چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
مجله ویستا

در جمع آفرینش


در جمع آفرینش

تا آمدم به دنیا، دنیا به هم برآمد
چون دور، دور ما شد دورخوشی سرآمد
دل چون تهی شد از غم پرشد ز رنج دنیا
تا آشنا زدررفت بیگانه از درآمد
هرگز نداشت مرگی، این پیرزندگی نام
با عمر …

تا آمدم به دنیا، دنیا به هم برآمد

چون دور، دور ما شد دورخوشی سرآمد

دل چون تهی شد از غم پرشد ز رنج دنیا

تا آشنا زدررفت بیگانه از درآمد

هرگز نداشت مرگی، این پیرزندگی نام

با عمر ما اگر رفت، با عمر دیگر آمد

اکنون که کارفرما بیگانگان شهرند

بیکاریم زهرکار، در طبع خوشترآمد

تاجان نداد منعم، مسکین نیافت دولت

جان بر لب من آمد، تا کام دل برآمد

یک تن به‌ما نزد سر، در روزگار پیری

دیدی زدست خوبان مارا چه بر سرآمد

درگرد راهی از عمر، خود را دوباره یابم

هرگه یادی از عشق، ما را به خاطر آمد

کاری زمن نیاید، با این حیا که ازیار

یک کام برنیامد، هرچند در برآمد

درجمع آفرینش، تنها دل امیر است

جایی که شادمانی باغم برابر آمد

استاد امیری فیروزکوهی