سه شنبه, ۱ خرداد, ۱۴۰۳ / 21 May, 2024
مجله ویستا

چگونه هدفمند باشیم


چگونه هدفمند باشیم

دوستان گرامی مطلبی که در زیر آورده شده خواندن آن خالی از لطف نیست و به رغم طولانی بودن مطمئنا مفید واقع خواهد شد

دوستان گرامی مطلبی که در زیر آورده شده خواندن آن خالی از لطف نیست و به رغم طولانی بودن مطمئنا مفید واقع خواهد شد.بخوانید و نظرات خود را با کلیک روی بخش نظرات شما یا با ارسال ایمیل بیان کنید.متشکرم.

به طور کلی آنچه که راه زندگی انسان را مشخص می کند و اورا به سمتی سوق می دهد،هدف اوست.آدمها با تعیین هدف برای خود در زندگی،به نوعی می توان گفت زندگی خود را منظم می کنند و یک چهارچوب برای خود تعیین می کنندکه در آن چهارچوب حرکت می کنند تا به ان هدف برسند.

در واقع هدف یک بستری است که انسان با ساخت آن یا به عبارتی رسیدن به آن می تواند در آن بستر از لحاظ ذهنی خود یک زندگی ایده آل را بنا سازد.

سوالی که این جا پیش می اید این است که این هدف از کجا سرچشمه میگیرد و چگونه ساخته می شود؟به زبان ساده تر انسان چگونه هدفمند می شود؟

شاید در یک نگاه کلی بتوان گفت که شکل گیری هدف بر اساس برداشتهاییست که افراد از پیرامون خود دارند و به عبارتی شکل گیری اهداف نشات گرفته از تجربیاتی است که هر فردی در طول دوران زندگی از کودکی تا بزرگ سالی کسب می کند.اما یک موضوع در این بین اجتناب ناپذیر است و آن تاثیر مستفیم و عمیق احساسات و عواطف انسانی و رویاهای هر انسان می باشد.رویاهایی که از دوران کودکی با او بوده و با او رشد کرده و بزرگ شده است.

عده ای هستند که می گویند که اگر بخواهیم بر اسا احساسات و عواطف تصمیم بگیریم قطعا شکست خواهیم خورد و به نتیجه نخواهیم رسیدو تنها بایذ از روی عقل تصمیم بگیریم تا بتوانیم نیل به یک پیروزی داشته باشیم.این عده از آدمها کسانی هستند که می توان آنها را عقل گرا نامید.

در قبال این موضوع عده ای دیگر هستند که اینگونه پاسخ می دهند که در اکثر مواقع و شاید همیشه احساسات بر عقل تقدم دارد.در واقع احساسات تصمیم میگیرند و عقل اجرا میکند.احساسات و عقل ما با یکدیگر در ارتباط هستند.باید بدانیم که تصمیماتی که از تصمیماتی که از روی نقص نسبی دانش انسان و همچنین امیال هوس بر انگیز انسان گرفته می شوند هرگز ارتباطی با احساس آدمی ندارند و بین این ۲ تفاوتهای بسیاری است.

انسان را می توان یک موجود ۲بعدی تصور کرد.بعد فیزیکی و بعد متافیزیکی.بعد فیزیکی را همان حالت مادی انسان بدانیم و بعد متافیزیکی را همان شکل احساسی و روانی انسان در نظر بگیریم.

یک برتری که احساسات انسان نسبت به عقل وی دارد این است که احساسات انسانی هم فیزیک را در پیرامون خود می بیند هم متافیزیک را اما عقل تنها فیزیک را لمس می کند و تنها در صورتی می تواند متافیزیک را لمس کند که احساس به عقل کمک کند.

در کتب مختلف که جنبه فلسفی و یا مذهبی و عرفانی دارند نوشته شده که گرایش به پرستش پروردگار ریشه در فطرت انسان دارد و فطرت انسان در میان احساسات انسان نهاده شده است.

همه ما می دانیم که پروردگار متعال موجودی فیزیکی نیست که ما بتوانیم آنرا ببینیم و یا آنرا با دست لمس کنیم،اما احساس ما می گوید که او وجود دارد پس اینجا به تقدم احساس بر عقل پی می بریم و می فهمیم که این احساس ماست که که عقل را مجاب می کند که به سمت پروردگار عبودیت بورزیم.

موضوع پرستش و بندگی در قبال پروردگار یک نیاز درونی انسانهاست و این نیاز،یک احتیاج روانی است که روح انسان را تغذیه می کند و در ادامه آن سلامت جسم یا همان بعد فیزیکی انسان را شامل می شود.

قرن ۱۷ میلادی آغازی بود برای شکل گیری عقاید عقلگرا که شاید شاخصترین کسی که حتی به نوعی وی را به عنوان پایه گذار این موضوع می دانند کسی نیست جز رنه دکارت ریاضی دان بزرگ انگلیسی.در ادامه این روند وجود پروردگار انکار شد(این موضوع بحث مفصلی را می طلبد که در مجالی مناسبتر به آن پرداخته خواهد شد)

قضیه انکار پروردگار به توفیقاتی دست یافت اما هرگز به موفقیت مطلق دست پیدا نکرد (مانند هرنوع جهان بینی دیگر) و در یک محدودخ بسیار کوچکی شکل گرفت.اینجا یک موضوع دیگر نیز پیش می یاد و آن اینست که حتی اگر به عقل رجوع کنیم در می یابیم که جهانی با این همه پیچیدگی و نظم و ترتیب حتما می بایست خالقی عالم و تواما داشته باشد.برای دریافت این موضوع بهترین کار رجوع به وجود جسمانی خویش است.

واقعا وجود انسان چگونه با این همه پیچیدگی و نظم و ترتیب خاص خود چگونه می تواند بدون خالق عالم و توانا بنا شده باشد و یا خود به خود شکل گرفته باشد؟

مطالب بیان شده در واقع تنها در جهت معرفی جایگاه بسیار مهم احساسات بود.

به طور کلی انسان هرچیزی را که می خواهد به دست آورد و آنرا در دستان خود لمس کند، می بایست در ابتدا آنرا در ذهن خود لمس کند.بدست آوردن هیچ چیزی غیر ممکن نیست .این جمله ایست که انسان در هدفمند ساختن خود حتما باید به آن ایمان داشته باشد.

بسیاری از اختراعات امروزی ، در زمانی تنها یک رویای دست نیافتنی بودند.اما امروزه می بینیم که آنها خیلی راحت در اختیار ما هستند.

مثال بارز آن هواپیماهای غول پیکری هشتند که گاهی بعضی از آنها چیزی نزدیک ۵۰۰نفر را از یک سوی کره خاکی به سویی دیگر حمل می کنند.زمانی انسان آرزوی پرواز میکرد برای رسیدن به این آرزو بال می ساخت و از بلندی می پرید تا مثل پرندگان در آسمان به پرواز دربیاید.

طرح ابتدایی هواپیما از همین جا شکل گرفت که امروزه هواپیماهای مختلفی ساخته می شوند.

این سیر تکاملی در مورد همه چیز صدق می کند و تنها همت و درایت آدمی است که آنها را به فرزانگی یا همان نیل به اهداف و آرزوها میرساند.

● همت + درایت = فرزانگی= رسیدن به هدف

▪ یکی از ارکان درایت ثابت قدم بودنست.

پس نباید فراموش کنیم که اگر روزی آرزویی را در سر پروراندیم،هرگز نباید آنرا زیر پا بگذاریم و با پیش داوری بگوییم نه من نمیتوانم به آن برسم.این اشتباه بزرگیست .

باید آن آرزوی و رویا را در سر پرورش داد و هدف خود را (البته در صورت صحیح بودن ) در جهت رسیدن به آن شکل دهیم.انسان می بایست تلاش کند و تا به آنچه می خواهد برسد (البته اگر خواسته صحیح بود و منافاتی با استاانداردهای زندگی انسانی نداشت) اگر انسان به هدف خود نرسد می بایست قناعت کند به خواسته های دیگران که بر او تحمیل میشود!

برای توفیق در دست یابی به اهداف، می بایست راه و ابزار را شناخت و آنها را در دست گرفت و کمر به کار بست.بزرگترین لطمه زمانی به انسان وارد می شود که از کنار زمان میگذرد.

توجه داشته باشید که زمان نمی گذرئ این ما هستیم که کنار زمان میگذریم.چون حقیقتا مائیم که در حال عبور و گذر هستیم وگرنه زمان بارها و بارها تکرار شده!به عنوان مثال ساعت ۴ عصر همیشه هست.هروز تکرار میشه اما آیا تضمینی وجود دارد که ۴ عصر فردا من همین آدمی باشم که ۴ عصر امروز بودم؟اصلا تضمینی برای وجود من هست؟(این موضوع بحث گسترده ای می طلبد که از حوصله بحث حاضر خارج است و به زودی به آن نیز پرداخته خواهد شد)

پس نتیجه میگیریم که نمی بایست بی نتیجه و حاصل از کنار زمان بگذریم.باید ۴عصر فردا با ۴ عصر امروز تفاوت داشته باشیم البه که به لحاظ حرکت رو به جلو!

در این بین از قدرت فکر و مشورت با دیگران (افراد با تجربه و موجه) نباید دوری کرد.کسی که بدون فکر و مشورت کاری را انجام میدهد سخت بتواند در رسیدن به هدفش موفق باشد!چرا ؟

چون بی علم و آگاهی به مصاف مشکلات راه خویش میرود.به هر حال میدانیم که هرگز بدون سختی نمیتوان به اهداف رسید.هر هدفی هم مشکلات و سختیهای خاص خود را دارد.البته بدانیم که واقعا سختی در کار نیست در اصل اصول هست.اصول رسیدن به هدف.برای رسیدن به هدف باید با اصول آن کنار آمد و خود را با آن وفق داد.ابتدای امر سخت می باشد اما زمانی می اید که میبینیم غرق در این اصول هستیم و چقدر شیرین و آسان است.

یکی از کارهایی که در ابتدای کار وفق دادن یا به عبارتی تطابق با اصول ریسدن به هدف میباشد، کنار گداردن غرور است.مرحله بعد از آن عدم ترس از اینکه وارد راه شویم یا در واقع اینکه خود را با اصول مطابقت دهیم.باید بدونیم که با توجه به طبیعت زندگی و طبیعت انسانیمون واقعا مشکل هست اما نشدنی نیست.کاری که بر ترس غلبه خواهد کرد پروراندن حس موفقیت و شیرینی رسیدن به هدف در ذهن با استفاده از همان احساسات انسانی است.

رنگهایی که با تپش ترس می تپند تیره ترین زلال را می مکند.پس همیشه باید ترس و غرور را از خود دور کنیم و به هدفمان نگاه کنیم و به آن همان اندازه که ارزش دارد علاقمند باشیم.مطمئن باشیم که در این را مشورت و تفکر باید همیشه مارا همراهی کند.فراموش نکنیم کاری را که انجام میدهیم ،به عبارتی هدفی را که در سرلوحه کار خود قرار داده ایم می بایست باور کنیم و به آن مومن باشیم.در این حالت است که برخورد با موانع و سختیها که قرار شد اسمش را تطابق با اصول بگذاریم برای آسان خواهد شد.هرگز شیرینیها و لذایذ توفیق را حتی برای یک لحظه نباید فراموش کرد.همان یک لحظه کافیست برای جانشینی یاس و نا امیدی به جای امید و دور اندیشی.

برای هدف باید ارزش قائل شد و نسبت به آن متعهد بود،باید خودرا موظف بدانیم که به هدف برسیم.در واقع اصل وظیفه شناسی در قبال کسب موفقیت در رسیدن به هدف را کاملا رعایت کنیم.

حتی از بیان هدف خود نزد دیگران نباید ترسید و اجتناب کرد.با هذف خود باید دائما در ارتباط بود و زندگی را بر اساس آن رقم زد.(خاطر نشان می کنم اینها می بایست در قبال یک هدف غائی صحیح اجرا شود که مسلما خواننده گرانی این موضوع را کاملا دریافته)ارتباط با هدف هم عملی باید باشد هم فکری.قطعا هدف از میان آرزوها و رویاها و همچنین احساسات و عواطف انسانی انتخاب خواهد شد یا بهتر بگم شکل خواهد گرفت.اعتقاد راسخ داشتن به هدف یکی دیگر از رموز توفیق در رسیدن به آن است.

در آخر جمله ای معروف را خاطر نشان میکنم و آن اینست :

بین خواستن و رسیدن فقط و فقط اراده ما فاصله است