یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

هنر, متعهد به خویشتن هنرمند است


هنر, متعهد به خویشتن هنرمند است

گوناگونی احساسات, اندیشه ها, محسوسات و الهاماتی كه اثر هنری در روح و جان مخاطبانشان بر می انگیزاند, به معنایی ناهمسو یكی و ناهماهنگی و تضاد آن ها با هم و با نیت مولف اثر و معانی آشكار و نهانی كه اثر به یاری ابزاربیانی اش بر آن ها دلالت می كند نیست و از این روی كار شگفت اثر هنری ایجاد پیوند و نزدیكی – و نه افتراق بین قلب و اندیشه ی انسان ها – به رغم فردیت شان – حول تجسمی خلاق از زیبایی و حقیقت است تجسمی خلاق كه احساسات, اندیشه ها, محسوسات و الهامات گوناگون و در عین حال مشتركی را در ذهن مخاطبان برانگیخته و آنها را با خود, همنوعانشان و هنرمند خالق اثر و نیز با جان هستی و آفریدگارش یگانه می سازد

● جستاری در باب نقش تاویل در هنر مدرن

چنین به نظر می‌رسد كه از اواخر قرن نوزده تاكنون، روند شتاب‌آلوده رشد صنعت و تكنولوژی تمدن جهانی و تغییرات سریع و تأمل‌ناپذیر جوامع مدرن، گسترش و تسلط گرایش‌های خود گریز بر عرصه‌ی اندیشه و هنر انسان مدرن را به واكنشی – هر چند در عمق، انفعالی – ناگزیر مبدل ساخته است. به ویژه كه این روند شتاب ناك و تحولات پی در پی با تجربیات دهشتناك و دردآلود وقوع دو جنگ جهانی و تسلط رژیم‌هایی خودكامه بر مبنای نظام‌های ایدئولوژیك – و به ظاهر عقلانی – همراه شده، در راستای این گسترش، آثار هنری پیچیده، مبهم، درون‌گرا، انتزاعی و غریبی پدید آمدند و مطابق آن چنان كه تولستوی در كتاب هنر چیست؟ درباره‌ی نظریه‌های زیبایی شناسی گفته است- نظریه‌های هنری و ادبی نوینی تبیین یافتند بنا به یكی از پرنفوذترین این نظریه‌ها، زیبایی شناسی كوششی برای بازشناسی قواعد زبان‌شناسی در آثار هنری است. آثاری كه هر قدر هم از خلاقیت و نبوغ هنرمند برخوردار باشند، نهایتاً از قواعد زبان شناختی فوق اراده‌ی آدمی تبعیت می‌كنند. چنان كه با بررسی افسانه‌ها و حكایت كهن معلوم می‌شود كه همگی آنها از یك یا چند الگوی ساختاری مشخص پیروی می‌كنند الگویی كه می‌تواند تعمیم و تابع قواعد زبانشناختی در داستان سرایی باشد. بدین گونه، ساختار اثر هنری و فرم آن بسی مهمتر و اساسی‌ترین از معانی به هر حال مكرری است كه بیان می‌كند و نیز، شعر چیزی به جز بیان نیست و معنای شعر به جز خود شعر و هدف آن به جز خود واژه‌هایش و نه آن چه این واژه‌ها بیان می‌كنند – نیست این نظریه تا حدی بر اهمیت الگوهای زبان شناختی و در نتیجه بر اهمیت فرم و ساختار اثر هنری تاكید می‌كند كه از یاد می‌برد كه فرم و ساختار و معنای اثر هنری و الگوهای زبان شناختی و معنایی كه این گونه الگوها برای بیان آن به كار می‌روند، در یك اثر شاخص و هوشمندانه به گونه‌ای كه ناگسستنی به هم پیوسته‌اند و از این رو ارزش هیچیك را نمی‌توان نادیده گرفت.

در راستای این نظریه مبتنی بر همسانی زیبایی شناسی و زبان شناسی، گفته شده كه چون در زبان ابهامی و عدم قطعیتی نسبت به واقعیتی كه بر آن دلالت مسمی كند وجود دارد – به طور مثال وقتی می‌گویم درخت، مخاطب ما آن را به همان گونه كه در ذهن ما معنی دارد در نمی‌یابد و از سوی دیگر نه درخت من و نه درخت مخاطبانم كاملاً‌منطبق با واقعیت عینی، كامل درخت – اگر چنین واقعیتی اصلاً كامل بوده و عینیت داشته باشد – نیست – پس جست و جوی معنا در اثر هنری جست و جویی بی‌حاصل است و بهتر است صرفاً به فرم و ساختار زیبایی آن توجه كنیم این نظریه در جهت كوشش درست خود برای تأكید بر نسبی بودن مفاهیم ادراك شده و به ویژه بیان شده (به یاری زبان) این حقیقت را نادیده می‌گیرد كه به هر حال تمامی كوشش‌های ما برای ادراك و بیان واقعیت‌ها و حقایق هستی درون و پیرامونمان، كوششی نسبی است و هنر – همچون علم – از این رو ارزشمند است كه ما را از وجود نسبی‌مان به سوی مطلق – مطلق هموراه دست نیافتنی – و از موقعیت بیگانگی‌مان به سوی یگانگی، در حركتی بی‌پایان اما پیش روند سوق می‌دهد. نظریه‌های دیگری بر این حقیقت تاكید می‌ورزند كه اثر هنری معنایی یكه‌ای ندارد و چون فرایند آفرینش هنری در ذهن و روح مخاطبانش نیز می‌تواند ادامه یابد،‌پس به تعداد مخاطبان در زمان‌ها و مكان‌های گوناگون می‌تواند تفاسیر و تعابیر متفاوت از معانی اثر

در جهت مقابله با گرایش‌هایی كه زمانی بر شرایط تولید آثار هنری مسلط بودند و هنر را در خدمت تعهدات ایدئولوژیك قلمداد می‌كردند، هنر مدرن گرایش به رهایی هنر از قید هر تعهد ایدئولوژیك داد .

وجود داشته باشد این نظریه بر سویه‌ی آفرینشگرانه و خلاقانه‌ای هنر در تمامی مراحل آفرینش و انتقالش و نیز بر سویه‌ی دموكراتیك و پای آن تاكیدد می‌ورزد. اما این تاكید نباید بدین معنا باشد كه هر تعبیر از هر مخاطبی – مثلاً مخاطبی بیگانه شده بازیبایی و خرد یا نا برخوردار از آموزش هنری لازم برای درك اثر هنری كه بیش از هر چیز به معنای زنگار زدایی آینه‌ای احساس و اندیشه‌ی اوست: می‌تواند حتماً تعبیر درستی باشد به عنوان مثال لارگو از كنسرتوی زمستان – از مجموعه ویلن كنسرتوهای چهار فصل – اثر موسیقی‌دان ایتالیایی قرون هفده و هجده آنتونیو یوالدی را مد نظر قرار می‌دهیم.

این قطعه توصیفی موسیقایی از شر شر باران از بلندی بامهای خانه‌ها و رخوت و آرامش دلپذیر ناشی از گرمای مطبوع اجاق خانه است. مسلم است كه هر یك از مخاطبان گسترده و بی‌شمار این موسیقی زیبا در زمان‌ها و مكان‌های مختلف، در صورت ارتباط برقرار كردن با آن تصاویری از این منظره ریزش باران را با تجارب حسی و احساس خاصی كه در این باره در خاطراتش ثبت شده‌اند. در همه آمیخته و بدین گونه آن را با برداشت و تجسم ویژه‌‌ای در ذهن خود باز می‌آفریند؛ اما آیا اگر كسی این قطعه را تو صیفی از صحنه‌ی نبرد یا حركت قطار تعبیر نماید ارتباط فعال و درستی با اثر برقرار كرده و تاویل مناسبی از آن ارایه داده است؟ هر اثر هنری ارزشمندی دامنه‌ی معنایی گسترده اما به هر حل محدودی دارد دامنه‌ی معنایی هر اثر هنری خلق شده توسط انسان كه به هر حال موجودیتی نسبی دارد – هر چند گسترده‌اما به هر حال محدود آن است و نه اینكه به تعداد مخاطبان بی‌شمارش درگذشته و حال و آینده، بی نهایت باشد.

گوناگونی احساسات، اندیشه‌ها، محسوسات و الهاماتی كه اثر هنری در روح و جان مخاطبانشان بر می‌انگیزاند، به معنایی ناهمسو یكی و ناهماهنگی و تضاد آن ها با هم و با نیت مولف اثر و معانی آشكار و نهانی كه اثر به یاری ابزاربیانی‌اش بر آن‌ها دلالت می‌كند نیست؛ و از این روی كار شگفت‌اثر هنری ایجاد پیوند و نزدیكی – و نه افتراق بین قلب و اندیشه‌ی انسان‌ها – به رغم فردیت شان – حول تجسمی خلاق از زیبایی و حقیقت است تجسمی خلاق كه احساسات، اندیشه‌ها، محسوسات و الهامات گوناگون و در عین حال مشتركی را در ذهن مخاطبان برانگیخته و آنها را با خود، همنوعانشان و هنرمند خالق اثر و نیز با جان هستی و آفریدگارش یگانه می‌سازد به راستی چه شوق‌انگیز است كه به عنوان نمونه – قطعه ‌ی لارگوی ویوالدی می‌تواند مخاطبانی از دیروز تا امروز و تا آینده را در نقاط مختلفی از جهان، حول تجمسی از منظره‌ی بارش حیات بخش باران، به رغم تفاوت‌های بسیاری كه چنین تجمسی در ذهن ویژه‌ی هنر مخاطب می‌یابد متحد و یگانه سازد ! همچنین گفته می‌شود از شاخصه‌های هنر مدرن، بهر‌ه‌گیری هنرمند از عناصر حذف و غیاب در اثرش است؛ چرا كه بدین گونه گویا ذهن مخاطب به دریافتن معنای اثر هنری و دست ‌یابی به تعبیر و تاویل ویژه‌ی خود برانگیخته خواهد شد. به همان گونه كه برای استفاده از روش برتولت برشت موسوم به بیگانه سازی یا فاصله‌گذاری چنین مزیتی قایل می‌شوند به عنوان مثال، در ابتدای فیلم طعم گیلاش ساخته ی عباس كیارستمی، آنجا كه صدای مردی را كه با تلفن عمومی حرف می‌زند، می‌شنویم، باجه تلفن را نمی‌بینیم و آنجا كه باجه را از دید بدیعی می‌بینیم مرد در آن حضور ندارد و یا در پایان فیلم درست هنگامی كه بدیعی؛‌برای اجرای نقشه‌ی خودكشی‌اش آماده می‌شود، فیلم در تاریكی فرو می‌رود و بعد كارگردان و عواملش را می‌بینیم كه انگار آماده‌ی پایان دادن به كارشان هستند.درباره‌ی این گونه استفاده از حذف و غیاب‌و فاصله گذاری – و همچنین حذف آغاز و پایان – بسیاری از منتقدیم و حتی خودكارگردان چنین گفته‌اند كه بدین گونه آفرینش – یا بازسازی – بخش‌های حذف شده در ذهن هر مخاطب به گونه‌ای متفاوت شكل می‌گیرد و نیز با ممانعت از درگیر شدن احساسات و عواطف مخاطبان با فیلم – با تاكید بر اینكه مثلاً این كه شما می‌بینید صرفاً یك فیلم است – تفكر خلاق آنان برانگیخته خواهد شد. اما به راستی هرگونه حذف و غیاب بخشی از عناصر صوتی و تصویری فیلم – به عنوان نمونه حذف تصویر با باجه تلفن به هنگام حضور صدای مكالمه‌ی تلفنی و یا بلعكس – موجب تداوم آفرینش خلاق و متفكرانه‌ی فیلم در ذهن مخاطب خواهد شد؟ آیا بدرستی با هرگونه فاصله‌گذاری و بیگانه‌سازی مخاطب با فیلم – مثلاً با حضور یكباره كارگردان و عوامل فیلم و پشت صحنه‌ای آن – تماشاگر احساسش را كنار خواهد گذاشت و به تفكر خواهد پرداخت؟ اگر هم این طور باشد،‌آیا فرایند درك اثر هنری و باز آفرینشگری آن – و یا حتی فرایند درك و بازآفرینی زندگی فرآیندی صرفاً عقلانی است؟ در حالی كه ارسطو سالها پیش (۲۵۰۰ سال پیش) به درستی گفت كه خرد حاصل عقل و احساس توامان آدمی است. به جز این نگاهی به بهره‌گیری خلاق و اندیشمندانه از حذف و غیاب در آثار شاخص هنری، تفاوت بین استفاده‌ی خلاق و انفعالی از دستاوردهای هنر معاصر و دریافت‌های نقد مدرن را روشن می‌كند به عنوان مثال روبر برسون درفیلم یك محكوم به مرگ می‌گریزد كه به تلاش موفقیت‌آمیز یك عضو جنبش مقاومت فرانسه برای رهایی از زندان مخوف و مرگ‌بار گشتاپو می‌پردازد، بسیاری از عناصر دیداری و شنیداری فضای زندان را حذف كرده تا دوعنصر شاخص را مورد تاكید قرار دهد صدای قطاری در حال گذر كه به نشانه‌‌ی میل به رهایی از بیرون زندان به گوش می‌رسد و دست‌های جوان محكوم به مرگ كه می‌كوشد از ابزاری ساده همچون قاشق و تكه‌ای چوب یا سیم و پتو ملحفه، وسایل لازم برای رهایی‌اش را بسازد.

حذف آغاز و پایان داستان نیز از عناصر شاخص هنر مدرن قلمداد شده است؛ چرا كه به گفته‌‌ی ژاك ریوت «در جهان مدرن، برای هیچ داستانی پایان قطعی در كار نیست و ما دیگر نمی‌توانیم داستان‌هایمان را به پایان برسانیم.»

محمد رضا یكرنگ صفاكار


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.