پنجشنبه, ۴ بهمن, ۱۴۰۳ / 23 January, 2025
معنای رقابت
در میان اقتصاددانان نشانههایی را از افزایش آگاهی نسبت به این نکته میبینیم که آنچه که در سالهای اخیر تحت نام «رقابت» (competition) بررسی میکردهاند، همان چیزی نیست که در زبان معمول از این واژه مراد میشود، اما ...
هر چند تلاشهایی دلیرانه به ویژه از سوی جی.ام.کلارک و اف.ماکلوپ برای معطوف کردن توجهات به مسائل زندگی واقعی و بازگرداندن بحثها از مکانی خیالی به جایی روی زمین انجام گرفتهاند،(۱) به نظر میآید که دیدگاه عمومی کماکان برداشتی از رقابت را که اکنون از سوی اقتصاددانان به کار گرفته میشود، برداشت مهم میپندارد و آنچه را که در ذهن تجارتپیشگان وجود دارد، راه و رسمی غلط میانگارد. ظاهرا این باور به گونهای عمومی پذیرفته شده که نظریه موسوم به «رقابت کامل»، مدل مناسب را برای داوری درباره اثرگذاری رقابت در دنیای واقعی به دست میدهد و هر قدر که تفاوت رقابت واقعی با این مدل بیشتر باشد، نامطلوبتر و حتی زیانبارتر خواهد بود.
از نگاه من توجیه بسیار ناچیزی برای این نگرش وجود دارد. در این مقاله تلاش میکنم تا نشان دهم که آنچه نظریه رقابت کامل از آن بحث میکند، اصلا دعوای چندانی برای آنکه «رقابت» نامیده شود، ندارد و نتایج این نظریه، کاربرد زیادی در جایگاه راهنمای سیاستی ندارند. از نگاه من دلیل این نکته آن است که نظریه رقابت کامل، همواره فرض را بر وجود وضعیتی میگیرد که بر پایه دیدگاه درستتر نظریه پیشین، فرآیند رقابت به ایجاد آن (یا به نزدیک شدن به آن) گرایش دارد و نیز دلیل دیگر این است که اگر شرایط مفروض در نظریه رقابت کامل به وجود میآمد، این نظریه نه تنها تمام فعالیتهایی را که فعل «رقابت کردن» توصیف میکند، از امکاناتشان محروم میکرد، بلکه آنها را عملا امکانناپذیر میساخت.
اگر این همه تنها بر کاربرد واژه «رقابت» اثر میگذاشت، چندان مهم نبود، اما تقریبا به نظر میرسد که گویی اقتصاددانان خود را با این استفاده عجیب از زبان فریب میدهند و میپذیرند که در بحث از رقابت، چیزی را درباره ویژگیها و معنای فرآیندی بر زبان میآورند که وضعیت حاکم را پدید میآورد - در حالی که این همان وضعیتی است که صرفا فرض را بر وجودش میگیرند، اما در حقیقت این نیروی محرک حیات اقتصادی تقریبا به کلی رها شده است و به هیچ رو وارسی نمیشود.
در این جا قصد واکاوی دلایلی را که سبب شدهاند تا نظریه رقابت به این وضعیت عجیب دچار شود، ندارم. همان گونه که در جایی دیگر گفتهام، به نظر میرسد که شیوه توتولوژیک مناسب و ضروری برای تحلیل کنش فردی، در اینجا به گونهای ناپذیرفتنی به مسائلی گسترش یافته که در آنها باید به فرآیندی اجتماعی که در آن تصمیمات تعداد زیادی از افراد بر یکدیگر اثر میگذارند و ضرورتا با گذشت زمان در پی یکدیگر میآیند، بپردازیم. حساب اقتصادی (یا منطق محض انتخاب) که به مساله نوع اول میپردازد، ابزاری را برای ردهبندی نگرشهای امکانپذیر انسانی در خود دارد و تکنیکی را برای تشریح ارتباطات درونی میان بخشهای مختلف یک برنامه واحد در اختیار میگذارد. نتیجه این حساب اقتصادی به گونهای ضمنی در مفروضاتش وجود دارد و آن این است که شناخت از واقعیات و تمایلات که فرض میشود به شکلی همزمان در یک ذهن واحد وجود دارند، راهحلی یگانه را به دست میدهند. روابطی که در این نوع تحلیل وارسی میشوند، روابطی منطقیاند و تنها نتایجی را مد نظر قرار میدهند که از پیشفرضهایی دادهشده در ذهن فرد برنامهریز جاری میشوند.
با این همه وقتی به موقعیتی میپردازیم که در آن چند فرد در تلاشند تا برنامههای جداگانه خود را پیریزی کنند، دیگر نمیتوان فرض کرد که دادهها برای تمام این اذهان برنامهریز یکساناند. در این حالت مساله از این قرار است که «دادههای» افراد گوناگون که برنامههای خود را بر آنها بنا میکنند، چگونه با حقایق عینی محیطشان (که کنشهای افراد دیگر را نیز دربرمیگیرد) همخوان میشوند. هر چند در راهحل این گونه مسائل، کماکان باید از تکنیک خود برای شناخت سریع دلالتهای یک مجموعه معین از دادهها بهره گیریم، اما اکنون نه تنها باید به چندین مجموعه مختلف از دادههای افراد گوناگون بپردازیم، بلکه باید فرآیندی را مدنظر قرار دهیم که ضرورتا تغییراتی پیوسته را در دادههای افراد گوناگون در پی میآورد - و این حتی از وجود مجموعههایی مختلف از دادههای افراد گوناگون نیز مهمتر است. همان طور که پیشتر بیان کردهام، عوامل علی در اینجا در قالب کسب دانش جدید از سوی افراد مختلف یا در لباس دگرگونی در دادههای این افراد در نتیجه برقراری تماس میان آنها پا به صحنه میگذارند.
اهمیت این نکته در بحث کنونی من زمانی رخ مینماید که به خاطر بیاوریم که نظریه جدید رقابت به گونهای تقریبا انحصاری به حالتی میپردازد که «تعادل رقابتی» نامیده میشود و در آن فرض بر این است که دادههای افراد گوناگون کاملا با یکدیگر سازگارند، در حالی که مساله نیازمند توضیح، طبیعت فرآیندی است که این دادهها از طریق آن با یکدیگر همساز میشوند. به بیان دیگر توصیف تعادل رقابتی حتی تلاش نمیکند تا بگوید که اگر فلان شرایط برقرار شوند، بهمان پیامدها نمایان خواهند شد، بلکه خود را به تعریف شرایطی محدود میکند که احتمالا ممکن است به وجود آیند و همچنین نتایجش در آنها مستترند، اما نمیگوید که این شرایط اصلا چگونه میتوانند پدید آیند یا برای آن که نتیجه اصلی خود در این مقاله را پیشاپیش در گزارهای کوتاه بیان کرده باشم، رقابت بنا به سرشت خود فرآیندی پویاست که ویژگیهای بنیادینش در اثر مفروضات اساسی در تحلیل ایستا، کنار گذاشته میشوند.
این که نظریه جدید تعادل رقابتی، وجود موقعیتی را فرض میگیرد که تبیینی صحیح باید آن را به عنوان اثر فرآیند رقابتی توضیح دهد، به بهترین شکل با واکاوی فهرستی آشنا از شروطی که در یکایک کتابهای درسی جدید وجود دارند، نشان داده میشود. اتفاقا بسیاری از این شروط نه تنها اهمیت تحلیل رقابت «کامل» را نشان میدهند، بلکه به همان ترتیب در بحث از بازارهای گوناگون «ناقص» یا «انحصاری» نیز که همیشه «کمالهای» غیرواقعگرایانه خاصی را فرض میگیرند، بدیهی انگاشته میشوند.(۲) با این وجود آموزندهترین موردی که میتوانیم برای دستیابی به هدف بلافصلمان در این مقاله بررسی کنیم، نظریه رقابت کامل است.
هر چند ممکن است نویسندگان مختلف، فهرست متفاوتی را از شروط بنیادین رقابت کامل به دست دهند، اما فهرست زیر احتمالا به قدری که برای هدف ما کفایت کند جامعیت دارد، چون همان طور که خواهیم دید، این شروط واقعا مستقل از یکدیگر نیستند. بر پایه باوری که عموما پذیرفته شده، در نظریه رقابت کامل موارد زیر بدیهی فرض میشوند:
۱) کالایی همگن که تعداد زیادی از فروشندگان یا خریداران نسبتا کوچک آن را عرضه یا تقاضا میکنند و هیچ یک از آنها انتظار ندارند که از طریق کنش خود تاثیری ملموس بر قیمت این کالا بگذارند.
۲) ورود آزادانه به بازار و نبود قیود دیگر بر تغییر قیمتها و تحرک منابع.
۳) شناخت کامل تمام مشارکتکنندگان در بازار از عوامل مرتبط.
در این مرحله نمیپرسیم که این شروط دقیقا برای چه هدفی لازماند یا اگر فرض کنیم که دادهشده هستند، حکایت از چه میکند. بلکه کاری که باید انجام دهیم، این است که اندکی بیشتر درباره معنای آنها کنکاش کنیم و از این لحاظ، این شرط سوم است که نامفهوم و حساس است. آشکارا نمیتوان معیار را شناخت کامل تمام افراد مشارکتکننده در بازار از تمام عوامل موثر بر آن قرار داد. در این جا به پارادوکس آشنای تاثیر فلجکنندهای که پیشبینی و شناخت واقعا کامل بر تمام کنشها خواهند گذاشت، نمیپردازم. همچنین روشن است که وقتی فرض میکنیم که همه کس همه چیز را میداند، مشکلی را حل نکردهایم و بلکه مساله واقعی این است که چگونه میتوان وضعیتی را پدید آورد که حداکثر مقدار ممکن از دانش موجود به کار گرفته شود. پرسشی که این نکته برای جامعهای رقابتی به بار میآورد، این نیست که چگونه میتوان افرادی را «یافت» که بهترین شناخت و آگاهی را داشته باشند، بلکه این است که به چه چیدمان نهادی نیاز داریم تا افراد ناشناختهای که دانش بسیار مناسبی برای انجام کاری خاص دارند، با بیشترین احتمال به انجام همان کار جذب شوند، اما باید اندکی بیشتر پیش رفت و پرسید که دانشی که فرض میشود در اختیار مشارکتکنندگان در بازار قرار دارد، از چه نوعی است.
اگر بازار گونهای خاص از کالاهای مصرفی تمامشده را در نظر بگیریم و در آغاز به جایگاه تولیدکنندگان یا فروشندگان این بازار بپردازیم، نخست درمییابیم که تصور میشود که آنها از کمترین هزینه ممکن برای تولید این کالا آگاه هستند. با این همه این دانشی که فرض میشود دادهشده است و میتوان کار را از آن آغاز کرد، یکی از نقاط مهمی است که در آنها حقایق را تنها میتوان از طریق فرآیند رقابت کشف کرد. این جا از نگاه من یکی از پراهمیتترین نقاطی است که در آن، نظریه تعادل رقابتی در آغاز خود مساله پراهمیتی را که تنها فرآیند رقابتی قادر به حل آن است، به واسطه فروضش کنار میگذارد. این موقعیت تا اندازهای شبیه به نکته دیگری است که فرض میشود تولیدکنندگان درباره آن اطلاعات کامل دارند و آن عبارت است از تمایلات و خواستههای مصرفکنندگان و از جمله انواع کالاها و خدمات مورد تقاضا از جانب آنها و قیمتهایی که این مصرفکنندگان مایل به پرداختشان هستند. اگر اینها را فاکتهایی دادهشده بپنداریم اشتباه کردهایم، بلکه باید آنها را مسائلی بینگاریم که فرآیند رقابت حلشان خواهد کرد.
همین شرایط در سمت مصرفکنندگان یا خریداران نیز حاکم است. در این جا نیز نمیتوان به گونهای قابل پذیرش تصور کرد که دانشی که این افراد، بنا به فرض، در حالت تعادل رقابتی دارند، پیش از آغاز فرآیند رقابت در اختیار آنهاست. شناخت آنها از گزینههای بدیلی که پیش روی خود میبینند، نتیجه فعالیتهایی از قبیل تبلیغات، رخدادهای بازار و ... است و کلیت سازمان بازار عمدتا نیاز به پخش اطلاعاتی را که خریدار بر مبنای آن دست به کنش میزند، برآورده میسازد.
سرشت غیرمعمول مفروضاتی که نظریه تعادل رقابتی از آنها آغاز میشود، زمانی خود را به روشنی نمایان میکند که بپرسیم که اگر تمام این شرایط برآورده شوند، کدام یک از فعالیتهایی که معمولا با فعل «رقابت کردن» توصیف میشوند، کماکان امکانپذیر خواهند بود. شاید یادآوری این نکته خالی از لطف نباشد که آن گونه که دکتر جانسون میگوید، رقابت عبارت است از: «عمل تلاش برای دستیابی به چیزی که فردی دیگر در آن واحد برای نیل به آن میکوشد». حال چه تعداد از ابزارهایی که در زندگی عادی برای دستیابی به این هدف به کار گرفته میشوند، در بازاری که رقابت به اصطلاح «کامل» در آن حاکم است، در اختیار فروشنده خواهد بود؟ به اعتقاد من، پاسخ این سوال دقیقا آن است که فروشنده هیچ کدام از آنها را در اختیار نخواهد داشت. تبلیغات، فروش کالا با قیمتی کمتر و بهبود کالاها یا خدمات تولید شده (یا متمایز کردن آنها) همگی بنا به تعریف کنار گذاشته شدهاند - چه رقابت «کامل» حقیقتا به معنای آن است که هیچ یک از فعالیتهای رقابتی انجام نمیگیرند.
نکته بسیار پراهمیت در این میان، کنار-گذاری کامل و صریح تمام ارتباطات شخصی موجود میان مشارکتکنندگان مختلف از نظریه رقابت کامل است. در زندگی واقعی، این حقیقت که دانش نابسنده ما از کالاها یا خدمات موجود به میانجی تجربهمان از افراد یا بنگاههای عرضهکننده آنها جبران میشود - یعنی رقابت تا اندازه زیادی رقابت برای آوازه یا نیت خیر است - یکی از مهمترین نکاتی است که ما را به حل مشکلات روزانهمان قادر میکند. کارکرد رقابت در این جا دقیقا این است که به ما میآموزد که چه کسی به خوبی نیاز ما را برآورده خواهد کرد و میتوانیم انتظار داشته باشیم که کدام خواربارفروشی یا آژانس مسافرتی، کدام فروشگاه یا هتل و کدام پزشک یا مشاور حقوقی، راضیکنندهترین راه را برای حل هر مشکل شخصی خاصی که ممکن است رودرروی خود ببینیم، به دست میدهد. آشکار است که رقابت میتواند در یکایک این عرصهها بسیار شدید باشد، تنها به این خاطر که خدمات افراد یا بنگاههای مختلف هرگز دقیقا شبیه به یکدیگر نخواهد بود و به خاطر این رقابت است که در جایگاهی هستیم که نیازهایمان این گونه برآورده میشوند. این که رقابت در این عرصه، ناقص توصیف شده است، به راستی هیچ ارتباطی با ویژگی رقابتی فعالیتهای این افراد نداشته است و به سرشت خود کالاها یا خدمات ارتباط دارد. اگر هیچ دو پزشکی کاملا شبیه به یکدیگر نیستند، به این معنا نیست که رقابت میان آنها شدت کمتری دارد، بلکه تنها این معنا را میرساند که هر میزانی از رقابت میان آنها دقیقا همان نتایجی را به بار نمیآورد که اگر خدماتشان دقیقا مشابه بود، حاصل میشد. این نکتهای صرفا کلامی نیست. صحبت درباره نقایص یا رقابت، در حالی که واقعا درباره تفاوت ضروری میان کالاها و خدمات صحبت میکنیم، به روی یک سردرگمی کاملا واقعی سرپوش میگذارد و هر از گاهی به نتایجی نامعقول میانجامد.
هر چند ممکن است در نگاه اول، فروض مربوط به دانش کاملی که در اختیار مشارکتکنندگان در بازار قرار دارد، شگفتانگیزترین و ساختگیترین فروض در میان تمام مفروضات نظریه رقابت کامل به نظر آیند، اما این نکته حقیقتا چیزی فراتر از پیامد یکی دیگر از پیشانگارههای بنیادین این نظریه نیست و حتی تا اندازهای توسط آن توجیه میشود. در حقیقت اگر بحث خود را با این فرض آغاز کنیم که تعداد زیادی از افراد، کالایی یکسان را تولید میکنند و فرصتها و امکانات عینی یکسانی را برای این کار در اختیار دارند، آن گاه واقعا ممکن است این نکته باورپذیر شود (هر چند تا آن جا که من میدانم، هرگز در این راستا تلاشی صورت نگرفته) که آنها همگی در گذر زمان از بخش بزرگی از حقایق مرتبط و مهم برای قضاوت در باب بازار آن کالا آگاه خواهند شد. نه تنها هر کدام از تولیدکنندگان به میانجی تجربه خود فاکتهایی همسان با دیگران را میآموزند، بلکه همچنین از این راه، آنچه را که همقطارانش میدانند، خواهند آموخت و به این ترتیب، از کشش تقاضا برای محصول خود آگاه خواهند شد. شرایطی که در آن تولیدکنندگان مختلف، محصولی یکسان را تحت شرایطی یکسان میسازند، در حقیقت مناسبترین شرایط برای پدید آوردن حالتی از شناخت در میان آنهاست که برای رقابت کامل بدان نیاز داریم. شاید این نکته معنایی بیش از این را نرساند که کالاها به معنایی میتوانند یکسان باشند که در آن، کنش انسانی تنها در صورتی بتواند برای درک ما مهم باشد که افراد دیدگاههای یکسانی درباره این کالاها داشته باشند - گرچه باید بتوان مجموعهای از شرایطی فیزیکی مساعد را نیز برای تمام افرادی بیان کرد که به مجموعهای از فعالیتهای بسیار مرتبط دلمشغولاند و از این طریق، حقایقی مرتبط با تصمیمات خود را میآموزند.
به هر تقدیر آشکار است که مطلوبیت این فاکتها برای این نتیجه، همواره به اندازه زمانی نیست که افراد پرشماری، دست کم در موقعیتی قرار دارند که کالایی یکسان را تولید کنند. مفهوم نظام اقتصادی قابل تفکیک به بازارهای متمایز برای کالاهای مختلف، گذشته از هر چیز، تا اندازه بسیار زیادی محصول تخیل اقتصاددان است و بیتردید قاعدهای در میدان خدمات شخصی و تولید که بحث درباره رقابت تا این اندازه به آن اشاره میکند، نیست. در حقیقت چندان نیازی به گفتن ندارد که هیچ یک از محصولات دو تولیدکننده، هیچگاه دقیقا شبیه به یکدیگر نیستند - حتی اگر تنها به این خاطر باشد که با خروج از کارخانه، میبایست در مکانهایی متفاوت باشند. این تفاوتها بخشی از فاکتهاییاند که مساله اقتصادی مد نظر ما را پدید میآورند و اگر برای پاسخ به مساله فرض را بر نبود آنها بگیریم، چندان کمکی به حل آن نکردهایم.
باور به مزایای رقابت کامل، به کرات شیفتگان آن را حتی به دفاع از این نکته میکشاند که اگر تنوع موجود در میان محصولات به واسطه یکسانسازی (استانداردسازی) اجباری کاهش مییافت، میتوانستیم منابع را به گونهای سودمندتر به کار گیریم. به یقین در بسیاری از حوزهها نکات زیادی را میتوان در دفاع از کمک به یکسانسازی از طریق توصیهها یا استانداردهای مورد توافقی گفت که قابل پیادهسازی هستند، مگر آن که در قراردادها به صراحت به الزاماتی متفاوت اشاره شده باشد. اما این چیزی است بسیار متفاوت از خواستههای کسانی که معتقدند که نباید به تنوع سلایق افراد توجه کرد و باید آزمایش دائم همراه با بهبود را سرکوب کرد تا مزایای رقابت کامل به دست آیند. آشکار است که اگر همه خانهها را دقیقا شبیه به یکدیگر بسازیم تا بازاری کامل برای این کالا پدید آید، پیشرفتی رخ نمیدهد، و همین نکته در غالب حوزههای دیگری نیز که تفاوت میان محصولات مختلف در آنها مانع از کامل شدن رقابت میگردد، صادق است.
اگر برای مدتی مفروضات ساختگی بنیادین در نظریه رقابت کامل را کنار بگذاریم و بپرسیم که آیا اگر مثلا دو کالا هیچگاه دقیقا شبیه یکدیگر نبودند، رقابت اهمیت کمتری پیدا میکرد، احتمالا چیزهای بیشتری را درباره ویژگیها و معنای فرآیند رقابتی خواهیم آموخت. اگر به خاطر سختی تحلیل چنین موقعیتی نبود، کاملا میارزید که حالتی را به تفصیل مد نظر قرار دهیم که در آن نمیتوانستیم کالاهای مختلف را به آسانی به گروههای متمایز تقسیم کنیم، بلکه مجبور بودیم که با گستره پیوستهای از جایگزینهای نزدیک سر و کار داشته باشیم و هر واحد از این کالاهای جایگزین، به نوعی با واحدهای دیگر متفاوت بود، اما در این گستره پیوسته هیچ گسیختگی بارزی پدید نمیآمد. نتیجه تحلیل رقابت در چنین شرایطی میتواند در قیاس با تحلیل رقابت در صنعت واحدی که به تولید یک کالای همگن کاملا متمایز با تمام کالاهای دیگر میپردازد، از بسیاری جهات تناسب و ارتباط بیشتری با شرایط دنیای واقعی داشته باشد. یا اگر این حالت را که هیچ دو کالایی دقیقا مشابه یکدیگر نباشند، بیش از حد افراطی بشماریم، دست کم میتوان به حالتی پرداخت که در آن هیچ دو تولیدکنندهای کالایی دقیقا یکسان را تولید نمیکنند، کما این که این حالت نه تنها در رابطه با تمام خدمات شخصی صادق است، بلکه در بازار بسیاری از کالاهای تولیدی از قبیل بازار کتاب یا آلات موسیقی نیز برقرار است.
در راستای هدفی که در این مقاله در سر داریم، نیازی نیست که تلاش کنیم تا تحلیلی کامل را از این گونه بازارها به دست دهیم، بلکه تنها باید بپرسیم که رقابت چه نقشی را در آنها بازی میکند. البته هر چند که نتیجه تا اندازه نسبتا زیادی نامعین خواهد بود، اما بازار کماکان قیمتهایی را پدید خواهد آورد که در آنها یکایک کالاها به قدری که برای غلبه بر جایگزینهای نزدیک بالقوه خود کفایت کند، ارزان خواهند بود - و اگر گرفتاریهای حلناشدنی کشف حتی چنین نظامی از قیمتها را با هر شیوه دیگری غیر از آزمون و خطا در بازار مدنظر قرار دهیم که در آن یکایک مشارکتکنندگان به تدریج از شرایط مرتبط و حائز اهمیت آگاه میشوند، نکته فوق به خودی خود موضوعی کماهمیت نخواهد بود. البته این درست است که در چنین بازاری، تنها تا جایی انتظار همخوانی میان قیمتها و هزینههای نهایی وجود دارد که کشش تقاضا برای کالاهای مختلف به شروطی که در نظریه رقابت کامل فرض گرفته شدهاند، نزدیک شود یا کشش جایگزینی میان کالاهای گوناگون به بینهایت میل کند. اما مساله این است که در این حالت، معیار کمال به مثابه چیزی مطلوب یا چیزی که باید به آن دست یابیم، به کلی بیربط است. مبنای مقایسه که باید بر مبنای آن به ارزیابی موفقیت رقابت بنشینیم، نمیتواند شرایطی باشد که با حقایق عینی متفاوت است و نمیتوان آن را با هیچ ابزار شناختهشدهای پدید آورد. بلکه این مبنا باید شرایطی باشد که در صورت جلوگیری از عملکرد رقابت پدیدار میشود. ملاک باید بهبود شرایطی باشد که بدون رقابت پدید خواهد آمد، نه نزدیکی به آرمانی دستنیافتنی و بیمعنا.
در چنین موقعیتی، اگر رقابت به معنای رایج کلمه «آزاد» باشد، شرایط چه تفاوتی با زمانی خواهد داشت که مثلا تنها افراد دارای مجوز مقامات بتوانند کالاهایی خاص را تولید کنند یا قیمتها از سوی این مقامات تعیین شود یا هر دوی این شرایط حاکم باشد؟ روشن است که در این صورت نه تنها هیچ احتمالی وجود ندارد که کالاهای مختلف از سوی کسانی تولید شوند که بهترین شناخت را از چگونگی تولید آنها دارند و لذا میتوانند این کار را با کمترین هزینه انجام دهند، بلکه همچنین هیچ احتمالی وجود ندارد که تمام کالاهایی که مصرفکنندگان در صورت بهرهمندی از امکان انتخاب، بیش از همه به داشتن آنها علاقهمند بودند، اصلا تولید شوند. ارتباط ناچیزی میان قیمتهای واقعی و کمترین هزینهای که فردی میتواند این کالاها را با آن تولید کند، وجود خواهد داشت. در حقیقت بدیلهایی که هم مصرفکنندگان و هم تولیدکنندگان میتوانند به انتخاب از میان آنها دست بزنند - یا همان دادههای آنها - به کلی با آنچه در رقابت کامل پدید میآید، متفاوت خواهد بود.
در این همه، مساله واقعی این نیست که آیا کالاها یا خدمات دادهشده را در هزینههای نهایی دادهشدهای به دست خواهیم آورد یا خیر، بلکه عمدتا این است که نیازهای افراد را با چه کالاها و خدماتی میتوان به ارزانترین شکلی برآورد. راهحل مشکل اقتصادی جامعه، از این لحاظ همواره عبارت است از سفری اکتشافی به درون ناشناختهها و تلاش برای کشف راههایی تازه برای انجام بهتر کارها در مقایسه با گذشته. تا زمانی که مشکلاتی اقتصادی به جا میمانند که باید حل شوند، وضع به همین گونه خواهد بود، چون تمام مسائل اقتصادی در اثر دگرگونیهای پیشبینینشدهای که مستلزم سازگاری هستند، پدید میآیند. تنها آنچه که پیشبینیاش نکردهایم و صحنه را برایش نچیدهایم، نیازمند تصمیمگیریهای تازه است. اگر هیچ گونه تطبیقی از این دست لازم نبود و در هر لحظه میدانستیم که تغییرات به کلی متوقف شدهاند و اوضاع همیشه دقیقا به همین شکل ادامه خواهد یافت، دیگر هیچ پرسش حلناشدهای درباره استفاده از منابع به جا نمیماند.
اگر فردی که از دانش یا مهارت یگانهای برخوردار است که او را به کاهش ۵۰ درصدی هزینه تولید یک کالا قادر میسازد، به میدان تولید آن پا بگذارد و قیمتش را تنها ۲۵ درصد کمتر کند، باز هم به جامعه خدمتی بزرگ میکند - نه تنها از طریق کاهش قیمت، بلکه همچنین به واسطه پایین آوردن بیشتر هزینهها. اما تنها از راه رقابت است که میتوان فرض کرد که این موارد احتمالی کاهش هزینهها عملی میشوند. حتی اگر در هر مورد قیمتها تنها به اندازهای پایین بودند که برای خارج نگه داشتن تولیدکنندگانی از بازار کفایت کند که از این امتیازات یا از امتیازاتی معادل آنها بهرهمند نیستند و به این طریق هر کالا به ارزانترین شکل ممکن تولید میشد - هرچند ممکن است بسیاری از کالاها به قیمتهایی بسیار فراتر از هزینهها فروخته شوند - این امر احتمالا نتیجهای بود که به هیچ شیوهای غیر از فراهم آوردن امکان رقابت به دست نمیآمد.
اینکه در شرایط دنیای واقعی، حتی موقعیت هر دو تولیدکنندهای به ندرت یکسان است، به حقایقی بازمیگردد که نظریه رقابت کامل به خاطر تاکید خود بر تعادلی بلندمدت که در دنیایی دائما دگرگونشونده هیچگاه امکان دستیابی به آن نیست، حذفشان میکند. در هر لحظه معین، سازوبرگی که در اختیار یک بنگاه خاص قرار دارد، همواره تا اندازه زیادی به میانجی رخداد تاریخی تعیین میشود و مساله این است که این بنگاه باید این سازوبرگ مشخص (از جمله تواناییهای کسبشده توسط کارمندانش) را به بهترین شکلی به کار برد، نه اینکه اگر زمانی نامحدود برای تطبیق خود با شرایط پایدار داشت، باید چه میکرد. قیمت تعادلی بلندمدت که نظریه شرحدهنده رقابت «کامل» باید بدان توجه کند، نه تنها برای مساله بهترین استفاده از منابع معین بادوام، اما تمامشدنی مرتبط و حائز اهمیت نیست، بلکه نتایج دارای دلالتهای سیاستی که اشتغال خاطر به این مدل به بارشان میآورد، بسیار گمراهکننده و حتی خطرناک هستند. این ایده که قیمتها تحت رقابت «کامل» با هزینههای بلندمدت برابر خواهند بود، غالبا به تایید اقداماتی ضداجتماعی از قبیل نابودی ظرفیت اضافی و مطالبه «رقابت سامانمند» که بازدهی منصفانه سرمایه را ضمانت میکنند، میانجامد. دلبستگی به رقابت کامل در ساحت نظر و جانبداری از انحصار در میدان عمل، حقیقتا به گونهای شگفتآور غالبا دست در دست یکدیگر دارند و شانه به شانه هم حرکت میکنند.
اما این تنها یکی از نقاط بیشماری است که بیتوجهی به مولفه زمان در آنها، تصویر نظری رقابت کامل را چنین یکسره از تمام آنچه که به درک فرآیند رقابت مرتبط است، دور میکند. اگر این فرآیند را سلسلهای از رخدادهای گوناگون در نظر آوریم - کما این که گریزی از این کار نداریم - حتی بیش از پیش آشکار میشود که در هر لحظه در دنیای واقعی، به مثابه یک قاعده، تنها یک تولیدکننده وجود دارد که میتواند کالایی مشخص را با کمترین هزینه تولید کند و حقیقتا این کالا را به قیمتی کمتر از هزینه موفقترین رقیب بعدی خود بفروشد، اما هرچند کماکان میکوشد که بازار خود را گستردهتر سازد، غالبا توسط فردی دیگر پشت سر گذاشته میشود که او نیز به نوبه خود به واسطه فرد سومی از تسخیر کل بازار بازداشته میشود و ... . روشن است که چنین بازاری هرگز در وضعیت رقابت کامل نخواهد بود، هرچند رقابت درون آن نه تنها میتواند تا سرحد امکان شدید باشد، بلکه همچنین عامل اساسی در پیدایی این حقیقت خواهد بود که کالای مورد بحث در هر لحظه به ارزانترین شکل ممکن با استفاده از هر شیوه شناختهشدهای، در اختیار مصرفکننده قرار میگیرد.
وقتی بازاری «ناقص» از این دست را با بازار نسبتا «کامل» مثلا غلات مقایسه میکنیم، بهتر میتوانیم تمایزی را که ریشه تمام این بحث بوده است - تمایز میان دادههای عینی بنیادین در شرایطی که فعالیت انسان قادر به تغییرش نیست با سرشت فعالیتهای رقابتی که انسانها خود را از طریق آنها با شرایط همساز میکنند - بشکافیم. اگر همانند این مورد اخیر بازاری بسیار سازماندهیشده برای کالایی کاملا یکسانشده که توسط سازندگان بیشماری تولید میشود داشته باشیم، نیاز یا مجال چندانی برای فعالیتهای رقابتی نخواهد بود؛ چون وضعیت به گونهای است که شرایط احتمالی حاصل از فعالیتهای رقابتی از قبل برآورده شدهاند و میتوان کار را از آنها آغاز کرد. بهترین راهها برای تولید کالا و ویژگیها و کاربردهای آن، در بیشتر مواقع تا اندازهای تقریبا یکسان برای تمام اعضای بازار مشخص هستند. دانش مربوط به تمام تغییرات مهم با چنان سرعتی گسترش مییابد و سازگاری با آن به قدری زود عملی میشود که معمولا به سادگی از آنچه در خلال این دورههای گذار کوتاهمدت رخ میدهد، درمیگذریم و خود را به مقایسه دو حالت تقریبا تعادلیای که قبل و بعد از این دورهها وجود دارند، محدود میکنیم، اما طی این فاصله کوتاه و فراموششده است که نیروهای رقابت عمل میکنند و نمایان میشوند، و این اتفاقات رخداده در این فاصله هستند که اگر میخواهیم تعادل پس از آن را «توضیح» دهیم، باید مطالعهشان کنیم.
فرآیند رقابت تنها در بازاری که سازگاری در آن در قیاس با دگرگونیها کند است، همواره در جریان خواهد بود و هرچند دلیل کندی سازگاری، میتواند ضعف رقابت باشد - مثلا به این خاطر که موانع خاصی در برابر ورود به دنیای تجارت وجود دارد یا به دلیل برخی از دیگر عوامل مشخصه انحصارهای طبیعی - اما سازگاری کند به هیچ رو لزوما به معنای رقابت ضعیف نیست. اگر تنوع جایگزینهای نزدیک به یکدیگر زیاد باشد و به سرعت تغییر یابد، اگر درک مزایای نسبی بدیلهای موجود بسیار زمانبر باشد یا اگر نیاز به طبقهای کامل از کالاها یا خدمات مختلف تنها به گونهای ناپیوسته و با فواصلی نامنظم به وجود آید، آن گاه حتی در صورت قدرتمندی و فعال بودن رقابت، باز هم سازگاری کند خواهد بود.
آشفتگی میان حقایق عینی مرتبط با شرایط حاکم و مشخصه پاسخهای انسانی به آن، این حقیقت مهم را از دید ما پنهان میکند که هر چه شرایط عینی که رقابت باید در آن عملی شود، پیچیدهتر یا «ناقصتر» باشد، رقابت اهمیت فزونتری خواهد یافت. به واقع بسیار فراتر از اینکه رقابت تنها در صورت «کمال» خود نافع باشد، به باور من نیاز به رقابت هیچ جا بیشتر از عرصههایی نیست که در آنها سرشت کالاها یا خدمات سبب میشود که خلق بازاری کامل در معنای نظری کلمه غیرممکن گردد. به همان ترتیب که گرفتاریهای دستیابی به راهحلی بیعیب برای هر کاری دیگر، برهانی علیه تلاش برای حل آن نیست یا به همان نحو که سلامت ناقص استدلالی قوی علیه سلامتی نیست، نقصانهای عملی گریزناپذیر رقابت نیز برهانی ناچیز و بیاهمیت در برابر آن هستند.
در شرایطی که به خاطر ویژگی دائما دگرگونشونده نیازها و دانش ما یا به دلیل تنوع بیاندازه مهارتها و تواناییهای انسان، هرگز نمیتوان افراد زیادی داشت که یک کالا یا خدمت همگن یکسان را عرضه کنند، وضعیت آرمانی نمیتواند مستلزم وجود سرشتی یکسان در تعداد زیادی از این قبیل کالاها یا خدمات باشد. مساله اقتصادی عبارت است از استفاده از منابع موجود به بهترین شکل ممکن؛ نه اینکه در صورت تفاوت شرایط با آنچه واقعا حاکم است، باید چه میکردیم. صحبت از استفاده از منابع به شکلی که «گویی» بازار کامل وجود دارد، اگر به این معنا باشد که منابع باید با آنچه اکنون هستند متفاوت باشند، بیمعناست. همین گونه است بحث در این باره که اگر کار ما بهترین استفاده از دانش افراد موجود است، فرد دارای دانش کامل چه خواهد کرد.
دفاع از رقابت بر شرایطی که در صورت کامل بودن آن به وجود میآمد، متکی نیست. هر چند در جایی که دادههای عینی امکان نزدیک شدن رقابت به کمال را فراهم میکنند، کارآترین استفاده از منابع را نیز تضمین خواهند نمود و لذا هر چند کاملا میتوان از حذف موانع انسانی در برابر رقابت دفاع کرد، اما این نکته بدان معنی نیست که رقابت، کاربردی از منابع را نیز پدید نمیآورد که به اندازه آنچه میتواند در اثر هر ابزار شناختهشدهای به وجود آید (و طبیعتا باید ناقص باشد) کارآمد است. حتی اگر ورود آزادانه به بازار تنها ضامن آن باشد که در هر لحظه واحد، تمام کالاها و خدماتی که در صورت در دسترس بودن، تقاضایی موثر برای آنها به وجود میآید، حقیقتا با کمترین هزینه جاری(۵) ممکن منابع در شرایط دادهشده تاریخی تولید شوند، آن گاه حتی اگر قیمتی که مصرفکننده وادار به پرداخت برای آنها میشود، بسیار بالاتر رود و تنها اندکی کمتر از هزینه دومین راه برتر برای ارضای نیاز او باشد، من میپذیرم که این دستاورد بیشتر از چیزی است که میتوان از هر نظام شناختهشده دیگری انتظار داشت. موضوع سرنوشتساز کماکان این نکته ابتدایی است که در صورت نبود موانع مصنوعی که یا در اثر فعالیتهای دولتی خلق میشوند یا میتوانند در اثر آنها از میان روند، بسیار بعید است که هیچ کالا یا خدمتی برای هر مدت زمانی در قیمتی موجود باشد که افراد خارج از بازار انتظار داشته باشند که در صورت ورود به بازار و با آن قیمت، سودی بیشتر از سود نرمال را به دست آورند.
آموزه عملی که میتوان از این همه گرفت، از دید من این است که باید بسیار کمتر دلمشغول این موضوع باشیم که آیا رقابت در یک مورد معین، کامل است یا خیر و بیشتر باید به این نکته توجه کنیم که آیا رقابت اصلا وجود دارد یا نه. آنچه که مدلهای نظری ما از صنایع متمایز از نظر دور میدارند، این است که در میدان عمل، شکاف میان رقابت و عدم رقابت، بسیار بزرگتر از فاصله میان رقابت کامل و ناقص است. با این حال، بحثهای کنونی موضعی متعصبانه را درباره نقصانها و عدم کمالها اتخاذ میکنند و از آن سو راجع به پیشگیری از رقابت، سکوت پیشه میکنند. احتمالا باز هم میتوان با مطالعه نتایجی که معمولا در صورت سرکوب آگاهانه رقابت رخ میدهند، نکات بیشتری را درباره معنای واقعی رقابت در قیاس با تمرکز بر نقایص رقابت واقعی در مقایسه با آرمانی که با نظر به حقایق عینی نامربوط مینماید، آموخت. من آگاهانه و سنجیده میگویم «در صورت سرکوب آگاهانه رقابت» و صرفا نمیگویم «در صورتی که رقابت وجود نداشته باشد»، چون تا زمانی که دولت با کمک یا رواداری خود دست به سرکوب تماموکمال رقابت نزند، اثرات عمده آن - ولو کندتر - عملی میشوند. مضراتی که تجربه نشان داده که پیامد معمول سرکوب رقابت هستند، در سطحی متفاوت از آنهایی قرار دارند که میتوانند در اثر نقصانهای رقابت پدید آیند. نکتهای بسیار جدیتر از اینکه شاید قیمتها با هزینه نهایی همخوانی نداشته باشند، این حقیقت است که اگر انحصارگری با جایگاهی مستحکم وجود داشته باشد، هزینهها احتمالا بسیار بالاتر از حد ضروری خواهند بود. از سوی دیگر تا زمانی که اطمینان داریم که به محض آنکه فردی دیگر در ارضای نیازهای مصرفکنندگان کارآمدتر میشود، انحصار مبتنی بر کارآیی بالاتر از میان خواهد رفت، این نوع انحصار مضرات به نسبت کمتری را به بار میآورد.
در پایان میخواهم لحظهای به نکته آغازین این مقاله بازگردم و مهمترین نتیجه را در شکلی عمومیتر بازگو کنم. رقابت اساسا یک فرآیند شکلگیری ایده است. این فرآیند از طریق پخش اطلاعات، یکدستی و وحدتی را در نظام اقتصادی خلق میکند که وقتی آن را به مثابه یک بازار واحد در نظر میآوریم، این یکدستی و وحدت را بدیهی میانگاریم. رقابت دیدگاههایی را که افراد درباره بهترینها و ارزانترینها در ذهن دارند میآفریند و به این خاطر است که افراد دستکم تا این اندازه که واقعا میبینیم، از امکانات و فرصتها آگاهند. از این رو رقابت فرآیندی است که دگرگونی پیوستهای را در دادهها به همراه دارد و بنابراین هر نظریهای که این دادهها را ثابت میگیرد، معنای آن را به هیچ رو درک نخواهد کرد.
فردریش آگوست فن هایک
مترجم: محسن رنجبر
این مقاله، متن سخنرانی هایک در ۲۰ مه ۱۹۴۶ در دانشگاه پرینستون است.
پاورقی
۱- جی.ام.کلارک، «به سوی مفهومی از رقابت امکانپذیر»، American Economic Review، شماره ۳۰ (ژوئن ۱۹۴۰)؛ اف.ماکلوپ، «رقابت، پلیوپولی، سود»، اکونومیکا، شماره ۹ (دوره تازه، فوریه و می ۱۹۴۲).
۲- به ویژه این مفروضات که همیشه باید در سراسر بازار، قیمتی یکنواخت برای کالایی معین حاکم باشد و فروشندگان از شکل منحنی تقاضا آگاهند.
۳- بنگرید به او.مورگنسترن، «پیشبینی کامل و تعادل اقتصادی»، مجله اقتصادی، شماره ۶، ۱۹۳۵.
۴- مقایسه کنید با جی.جی.استیگلر، نظریه قیمتها (۱۹۴۶)، ص ۲۴: «اگر روابط اقتصادی متضمن هر گونه ارتباط شخصی میان واحدهای اقتصادی باشند، هیچ گاه کاملا رقابتی نخواهند بود» (همچنین بنگرید به پیشین، ص ۲۲۶).
۵- هزینه جاری (current cost) در این جا تمام گذشتههای حقیقی را کنار میگذارد، اما البته «هزینه استعمال» را دربرمیگیرد.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست