یکشنبه, ۱۰ تیر, ۱۴۰۳ / 30 June, 2024
اندیشه بی عمق
![اندیشه بی عمق](/web/imgs/16/143/91wu11.jpeg)
هوشنگ گلشیری در چهار دهه پیش، وصف «جوانمرگی در شعر و ادب پارسی» را بهکار برده بود و آن را آفتی گریبانگیر چندین نسل از نویسندگان و شعرای ایرانی میدانست. به این مفهوم که اگرچه در آغاز کار، ناگهان ستارهیی در فضای فرهنگ و ادب و هنر مملکت میتابد اما خاموشی تدریجی و همان جوانمرگیاش، آنچنان قطعی و کارا اتفاق میافتد که حتی خاطره آن روشنایی نیز نزد مخاطبان به آسانی از یاد میرود. گویی که اصلا نتابیده است!
داستان «آسمان زرد کمعمق»، داستان زوجی است که وارد خانه مجلل متروکی که در حال ویرانی است، میشوند. زن نیز از مدتها قبل در حال ویرانی بوده است. آنچه در نیمه طولانی نخست میبینیم کشف خانه متروک است، با جابهجایی گلدانها، اثاثیه، به وجد آمدن از هیبت پوسیده خانه و الخ. اما همزمان با معرفی شخصیتها و مکانها، نریشنهای متناوبی از زبان هریک از زوجها کار نویسنده و تماشاگر را همزمان آسانتر میکند و قصه زندگی زوج تا پیش از ورود به خانه برملا میشود. علاوه برمعرفی آغازین در زمان حال، آشکار شدن لایههای دیگر قصه را در زمانهای جداگانه پراکندهیی شاهد خواهیم بود و این گونه نویسنده تمام راز و رمز قصه را به یکباره آن هم توسط راوی، افشا نمیکند و تعلیقی مختصر برای ادامه زمانِ فیلم باقی میگذارد.
فرعیهای متعددی از جمله ورود عروس و داماد، تصادف با موتور سوار، بدهکاری مرد جوان و ورود صاحبخانه، همگی در زمینهیی از روایت فلاشبک گونه گذشته و از طریق جابهجایی زمانی رویدادها و راویها میگذرند و قصه به ظاهر محوری مرگ دستهجمعی خانواده را از جاده اصلی روایت در فواصلی منحرف میکند.
اما پرسشهایی در میان این کش و قوسهای رو به ازدیاد فیلمنامه و فرم، به مرور عمیقتر میشوند؛ صاحبخانهیی که دلیل ابتدایی ورود مرد و زن جوان به خانه و بحث بر سر انتخاب محل تختخواب بوده است آیا در فرودگاه باقی ماند؟! چه منطقی برای سکوت زن در پنهان کردن آثار خون موتورسوار میتوان تراشید؟ شاید بتوان فرض را بر این گرفت که دختر در نتیجه پیشینه زندگی فاجعهبارش، تمامی اعمالش ناخودآگاه در جهت خود ویرانگری و دیگرویرانگری است. اگر چنین است که نیست، جنینی که در شکم او حرکت میکند با کدام انگیزه ویرانگرانه به وجود آمده؟
و پرسش اساسیتر اینکه؛ دختری صاحب چنان فلسفهیی حول این مفهوم که؛ «همهچیز باشکوهتر است اگر در اوج زیبایی به پایان برسد»، (و البته این گمان هم در پایان علاوه میشود که عامدانه خانوادهاش را در اوج آرامش به مرگ رسانده)، چه پشتوانه فکری و روحی از جانب نویسنده برای او در نظر گرفته شده است؟ دختری که بنا بر گفتههای موجزش میفهمیم که فیلم مورد علاقهاش آوای موسیقی رابرت وایز است و به بچههای مهدکودک رقص میآموزد، چگونه به ناگاه صاحب چنین بینش رمزآمیزی نسبت به مقوله مرگ و حیات شده است که در نهایت بر اساس آن، چنان عمل متهورانهیی را باعث میشود؟
و آیا این فلسفه، خود فیلسوف جوان را شامل نمیشد یا تنها خانواده نگونبخت باید مصداق به فعلیت رسیدن آن میشدند؟
از عروس در ابتدا دلسوز و ساده و بعد آن گونه فریبکار که شوهر خطاکارش را از دید زوج زیاندیده و قانون پنهان میکند، در سایه گسستهای مهمتری که عنوان شد، میتوان صرف نظر کرد.
در نتیجه به نظر میآید که فیلمنامه با این تفاصیل و نقیضها، گویی در خواب نوشته شده است، اما از بخت بد، مخاطب آن را در بیداری تماشا میکند و با سیلی از ابهامات بیموردی که مستقیم از فیلمنامه میآید مواجه میشود.
اگر قرار بر این است که قصهیی با روایتی مبهم به پیش رود، باید در لایههای زیرین بر منطقی قابل ردیابی در ذهن نویسندهاش تکیه کند. منطقی که اگرچه در نگاه اول یا دوم خودش را مستقیما آشکار نمیکند اما از بن رها نیست و تماشاگر میتواند از پس جستوجوی آن برآید تا سرانجام ابهامات را از دلایل به دست آمده استوار کند. در غیر این صورت از هذیانی گذرا نمیتوان انتظار یافتن برهان و سندیت داشت.
بهرام توکلی پیش از این در «پرسه در مه» و اندکی در «اینجا بدون من»، انگشت بر موقعیت افرادی گذاشته بود که با حالات روانی بیمارگونه کنشهایشان قابل تعریف بود. ایده مرکزی در آسمان زرد کمعمق بر یکی از همین شخصیتهای افسرده و نامتعادل بناست، اما از عوارض نابهنجار روحی فردی که خانوادهاش را از دست داده تنها همین بس که در وان خالی مینشیند، آرام حرف میزند و وسوسه این را دارد که از دیوارها عبور کند! و تمام اینها از نیمبند شعر بیرمزو رازی در روز حادثه آغاز شده است و نه حتی از شعری محرک در رثای مرگ در اوج حیات یا نکوهش زیستن در غیاب زیبایی و الخ.
تماشاگر آسمان زرد کم عمق وظیفهیی بس سنگین به عهده دارد
چرا که بنا نهادن این وقایع بر پایههایی از ابتدا فروریخته امری تقریبا ناممکن است.
«پابرهنه در بهشت» نخستین ساخته فیلمساز با قصهیی حیرتانگیز درباره قرنطینه بیماران ایدزی و میزانسنی سرد و اندوهبار و به دقت سنجیده شده همچون زندگی ساکنان قرنطینه و واکاوی شخصیت طلبه جوان با تردیدها و یأسهای فزایندهاش در بستری از زندگی انسانهایی رو به مرگ با فیلمنامهیی منسجم، همچنان جایگاه بهترین فیلم توکلی را از دست نداده است.
سه فیلم بعدی او همان قصه شکست در ادامه راه و هدر رفتن تلاشهای پس از موفقیت را در ذهن مخاطبان از نو تکرار میکنند و این نکته کمتر متوجه موانع قرار گرفته بر سر راه فیلمساز و فشار فلان وزارتخانه و ممیزی، که نتیجه بلافصل محاط نبودن آفریننده اثر بر تمامی جنبههای فکری، اجتماعی و سیاسی زمان خود است.
آثار بعدی بهرام توکلی در همان مسیری قرار گرفتهاند که در سینمای ایران مسیر نامعمولی نیست و برخی نامهای مطرح فیلمسازی ایران نظیر واروژ کریممسیحی، اصغر فرهادی، پرویز شهبازی، مهدی کرمپور و... نیز در همان ایستگاه متوقف ماندهاند. چنین روندی اثبات جمله هوشنگ گلشیری است درباره ناکام ماندن برخی شاعران و نویسندگان در ادامه دادن مسیری که با قوت آغاز میکنند و تهی شده به پایان میبرند. همان جوانمرگی در شعر و ادب پارسی که مدت زمانی است در سینما نیز حجلهاش را برپا کرده است.
مریم سالخورد
انتخابات انتخابات ریاست جمهوری سعید جلیلی مسعود پزشکیان انتخابات ریاست جمهوری 1403 ایران انتخابات ریاست جمهوری چهاردهم انتخابات ریاست جمهوری ۱۴۰۳ انتخابات 1403 ریاست جمهوری ستاد انتخابات کشور قالیباف
هواشناسی تهران فضای مجازی قتل آموزش و پرورش طلاق پلیس بارش باران سازمان هواشناسی سیل سلامت قوه قضاییه
بانک مرکزی بازنشستگان قیمت خودرو قیمت طلا قیمت دلار حقوق بازنشستگان خودرو بازار خودرو بورس دولت سیزدهم دلار قیمت سکه
تلویزیون کتاب پردیس احمدیه رسانه ملی سینمای ایران سینما سید ابراهیم رئیسی رامبد جوان تئاتر فیلم سریال هنرمندان
رژیم صهیونیستی اسرائیل غزه جو بایدن روسیه فلسطین دونالد ترامپ جنگ غزه ترامپ ترکیه چین انتخابات آمریکا
یورو 2024 پرسپولیس فوتبال استقلال باشگاه پرسپولیس علیرضا بیرانوند بازی لیگ برتر آلمان تیم ملی فوتبال ایران باشگاه استقلال جواد نکونام
اینترنت عیسی زارع پور نمایشگاه الکامپ هوش مصنوعی وزیر ارتباطات فناوری فیبر نوری گوگل فیبرنوری مایکروسافت ایرانسل سامسونگ
پوست حافظه سکته مغزی فشار خون ویتامین بارداری ریزش مو