جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

مبلغانی از تبار استعمار


مبلغانی از تبار استعمار

یکی از نکاتی که باید در مطالعه مناسبات بین الملل مدنظر قرار گیرد, رویکردها و راهبردهای کلان دولت ها در برقراری و ایجاد این مناسبات است

یکی از نکاتی که باید در مطالعه مناسبات بین‌الملل مدنظر قرار گیرد، رویکردها و راهبردهای کلان دولت‌ها در برقراری و ایجاد این مناسبات است.

بدون بررسی این رویکردهای کلان، شناخت این مناسبات نه تنها جزئی که در حکم برگ های یک دفتر یا کتابی حجیم خواهد بود که ارتباط مفهومی و معنایی بین آن برقرار نیست. در مطالعه مراودات فرهنگی ـ اقتصادی کشورهای غربی با ملل مشرق زمین، بخصوص در عصر موسوم به استعمار، اهمیت درک و شناخت این رویکردها و راهبردها، با عنایت به پیچیدگی این گونه مناسبات ضروری و مهم است. یکی از این رویکردها که دیگر سیاست ها در ذیل و محور آن قرار دارد، نگاه شرق شناسانه غرب به مشرق زمین است. به دیگر سخن، شرق شناسی رویکرد و راهبرد کلانی است که می توان به مطالعه تقابل و تعامل مغرب زمین با مشرق زمین پرداخت.

به گفته ادوارد سعید، پژوهشگر فلسطینی تبار مقیم آمریکا و صاحب تالیف گرانسنگ «شرق شناسی»، شرق شناسی ابزاری برای شناختن شرق از سوی غرب به منظور ادامه و استقرار سلطه استعمار و استثمار شرق از سوی غربی هاست. به عبارت بهتر، شرق شناسی یعنی توجه خاص به وضع مشرق زمین، شناخت نظرها و اندیشه ها، فرهنگ و تمدن شرقی، بررسی شرایط اقتصادی، ثروت ها و منابع طبیعی آن و اشراف به نقاط قوت و ضعف کشورهای شرقی برای سلطه و در نهایت تلاش در جهت مسیحی کردن آنان است. او این فرآیند را در سه سطح عالمانه، هستی شناسانه و ابزارگرایانه تقسیم بندی می کند. به این صورت که ابتدا عالمان و مورخان غربی، به تحقیق و پژوهش در حوزه شرق می پردازند. سپس این پژوهش ها بُعد فلسفی پیدا می کند و بر جدایی هستی شناسانه و معرفت شناسانه غرب با شرق تاکید می شود. همین تفاوت، ابزاری انگیزشی برای غرب شد تا به زعم خود، شرق عقب مانده را به طریق تمدن رهنمون سازد که صورت دیگر این برداشت ابزاری، سلطه بر شرق بود. بنابراین عالمان و مورخان، اولین حلقه از این زنجیره بودند و در تئوری پردازی مفهوم یا به عبارت بهتر ایدئولوژی شرق شناسی نقش غیرقابل انکاری داشتند.

به نوشته یکی از پژوهشگران ژرف اندیش: «یکی از راه های استعمار این بود که تلاش می کردند مردم منطقه مورد استعمار را از فرهنگ دیرینه خود بی اطلاع نگه دارند... در تاریخ استعمار پیش از آن که کشورهای سرمایه داری و استعمارگر از مملکتی تقاضای امتیاز کرده باشند یا قبل از آن که نیرویی برای تصرف فرستاده باشند، اشخاصی را به نام جهانگرد به آن مملکت اعزام می کردند. استعمار سرمایه داری، یک مقدمه و کشف فرهنگی قبلی دارد و این کار از سوی جهانگردانی که قبلا به یک سرزمین اعزام می شدند صورت می گیرد و به این شکل آنها ابتدا خانه را شناسایی و سپس مبادی ورودی آن را پیدا می کنند». بنابراین اولین سطح استعمار شناسایی و شناخت مبادی ورود به کشور مستعمره بود و با نگاهی به سیاهه علما و پژوهشگران یا به تعبیر بهتر مستشرقین غربی ـ که پژوهش و تحلیل های خود از شرق را به عنوان اولین قدم در شرق شناسی عرضه کردند ـ می توان با این واقعیت مواجه شد که اگر نه همه آنان که اغلب آنان از تبار تبلیغ بودند.

ایران زمین از دیر باز یکی از عرصه های فعالیت مبلغان مذهبی مسیحی بود. حضور این هیات در ایران، قدمتی به قدمت آیین مسیحیت دارد و در پرتو فعالیت های آنان بود که جماعت مسیحی نشین در ایران و نیز هند و چین ایجاد شد. اما تفاوتی که آن هیات های تبلیغی با گروه های تبلیغی نوین داشتند، آمیختگی هیات های تبلیغی مدرن با عنصر قدرت بود. به دیگر سخن، با پیدایش استعمار در اروپا، اهداف میسیونری با اغراض سیاسی درآمیخته و سویی مشترک پیدا کرد و تبلیغات دینی، یکی از ابزارهای مهم و حیاتی استعمار شد. با این امتزاج، مبلغان دینی برخلاف اسلاف خود نه در جهت تبلیغ آیین مسیحی که به عنوان پیشقراولان استعمار، در جهت تامین منافع کشورهای مبدا عمل می کردند و اطلاعات و داده های ضروری را ـ که بنیان هر اقدام عملی در هر عرصه است ـ برای «غرب متفاوت از شرق» فراهم کردند و باید از این منظر به فعالیت های آنان بخصوص در ایران پرداخت.

ورود اولین هیات های تبلیغی با رویکرد شرق شناسانه به ایران در آستانه عصر استعمار در عصر صفوی صورت گرفت. آنان که ابتدا در خدمت دو قدرت استعماری وقت ـ اسپانیا و پرتغال ـ بودند، تمام توجه و اهتمامشان، معطوف به منافع اقتصادی و بسترسازی جهت استرضای اقتصادی استعمارگران ایبریایی بود. به‏طور مثال، آنتونیو گووه‏ا، کشیش اگوستینی پرتغالی، در رأس هیاتی سیاسی به ایران آمد و گذشته از تبلیغ مسیحیت، دو قصد دیگر نیز کرد: یکی آن‏که بنیان منافع پرتغال را ـ که به علت تصرف بحرین به دست ایرانیان کاهش پیدا کرده بود ـ استحکام بخشد و دیگر آن‏که شاه‏عباس را از عقد قرارداد بازرگانی با انگلستان بازدارد. نمونه دیگر، پررافائل دومان، کشیش فرانسوی است که سال‏ها در اصفهان به سر برد. پررافائل وقتی متوجه شد کولبر، وزیر دارایی فرانسه برای عملی کردن طرح‏های سیاسی و تجاری دولت فرانسه در مشرق‏زمین به اطلاعات دست اول نیاز دارد، نتیجه سالیان دراز تحقیق و مطالعه خود را درباره ایران و ایرانیان به‏صورت کتابی درآورد و به کولبر تقدیم کرد. وی این کتاب را که اثری تحقیقی است، وضع ایران سال ۱۶۶۰ نام نهاد.

اما تاریخ ایران در قرن نوزدهم، تاریخ پرقصه و پرغصه ای است؛ تاریخی که ایرانیان گرفتار آشوب های خاندانی و قبیله ای، با حضور مهمانان حریصی مواجه شدند که به هدفی جز استثمار و استعمار و غارت منابع این سرزمین نمی اندیشیدند. منطق حاکم بر مناسبات بین الملل، همین بود، اما حکمرانان قبیله ای و ایلی ایران زمین نه توان درک این واقعیت را داشتند و نه در صورت درک، یارای مقابله با آن را. هنوز حاکمیت قاجارها استقرار نیافته بود که روسیه در راستای عملی کردن وصیتنامه پطر کبیر، قفقاز را آماج حملات خود قرار داد و طی دو قرارداد گلستان و ترکمن چای، بخش مهمی از کشور را از پیکره ایران جدا کردند.

سلاطین قاجار ناآشنا به مناسبات بین الملل ـ که با رقیبی مجهز به ابزارهای نوین و مدرن مواجه شده بودند ـ بر عقب ماندگی خود واقف شدند و برای جبران این عقب ماندگی، دست به دامان کشورهایی شدند که پشت دروازه های ایران، مترصد فرصتی برای سهیم شدن در منابع طبیعی ایران بودند. ابتدا فرانسه و سپس انگلستان وعده های رنگین و فریبنده به حکمرانان ایران دادند ولی در روز عمل، نه تنها کمکی به ایران در برابر رقیب مسلح و مجهز به ابزار جنگی مدرن نکردند بلکه با دشمن ایران نیز بر سر تقسیم غنائم همراه شدند. کمترین نتیجه حضور فرانسه و انگلستان، آگاهی آنان از قدرت قاجارها و البته از ثروت سرشار این کشور بود. بنابراین سیاست خود را بر این مبنا تنظیم کردند که چطور و به چه شیوه ای، حصه ای از این خوان گسترده را نصیب خود سازند. بنابراین ایران عرصه فعالیت سیاستمدارانی شد که هر یک بر مبنای هدفی خاص، در پی تامین منافع خود در درازمدت بودند. در این میان، روسیه به پشتوانه نیروی نظامی مجهزش و انگلستان با استفاده از سیاستمداران ماهر و توانمند خود در عرصه دیپلماسی موفق تر از دیگر کشورها بودند و ایران را چنان جولانگاه خود قرار داده بودند که یک قرن بعد، ناصرالدین شاه فریاد کشید. «اگر به جنوب بروم، روسیه اعتراض می کند و اگر به شمال بروم، انگلیس.»

دولت های استعماری دیگر که نتوانسته بودند در عرصه سیاسی ایران به اهداف خود برسند، سعی می کردند از راه دیگر به جبران مافات پرداخته، در تامین منافع خود بکوشند. کشورهایی چون فرانسه، آمریکا، و آلمان که از یک طرف بر اهمیت اقتصادی ایران واقف بودند و از طرف دیگر توان رقابت با روسیه و انگلستان را نداشتند، نه عرصه سیاسی و نظامی که میدان فرهنگ را به عنوان حوزه ای مناسب برای تامین منافع اقتصادی خود تشخیص دادند. یکی از راه های نفوذ از رهگذر فرهنگی، اعزام مبلغان دینی به ایران بود. بنابراین ورود آنان به ایران در عصر استعمار ـ اوایل قرن نوزدهم ـ حرکتی معطوف به سیاست بود که در بی خبری سلاطین قاجار و در پرتو ساده اندیشی آنان صورت گرفت. شناخت این مهم به عنوان بستری برای نفوذ سیاسی ـ اقتصادی غرب یا به تعبیر کلان تر، شرق شناسانه، یکی از مهم ترین ضرورت های پژوهش در این عرصه مهم است که تا امروز، آثار و پیامدهایش پابرجا و قابل رصد است.

میسیونرهای مذهبی چه کسانی بودند؟

بعد از اشغال جزیره هرمز در سال ۹۱۳ ق / ۱۵۰۷ م توسط آلبوکرک، دریادار پرتغالی و تبدیل آن به یکی از مراکز مهم تجاری، نمایندگان بازرگانی بسیاری از کشورهای جهان در آن گرد آمدند و به همراه آنان، شماری از مبلغان مسیحی از پرتغال به آنجا فرستاده شدند. فرانسه از کشورهایی بود که برای گسترش نفوذ استعماری خود، از مسیحیت به عنوان یک ابزار سود برد. فرانسویان، هیات های متعددی را به ایران روزگار صفوی اعزام داشتند.

واژه «میسیون» از کلمه لاتین Mission-em مشتق شده است. این کلمه در دستور زبان لاتین از مشتقات فعل Mitt ere است به معنی فرستادن، روانه کردن، گسیل داشتن یا اعزام کردن.

اعزام گروه های تبشیری در روزگار قاجار ادامه یافت و بیشتر این گروه ها ابزار سیاست های دولت متبوعشان بودند. شکست ایران در دو دوره جنگ با روسیه که به دو قرارداد گلستان و ترکمانچای منجر شد، فرصت مناسبی را در اختیار این گروه ها قرار داد که تحت حمایت دولت هایشان بویژه با استفاده از حق کاپیتولاسیون، به تبلیغ و تبشیر بپردازند. با این اوصاف، در این دوره، زمانی که گروه های مختلف مسیحی پروتستان و کاتولیک به ایران آمدند و در شهرهای مرزی و مهم و حساس، پایگاه های تبلیغی تشکیل و خدمات آموزشی، بهداشتی

و مذهبی ارائه دادند، خواه ناخواه به صورت بازوهای مذهبی دولت های استعمارگر اروپایی برای خدشه وارد کردن در اعتقادات دینی مردم درآمدند. ضعف های سیاسی و اقتصادی جامعه قاجار، زمینه نفوذ گروه های تبشیری را فراهم کرده بود. در صفحه تاریخ این هفته، فعالیت گروه های تبشیری و مسیونرهای مذهبی در ایران را مرور کرده ایم.

داود قاسم پور