شنبه, ۶ بهمن, ۱۴۰۳ / 25 January, 2025
شریک شدن در تجربه ای استعاری
● راهی به سوی نقد
هر اثر ادبی از راهی مخصوص به خود سعی میکند یا روایتی جدید از هستی ارائه دهد و یا بخشی از تجربیات انسانها را برای دیگران تصویر سازد. آنچه مهم است این است که این اثر باید در نهایت بتواند جهانوارهای مخصوص خود را ایجاد نماید. البته در هر حال اگر یک اثر ادبی کارکرد خویش را به درستی به اتمام برساند، روایتی جدید از هستی را ارائه داده است. چه نویسنده در سازوکارهای عادی هستی دست برده باشد چه در اثری واقع گرایانه تنها به توصیف بخشی از هستی پرداخته باشد، در نهایت، روایتی جدید از هستی را ارائه نموده است؛ چون حداقل کاری که کرده این است که سازوکاری را که در جهان عینی پیرامون ما برقرار است وارد متنی جدید نموده.
روایت دوبارهی هستی و ایجاد متنی جدید از آنچه دیگران به تجربه دریافته اند، به شکلهای گوناگونی میتواند ایجاد شود. راهی که "مدیانو" در این اثر پیش گرفته است چیزی نیست جز روایت دوبارهی تجربههای یک انسان. روایت اضطراب ها، دلشورهها، ترسها و تجربیات اجتماعی.
در ادامهی این نوشتار تعدادی از نکاتی که "مدیانو" را در شکل گیری یک جهانوارهی مخصوص این اثر ادبی یاری میکند یا باعث فاصله گیری از آن میشود برشمرده میشود.
● موضوع
در این متن، با نگاهی واقع گرایانه تلاش میشود بخشی از واقعیت موجود هستی روایت شود. آنچه خواننده با آن رویارو میشود، تجربههای ذهنی و اجتماعی دخترانی است که همواره با دلهره و ترس سعی میکنند خویش را با سازوکارهای حاکم بر جامعه شان همساز کنند و با مشکلات اجتماعی و ذهنی شان کنار بیایند. با اتخاذ چنین سبکی نویسنده باید بتواند واقعیت پیرامون خویش را وارد متنی جدید سازد تا خواننده را در تجربیاتی منحصر به این متن شریک سازد. با خواندن این اثر درمی یابیم که نویسنده به گونه ای توانسته است ما را با درگیریهای روانی و ذهنی قهرمان داستان شریک سازد.
هر چه ساعت ملاقات نزدیکتر میشد مضطرب تر میشدم. گمان میکردم که زندگیام در گرو گرفتن آن کاراست. به خود میگفتم که اگر استخدام نشوم دیگر فرصتی نظیر این برایم پیش نخواهد آمد. از خود میپرسیدم آیا بخت اندکی برای استخدام شدن دارم؟ برای گزینش چگونه لباس بپوشم؟ انتخاب چندانی نداشتم.
شاید سرانجام قانعم کند. از هنگام ورود به پاریس دچار چنان شکی شده بودم که میل داشتم توصیههایی دریافت کنم و راهی را که باید دنبال کنم، نشانم دهند. اما آیا این مرد، که در برابر من، در این کافه، که حرف به حرف نمیرسید، نشسته بود، میتوانست به کمکم بیاید؟ آیا واقعا نیازمند انضباط بودم؟
● نوع روایت
یکی از ویژگیهای بارز این کتاب، نوع برخورد نویسنده با عنصر پیش برندهی روایت است. تک تک جملات در راستای مقصود اصلی نویسنده یا شاید بهتر است بگویم جوهرهی اصلی متن قرار دارند. آشفتگیهای روانی قهرمان داستان و درگیریهای اجتماعی او در دنیایی که در آن احساس بیپناهی میکند در سراسر متن موج میزند. نویسنده به خوبی جملات روایت را در خدمت فضاسازی اثر قرار داده. به گمان من نکتهی بارز و ویژگی جذاب روایت در این متن تسلیم نشدن روایت به طرح و توطئه و فاصله گیری آن از قصه است. خواننده در جای جای متن به طور مقطعی درگیر برخی ماجراها و فرجام آنها میشود. ولی در همان جا آن ماجرا تمام میشود و دوباره جملات در اختیار فضاسازی قرار میگیرند. فضاسازی هم به شکل استوار و راسخی از خط اصلی و جوهرهی متن که تشویشها و نگرانیهای ذهنی واجتماعی یک انسان است تبعیت میکند.
از خیابانهای خالی که میگذشتیم به نظر میرسید که از سرعت خودرو رفته رفته کاسته میشود و همان موسیقی کمی قبل را میشنوم.
در مدخل هتل انگلتر توقف کرد. راه شنی را تا پذیرش پیمودیم. آنجا دیگر کسی نبود. پشت سر او از پلکان بالا رفتم. در طبقهی اول راهرویی بود که با نور چراغ خوب روشن شده بود. کلید را روی در اتاق گذاشته بودند.
نویسنده با بهره گیری از راوی اول شخص توانسته است فضای وهم آلود ذهن قهرمان داستان را به خوبی به خواننده القا کند:
به پیمودن کینگ استریت ادامه دادم. دیگر از چیزی مطمئن نبودم، پیاده رو از زیر پاهایم در میرفت و در نوسان بود، گویی از پل شناوری هنگام تلاطم دریا بگذرم.
● استعاره
با این توصیفات میتوان گفت با توجه به برخورد بسیار منطقی و حرفه ای نویسنده با موضوع روایت دراین متن و فضاسازی استوار و منضبطش در راستای جوهرهی اصلی اثر، او در شکل دادن جهانوارهای خاص خود موفق بوده است. او به خوبی توانسته ما را در اضطرابها و تشویشهای یک انسان شریک سازد. او به تصویر سازی یک تجربه پرداخته و همهی فضاسازیهایش در خدمت این تجربه قرار گرفته اند. این اثر یک اثر توصیفی نیست. چرا که نوع برخورد نویسنده با موضوع روایت باعث شده همهی توصیفات کارکردی فراتر از یک توصیف عادی پیدا کنند. تسلیم نشدن به قصه نیز یکی دیگر از عواملی است که به شکل گیری این جهانواره کمک کرده است.
در این کتاب با سه داستان مجزا رویاروییم. ولی از طرفی فضاسازی هر سه داستان به قدری به هم نزدیک است که میتوان آنها را مانند سه بخش از زندگی یک نفر خواند. این تناقض تبدیل به عاملی شده که میتواند باعث استعاری شدن متن شود.
پس آنچه باعث شده است "مدیانو" بتواند از این تجربههای واقع گرایانه متنی جدید ارائه دهد، رساندن زبان به مرزی استعاری است. او جهت استعاری نمودن زبان از این تکنیکها استفاده نموده است:
- فضاسازی یکسان در سه بخش مختلف کتاب
- ویژگی مشترک قهرمان سه بخش مختلف کتاب
- تسلیم نشدن به قصه در روایت
ولی در ادامهی چنین رویکردی به روایت، میتوان در راستای توجه نویسنده به جوهرهی اصلی اثرش، انتظار داشت جهانوارهای که شکل میگیرد، تبدیل به عنصری گوهرین شود. یعنی تبدیل به صورت مثالی یک واقعیت یا یک کهن الگو گردد. علیرغم شهود نویسنده نسبت به موضوع مورد نظرش، نوع روایت نیز میتواند یکی از عواملی باشد که در شکل گیری این نوع جهانواره کارگشا باشد. آنچه ذهن "مدیانو" را به خود مشغول ساخته نوعی نگاه وجودانگارانه است که به سبک اگزیستانسیالیست ها، اضطرابهای انسان را موضوع خود قرار میدهد. و این پرسش که آیا "مدیانو" توانسته است اثرش را تبدیل به نمادی از تشویشهای انسان مدرن سازد همچنان در ذهن باقی میماند.
آزاده فراهانی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست