دوشنبه, ۸ بهمن, ۱۴۰۳ / 27 January, 2025
مجله ویستا

برخورد تمدن ها و گفت وگوی آنها با یک بستر و دو رویا


برخورد تمدن ها و گفت وگوی آنها با یک بستر و دو رویا

درگذشت ساموئل هانتینگتون استاد صاحب نام علوم سیاسی در دانشگاه هاروارد موجب شده است برای بار سوم نظریه «برخورد تمدن ها و بازسازی نظم جهان» در ایران بازخوانده شود

درگذشت ساموئل هانتینگتون استاد صاحب نام علوم سیاسی در دانشگاه هاروارد موجب شده است برای بار سوم نظریه «برخورد تمدن ها و بازسازی نظم جهان» در ایران بازخوانده شود. نخستین بار وقتی بود که این راهبرد در قالب مقاله یی با عنوان «برخورد تمدن ها» چارچوب مفهومی یا پارادایم جدیدی را برای تحلیل رخدادهای بین المللی دوران بعد از جنگ سرد در فصلنامه امریکایی «فارین افیرز» در تابستان ۱۳۷۲ (۱۹۹۳) مطرح کرد. طرح این راهبرد از حد یک مقاله علمی فراتر رفت و به گفته خود هانتینگتون «از دهه ۱۹۴۰ تا آن زمان هیچ یک از مقاله های منتشرشده در آن مجله به اندازه مقاله یادشده مورد توجه و بحث قرار نگرفته بود.» در میان نوشته های خود او نیز «این مقاله در یک دوره سه ساله بیشترین بحث ها را برانگیخت.»

اساس نظریه هانتینگتون در این مقاله آن است که هویت تمدنی به طور روزافزونی در آینده اهمیت می یابد و در جهان تا اندازه زیادی بر اثر کنش و واکنش بین هفت یا هشت تمدن بزرگ شکل خواهد گرفت.

مقاله هانتینگتون در آن ایام بیش از آنکه به عنوان یک نظریه علمی درباره آینده دنیا قلمداد شود یک راهبرد سیاسی یا یک ایده سیاست ساز دانسته شد و منتقدان بسیاری را در سراسر جهان به اعلام نظر واداشت. خود او هم بعدها جای خالی دو موضوع سیاسی را در آن مقاله موجب بدفهمی های گوناگون دانست و نوشت؛ «یکی از موضوع های مهمی که مقاله من به آن نپرداخته بود، تاثیر حیاتی رشد جمعیت بر عدم ثبات و تعادل قوا بود. موضوع مهم دیگر نیز اینکه برخورد تمدن ها بزرگ ترین خطری است که صلح جهانی را تهدید می کند و نظم جهانی مبتنی بر تمدن ها مطمئن ترین حفاظ در برابر جنگ جهانی است.» به هر رو پیوند میان نظریه برخورد تمدن ها و هانتینگتون در آن دوران تا به آن حد نزدیک و استوار شد که هر نام دیگری حتی برنارد لوئیس نظریه پرداز قدیم برخورد میان فرهنگ ها و تمدن ها را پشت سر گذارد و این موضوع را بیشتر و بهتر به نام هانتینگتون بخواند. چهار سال بعد از طرح جهانی این مقاله دوباره نام هانتینگتون و برخورد تمدن ها به وفور به میان آمد، اما این بار نه به اعتبار خود آن راهبرد بلکه به سبب موضوعیت یافتن ایده رقیب آن.

ایده گفت وگوی میان فرهنگ ها و تمدن ها که از سوی سیدمحمد خاتمی در سال ۱۳۷۶ ارائه شد، پس از آنکه در پنجاه و سومین مجمع عمومی سازمان ملل متحد با اقبال و اجماع جهانی روبه رو شد و سال ۲۰۰۱ میلادی را به عنوان سال گفت وگوی تمدن ها در جهان اعلام کرد، همه جا به عنوان نظریه بدیل برای راهبرد برخورد تمدن های هانتینگتون فهمیده شد. اظهار نظر رسمی کوفی عنان در مقام دبیرکل سازمان ملل موید همین واقعیت است. او در ژوئن ۱۹۹۹ در دانشگاه آکسفورد گفت؛ «پیش بینی ساموئل هانتینگتون در زمینه برخورد تمدن ها که از سال ۱۹۹۳ عنوان شد، بحث های فراوانی را برانگیخت. همه انسان های اندیشمند باید خواستار اجتناب از چنین برخوردی باشند... در ماه سپتامبر گذشته رهبری آینده نگر از یک کشور اسلامی آقای سیدمحمد خاتمی رئیس جمهور ایران، در مجمع عمومی ملل متحد سخنانی به یادماندنی در این باره ایراد کرد.» در واقع ایده گفت وگوی تمدن ها در رویکردهای آغازین خود در مقابل ایده رویارویی تمد ن ها سامان یافت و فهمیده شد. نقطه اتکای ایده «گفت وگو» درخصوص مناسبات بین تمدنی آن بود که با اندیشه «نزاع» متفاوت است، در عین حالی که به لحاظ نظری مشترکاتی نیز با ایده برخورد تمدن ها دارد. ایده برخورد تمدن های هانتینگتون با توجه به کاسته شدن از نقش دولت- ملت ها در سطح بین المللی و ایفای نقش حوزه های فراتر یا فروتر در این زمینه، حدود برخورد در سطح جهانی را از مرزهای رسمی دولت ها به مرزهای تمدنی می کشاند. طرح ایده گفت وگوی تمدن ها هم در بدو امر به صورت یک رویکرد و توصیه اخلاقی بر ساماندهی به ارتباط میان طرف های مذکور تمرکز داشت. به عبارتی دیگر، گفت وگوی تمدن ها و برخورد تمدن ها از این حیث که در دوران جدید مرزهای ارتباط را فراتر از مرز دولت ها می انگارند، چندان تفاوتی با یکدیگر ندارند. یکی منازعات بین المللی را بر مبنای این مرزگذاری جدید در سطح جهانی تحلیل می کند و دیگری مرزهای همزیستی و ساماندهی به صلح را بر آن قرار می دهد. به این اعتبار، این دو ایده نه تنها رویاروی یکدیگر نیستند، بلکه به خلاف آن شاید مکمل یکدیگر نیز به حساب آیند. صاحب ایده برخورد تمدن ها منازعات جهانی را مطمح نظر قرار داده است و صاحب ایده گفت وگوی تمدن ها، همزیستی مسالمت آمیز در سطح جهانی را.

آنچه مرزهای افتراق را تشکیل می دهد در جای دیگر است؛ ایده برخورد تمدن ها همچنان بر الگوی لیبرال در فهم مناسبات جهان متکی است. پیش از آن نظام جهانی، نظام مواجهه دولت های متکی بر خودخواهی های ملی بوده است. در حالی که اینک واضع ایده برخورد تمدن ها اعلام کرده است بازیگران دولتی به بازیگران تمدنی ارتقا یافته اند. ایده گفت وگوی تمدن ها نیز پیش از این بدون آنکه به وضع بنیادهای لیبرال بپردازد، اعلام کرده است این بازیگران برای حفظ منافع انسانی بهتر است به جای برخورد به گفت وگو روی آورند. در این سو ایده گفت وگوی تمدن ها هر چه پیشتر آمده است به حسب نظری از بنیادهای ایده برخورد تمدن ها فاصله گرفته است. ایده گفت وگوی تمدن ها بیشتر به بنیادهای نظری و الگوهای «اجتماع گرایانه» و «نظم شبکه یی» رفته است که در آن صحنه جهانی به مثابه محیط مشترک زیست انسانی حاوی مقتضیات عموم بشری و جهانی است. در واقع در این نظریه پیش از آنکه سخن به حوزه های متکثر تمدنی و هویت های بازسازی شده در هر یک از تمدن ها متوجه شود ذهن ها به سوی عالی ترین اجتماع بشری که نیازمند نظم هنجارین تازه یی است، سوق داده می شود.

به هر رو ایده گفت وگوی تمدن ها و فرهنگ ها به هرجا رفت و در هر سو که طرح شد برای فهم بیشتر خود نام هانتینگتون و ایده برخورد او را هم به همراه داشت اما واقعیت آن است که این دو نظریه در زمینه یی واحد دوسویه و دو چشم انداز متفاوت را برای جهان امروز و آینده مد نظر داشته اند و دارند؛ به عبارتی دیگر دو صورت از همان توصیف قدیم جهان ما؛ یک بستر و دو رویا. آیا در این بار سوم که باز به سبب مرگ هانتینگتون بازاندیشی درباره نظریه او را در پی داشته است، نباید به فرصت ها و تهدیدهای این نظر و امکان و امتناع گفت وگو یا برخورد تمدن ها و فرهنگ ها به جهان پیش رو اندیشید؟

هادی خانیکی

مدیرعامل موسسه بین المللی گفت وگوی فرهنگ ها و تمدن ها