جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

ناسیونالیسم ایرانی سرشار از الفت و مهربانی


ناسیونالیسم ایرانی سرشار از الفت و مهربانی

ناسیونالیسم ایرانی سرشار از الفت و مهربانی است و هدفی جز بازسازی موجودیت خویش به نحوی كه برادری و خویشاوندی را با همهٔ قومیت های پیرامونی حفظ كند ندارد و همچنین تدافعی و حفظ كنندهٔ این موجودیت است و هرگز قصد تهاجم به دیگران از جمله به قومیت های عزیز ایرانی, خصوصاً قومیت های پیرامونی كشور به ذهن ناسیونالیست های ملت مهر و ایمان خطور نمی كند

ناسیونالیسم ایرانی سرشار از الفت و مهربانی است و هدفی جز بازسازی موجودیت خویش (به نحوی كه برادری و خویشاوندی را با همهٔ قومیت‌های پیرامونی حفظ كند) ندارد. و همچنین تدافعی و حفظ كنندهٔ این موجودیت است و هرگز قصد تهاجم به دیگران از جمله به قومیت‌های عزیز ایرانی، خصوصاً قومیت‌های پیرامونی كشور به ذهن ناسیونالیست های ملت مهر و ایمان خطور نمی‌كند.

اهمیت این بحث به نوع دفاع قومیت‌های پیرامونی از هویت و خواستهٔ خویش باز می‌گردد. به عبارت دیگر قصد این‌ است كه اثبات نماید روش دفاع گروه‌های حزبی وابسته به قومیت‌های پیرامونی در برابر قومیت مركزی از هویت و منافع قومی نباید مشابه روش دفاع ایرلندی‌ها در برابر دولت انگلیس، یا سیاه پوستان و سرخ‌پوستان در برابر دولت آمریكا، یا فلسطینیان در برابر اسرائیل باشد. زیرا دولت و قومیت مركزی این كشورها نسبت به قومیت‌های پیرامونی و اقلیت‌های خویش حالت تهاجمی و تحقیر كننده داشته و پیوسته به آزار و اذیت آنان پرداخته‌اند. اما در ایران قضیه به نحو دیگری است.

ایرانیان هرگز نسبت به قومیت‌های پیرامونی كشور حالت تهاجمی و تحقیر كننده نداشته و پیوسته خواهان الفت و عاطفه با آنان بوده‌اند. چنانچه در ایام مشروطیت و پس از آن، ناسیونالیسم ایرانی پس از قرن‌ها كه از زیر سلطهٔ مهاجمان گوناگون به تدریج با تكیه بر قدرت پارلمانی هویت خویش را احیا می‌كرد، مبنای ملیت را خویشاوند خواندن همهٔ قومیت‌های پیرامونی با قومیت مركزی قرار داد، برای مثال ترك‌ها را ترك زبان یا عرب‌ها را عرب زبان خواند، تا بدین وسیله نشان دهد كه قومیت های پیرامونی همگی از خویشاوندان و عزیزان قومیت مركزی هستند. با این توصیف چگونه ممكن است قومی، قوم دیگر را خویشاوند و عزیز خود بخواند اما در عین حال قصد تحقیر و آزار آنان را داشته باشد؟! به عبارت دیگر بسیار مسخره و طنزآلود است كه فردی یا ملتی، افراد یا اقوام دیگری را خودی و خویشاوند بخواند، سپس به تحقیر آن‌ها بپردازد، زیرا با این كار هویت و چیستی خویش را به سخریه و آزار گرفته است. دربارهٔ این ویژگی كه ملت ایران خصوصاً قومیت مركزی فقط می‌كوشد تا هویت خویش را بازسازی نماید، و به عبارت دیگر هدفی جز دفاع از هویت و موجودیت خود در برابر تهاجمات و حوادث گوناگون تاریخی ندارد.

دكتر پیروز مجتهدزاده مطلبی از قول پیتر تایلور زیر عنوان «ناسیونالیسم نیروی بازسازنده» آورده، می‌نویسد:

{پیتر تایلور ایران را بهترین نمونهٔ این نقش‌آفرینی ناسیونالیزم معرفی می‌كند. تلاش ایرانیان برای بازسازی هویت و ملیت ایرانی خود در دوران خلافت عباسی.... در دوران صفوی و در مقابل خطر چیرگی عثمانی، و از اواخر دوران قاجاریه و اوایل دوران پهلوی برای تجدید حیات فرهنگی نمونه دوام نقش‌آفرینی این نیرو در یك ملت است. چنان كه همین نیرو، در پی انقلاب اسلامی ایران، كوشیده است تا رویه‌های رنگ باخته جنبهٔ دینی از هویت ایرانی را بازسازی كند و غرور استقلال خواهی ملی را تجدید نماید}.

از مطالب فوق روشن است كه هویت و ملیت ایرانی صرفاً جنبهٔ تدافعی داشته و در برابر خطرات درونی و بیرونی كوشیده است تا این هویت و ملیت را حفظ و بازسازی نماید. اما این بازسازی و دفاع از هویت ملی چگونه صورت می‌گیرد، در این باره نیز دكتر پیروز مجتهدزاده مطلبی از قول «ژوزف مازینی» آورده، می‌نویسد:

{ژوزف مازینی (Joseph Mazzini) كه به عنوان پدر ایدئولوژی ناسیونالیستی نوین شناخته می‌شود، تأكید دارد كه هر ملت برخوردار از مشروعیت تاریخی، در حالی كه سرزمینی را كه به گونهٔ طبیعی توسط مرزها مشخص شده است، و «سرنوشت برایش منحصر ساخته است» آبادان می‌سازد، باید نخست، نه تنها كاملاً مستقل شود، بلكه باید منفرد گردد و شخصیت جمعی خود را به نهایت یكپارچگی رساند. تنها در این شرایط است كه آن ملت آماده، و موظف است به عضویت كامل خانواده ملت‌ها كه بر اصل برابری و متقابل بودن كامل روابط ساخته شده است، درآید}.

این گروه‌های بعثی ـ وهابی می‌كوشند كه به كودكان و جوانان و مردم عرب بیاموزند كه هر جا میان فردی عجم از یكسو و فردی عرب از سوی دیگر اختلاف و درگیری وجود داشت، بدون هیچ شك و تردیدی باید از فرد عرب جانبداری كنند. تا بدین وسیله در ذهن و مخیلهٔ هموطنان عزیز عرب تزریق شود كه شما همیشه باید مردم فارس‌زبان (اعم از بختیاری‌ها، لرها، شوشتری‌ها، دزفولی‌ها، بهبهانی‌ها، رامهرمزی‌ها، هندیجانی‌ها، اصفهانی‌ها و غیره) را دشمن خویش بدانید و در هر صورت در برابر آنها بیایستید. حتی اگر بدانید فرد عرب شخصی ظالم و فرد عجم نیز مظلوم است، باز هم باید طرف عرب را بگیرند. آنها از بازی فوتبال هم نمی‌گذرند و به جوانان خویش می‌آموزند كه اگر در بازی فوتبال میان تیم ملی ایران و تیم ملی یكی از كشورهای عربی، ایرانیان پیروز میدان شدند، اعتراض و ناراحتی و خشم خود را آشكارا نشان دهند. و اگر تیم كشور عربی بازی را برد، شادی و شعف خویش را علنی با راه انداختن كارنوال شادی به نمایش درآورند. یعنی به فارس‌زبان‌ها بفهمانند كه اعراب خوزستان با مردم كشورهای عرب یك ملت را تشكیل می‌دهند، اما با فارس‌‌ها نه تنها یك ملت را بوجود نمی‌آورند، بلكه مخالف و مقابل آنها قرار دارند. گروه‌های بعثی ـ وهابی به بهانهٔ اُفت تحصیلی می‌خواهند كه كودكان و نونهالان هموطنان عرب از كودكی، تحصیلات خویش را به زبان عربی بیاموزند، تا بدین وسیله تنها رابط فرهنگی- ملی باقیمانده میان این هموطنان و قومیت مركزی گسسته شود. گروه‌های بعثی ـ وهابی از ابتدای پیروزی انقلاب برای جلوگیری از روند تعمیق و ژرفا بخشی روابط قومیت‌ها دست به ترورها و جنایات بزرگی زدند، چنانچه در انفجار قطار كیلومتر ۴۰ اهواز- خرمشهر، بسیاری از زن‌ها و بچه‌ها و پیرمردها در آن سوخته و جزغاله شدند. آنها دست به دست صدام حسین جنگ خونین ۸ ساله را بر مردم ایران تحمیل نمودند به این امید كه هموطنان عرب با آنان همراهی نمایند اما به جز عده‌ای اندك، بیشتراعراب از آنها پیروی نكردند. لیكن امروز بر اثر فشار فقر و بیكاری، تعداد قابل توجهی از مردم فریب گروه‌های مختلف بعثی ـ وهابی(اعم از داخل نظام و خارج نظام) را خورده و در مواضع و عملكرد خویش به گونه‌ای عمل می‌كنند كه مغایر با مصلحت كلی ایران است. اینكه گفته می‌شود فریب خورده اند، نه به خاطر اینست كه در بخش قابل توجهی از هموطنان عرب فقر و بیكاری وجود ندارد، بی‌تردید قسمت بزرگی از این هموطنان دچار فقر و بیكاری هستند، اما متأسفانه برخی از آنان باور كرده‌اند كه این امر به خاطر اختلافات قومیتی و نادیده انگاشتن آنها توسط قومیت مركزی و مسئولان كشور است. در حالیكه در كنار گوش آنها و در شهرهایی مثل اهواز، آبادان، خرمشهر، ماهشهر، هندیجان و شوش و همچنین در شهرهای دیگر استان خوزستان و در استان‌های دیگر لشكر فقیران و بیكاران عجم از (لر، بختیاری، شوشتری، دزفولی، بهبهانی، یزدی، ترك، اصفهانی، شیرازی، كرد و غیره) بسیار است. و بزرگی آنها به قدری چشمگیر است كه اگر فریب نخورده باشند امكان نادیده گرفتن این واقعیت بزرگ وجود ندارد. و متأسفانه آن دسته كه فریب قوم‌گرایان را خورده‌اند علاوه بر فشار فقر و بیكاری و مشكلات دیگر دچار نوعی خودخواهی و بی‌انصافی شده‌اند وگرنه چگونه ممكن است در مقابل خویش فقر بزرگ همشهریان عجم خویش را ببینند اما آنرا نادیده بیانگارند؟!! حقیقت اینست كه مشكل اساسی همان نادیده گرفتن فقر همشهریان عجم است و همان بی‌انصافی و بی‌عدالتی و خودخواهی است كه قضایا را هرچه سر آنها بیاید می‌گویند كه بوی دشمنی می‌دهد و می‌گویند كار مردم عجم است لذا اگر حق و امتیازی باشد فقط برای خود می‌خواهند. این گروه‌های حزبی نام شهر «اهواز» را كه با «هـ» هَوَز است، با «ح» جیمی به شكل «الاحواز» می‌نویسند، در حالیكه هیچ مدرك و سندی برای آن ندارند و مدارك تاریخی اثبات می‌كند كه نام اهواز و خوزستان از نام قوم «هوز» یا «خوز» گرفته شده است كه قدیمیترین ساكنان این منطقه بوده‌اند و بر اساس مدارك و اسناد معتبر روشن است كه قوم هوز یا خوز، همان لر است كه اكنون به نام بختیاری (لر بزرگ) و همچنین لرهای دیگر (لر كوچك) شناخته می‌شوند. البته ما قبول داریم كه اعراب از دیرباز در این منطقه بوده‌اند، اما دیرتر از آنها قوم خوز بوده كه در این نقطه سكونت داشته است. این موارد وموردهای دیگر نشانگر این مهم است كه گروه‌های بعثی ـ وهابی مدعی دفاع از حقوق قومیت‌ها، راه خویش را از طریق «ناسیونالیسم جدا كننده» دنبال می‌كنند. دربارهٔ این ناسیونالیسم دكتر پیروز مجتهد‌زاده می‌نویسد: {بهترین نمونه از نقش‌آفرینی ناسیونالیسم به عنوان نیروی جدا كننده ملت‌ها از هم و قرار دادن هر یك در واحد سیاسی كوچك‌تر، فروپاشی امپراتوری‌های بزرگ قرن نوزدهم، همانند امپراتوری‌های اتریش، مجارستان، عثمانی و روسیه و ایجاد شماری از ملت‌های كوچك و نوین بود. در دوران كنونی، بهترین نمونه این نقش‌آفرینی را باید در فرو پاشیدن اتحاد شوروی پیشین، یوگسلاوی پیشین و چكسلواكی پیشین در سرآغاز دههٔ ۱۹۹۰ و ایجاد شماری از ملت‌های كوچكتر نوین جستجو كرد}.

البته امپراتوری‌های نامبرده در فوق همگی عمر كوتاهی داشتند، و بر اثر تحمیل و سلطه به وجود آمدند. اما ایران كه بیش از ۲۵ قرن تاریخ دارد و در گذشته حوزهٔ آن بسیار بزرگتر از حدود امروزی جغرافیای ایران بود، نمی‌تواند مشمول «ناسیونالیسم نیروی جدا كننده» باشد، زیرا اولاً: اكثر قومیت‌های پیرامونی بر اثر سلطهٔ قومیت مركزی برآن اقوام بوجود نیامده‌اند، بلكه به عكس آنها بودند كه روزگاری بر ایران سلطه داشتند و در ایران به عنوان مهمانان كشور باقی ماندند.

گرچه بیشتر آنان ایرانی الاصل‌هایی بوده كه فقط زبانشان تغییر كرده است. اما در میان آنان افرادی وجود دارد كه فریب هم زبانان (نه هم قومان) خویش در خارج كشور را خورده و كینه و دشمنی آنان را به نام دفاع از قومیت‌های پیرامونی ایرانی بروز می دهند.

ثانیاً: قومیت مركزی ایران چه از جنبهٔ قومیتی- كه قومیت‌های پیرامونی را دارای نژاد اصیل ایرانی خوانده (كه فقط زبانشان تغییر كرده است) و در نتیجه آنان را خویشاوند خویش خوانده‌اند. و چه از جنبهٔ مذهبی كه اكثریت شیعه و سنی وحتی مسیحی،یهودی وزرتوشتی را برادر خویش دانسته، دست دوستی و برادری را به سوی همهٔ قومیت‌های ایرانی جهت یكپارچگی، وحدت و تفرد ملی دراز كرده تا بدین وسیله راه تكامل و پیشرفت و سعادت را كه توسط یكپارچگی بوجود می‌آید طی نماید. بنابراین «ناسیونالیسم نیروی جداكنندهٔ» گروه‌های بعثی ـ وهابی بسیار خائنانه و خطرناك است. و باید همهٔ هموطنان عرب در برابر این نیروی خطرناك و گمراه كننده ایستاده و با آن مقابله نمایند. و همچنین همهٔ هموطنان عجم نیز باید هوشیارانه در برابر كجروی و انحراف این گروه‌های بعثی ـ وهابی ایستاده به مبارزهٔ سیاسی، فرهنگی، تبلیغاتی و انتخاباتی برخیزند.

جهانگیر محمودی


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 4 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.