه آنها مسائل متاتئوریك هستند و متاتئوری نیز می باید سمانتیك و پراگماتیك را نیز شامل شود و قلمرو و دامنه فلسفه به طور مشابه باید این حوزه ها را نیز در بر گیرد.

در زمینه بنیاد معرفت نیز او ابتدا اعتقاد داشت كه معرفت و شناخت ما دارای یك سطح بنیادین و پایه ای است كه تمام انواع دیگر معرفت بر آن استوار است و این بنیاد عبارت است از معرفت بی واسطه و یقینی كه شكی در آن راه ندارد ولی این اعتقاد او با عقیده به فرضی بودن قوانین طبیعت كه از اصول حلقه وین بود و از دوهم وپوانكاره اخذ شده بود به شدت در تعارض قرار داشت.

پس از آن، كارناپ با تأثر از پوپر، عقیده به یك مبنای یقینی برای معرفت را به كناری نهاد و در ملاقات خود با آلبرت انیشتین به وی خاطرنشان كرد كه مدتهاست كه این دیدگاه پوزیتیویستهای اولیه را كنار گذاشته است و دیگر به یك مبنای مستحكم و خدشه ناپذیر برای معرفت قائل نیست و همواره از مثال اتونویرات یاد می كرد كه وظیفه ما عبارت است از تعمیر كشتی شكسته شده معرفت در همان حال كه در میانه اقیانوس شناور است.محور بعدی حائز اهمیت در اندیشه های كارناپ، حذف متافیزیك از حوزه معرفت است و او به این هدف تا به آخر عمرش وفادار ماند. به این دلیل كه كارناپ كلید حل همه مسائل فلسفی را زبان می دانست بنابراین طرد و حذف متافیزیك نیز می باید از كانال زبان مناسبی كه در آن زبان راهی برای پیدایش جملات متافیزیكی وجود نداشته باشد، دنبال می شد.

كارناپ، برخلاف كواین، معتقد بود كه برای جلوگیری از پیدایش متافیزیك در مباحث علمی و زبان علم باید تفكیك قاطعی بین قضایای تحلیلی و تألیفی به عمل آورد و در عین حال دیدگاه كانت را در مورد وجود قضایای تركیبی پیشین انكار می كرد.

كاوشهای زبانی كارناپ به تدریج او را به صورت بندی اصل تسامح هدایت نمود كه حكایت از اتخاذ نوعی رویكرد اصالت قرارداد در او می كرد.بر مبنای این اصل استفاده از هر چارچوب منطقی و هر زبان دلخواه مجاز است و به تعبیر كارناپ در منطق هیچ نوعی اخلاقیاتی وجود ندارد و هر كس آزاد است تا منطق دلخواه خود، یعنی صورت دلخواه خود از زبان را ارائه نماید و صرفاً باید روش خود را به وضوح بیان نماید و به جای استدلالات فلسفی بی اساس، قواعد نحوی ارائه كند.

كارناپ بر مفهوم ایضاح بسیار تأكید داشت و منظور او از ایضاح جایگزین نمودن یك مفهوم غیر دقیق با یك مفهوم دقیق است كه معمولاً به زبان علم تعلق دارد. همچنین كارناپ معتقد بود كه ایضاح مفاهیم در درون یك چارچوب زبانی معین صورت پذیر است.

در زمینه معناداری نیز مفهوم اساسی اندیشه كارناپ، اصل تحقیق پذیری تجربی بود كه معیار و وسیله اصلی او برای تفكیك عبارات معنادار از بی معنا به شمار می آمد.

هر چند این اصل در طی سالیان تغییرات بسیاری داشت و در صورت بندی آن تعدیل هایی شد، اما هیچ وقت صورت قابل قبولی برای آن دریافت نشد هرچند كه كارناپ تا آخر عمر برای یافتن صورت مطلق این اصل دست از تلاش نكشید.

اصل تحقیق پذیری ابزاری بود كه به طور كلی تجربه گرایان منطقی برای طرد عبارات متافیزیكی مورد استفاده قرار می دادند و البته ایده اولیه و شهودی آن با نظریه اصلی تجربه گرایان كلاسیك بریتانیایی درباره معرفت مرتبط بود.

همان طور كه می دانیم طبق عقاید جان لاك (۱۷۰۴-۱۶۳۲) و دیوید هیوم (۱۷۷۶-۱۷۱۱) تنها روش كسب معرفت درباره امور واقع همان روش مورد استفاده در علوم تجربی بود.

«چگونه می دانم كه X را می دانم؟» به این مسأله تبدیل كردند كه «X چه معنایی دارد؟» در این راستا دانستن X به معنای دانستن X است و معنای X همان روش تحقیق آن است. بر طبق اصول آنان، جملات و عباراتی كه قابل تحقیق تجربی نیستند هم معرفت بخش نیستند و هم اساساً فاقد معنا هستند، هر چند كه این عبارات احیاناً می توانند از ویژگی تهییج عواطف برخوردار باشند. گر چه در صورت بندی اولیه تحقیق پذیری، این اصل به عنوان اصلی كه كاربرد عبارات و جملات بی معنا را نهی می كند مطرح شد ولی در دوره بعدی این اصل بیشتر به صورت یك پیشنهاد مطرح شد كه منظور آن فقط تأكید بر لزوم روشن كردن و ایضاح معنای شهودی و پیش تحلیلی مفاهیم مختلف و از جمله خود مفهوم «معنا» بود. باید دانست كه مفهوم «معنا» در نزد تجربه گرایان منطقی دارای چند معنای متفاوت بوده است. به اعتقاد كارناپ عبارت معنادار عبارتی است كه به طرز صحیح در یك زبان طبیعی یا فرمال صورت بندی شده باشد. او به این تعبیر عبارت خوش ساخت می گفت ولی این تعریف از مفهوم معنا می تواند به ساخت عباراتی منجر شود كه به طور كلی از منظر فلسفی دارای جاذبه نیستند.

راسل معتقد بود كه عبارت معنادار عبارتی است كه صادق یا كاذب باشد. فرگه می گفت عبارت معنادار، عبارتی قابل فهم است كه بیانگر یك اندیشه باشد.

موریش شلیك معتقد بود كه عبارت معنادار بیانگر امری است كه واقع می شود.

تجربه گرایان منطقی به طور كلی ابتدا معناداری را با قابلیت صدق و كذب آن توجیه می كردند ولی به تدریج و به مرور زمان بر این باور استوار شدند كه عبارت معنادار عبارتی است كه یك كاركرد اصیل را در علم تجربی بیان نماید.

تغییر در مفهوم «معنا» یا تغییر در اصل تحقیق پذیری همراه بود چرا كه این اصل نیز در ابتدا مرز و حد ثابت و تغییر ناپذیری را برای زبان علم مشخص می ساخت ولی به تدریج انعطاف بیشتری یافت و موضع آن اصل با محتوای نظریه های علمی مرتبط گردید. بنابراین با تغییر محتوای نظریه های علمی مرز معناداری و بی معنایی نیز تغییر می یافت.

رفته رفته اصل تحقیق پذیری به دو رهیافت كلی گرایانه و واقعی تقسیم شد.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 5 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.