شنبه, ۲۹ دی, ۱۴۰۳ / 18 January, 2025
مجله ویستا

چگونه عاقبت بخیر شویم


چگونه عاقبت بخیر شویم

در مقاله حاضر نویسنده پیرامون اهمیت و ضرورت عاقبت بخیری و فرجام خوش در کارها سخن گفته و با نقل سرگذشت برخی بزرگان که دچار فرجام ناخوشایند شدند, راهکار رسیدن به عاقبت بخیری را بیان کرده است که با هم آن را از نظر می گذرانیم

در مقاله حاضر نویسنده پیرامون اهمیت و ضرورت عاقبت بخیری و فرجام خوش در کارها سخن گفته و با نقل سرگذشت برخی بزرگان که دچار فرجام ناخوشایند شدند، راهکار رسیدن به عاقبت بخیری را بیان کرده است که با هم آن را از نظر می گذرانیم.

یکی از دغدغه های هر کسی در هر کاری دست یابی به فرجام خیر و نیک است. هر بازرگانی بلکه هر شخصی که به سوی مقصود و مقصدی از مادیات و یا معنویات حرکت کند می کوشد آن را به تمام و کمال به دست آورد. از این رو می توان گفت که فرجام خوش کارها و امور تنها اختصاص به مومنان ندارد، بلکه هر شخصی می کوشد تا در هدف خویش به کمال و فرجام خوشی دست یابد.

با این همه دغدغه مومنان، از همگان بیش تر و تاکید آنان بر دست یابی به فرجام خوش و سرانجامی نیک، فزون تر از دیگران است.

شاید بارها از خود و یا از دیگران شنیده اید که در هنگام دعا این عبارت را زمزمه می کنند: اللهم و فقنا لما تحب و ترضی و اجعل عواقب امورنا خیرا؛ خداوندا! ما را به آنچه که خشنودی و دوستی تو در آن است موفق کن و سرانجام کارهای ما را خیرگردان.

حجت الاسلام قرائتی در یکی از برنامه های تلویزیونی خود نقل می کرد که در سالهای گذشته در صحن امام رضا (ع) در سه زمان متفاوت سه تن از علما و مراجع بزرگ را ملاقات کردم و جداگانه از آنان یک سوال پرسیدم و آن اینکه اگر خداوند حق یک دعای مستجاب به شما بدهد آن دعا چه خواهد بود؟ و آن سه بزرگوار تاکید کردند که از خداوند عاقبت بخیری خواهیم خواست.

پرسش این نوشتار این است که چرا عاقبت به خیری این اندازه مهم و اساسی است که تک دعا و نیایش بزرگان و همگان است و اگر شخص تنها حق داشته باشد یک خواسته از خدای خویش داشته باشد عاقبت به خیری را به عنوان تنها خواسته خویش بر می شمارد. شگفت این که بسیاری از کسانی که اهل مقامات و کرامات هستند و درعاقبت به خیری ایشان از منظر دیگران شک و تردیدی نیست، این دعا را همواره بر زبان دارند و آن را از خدا طلب می کنند به سخن دیگر، چه چیزی موجب می شود تا همه خواسته ها در این خواسته در این خلاصه شود و این که چه ترس و خوفی موجب می شود تا اهل کرامت و مقامات عالی انسانی و حتی انسان های کاملی چون معصوم از خداوند عاقبت به خیری را بخواهند و بگویند: اللهم اجعل عاقبه امورنا خیرا!

● فرجام خیر و سرانجام خوش خواهی

انسان به طور طبیعی و فطری در جست وجوی کمال است و از آن جایی که در هر کاری می توان به ناقص و یا کمال آن رسید می کوشد تا به کمال آن دست یابد و لذا کمال جویی در هر امری، فطری انسان است و آیات و روایات در کنار گفته های فرزانگان و فلاسفه بر آن دلالت و تاکید دارد. این مطلبی است که انسان به شکل دانش شهودی و علم حضوری در خود می یابد. نقصان گریزی و کمال خواهی در هر کسی دانشی است که نیاز به دلیل بیرونی نداشته و هر کسی آن را درخود می یابد.

«خیر» به معنای نیک و پسندیده به هر چیز و یا امری اطلاق می شود که برای انسان سود محض و یا سود بیش تری را برساند. از این رو امری که دارای منفعت و سود باشد را خیر می شمارند. کسی که خیرخواه است می کوشد تا به چیزی دست یابد که او را در مسیر کمالی یاری رساند و در زندگی مادی ومعنوی اش به او سودمند باشد.

اگر زندگی دنیوی را بخش مقدمی جهانی دیگر بدانیم که آن چه این جا تهیه و فراهم می آید آن جا از آن بهره مند خو اهیم شد، می توان دغدغه مومنان را در لحظات پایانی عمر درک کرد، زیرا شخص می هراسد که دست خالی به جهانی برود که دیگر مقام عمل و کارنیست بلکه تنها مکانی برای درو کردن مزرعه و کشتی است که در این دنیا برای خود فراهم آورده است.

بنابراین اگر برای هر کار جزیی و به سخن دیگر برای هر امری خواهان فرجام خوش و عاقبت سودمند (خیر) هستیم برای کار مهم و بزرگی چون خروج از جهان و رفتن به جهان پایدار و باقی دغدغه بشر بیشتر خواهد بود. و لذا بسیاری از مومنان در هراس از عاقبت به خیری در زمان خروج از جهان و انتقال به جهان دیگر هستند.

این که بسیاری از مومنان و بزرگان دین و ایمان، خواهان فرجام خیر و خوش هستند به معنای داشتن ایمان واقعی و دست یابی به کمال در مسیر زندگی خویش است که با مرگ در این دنیا به پایان می رسد. کسی که خواهان فرجام نیک در زندگی است در حقیقت در اندیشه دست یابی به کمال مطلق و تقرب به اوست تا به این وسیله زندگی و حیات اخروی خویش را که ابدی است ضمانت کند.

کسانی که در اندیشه عاقبت به خیری هستند در حقیقت خود را در مسیری می یابند که هر آن احتمال سقوط در آن می رود و این که نتوانند در زندگی خویش ظرفیت ها و توانمندی های بالقوه خویش را باور کرده و آن را به فعلیت درآورند و به شکل انسان ناقص به جهانی دیگر منتقل شوند. از این رو این افراد همواره در اندیشه کمال خواهی در هر حوزه و امری هستند که به شکل اسمای جعلی و تعلیمی در نهادشان سرشته شده است.

چنین انسان هائی همواره دغدغه کمال جویی دارند و دمی از رسیدن به آن آرام نمی نشینند. این همان چیزی است که خداوند به شکل حرکت و تلاش بی پایان بشر برای ملاقات به خداوند از آن یاد می کند. به این معنا که می فرماید: یا ایهاالانسان انک کادح الی ربک کدحا فملاقیه؛ ای انسان تو در تلاش و کوشش سخت و بی پایانی هستی تا به ملاقات پروردگار خویش برسی. (انشقاق/۶)

آن چه هر کسی انجام می دهد رسیدن به رب خاص خویش است. برخی به سوی پروردگار منتقم و قهار می روند و برخی به سوی خداوند رحمان و یا رحیم و مانند آن می روند. با این همه تنها مومنان واقعی که اندیشه الله و کمالات اسمایی تمام او را دارند می کوشند تا به همه اسمای الهی برسند و با همه کمالات ملاقات کنند. ولذا در جست وجوی رب العالمین و رب کاملی هستند که رب و پروردگار پیامبر(ص) است. از این رو می کوشند تا از مسیر حبی پیامبر(ص) حرکت کرده به رب و پروردگار پیامبر(ص) برسند که رب العالمین است. خداوند مسیر کامل کمالی را پروردگار پیامبر(ص) می شمارد و می فرماید: الی ربک المنتهی و یا می فرماید: الی ربک الرجعی؛ رجعت کامل و منتهای هر حرکت و تلاشی پروردگار پیامبر(ص) است و خوشا به حال کسی که با رب العالمین این پیامبر(ص) ملاقات کند.

مومنان واقعی اگر دغدغه عاقبت بخیری دارند از آن روست که هر کار و امری از امور در زندگی، خود ظرفیت ساز و کمال نما برای بشر است تا بخشی از اسمای حسنای الهی را در خود بروز و ظهور دهد بنابراین در همه امور خویش از ریز و درشت و خرد و کلان، خواهان دست یابی به فرجام و عاقبت نیک و خیر هستند که در حقیقت کمال آن چیز می باشد.

● همه در معرض خطرند

انسان تا در جهان است همواره در خطر است و کسی نمی تواند خود را از خطر گمراهی درونی و بیرونی و وسوسه های شیطانی و هواهای نفسانی در امان داند؛ زیرا برای هر کسی دامی مناسب گسترده است. شاید داستان شیخ اعظم انصاری صاحب کتاب مکاسب را شنیده اید: یکی از شاگردان مرحوم شیخ انصاری می گوید: زمانی که در نجف در محضر شیخ به تحصیل علوم اسلامی اشتغال داشتم یک شب شیطان را در خواب دیدم که بندها و طنابهای متعددی در دست داشت.

از شیطان پرسیدم: این بندها برای چیست؟ پاسخ داد: اینها را به گردن مردم می افکنم و آنها را به سوی خویش می کشانم و به دام می اندازم. روز گذشته یکی از این طنابهای محکم را به گردن شیخ مرتضی انصاری انداختم و او را از اتاقش تا اواسط کوچه ای که منزل شیخ در آنجا قرار دارد کشیدم ولی افسوس که علیرغم تلاشهای زیادم شیخ از قید رها شد و رفت.

وقتی از خواب بیدار شدم در تعبیر آن به فکر فرو رفتم. پیش خود گفتم: خوب است تعبیر این رؤیا را از خود شیخ بپرسم. از این رو به محضر معظم له مشرف شده و ماجرای خواب خود را تعریف کردم.

شیخ فرمود: آن ملعون (شیطان) دیروز می خواست مرا فریب دهد ولی به لطف پروردگار از دامش گریختم.

جریان از این قرار بود که دیروز من پولی نداشتم و اتفاقاً چیزی در منزل لازم شد که باید آنرا تهیه می کردم. با خود گفتم: یک ریال از مال امام زمان(عج) در نزدم موجود است و هنوز وقت مصرفش فرا نرسیده است. آنرا به عنوان قرض برمی دارم و انشاء الله بعداً ادا می کنم. یک ریال را برداشتم و از منزل خارج شدم. همین که خواستم جنس مورد احتیاج را خریداری کنم با خود گفتم: از کجا معلوم که من بتوانم این قرض را بعداً ادا کنم؟

در همین اندیشه و تردید بودم که ناگهان تصمیم قطعی گرفته و از خرید آن جنس صرف نظر نمودم و به منزل بازگشتم و آن یک ریال را سرجای خود گذاشتم.

در روایت است که هر چه انسان از نظر مقامات معنوی بالاتر می رود خطر و ابتلا و امتحان، بیش تر و سخت تر است. به این معنا که شخص با گفتن شهادتین در جاده امتحان و آزمون قرار می گیرد تا دانسته شود که چه کسی احسن عملا و نیکوکارتر و صادق تر در ایمان است.

بزرگان در کتب عرفانی اسلامی، حجاب علم را سخت تر دانسته اند زیرا دانش که نور است می تواند خود حجاب نوری شود که شخص را از خدا در پرده نگه دارد.

● بزرگان در خطر عظیم

یکی از داستان های معروف در مسئله عاقبت به خیری سرگذشت شیخ صنعان است. سرگذشت شیخ صنعان برای اولین بار در ادبیات ایران در منطق الطیر شیخ فریدالدین عطار نیشابوری آمده که طویل ترین و دل آویزترین داستانی است که در آن کتاب سروده شده است. قهرمان آن داستان، پیری است فرتوت به نام شیخ صنعان که پس از سال ها عبادت و تقوی و پنجاه سال اعتکاف در کعبه و رسیدن به مقام کشف و شهود و داشتن چهارصد مرید سالک، شبی در خواب می بیند بتی را در دیار روم سجده می کند:

شیخ صنعان برای درک تعبیر آن با مریدان به سوی روم رفت و اتفاقا به دختری مسیحی دل بست و از شریعت و طریقت گسست و به جای خانه کعبه، این بار معتکف کوی یار شد.

پند مریدان سودی نبخشید و شیخ را به حال خود رها ساختند. دختر از حال شیخ آگاه شد و چون ناله ها و زاری های او بشنید به او گفت که اگر در عشق استواری، باید چهار کار اختیار کنی:

۱) سجده بر بت آری

۲) قرآن بسوزی

۳) خمر بنوشی

۴) دیده از ایمان بدوزی.

شیخ، خمر بنوشید و از سرمستی آن، سه کار دیگر نیز بکرد و زنار بست و به دیر نشست. جمله یاران از وی روی گردان شده و بازگشتند و شیخ چون چیزی نداشت ناچار شد برای کابین دختر مدت یک سال خوک بانی کند.

شیخ در عشق دختر، رسوای عالم شد، یکی از مریدان وی در هنگام رفتن او به دیار روم غایب بود، چون بازآمد و از ماجرای او آگاه شد دیگر مریدان را ملامت کرد که چرا شیخ خود را در روم تنها گذاشتید، این رسم حق شناسی و وفاداری نیست و به اصرار او مریدان بسوی روم آمدند و همه، چهل شبانه روز معتکف بنشستند و بناله و زاری پرداختند تا خداوند دری از رحمت بگشاید و بر حال شیخ ببخشاید و او را از این گمراهی برهاند.

پس از چهل شب آن مرید پاکباز، محمد مصطفی(ص) را بخواب دید که فرمود از دیرگاه غباری بس سیاه در میان شیخ و حق بود و من آن غبار ظلمت را به شبنم شفاعت فرونشاندم، مرید نیک نفس پس از بیداری نزد شیخ رفت تا خواب و تعبیر آن را به شیخ بازگو کند ولی در این وقت بود که حجاب ضلالت از برابر شیخ به یک سو رفت و دگر باره نور معرفت جایگزین آن شد.

در این داستان دختر مسیحی بعد از آن، در اثر خوابی که دید مسلمان شد و شیخ، اسلام را بر وی عرضه نمود، پس از مسلمان شدن، دختر از گناه پاک شده بلافاصله جان به جان آفرین تسلیم کرد.

اینکه شیخ صنعان که بود و آثار وجودی آن افسانه ای یا حقیقی است، موضوعی است که درباره آن سخن ها گفته اند و حتی اشاره به آنها هم از حوصله این مطلب خارج است.

هدف شیخ عطار از داستان شیخ صنعان، بیان مقاصد اخلاقی و عرفانی است. ترس و خشیتی است که صوفیه از سوءعاقبت داشته اند و البته این ترس و دغدغه سبب زهد و خشیت می شده است. عطار با طرح داستان شیخ صنعان این نکته را متذکر شده که اولیا نیز از سوءعاقبت در امان نبوده اند.

داستان شیخ صنعان یک داستان رمزی است. سرگذشت روح پاکی است که از دنیای جان به عالم ماده می آید و در آنجا گرفتار تعلقات می گردد. به همه چیز آلوده می شود و به هر گناه دست می زند، حتی اصل و گوهر آسمانی خود را فراموش می کند و به آلایش های مادی انس می گیرد. اما جذبه غیبی او را سرانجام در می رباید. او را به مقر علوی، به دنیای صفا و پاکی می برد و نجات می دهد... شیخ صنعان روح پاکی است که به دنیای اسلام، دنیای نور و صفا تعلق دارد، اما عشق جسمانی- عشق یک دختر- او را به دنیای ترسایی، دنیای ماده و گناه، دنیای شرابخواری و خوکبانی می کشاند و به دام تعلقات می اندازد. آنجا اصل خود و مسلمانی خود را و حتی شیخی خود را فراموش می کند اما اگر او همه چیز را فراموش کرده است عنایت ایزدی او را فراموش نمی کند، به یاری او می شتابد، او را از خود می رباید و باز به دیار روشنی و صفا می آورد و او را عاقبت بخیر می کند.

این همان چیزی است که همواره انسان های حتی با مراتب عالی و مقامات برتر از آن می ترسند. در روایت درباره این خطر آمده است: الناس کلهم هالکون الا العالمون و العالمون کلهم هالکون الا العاملون و العاملون کلهم هالکون الا المخلصون و المخلصون علی خطر عظیم.

این حدیث مراتب رشد انسان را در عبودیت نشان می دهد و انتظاراتی را که از فرد متناسب با مرحله عبودیت او وجود دارد، بیان می دارد.

در این روایت مخلصان در عالی ترین مراتب معنوی و مقامات کمالی انسانی نشسته اند ولی ترس از این که عاقبت به خیر نشوند در ایشان قوی است. از این رو از عنوان خطر عظیم سخن به میان می آید؛ زیرا در گزارش های قرآنی بسیاری آمده است که کسانی در عالی ترین مقامات سقوط و هبوط کرده اند. از جمله این افراد می توان به سه نفر به شکل خاص اشاره کرد. قرآن در داستان ابلیس و سامری و بلعم باعورا به این خطر عظیم اشاره می کند.

● سقوط ابلیس

ابلیس جنی از جنیان بوده است که به سبب عبادت هزاران ساله خویش به مقامات عالی می رسد. وی که همانند انسان از اهل اختیار بوده و می توانست هر یک از راه رشد و غی یعنی گمراهی را برگزیند. وی سال های طولانی با انتخاب عبادت و قرار گرفتن در سیر و سلوک معنوی به جایی می رسد که از همه مقامات برتر می رود تا جایی که در مقام فرشتگان درمی آید و با ایشان به عبادت خداوند می پردازد. هر چند که قرآن مراتب کمالی وی را درحد فرشتگان می شمارد ولی به خوبی معلوم می شود که وی در مقام فرشتگان عالین چون جبرئیل و اسرافیل و مکائیل و عزرائیل وارد نمی شود و از مقام روح عظیم بسیار دور است ولی در مقام فرشتگان غیرعالین قرار می گیرد.

اما این بنده خداوندی به سبب گرفتاری به غرور و تکبر، از همه مقامات معنوی سقوط می کند و در آزمونی که عبارت از سجده به آدم بود، از آن سر باز می زند و کفر خویش را آشکار می کند.

در داستان ابلیس که در سوره های مختلف به تفصیل گزارش شده این نکته مورد توجه و تأکید است که رسیدن به مقام، وی را به گونه ای فریفت که می فرماید: انا خیر منه؛ من بهتر از آدم هستم.

این تفکر و غرور و خودبزرگ بینی در سایه عبادت و دست یابی به مقامات معنوی بوده است که موجب تباهی و نابودی وی می شود.

● سامری گمراه گر

از انسان ها نیز دو نفر به عنوان کسانی که با سیر و سلوک معنوی به مقامات عالی رسیده اند در قرآن سخن به میان آمده است. یکی از آن دو سامری است. قرآن بیان می کند که حضرت موسی(ع) برای دریافت کتاب و شریعت به مدت ۳۰ روز به سوی کوه طور می رود. موسی(ع)، هارون(ع) برادرش را در میان قوم به جانشینی گذاشت تا به فرمان او زندگی کنند. به فرمان خدا وعده ۳۰روزه او به مدت ۴۰روز طول کشید که در آیات قرآنی به عنوان «اتممناه بعشر» از آن سخن گفته شده. در این هنگام سامری، بنی اسرائیل را گرد خود آورد و گفت موسی با هفتاد تن از میان شما بیرون رفته است و همه هلاک شدند. اکنون می خواهم خدای موسی را به شما بنمایانم. وی که در مراتب سیر و سلوک به مقامی دست یافته بود که می توانست جبرئیل را یا آثار او را ببیند با بهره گیری از علم بصیرت خویش خاکی را از اثر رسول (جبرئیل) برمی گیرد و با طلاجات و زیور قوم، گوساله ای زرین می سازد و از آن با خاک، بانگی برمی آورد و می گوید که این خدای مجسم موسی(ع) است.

بدین ترتیب براثر علم و دانش خویش مردم به گمراهی می افتند و به سبب تأخیر حضرت موسی(ع) که برای امتحان و آزمون قوم بوده است آنان این گونه به گمراهی دچار می شوند.

سامری درباره توانمندی و اهل بصیرت بودن خویش می گوید: «به چیزی که [دیگران] به آن پی نبردند، پی بردم و به قدر مشتی از رد پای فرستاده [خدا، یعنی جبرئیل] برداشتم و آن را در پیکر [گوساله] انداختم، و نفس من برایم چنین فریبکاری کرد.» (طه آیه۹۶)

سامری پس از آن که مورد سرزنش حضرت(ع) قرار می گیرد و گوساله وی سوخته و به باد داده می شود به نفرین موسوی گرفتار شده و از مردم می گریزد و به بیابان می رود و همواره می گفت از من دور شوید. (طه آیه۹۷)

● بلعم باعورا، عبرت آیندگان

داستان دیگری که بیانگر در خطر بودن صاحب مقامات معنوی و اهل بصیرت می باشد داستان بلعم باعورا است که در آیه ۱۷۶ سوره اعراف به آن اشاره شده است. خداوند درباره بلعم باعورا از اهل بصیرت عصر موسوی(ع) که به جنگ موسی(ع) به همراه فرعون رفت می فرماید: و اگر می خواستیم، قدر او را به وسیله آن [آیات] بالا می بردیم، اما او به زمین[دنیا] گرایید و از هوای نفس خود پیروی کرد. از این رو داستانش چون داستان سگ است [که] اگر بر آن حمله ور شوی زبان از کام برآورد و اگر آن را رها کنی [باز هم] زبان از کام برآورد. این، مثل آن گروهی است که آیات ما را تکذیب کردند. پس این داستان را [برای آنان] حکایت کن، شاید که آنان بیندیشند.

درباره بلعم باعورا گفته اند: وی معاصر حضرت موسی(ع) بود و با تلاش بسیار به مقامی والا ازنظر معنوی دست یافت چنان که امام رضا(ع) می فرماید: بلعم باعورا اسم اعظم الهی را می دانست و دعایش مستجاب بود؛ ولی روی به دستگاه فرعون نهاد و عالم دربار شد. چون فرعون- موسی و مؤمنان را تعقیب کردو آنان گریختند، فرعون از بلعم خواست که دعا کند موسی و یارانش به چنگ او افتند.

بلعم به خواسته فرعون تن داد و بر الاغ خویش نشست تا برود و موسی را نفرین کند. الاغ از حرکت سرباز زد و به زبان درآمد و گفت: تو توقع داری که من تو را ببرم تا بر پیامبر خدا نفرین کنی؟!

بلعم الاغ را آنقدر زد تا جان سپرد. در این هنگام اسم اعظم نیز از خاطرش رفت.

بنابراین اگر می شنویم که «بلعم» دارای این اسم اعظم بود و آن را از دست داد، مفهومش این است که براثر خودسازی، ایمان، آگاهی و پرهیزگاری به چنان مرحله ای از تکامل معنوی رسیده بود که دعایش نزد خدا رد نمی شد، ولی براثر لغزش ها- که آدمی از آن ها مصون نیست- هواپرستی و قرار گرفتن در خدمت فراعنه و طاغوت های زمان، آن روحیه را از دست داد و از آن مرحله سقوط کرد.

این ها نمونه های تاریخی از کسانی است که به مقامات عالی معنوی رسیده بودند ولی به سبب غرور و تکبر و پیروی از هوا و هوس های نفسانی و یا دست یابی به مقام رهبری مردم و ملت (سامری) خود را به هلاکت افکندند.

در روایت است که هنگامی که پیامبر(ص) به امیرمؤمنان علی(ع) از وضعیت شهادت وی خبر می دهد آن حضرت می پرسد که آیا بر ایمان و حق هستم یا نه؟

این پرسش به خوبی نشان می دهد که چرا آن حضرت(ع) از عاقبت به خیری و یا به شری در هراس بوده و همگان را در خطر عظیم می دید.

این مطلب را بارها پیامبر(ص) درباره شهادت امیرمؤمنان مطرح می کند که یکی از معروف ترین آن ها حدیث مربوط به خطبه شعبانیه است (بشاره المصطفی: رواه الصدوق فی أمالیه: ۴۸/ فضائل الأشهر الثلاثه : ۷۷/ عیون الأخبار ۱:۵۹۲.)

حضرت علی(ع) با آن که در مقام کشف و شهود نشسته و می فرماید: لو کشف الغطاء لما ازددت یقینا؛ اگر پرده ها همه به کنار رود و همانند روز رستاخیز شود چیزی به یقین من افزوده نمی شود؛ زیرا در مقام مخلصین (به فتح لام) نشسته است که مقام عصمت است، ولی با این همه از عاقبت به خیری می هراسد و خشیت دارد که در آزمونی سخت شکست بخورد.

بنابراین انسان ها حتی اگر به مقام مخلصین (به کسر لام) هم برسند می بایست همانند مخلصان (به فتح لام) در هراس باشند و در بند غرور و تکبر نیفتند که بسیاری از علوم و دانش های حتی نوری حجاب اکبر است که بزرگانی چون امام خمینی(ره) به آن توجه داده اند.

● راهکار خوش فرجامی و عاقبت بخیری

از نظر قرآن، دنیا با همه ناپایداری ها و بی ارزش بودن آن نسبت به آخرت و لهو و لعب بودن زندگی در دنیا، نمی توان از مزرعه ای برای آخرت بودن آن چشم پوشی کرد. از این رو گفته اند دنیا مقام تکلیف و عمل و آخرت مقام پاداش است. دنیا چون فصل کشت و کشتزاری است که می بایست در این مدت محدود زمانی و مکانی، هر کسی کشت خویش بکارد، محافظت و نگه داری کند تا در آخرت برداشت کند، چرا که در آخرت دیگر فرصت کشت به کسی داده نمی شود. از این رو، هر کسی گام به سرای آخرت بلکه حتی گام در بخش مقدماتی آن یعنی برزخ بگذارد به او فرصت بازگشت داده نمی شود و در آخرت نیز که ریشه و پنبه دنیا به کلیت زده می شود و چیزی از دنیا باقی و برقرار نمی ماند و به حکم «یوم تبدل الارض غیرالارض والسموات؛ زمانی که زمین و آسمان تبدل می یابد»، در آن زمان اگر کسی بخواهد بازگردد تا کشتی دیگر بکارد، ندای کلا (هرگز) می شنود و پاسخ «ارجعونی لعلی اعمل صالحا» نفی ابدی به او داده می شود؛ زیرا پرونده دنیا در آخرت به کلی بسته می شود و چیزی به عنوان دنیا جز سابقه ای از وجود آخرتی آن باقی و برقرار نمی ماند.

بر این اساس هر کسی اگر می خواهد به فرجام خوشی برسد و پرونده اعمال وی را در دست راست بگذارند و یا بی حساب و کتاب چون سابقون وارد بهشت شود می بایست دنیای خویش را آباد کند. از این رو گفته اند آبادی حقیقی دنیا چیزی جز آبادانی واقعی و حقیقی آخرت نیست. انسان برای این که عاقبت به خیر شود باید شاکله وجودی خویش را از همان آغاز به درستی بسازد.

اصولا دنیا کارخانه آدم سازی است. هر چند که بخشی از مسئولیت شاکله سازی و قالب گیری ظاهری و باطنی انسان به عهده پدر و مادر یعنی وراثت و بخشی دیگر به محیط زیست و اجتماع است ولی بخش عمده آن به تربیت خود انسان بستگی دارد. انسان با هر شناختی که به دست می آورد خود را می سازد و با هر کار خرد و کلانی که انجام می دهد بخشی از وجود و ظرفیت خویش را بازسازی و یا فعال سازی می کند. از این رو مجموعه احکام و آموزه های دستوری اسلام و قرآن، تمام مراحل حیات انسانی از گهواره تا گور را شامل می شود.

کسی که می خواهد انسان کاملی شود و در بهشت رضوان در برترین مرتبه قرار گیرد باید در این جا خود را بسازد و در آخرت تحویل بگیرد. این ساخت کامل به عنوان نتیجه قرب الفرایض و قرب النوافل در اصطلاحات عرفانی و روایی مطرح می باشد. کسی که به همه احکام و آموزه های اسلامی به شکل کامل و مطلق عمل کند و به قول آیت الله بهجت به تمامی توضیح المسائل پای بند باشد، امید آن می رود که انسان کاملی شود که در مقام قرب الفرایض نشسته و به همه هستی ربوبیت می کند. چنین شخصی چون به حکم «موتوا قبل ان تموتوا» و «زنوا قبل ان توزنوا» و «حاسبوا قبل ان تحاسبوا» عمل کرده، در همین دنیا اهل بصیرت و مکاشفه وجود و معرفتی نسبت به آخرت است به این معنا که هم آخرت و همه هستی را به احاطه عملی می داند و چیزی به عنوان علم غیب و یا عالم غیب برای او معنا و مفهومی ندارد و هم خود در همه حضرات و عوالم هستی سیر می کند و در همه آن عوالم و نشآت حضور وجودی دارد و هیچ عالمی نسبت به او در بسته نیست.

او کسی است که در طول عمر خویش هر روز در شامگاه بر محاسبه نفس می نشست و یکایک اعضا و جوارح خویش را بازخواست می کرد و پیش از آن که روز قیامتی برسد تا دهان ها مهر شود و اعضای بدن او بازخواست شوند، خود به بازخواست تک تک اعضا می پردازد. آن گاه بر ترازوی عمل می رود و وزن کشی می کند تا ببیند که در این یک روز، سبک شده و خفت موازینه رخ داده و یا این که سنگین شده و ثقلت موازینه تحقق یافته است و از نظر وجودی سنگین تر و پربارتر شده است. این که شبانه روز به محاسبه نفس مشغول و به وزن کشی می پردازد تا اشکالات خویش را برطرف کند و براساس موازین الهی و معیارهای خداوندی وزن کشی می کند، به مقامی می رسد که پیش از مرگ ناخواسته و طبیعی، خود را به مرگ اختیاری می میراند. در این مرگ اختیاری است که کشف و شهود معرفتی برای او رخ می نماید و روز به روز که وزن و اعتبارش افزوده می شود کشف و شهود وجودی رخ می دهد و سیر عوالم و حضرات می کند.

این گونه است که پیش از مرگ، از آخرت و آخرتیان خبر می یابد و خود جزئی از اهل آخرت می شود. نفیر و شیون دوزخیان را می شنود و با اهل بهشت و بهشتیان از حور و جن و غلمان محشور می باشد و از میوه های بهشتی بهره مند می شود.

این همه زمانی رخ می دهد که انسان به معنای واقعی کلمه اهل تقوا و مغفرت باشد؛ یعنی راهی را برود که پیامبر(ص) و امامان معصوم(ع) رفته اند که راه کمالی و به تعبیر قرآن، اسوه کامله است. از این راه انسانهای بسیاری رفته اند که از جمله آنها یکی را در این جا از اصول کافی بیان می کنیم.

مرحوم کلینی در اصول کافی، ج ۲، ص ۳۵ داستان زیدبن حارثه را چنین نقل نموده- گرچه اسم زید را بیان نکرده- رسول اکرم(ص) بعد ازنماز صبح جوانی را که در حال چرت زدن، با رنگ زرد، چشم های گود رفته و بدن لاغر و نحیف بود مشاهده کرد و فرمود: چگونه صبح کردی؟

عرض کرد: صبح کردم در حالی که به یقین رسیده ام.

حضرت خوشش آمد. فرمود: هر چیزی حقیقتی دارد، حقیقت یقین تو چیست؟

عرض کرد: یقینم موجب نگرانی و ترسم و سبب شب زنده داری و تشنگی روزم شده است. (یعنی روزها روزه ام) به این سبب دل از دنیا و هرچه در آن است بریده ام؛ گویا عرش الهی را می بینم که برای حساب آماده شده است و مردم همه برای آن محشور شده اند و من هم یکی از آنان هستم؛ گویا نگاه به اهل بهشت می کنم که در ناز و نعمت اند و با صمیمت تکیه بر تخت های بهشتی زده اند و اهل آتش را می بینم که در عذاب گرفتارند و گویا الان صدای غرش آتش در گوشم صدا می کند.

حضرت فرمود: هذا عبد نور الله قلبه بالایمان؛ این بنده ای است که خدا دلش را به نور ایمان منور کرده است. به او فرمود: آفرین، بر همین حال باش.

عرض کرد: یا رسول الله دعا کنید شهادت روزی ام شود. و حضرت دعا فرمود. طولی نکشید که در یکی از غزوات دهمین نفر بود که شهید شد.

کوتاه سخن آنکه کسی که آرزوی عاقبت بخیری و با فرجام خوش رفتن از این دنیا را دارد بایستی تقوا را در همه ابعاد و شرایط آن در زندگی عملی خود پیاده کند و تقوا چیزی نیست جز عمل به آموزه های دینی و قرآنی و در یک کلام عمل به واجبات و پرهیز از محرمات و البته تقوای الهی به توکل و تسلیم و تفویض امر الی الله کامل می شود و قرآن همه چیز را در گرو ایمان درست و عمل صالح می داند که تقوای الهی بخشی از این مجموعه کلان است.

با همه این اوصاف شخص باید همواره به درگاه خداوند دعا و زاری کند که او را از غرور و امتحان و بلاهای مختلف نجات داده و عاقبت او را ختم بخیر کند. به عبارت دیگر هر چند ما موظفیم تقوا را در همه مراحل و ابعاد زندگی مراعات کنیم و خود را پاک و مبرا از دلبستگی های دنیوی، آماده رفتن به جهان آخرت کنیم اما با این همه نباید خویشتن را بی نیاز از التماس و درخواست به درگاه خداوندی برای عاقبت بخیری بدانیم و باید همواره ختم بخیری را از آن یگانه هستی مسألت کنیم.

علی حیدرزاده