یکشنبه, ۵ اسفند, ۱۴۰۳ / 23 February, 2025
پیوند ناگزیر هنر و دیانت

نسبت هنر با دیانت صرفا محدود بهگونهای خاص از هنر که حاوی محتوا و مضمون دینی و مذهبی باشد، نیست. دیانت از مقومات اساسی هنر است و جزو ضروری ماهیت آن. این نگرهای است که پژوهشگر شهیر فلسفه هنر، هربرت ادوارد رید در کتاب ارزشمند «معنی هنر» در مقام بیان و اثبات آن است.
هربرت رید معتقد است رابطه میان هنر و دیانت یکی از دشوارترین مسائلی است که باید با آنها روبهرو شویم. او میگوید وقتی به گذشته نگاه میکنیم میبینیم هنر و دیانت دست در دست یکدیگر از تاریکیهای اعصار ماقبل تاریخ بیرون میآیند اما رفته رفته این پیوند ناگسستنی رنگ میبازد و به رنسانس که میرسیم شکاف میان هنر و دیانت فراختر میشود و سپس در اوج رنسانس ما با هنری مواجه میشویم که اساسا آزاد و مستقل است و منشأ و مبنای آن فردیت هنرمند است و غرض آن چیزی جز بیان شخصیت هنرمند نیست.
هربرت رید برای این مرحله از تاریخ هنر غربی اصطلاح درهم و برهم را به کار میبرد و ابهام و عدم وضوح را مشخصه اصلی آن عنوان میکند.
در رنسانس سرچشمه هنر خشکیده و گاه به خود میگوییم که هیچ هنر بزرگی یا هیچ دوره بزرگی در هنر امکانپذیر نخواهند بود مگر آنکه میان هنر و دیانت رابطه نزدیکی برقرار شود. موضع اصلی رید همین نگره دوم است که در فصل یا به بیان خود او پاراگراف ۳۴ و ۳۵ کتاب خود به اجمال ولی بهگونهای مفید و راهگشا بدان پرداخته است.
کتاب معنی هنر که در ایران توسط انتشارات علمی و فرهنگی و به قلم مترجم ارزنده، نجف دریابندری به چاپ رسیده اساسا نگاهی نو و دیگرگونه ـ اگر نگوییم پست مدرن ـ به مقوله هنر و مسائل جمالشناختی آن دارد. نگاهی که در بند مرعوبیتهای رایج از هنر جدید اسیر نیست و هنر را از زاویهای کاملا اندیشهمدارانه ـ نه تاریخانگارانه ـ مورد تحلیل و شناخت قرار میدهد. تاریخانگاری البته به خودی خود مذموم نیست، ولی آنگاه که مساوی میشود با رو به رشد انگاشتن الزامی هنر در سیر تاریخ، آن هنگام است که به انحراف میگراید و تجدد را با تمدن و پیشرفت واقعی میگیرد. مولف کتاب معنی هنر، ولی در این دام فراگیر گرفتار نیامده و در نتیجه ابایی ندارد از اینکه برخلاف مقبولات و مشهورات عصر جدید، هنر رنسانس را نکوهش کند و در مقابل به ستایش هنر در دوران پیوند با دیانت ـ حتی پیوندی که ممکن است صرفاً فرمایشی باشد و منفعتطلبانه ـ بپردازد و به دوره و زمانه جدید هم که میرسد در پشت پرده آثار مانا و درخشان، ریشه دینی و اعتقادی جستجو کند. او در این خصوص مینویسد: «حتی در مواردی هم که هنرمندان بزرگ شاهکارهای خود را ظاهرا جدا از ایمان دینی آفریدهاند، هرچه در زندگانی آنها دقیق میشویم به احتمال قویتر متوجه وجود عنصری میشویم که آن را جز حساسیت دینی نمیتوان نامید. زندگانی ونگوگ مصداق این قضیه است.»
اگر بخواهیم برای شاهد مثال رید یعنی ونسان ونگوگ نظیری در عالم ادبیات بیابیم شاید فرانتس کافکا بهترین گزینه باشد. شباهت زندگی این ۲ هنرمند بزرگ به قدری است که جا دارد تحقیقی مفصل در این خصوص انجام گیرد، پژوهشی که نمیتواند خالی از لطف و جذابیت و از آن مهمتر درسآموزی و شناخت عمیق در باب هنر جدید باشد. به عنوان نمونه، مقایسه نامههای ونگوگ با نامههای کافکا خود به تنهایی میتواند موضوع کتابی کامل و مجزا در باب نسبت هنرمند جدید با جستجوگری معنا و به طور خاص جستجوگری دیانت باشد.
در باب نسبت میان هنر و دیانت، هربرت رید ابتدا تصریح میکند که به گمان او نمیتوان بسادگی نتیجه گرفت که رابطه هنر و دیانت رابطهای است لازم و ناگزیر. او لازمه فهم درست این رابطه را تعریف مشخص از هنر و سپس از دیانت میداند. در یک شمای کلی، رید دیانت را همان عنصر آرمانی مهمی میداند که با ظهور اومانیسم رنگ میبازد و در مقابل هنر را هم چیزی به مراتب فراتر از بیان مافیالضمیر شخص هنرمند عنوان میکند. او البته باز در جایی دیگر یادآوری میکند که هدف او پاسخگویی به مساله هنر و دیانت به نحوی که حاکی از تسجیل و تثبیت فراوان باشد نیست، چراکه اساسا هیچ دو شخصی را نمیتوان یافت که درخصوص این که هنر خوب چیست اتفاق نظر داشته باشند، با وجود این موضع خود رید همان است که ابتدای بحث اشاره شد. یعنی پیوند ناگزیر میان هنر و دیانت. اما او چگونه به این نتیجه میرسد؟
هربرت رید بر آن است که هیچ هنرمندی نمیتواند از جان و دل به کار بپردازد مگر آنکه احساس کند جماعتی از مردم مخاطب او هستند. یعنی لازمه خلق اثر هنری خلاقانه، وجود کسی است که با این اثر مواجه میشود و با آن ارتباط برقرار میکند؛ بنابراین او با اتخاذ این موضع به روشنی نظریه هنر برای هنر و بحث آزادی هنرمند از تعهد را زیرسوال میبرد. به عقیده او انسان امروز تنها با ارزشمداری و آرمانگرایی است که میتواند با اسلاف بدوی خویش تفاوت داشته باشد و به معنای واقعی کلمه متمدن باشد: «این نظریه که هنر بیان مافیالضمیر است راه به جایی نخواهد برد؛ زیرا میپرسیم محتوای آن «ضمیر» که باید بیان بشود، خود چیست؟ خیالبافیهای ذهن ناهشیار؟ این جواب متداول آن سوال است. اما ارزش این خیالبافیها ـ ارزش مثبت آنها، قطع نظر از ارزشهای صوری جمالشناختی که میان انواع دیگر هنر نیز مشترک است ـ در چیست؟ ما از ساختمان ذهن ناهشیار چندان اطلاعی در دست نداریم، اما این ذهن بر حسب تعریف خود نمیتواند حائز هیچکدام از ارزشهای مربوط به آن آرمانهای کلی باشد که وجه تمیز انسان متمدن از اسلاف بدوی او است.»
هربرت رید: هنر مقیاسی است که نسبت مستقیم با بینش روحانی آدمیزاد دارد. وقتی این بینش میان افراد جامعه مشترک باشد، بهصورت دیانت درمیآید و حیات و حرکت هنر در بیشتر ادوار تاریخ با یکی از اشکال دیانت بستگی داشته است به نزد هربرت رید هنر، مخابره انسان با انسان است و با آنکه با حساسیت انسان سر و کار دارد و به وسیله حساسیت انسان عمل میکند، هیچ دلیلی در دست نیست که بگوییم این وسیله، حس ارزشها را میان انسانها مخابره نمیکند. به عبارت دیگر، کسی نمیتواند ادعا کند که هنر اگرچه انتقالدهنده حساسیتهای شخصی است ولی با ارزشها و آرمانها نسبتی ندارد. مگر اینکه بشود منکر حسی بودن ارزش شد و حساسیت انسانی را امری بیگانه با ارزش و آرمان تصور کرد که چنین چیزی ممکن نیست؛ بنابراین به گمان رید جواب این سوال که آیا هنر عالی میتواند مستقل از دیانت وجود داشته باشد، به مقیاس ارزشهای ما بستگی خواهد داشت.
او بر آن است که دادگاه نهایی دیر یا زود صحنه اجتماع خواهد بود و در نتیجه هر هنرمندی که بخواهد به مرتبه عالی برسد باید به حس اجتماعی مردم توسل جوید و از آنجا که تاکنون بالاترین شکل حس اجتماعی همان دیانت بوده است «کسانی که رابطه ضروری میان هنر و دیانت را منکرند باید حس اجتماعی دیگری معادل دیانت پیدا کنند که برای هنر یک مداومت تاریخی غیردینی را تضمین کند.»
حال اگر بخواهیم در مقام تحلیل استدلال هربرت رید در باب نسبت ناگزیر میان هنر و دیانت برآییم نخست باید بپرسیم منظور رید از اینکه میگوید مخالفان باید بتوانند حس اجتماعی دیگری معادل دیانت پیدا کنند که تضمینکننده مداومت تاریخی غیردینی باشد چیست؟ آیا او فقط از این رو هنر را با دیانت ملازم میبیند که حس اجتماعی غالب بشر همواره دیانت بوده؟ یعنی آیا او اصالتی برای دیانت قائل نیست و اگر برخلاف آنچه هست، حس اجتماعی غالب، ضدیت با دین بود در آنصورت او ضدیت با دین را شرط اصلی هنر میدانست؟ یا اینکه سخن او نوعی تحدی و مبارزطلبی است با این پیشفرض مسلم که دیانت همواره حس غالب اجتماعی بوده و خواهد بود و این نیز خود ریشه در حقانیت دیانت و اصالت ذاتی آن دارد؟ از مجموع آنچه هربرت رید در کتاب معنی هنر میگوید میتوان دریافت که منظور او همین گزینه دوم است. یعنی چنان نیست که او ارزش دینداری را به اجتماعی بودنش بداند، بلکه این ویژگی را صرفا مویدی میداند بر لزوم دینی بودن هنر. گواه این مدعا جایی است که رید درباره هنر ایرانزمین بحث میکند و کاربردی بودن آن را در مقابل هنرهایی که بیگانه با نیازهای مردم هستند میستاید و مینویسد: «آن خودپرستی یا خودپسندی که از زمان رنسانس به بعد باعث شده است هنرمند اروپایی وسیله بیانی مستقل از نیازهای روزانه مردم برای خود ابداع کند، در هنرمند ایرانی وجود ندارد.
هنرمند ایرانی اساساً سازنده اشیای مفیدی چون ظرفهای سفالی، آلات فلزی، پارچه، کتابهای تذهیب شده، ابزارهای علمی بوده است.» سپس از این بحث کاربردی بودن فراتر میرود و بحث اومانیسم را پیش میکشد و ایرانیان را به این خاطر که به اسارت تفکر انسانگرایانه غرب در نیامدهاند بافرهنگترین اقوام جهان مینامد: «کسانی که در هنر ایرانی در پی «جنبههای انسانی» میگردند، سخت سر خواهند خورد؛ اما آنچه خواهند یافت عبارت است از آثار یکی از حساسترین و بافرهنگترین اقوامی که جهان به خود دیده است و این نکته که این آثار به صورت اشیای زندگانی روزمره هستند، یکی از عمیقترین درسهایی است که مغربزمین میتواند بیاموزد.» ارتباط این کاربردی بودن هنر ایران با دین اسلام را هم میتوان در ستایش رید از معماری اسلامی دریافت که درباره آن تعبیر «هنری که یکی از عالیترین دستاوردهای جمالشناختی نوع بشر است» را به کار میبرد. هربرت رید آشکارا مدافع دینداری است و مخالف انسانمداری به معنای اومانیستی کلمه. از همین روست که وقتی درباره هنر بیزانس یا بیزنطی و به دنبال آن هنر گوتیک بحث میکند بصراحت مینویسد: «این دینیترین هنری است که مسیحیت به خود دیده؛ زیرا هنر گوتیک بزودی رنگ انسانی (اومانیستی) پیدا کرد و هر آنچه انسانی باشد نمیتواند تماما الهی یا مقدس باشد. هنر بیزنطی هنر مقدس است و هر چند مقدار زیادی از آن در ستایش جاه و جلال امپراتور ساخته شد و نه در ستایش جلال و جبروت خدا، باز هم به حکم آنکه هنرمندان بیزنطی سلطنت را موهبتی الهی میدانستند، شکوه زمینی را به صورت انعکاس مداوم امور آسمانی در نظر داشتند.»
گواه دیگر آنکه هربرت رید در پاراگراف ۸۸ یعنی دو پاراگراف مانده به انتهای کتاب، بحثی را درباره معنای یونانی هنر یعنی هنر به مثابه خوبی اخلاقی پیش میکشد و میگوید اگرچه این تعریف از زیبایی به نظر ما تناقضآمیز مینماید، ولی در واقع یک حقیقت ساده است، چراکه یگانه گناه، گناه زشتی است.
به عقیده او «اگر ما این نکته را با تمام وجودمان باور میداشتیم میتوانستیم همه فعالیتهای دیگر روح انسان را به حال خود بگذاریم.» هربرت رید با اتکا به همین اصل، اهمیت هنر را از اقتصاد و فلسفه بیشتر میداند و پس از بحث مفصلی که تا بدین جا درباره آثار و هنرمندان تاریخ هنر داشته در پایان کتاب خود باز به همان بحث مهم رابطه هنر و دیانت باز میگردد و در این خصوص موضع نهایی خود را با وضوح کامل در این عبارت کوتاه اعلام میدارد: «هنر مقیاسی است که نسبت مستقیم با بینش روحانی آدمیزاد دارد. وقتی این بینش میان افراد جامعه مشترک باشد، به صورت دیانت در میآید و حیات و حرکت هنر در بیشتر ادوار تاریخ با یکی از اشکال دیانت بستگی داشته است.»
آزاد جعفری
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست