یکشنبه, ۲۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 12 May, 2024
پست مدرنیسم و پوچی
در ارتباط با واژه <پست مدرن> نظرات و گمانهها بسیار است. بسیاری از ساختارگرایان آن را نه در واقع دوره جدیدی از تاریخ و حیات بشری که امتداد و تداوم همان مدرنیسم میشناسند با این تفاوت که دیگر بشر بهدنبال معنا و چیستی زندگی نیست که در پی کشف نسبیتها و روابط هستی است، در حالی که اغلب پساساختارگرایان و اندیشمندان هرمنوتیک <پستمدرنیسم> را فرآیندی کاملا در خلاف جهت مدرنیسم و در تضاد با آن میدانند، برخی نیز مانند <میشل فوکو> از پست مدرنیسم به عنوان رجعتی به گذشته به خصوص به دوران کلاسیک و برای بازشناسی و بازسازی منابع قدرت نام میبرند.
ظاهرا مفهوم <پست مدرن> را نخستینبار <فردیکو دی اونیس- > منتقد ادبی اسپانیایی - در واکنش به مدرنیسم به کار برد، هر چند برخی از منتقدان هنری کاربرد صریح این واژه را برای نخستین بار (به سال ۱۹۷۵.م) در توصیف آثار نوظهور معماری (به ویژه آثار ربرت ونتوری) مربوط میدانند، ولی در نظر اغلب منتقدان نخستین کاربرد این واژه (در اواخر دهه ۵۰- ) در توصیف دوره جدیدی از تمدن غرب که از اواخر قرن ۱۹.م آغاز شده بود توسط <آرنولد توین بن> صورت پذیرفت. اما بیشک <پست مدرنیسم> را به عنوان دورانی جدا و مجزا از مدرنیسم باید حاصل نیمه نخست قرن بیستم و دو جنگ جهانی دانست. زمانی که بسیاری از اندیشمندان، تمدن غرب و ارزشهایش را پایان یافته و پوچی و سرخوردگی پس از آن را بسیار نزدیک میدانستند.
واقعیت این بود که مدرنیسم در احقاق اهدافش خود را شکست خورده مییافت. شاید درست به همین دلیل <هابرماس-> که میتوان او را واپسین اندیشمند مدرنیسم و مکتب فرانکفورت به شمار آورد- از <مدرنیسم> به عنوان >پروژهای ناتمام> یاد میکند.
هنگامی که <دکارت> با جمله مشهور خود <میاندیشم، پس هستم> سنگ بنای مدرنیسم را در غرب بنیان مینهاد، در حقیقت سنگ عظیمی را نشان قرار داده بود! هدفی که در خلال انقلاب فرانسه و در گذر از روشنگری و خردباوری فرانسوی - آلمانی و آرمانگرانی آلمانی- انگلیسی؛ <عقلانیت و آزادی> را سرچشمههای سعادت و نیکبخت انسان میشناخت.
انسان سرخورده از دین و اسطوره، انسان باز آمده از سدههای میانه و دوران نوزایی؛ که اینک تمام باورهای خویش را بر بادرفته و کلافهایش را رشته مییافت چارهای جز تکیه به عقل و خرد خویش نداشت اما دستاورد این تعقل و ماحصل این خردورزی چه بود؟ دو جنگ مهیب و ویرانگر که انسان و تمام تاریخش را با آرمانها و باورهایش را به زیر سوال میکشید.
حال کجا بودند آن پیامآوران صلح و دوستی، آن جوامع آزاد و دموکرات، <کانت> و آن انسان عاشق و وارسته که <گوته> امیدش را داشت؟! پس آن <معنا> و <حقیقت> انسانی که مدرنیسم پیش از هر چیز در پی آن بود، خود ترجیح به نبودن میداد.
در <پست مدرنیسم> دیگر <حقیقت> به آن معنای تام و مطلق وجود ندارد. <حقیقت> تنها نسبتی است از تلاقی انسان و تصادف (در بستر زمان.) از لحاظ فکری <پست مدرنیسم> را باید حاصل تفکرات و اندیشههای (نخستین) فیلسوف سنتشکن نیچه دانست.
خود <نیچه> پیش از مرگ و در حالتی پیشگویانه اعلام کرده بود که جهان را پس از او دو قسمت خواهند کرد؛ پیش از <نیچه> و پس از <نیچه>، زیرا او خود نخستین کسی بود که معنا و مفهوم <حقیقت> را به چالش کشید و <حقیقت> را جز نوعی قرارداد شکل گرفته در زبانیهای زبانی ندانست. <حقیقت> چیست؟ آیا غیراز این است که حقیقت تنها قسم وجود مجازی در بستر زبان است؟
بدین ترتیب <نیچه> نهتنها <حقیقت> که بسیاری از دیگر معانی از جمله؛ <اخلاق>، <سنت> و به تبع آن <واقعیت تاریخی بشر> را زیرسوال میبرد و بنیان شالودهشکنی <پست مدرنیسم> را پی میریزد. آنچنان که <دکارت> و دیگر بنیانگذاران مدرنیسم خواهان پاسخگویی نیروی عقل و خرد بشر به شکها و تردیدهایش بودند، <نیچه> اصولا خود خرد و تعقل انسان را مورد شک و پرسش قرار میدهد. بدین شکل دیگر هیچ چیز معنای مطلق و واقعی نخواهد داشت.
جهان و تمام مظاهر آن تنها منظری از وانمودهها، پنداشتها و ماحصل تطبیق و تلاقی با سرچشمههای حیاتاند که همین سرچشمههای حیات در اندیشه<فوکو> و دیگر ساختارشکنان تبدیل به منابع قدرت میشوند- هیچ چیز صحیح نیست در حالی که هیچ چیز ناصحیح هم نیست. درونگرایی، فردگرایی و معناگرایی از اصولیترین مبانی پستمدرنیسم هستند.
دوره <پستمدرن>، دوره تولد <مرگ>ها است؛ <مرگ مولف>، <مرگ سوژه>، <مرگ اخلاق مسیحی> و حتی پیش از اینها <مرگ واقعیت.> شاید بسیاری از نمونه شخصیتهای پستمدرن را بتوان در نمایشنامههای <ساموئل بکت> دید. <در انتظار گودو> نمونه خوبی از انسانهای پستمدرن است؛ <سردرگم>، <پوچ>، و <بیمعنا.> انسانهایی که حتی نمیدانند بهدنبال چه هستند و برای چه! انسانهایی حتی تیره بختتر از شخصیتهای دردمند و اسیر <داستایوفسکی- > که میتوان آنها را حد واسطه و میانه مدرنیسم و پستمدرنیسم دانست که حال چنان در درد و اسارت غوطهورند که حتی تیرهبختی خود را درنمییابند.
اما پستمدرنیسم غیر از این زاوایای تیره دستاوردهای روشنی نیز به همراه داشت. <انعطافپذیری>، <چندرسانهای>، <دگرپذیری>، <زمانبندی> و توجه به <حضور تاریخی انسان> از جنبههای مثبت پستمدرنیسم بودند که شاید غفلت از آنها موجب به تاریخ پیوستن مدرنیسم- همچون به تاریخ پیوستن <رنسانس< >قرون وسطی> و <دوران اساطیر-> شده بود. همچنان که پستمدرنیسم نیز سرانجام قسمتی از تاریخ و حافظه بشری خواهد بود.
ف . م حمیدی
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
انتخابات مجلس شورای اسلامی مجلس دوازدهم انتخابات مجلس مجلس انتخابات مجلس دوازدهم انتخابات مجلس شورای اسلامی ستاد انتخابات کشور وزارت کشور رئیس جمهور رئیسی دولت سیزدهم
زلزله سلامت هواشناسی تهران سیل شهرداری تهران فضای مجازی سازمان هواشناسی پلیس بارش باران قتل آموزش و پرورش
قیمت خودرو یارانه مسکن گاز خودرو قیمت طلا قیمت دلار ایران خودرو بانک مرکزی پالایش و پتروشیمی نمایشگاه نفت بازار خودرو
نمایشگاه کتاب رضا عطاران کیانوش عیاری نمایشگاه کتاب تهران تلویزیون کتاب سینمای ایران نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران دفاع مقدس سریال مهران مدیری کتابخوانی
فناوری
جنگ غزه رژیم صهیونیستی اسرائیل فلسطین غزه آمریکا روسیه حماس سازمان ملل رفح اوکراین افغانستان
پرسپولیس فوتبال هوادار استقلال لیگ برتر لیگ برتر فوتبال ایران لیگ برتر ایران رئال مادرید سپاهان باشگاه پرسپولیس لیگ قهرمانان اروپا بازی
ایلان ماسک شفق قطبی اپل ناسا طوفان خورشیدی گوگل هوش مصنوعی فیبرنوری ماهواره
خواب سیگار استرس فشار خون بارداری افسردگی شیر زایمان دندان