جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

خاطره یی فرسوده اما هنوز حاضر


خاطره یی فرسوده اما هنوز حاضر

رابطه فیلم «نه» و روزگار معاصر شیلی چیست

حالا دیگر چند هفته‌یی از اکران آخرین ساخته پابلو لارن به اسم «نه» در جهان می‌گذرد. فیلم در رشته اسکار بهترین فیلم غیرانگلیسی‌زبان کاندیدا شده و برای همین فرصت تماشای آن برای خیلی‌ها در سرتاسر جهان فراهم شد. فیلم به جریان رفراندومی در سال ۱۹۸۸ در شیلی می‌پردازد و کمپین تبلیغاتی که از مردم شیلی می‌خواست به پینوشه نه بگویند. این رفراندوم در نهایت به ۱۵ سال حکومت نظامی و دیکتاتوری پینوشته پایان داد. قهرمان اصلی فیلم کسی است که از سوی مخالفان استخدام شد تا این مبارزه را رهبری کند. دوران پینوشه هنوز محل بحث و جدل‌های فراوان است اما کارلوس یکی از دوستان شیلیایی من به خوبی آن دوران را به یاد می‌آورد و می‌گوید: «من کاملا یادم هست چه اتفاقاتی افتاده. فیلم کاملا بر اساس حقیقت ساخته شده و کاملا صادقانه ماجرا را تعریف می‌کند. من کودک بودم اما به یاد دارم که والدین من موافق دولت پینوشه بودند برای همین به «آری» (si) رای دادند اما پرستار من مخالف بود و می‌خواست به «نه» رای بدهد. برای همین مرتبا از طرف پدر و مادرم و دوستان‌شان مورد آزار و اذیت قرار می‌گرفت. با این حال فیلم انتقاداتی هم برانگیخته است. به عنوان مثال فرانسیسکو ویدال نوشته است: «اینکه باور کنیم پینوشه فقط به خاطر چند تبلیغ تلویزیونی و راهپیمایی کوچک همه‌پرسی را باخت هیچ کمکی به ما نمی‌کند که بفهمیم اصل قضیه چه بوده است. مغز متفکر جریان «نه به پینوشه» در سال ۱۹۸۸ به روزنامه نیویورک‌تایمز گفته است: فیلم به شکل افراطی قضایا را ساده‌سازی کرده است و مسائل زیادی که منجر به سقوط پینوشه شده را نادیده می‌گیرد.

واکنش‌های فراوان به فیلم به یاد می‌آورد که چطور شیلی هنوز با گذشته‌اش درگیر است و نتوانسته از آن بگذرد. درست همان طور که اعلام خبر نبش قبر شاعر برنده جایزه نوبل ادبی، پابلو نرودا به این قصد که ببینند آیا به مرگ طبیعی درگذشته یا توسط ماموران پینوشه مسموم شده است چنین کاری با ما می‌کند. در جاهای دیگر هم می‌شود همین درگیری با گذشته را مشاهده کرد. در تازه‌ترین کتاب آلخاندرو زامبرا با عنوان‌ «راه رفتن به خانه» که در آن پدری به فرزندش می‌گوید بله، پینوشه دیکتاتور بود، خیلی را کشت و سر به نیست کرد اما حداقل اوضاع در گذشته نظم و ترتیبی داشت و اینقدر همه چیز به هم ریخته نبود. فیلم برای خود من هم یادآور شیلیایی‌هایی بود که من در دوران دانشجویی‌ام در سانتیاگو ملاقات کردم. از جمله استاد تاریخ و سیاستم که به یاد می‌آورد چگونه در سال ۱۹۸۵ تمام حاضران در یک استادیوم درجا به بالا و پایین می‌پریدند و همصدا فریاد می‌کشیدند: «کسیکه نمی‌برد پینوشه است.‌» اما همچنان نظرات متفاوت است. مادر یکی از دوستانم می‌گوید آرامشی که پینوشه برایشان به ارمغان آورد را به یاد می‌آورد. او نمی‌خواهد قبول کند تعداد زیادی در همین دوران کشته یا مفقود شده‌اند و در عوض می‌گوید که چطور شیلی در دوران دولت چپگرای سالوادو آلنده به «کوبای امریکای جنوبی» تبدیل شده بود و با افتخار تعریف می‌کند که چطور قبل از کودتا سربازان را تهییج می‌کرد تا دولت آلنده را ساقط کنند.

همه این خاطرات با آنکه بسیار با هم متفاوت هستند اما بر صداقت فیلم شهادت می‌دهند. در فیلم می‌بینیم که چطور نتیجه همه‌پرسی چقدر نزدیک به هم رقم خورده است که چطور تجربیات متفاوت انسانی باعث شده میراث پینوشه مثل منشور، رنگ‌های متفاوتی از خود عبور می‌دهد. اما حالا زمان آن رسیده که از گذشته عبور کنیم. همان استادی که پیش از این از او یاد کردم در ایمیلی برایم نوشته است گذشته تنها خاطرات سپری شده است. در ۲۰ سال گذشته ما حکومتی دموکرات داشته‌ایم و پینوشه دیگر مرده؛ خیلی‌ها دیگر به آن دوران به عنوان یک مساله غامض نگاه نمی‌کنند حتی نسلی پا به عرصه گذاشته که خاطره‌یی هم از آن دوران ندارد. این خاطره از بین نرفته بلکه تنها فرسوده و کهنه شده است.

فلسیتی کاپون

دیلی‌تلگراف