چهارشنبه, ۲۷ تیر, ۱۴۰۳ / 17 July, 2024
مجله ویستا

احسان زیر بنای عدالت است


احسان زیر بنای عدالت است

آنچه در پی می آید, یکی از جلسات هفتگی اخلاق حضرت آیت الله مهدوی کنی است موضوع این بحث در باب احسان و عدالت است ایشان ضمن طرح بحثهایی در باب فطرت و مسایل حقیقی و اعتباری, تفاوت اساسی عدل و احسان را شرح می دهند

اگر روح احسان بر انسانها حاکم نباشد، عدالت هم از جامعه برداشته می‌شود.

آنچه در پی می‌آید، یکی از جلسات هفتگی اخلاق حضرت آیت الله مهدوی کنی است. موضوع این بحث در باب احسان و عدالت است. ایشان ضمن طرح بحثهایی در باب فطرت و مسایل حقیقی و اعتباری، تفاوت اساسی"عدل" و "احسان" را شرح می‌دهند.

بسم الله الرحمن الرحیم. الحمد الله رب العالمین و الصلاهٔ علی سیدنا و نبینا ابی القاسم محمد و علی آله الطیبین الطاهرین قال الله تعالی فی کتابه: انّ الله یأمر بالعدل و الاحسانِ و ایتاءِ ذی القربی و ینهی عن الفحشاء والمنکر و البغی یعظکم لعلّکم تذّکرون (نحل،‌۹۰ ) ممکن است که یک عمل یا یک موضوع در علوم مختلف از جهات مختلف مورد بحث قرار بگیرد موضوع همان موضوع باشد ولی جهت بحث با جهت بحث در علم دیگر تفاوت داشته باشد انسان موضوع علم فقه است موضوع علم اخلاق است. موضوع علم روانشناسی است. موضوع طبّ است و همهٔ اینها دربارهٔ خصوصیات انسان و عوارض وجودی انسان بحث می‌کنند.

یکی از موضوعات چند بعدی هم بحث"عدالت" است.

عدالت یعنی اینکه انسان هر چیزی را در جای خود قرار بدهد و حقوق دیگران را رعایت بکند. همان طور که برای خودش حقی قائل است برای دیگران هم قائل باشد. یک تفسیر عدالت این است که وضع شیءٍِِِ فی موضعه هر چیز در جایگاه خودش باشد یک تفسیر برای عدالت کرده اند که اعطاء کلّ ذی حقّ حقّه حق هر کس را بدهند.یک تفسیر دیگر این است که هر کس به سهم خودش برسد که به "قسط" تعبیر شده است لیقوم الناس بالقسط . انبیاءا آمدند که مردم قیام به قسط کنند مقصود از این قیام ایستادن نیست. یعنی قوام زندگی انسان‌ها روی قسط باشد. یعنی چه روی قسط باشد؟ یعنی همه به سهم خود برسند. نه از سهم خودشان محروم شوند و نه سهم دیگران را بردارند برای خودشان و تجاوز و تعدّی بکنند. اینها همه‌اش بحث عدالت است. منتها همین عدالت و قسط دو باب مورد بحث قرار می‌گیرد. یک بحث، بحث فقهی و حقوقی است ویک بحث، بحث اخلاقی است. فرض کنید که در عالم بحث تکلیف و قانون و دادگاه نباشد عدالت در بحث اخلاق به عنوان یک فضیلت و کرامت مورد بحث قرار می‌گیرد ولی در فقه و حقوق به عنوان یک تکلیف حقوقی و اجتماعی به آن نگریسته می‌شود.

پذیرش عدالت از دیدگاه اخلاق یک انتخاب و نوعی گزینش است یعنی آن کس که به عنوان اخلاق و ارزش به دنبال عدالت است، خودش انتخاب می‌کند نه اینکه الزامی از بیرون برای او باشد می‌پذیرد که انسان عادل باشد این یک صفت پسندیده است. یک صفت متعالی است برای انسان که برای خود و دیگران حق قائل باشد. اینکه من دائماً تکرار می‌کنم که خود و دیگران نه فقط برای دیگران بلکه برای خودش حق در نظر بگیرد. آن چیزی که انسانیت اقتضا می‌کند. آن چیزی که اخلاق اسلامی اقتضا می‌کند این است که شما هم برای خودت حق قائل باشی هم برای دیگران. به دنبال حق خودت هم بروی. چون حق گرفتنی است. می‌گویند حق دادنی نیست که منتظر باشی و در خانه‌ات بنشینی تا حق تو را به تو بدهند. خیلی‌ها این کار را نمی‌کنند. بنابر این باید برای خودت حق قائل باشی. برای دیگران هم حق قائل باشی. این یک ضرورت متعالی و فضیلتی برای انسان است. لذا می‌گوییم که بدیهی است عدالت از نظر دیدگاه اخلاق یک انتخاب ویک گزینش است امّا از نظر حقوق یک تکلیف است. یک الزام است و لذا اگر کسی اخلاقی نباشد، اگر بتواند از عدالت فرار بکند و مأموری بالای سر او نباشد، فرار می‌کند. آن کس که عادل نیست اگر بتواند از چراغ قرمز عبور می‌کند می‌گوید حالا که مأمور نیست و نصف شب است برویم، حال آنکه نصف شب هم چراغ قرمز را باید رعایت کند.چون قانون می‌گوید که این چراغ قرمز علامت است و باید شما مواظب باشی. آن طرف ماشین هم نباشد قانون می‌گوید شما باید اینجا توقف کنی. حالا اگر کسی از روی ترس از کیفر، رعایت عدالت را بکند، به وظیفهٔ قانونی خود عمل کرده است. اگر پول مردم را هم از ترس بدهد به وظیفه قانونی عمل کرده است ولی از نظر اخلاقی کار مؤثر و مفیدی انجام نشده است. یعنی در دلش یک فضیلتی ایجاد نکرده زیرا انتخاب عدالت در صورتی که با انگیزه فضیلت خواهی و گذشت توأم باشد، ارزشمند است. فرمانبرداری معمولاً با بیم و امید و اعمال زور همراه است. بر خلاف انتخاب و اختیار که با میل و رغبت و عشق و ایثار توأم است. امیرمؤمنان علیه السلام عبادتی را که از روی عشق و محبت انجام شود "عبادت الاحرار" نام می‌گذارد می‌فرمایند یک عده‌ای برای ترس یک عده‌ای برای اجر و یک عده‌ای بخاطر اینکه خدا را اهل عبادت می‌بینند او را عبادت می‌کنند. آنهایی که از ترس عبادت می‌کنند عبید هستند یعنی برده‌ها، اگر ترس نباشد، برده‌ها مولایشان را عبادت نمی‌کنند و عده‌ای هم برای اجر این کار را می‌کنند که می‌فرماید این هم عبادت تجّار است. عده‌ای هم فقط برای عشق و محبت عبادت می‌کنند که اینها احرار هستند . یک عمل بیشتر نیست ولی سه عنوان دارد یعنی همین نمازی که بنده و جنابعالی می‌خوانیم سه عنوان می‌تواند به خودش بگیرد. این عناوین بسته به نیت و انگیزه است. فضائل اخلاقی زیر بنای فطری دارد ما یک استعدادات و یک خواسته‌های فطری داریم که اگر آن خواسته‌های فطری شکوفا شود و خاموش نشود انسان به مسیر کمال می‌رود. چراغ فطرت آدم به وسیله ریاضت،‌عبادت و فداکاری روشن‌تر می‌شود و گاهی به وسیله کارهای خلاف خاموش می‌شود. زیر بنای مسائل اخلاقی وارزشی فطرت انسان است. چه بسا افرادی که الزام و تکلیف برای آنها غیر قابل تحمل است. مثلاً به بعضی‌ها بگویی واجب است، ناراحت می‌شوند. امروزی‌ها که یک قدری ادعای آزادی می‌کنند می‌گویند آقا نگویید تکلیف است. انتخابات تکلیف است. شرکت در فلان کاری که اجتماعی است، تکلیف است. می‌گویند تکلیف نکنید. بگویید این حقی است برای شما. خوب، این یک چیزی است که خواسته انسان است. انسان دلش می‌خواهد که عزتش و کرامتش محفوظ بماند. چه بسا افرادی که الزام و تکلیف برای آنها قابل تحمل نیست ولی کمتر کسی وجود دارد که بدون اخلاق و بدون تعهد اخلاقی بتواند در دنیا زندگی کند. حتی افرادی که بر حسب ظاهر مسائل ارزشی و اخلاقی را منکر هستند و می‌گویند اخلاق نسبی است و به شدت از آزادی و کرامت خود دفاع می‌کنند و از تجاوز به آن اکراه دارند حتّی اگر خود نسبت به عهد و پیمانی که بسته‌اند، وفادار نباشند اگر کس دیگری با آنها پیمانی ببندد وعمل نکند، اعتراض می‌کنند. پس معلوم می‌شود که وفا کردن به وعده را یک فضیلت می‌داند. اگر خود نسبت به عهد و پیمانی که بسته وفادار نیست ولی انتظار دارد دیگران نسبت به عهد و پیمان خود وفادار باشند. این گونه افراد، با اینکه منکر اخلاق و فضائل هستند ولی هیچ گاه برتری‌جویی دیگران را به خود نمی‌پذیرند. ما می‌گوییم که تواضع یک فضیلت است اینها حاضر نیستند کسی به آنها تکبر بورزد. پس معلوم می‌شود که تکبر را برنمی‌تابند و تواضع و ایثار را خوب می‌دانند.

وقتی به این افراد در مورد مسایل دینی می‌گویند، قبول نمی‌کنند ولی اگر به او بگویند بچه‌ات منحرف بشود، خوب است؟ می‌گوید نه من دلم می‌خواهد بچه‌ام آقا باشد و تربیت صحیح داشته باشد پس کسی که تمام این فضائل را به حسب ظاهر و از روی هواهای نفسانی انکار می‌کند عملاً می‌خواهد این فضائل باشد. اینها دوست دارند فرزندانشان خوب تربیت شوند و در میان مردم به خوبی شناخته شوند. طبیعتاً انسان دوست دارد که به او بگویند خوب است. شما یک بچه را نگاه کنید. به او بگویید به به، آفرین، صدآفرین، چه کار خوبی کردی، خوشش می‌آید. احساس می‌کند که با او خوب برخورد کرده‌اند.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.