چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

آیا دولت باثبات, لازمه توسعه است


آیا دولت باثبات, لازمه توسعه است

نگاهی به کتاب دموکراسی و دموکراتیزه شدن

«دموکراسی» یا حکومت مردم بر مردم روش برگزیده حل اختلافات اجتماعی و بازتاب اراده مردم در امر کشورداری امروز است. واژه دموکراسی از ترکیب دو واژه دموس (Demos) به معنای مردم و کراتوس (kratos) به معنای حکومت ساخته شده است.

کندوکاوهای اساسی درباره دموکراسی، دارای یک وجه مشترکند: همگی بازگوکننده شرایط ویژه زمان حال و برپایه برداشت های شخص پژوهنده هستند، از این رو بحث درباره دموکراسی از یک پویایی ذاتی برخوردار است: رشد می کند، پروبال می گشاید تا با تغییر زمینه اجتماعی برپایه برداشت پژوهشگر، به مظاهر و ابعاد نوینی دست یابد.

ژرژ سورن سن در کتاب دموکراسی و دموکراتیزه کردن همه نظریه های مربوط به شناخت دموکراسی و انواع آن را بررسی نمی کند و تنها به ویژگی های هسته دموکراسی نوین می پردازد. او پس از نقل دیدگاه های اندیشمندانی چون ارسطو، افلاطون، ماکیاولی، مک فرسون، نبت هام، جیمز میل، جان استوارت میل، ژان ژاک روسو، هایک، دیوید هلد، شومپتر و رابرت دال، ویژگی های دموکراسی (مردم سالاری) سیاسی را چنین فهرست می کند:

۱) رقابت گسترده و معنادار میان افراد و گروه ها (به ویژه احزاب سیاسی) برای تصدی مقام های موثر دولتی، در فواصل معین و بدون کاربرد زور.

۲) مشارکت سیاسی فراگیر، برای گزینش رهبران و راه های اداره امور، دست کم با انتخابات منظم و عادلانه بدون کنار گذاردن گروه های اجتماعی مهم.

۳) وجود سطح قابل قبولی از آزادی های مدنی و سیاسی، در برگیرنده آزادی بیان، آزادی مطبوعات، آزادی ایجاد و پیوستن به تشکل ها، به طوری که بتواند تضمین کننده سلامت رقابت سیاسی و مشارکت باشد.

مولف کتاب خود را در پنج فصل تدوین کرده است:

۱) دموکراسی (مردم سالاری) چیست؟

۲) فراگشت شکل گیری مردم سالاری

۳) آثار داخلی دموکراسی: توسعه و رفاه؟

۴) پیامدهای جهانی مردم سالاری: صلح و همکاری

۵) دموکراسی و دموکراتیزه کردن.

او در پنج فصل کتاب خود، شرایط ویژه مردم سالاری و چگونگی شکل گیری آن در جامعه های گوناگون را می شناساند. افزون بر این، کندوکاو در ریشه تحولاتی که سرانجام به استقرار دموکراسی می انجامد و مسایل و مشکلاتی که پس از استقرار دموکراسی می توانند مانع جاافتادن آن شوند، بخشی از کار مولف کتاب است. فصل سوم این کتاب که «آثار داخلی دموکراسی: توسعه و رفاه» نام دارد، چنین آغاز می شود: «آیا دموکراسی (مردم سالاری) به دردسرهایش می ارزد؟ آیا مردم سالاری، به جز حوزه آزادی سیاسی، راهگشای بهبود در دیگر حوزه ها نیز هست؟ دانستن پاسخ این پرسش ها برای مردم کشورهایی که در حال حاضر در مرحله سیر به سوی مراحل عالی تر دموکراسی هستند، بسیار اساسی است. در این فصل، اثرات دموکراسی را در زمینه اقتصاد که از آن به عنوان توسعه و رفاه نام برده می شود، مورد بررسی قرار می دهیم.»

نویسنده در این فصل به رابطه و نسبت میان دموکراسی (مردم سالاری) و مفاهیمی چون توسعه و رفاه می پردازد. او تاثیر دموکراسی را به عنوان عامل غیروابسته بر توسعه اقتصادی بررسی می کند و به دنبال پاسخی برای این پرسش است که آیا مردم سالاری می تواند انتظارات مردم را در زمینه توسعه اقتصادی و ارتقای سطح رفاه برآورده سازد؟ او بر آن است که گروهی از پژوهشگران اقتصاد، چندان در این باره خوش بین نیستند؛ حتی پاره ای از آنان بر این باورند که توسعه اقتصادی، بهای مردم سالاری سیاسی است، در ادامه با ارائه آمار، نظریه مبادله دموکراسی با توسعه اقتصادی را رد می کند؛ اما این مساله را نیز بررسی می کند که چرا توسعه اقتصادی و ارتقای سطح رفاه، نتیجه قهری مردم سالاری های نوپا نیست.

خواندن بخش هایی از استدلال های او خالی از لطف نیست: «بسیاری از اندیشمندان به دلایل سیاسی و اقتصادی مردم سالاری و توسعه را همساز (computible) نمی دانند. آنان می گویند که توسعه، نیازمند افزونه (surplus) اقتصادی برای سرمایه گذاری است. افزونه را می توان سرمایه گذاری یا مصرف کرد. از این رو، افزایش سرمایه گذاری برابر است با کاهش مصرف. این دسته از متفکران می گویند که نظام های مردم سالار توان اتخاذ سیاست های مشوق کاهش مصرف (پایین نگه داشتن دستمزدهای واقعی) را ندارند، زیرا مصرف کنندگان در عین حال، رای دهندگان نیز هستند.

از این رو رهبران سیاسی ناچارند که خواست های کوتاه مدت رای دهندگان را در نظر گیرند. به گفته یک اقتصاددان هندی، در هندادی نظامی که قانونگذاران... نیازمند رای مردم اند، رهبران سیاسی... باید سیاست هایی پیش گیرند تا در آستانه انتخابات آینده، منافع قابل لمس برای رای دهندگان به بار آورده باشند. از این رو در کوتاه و میان مدت، همسازی میان توسعه اقتصادی (سرمایه گذاری) و رفاه (مصرف) وجود ندارد. ناباوران به مردم سالاری معتقدند که تنها در پناه حداکثر ثبات سیاسی و نظم، می توان به حداکثر توسعه اقتصادی دست یافت: «دموکراسی شیوه مناسبی برای دستیابی به توسعه اقتصادی نیست، زیرا نهادهای توسعه که در این کشورها ضعیف اند، زیر فشار اکثر گروه های گوناگون جامعه قرار می گیرند و فرآیند قهری این مساله، عدم ثبات و بی نظمی است. در برابر هواداران دموکراسی اشاره می کنند که حکومت خودکامه عبارت است از حکومت بدون قانون و مداخله گر در امور مردم. در نتیجه فضای این گونه حکومت ها برای سرمایه گذاری، مناسب نیست، تنها مردم سالاری می تواند فضای لازم را برای گسترش توسعه اقتصادی فراهم کند.

افزون بر آن، کثرت گرایی سیاسی و اقتصادی باعث تقویت یکدیگرند. بدون آزادی های سیاسی در زمینه مدنی و سیاسی، شهروندان نمی توانند از اطمینان لازم نسبت به تداوم هدف های اقتصادی برخوردار شوند و سرانجام هواخواهان دموکراسی می گویند اگر به راستی برای توسعه اقتصادی نیاز به وجود دولتی نیرومند باشد، آیا این به این معناست که دولت نیرومند باید حتما غیردموکرات باشد؟ به طور طبیعی یک دولت نیرومند، از سازمان اداری کارآمد و سالم برخوردار است.»

در ادامه، مولف به بررسی موقعیت دموکراسی در دو کشور هندوستان و چین می پردازد: اولی با فضای باز سیاسی و برخوردار از سنتی دیرینه در دموکراسی و دومی دارای اقتصادی سوسیالیستی که به آهستگی به سوی بازار باز حرکت می کند و مقدرات آن به دست حزب فراگیر کمونیست چین است.

آمارها نشان می دهند که چین از رشد اقتصادی بیش تری در مقایسه با هندوستان برخوردار بوده است، این واقعیت را هواداران نظام سلطه، دلیلی بر ناسازگار بودن دموکراسی و توسعه می دانند و می گویند دولت چین مصرف را پایین نگه داشته و سرمایه گذاری را در اولویت نخست قرار داده است. از سوی دیگر، دولت چین با در پیش گرفتن راهبردهای تغییر سریع، توانسته است از ایجاد بی نظمی جلوگیری کند. نویسنده در پاسخ چنین استدلال می کند که با وجود این حقایق، عوامل دیگری هم به رشد اقتصاد چین یاری رساندند که می توان از آن میان به اصلاحات ژزف صنعت و کشاورزی در چین اشاره کرد. این اصلاحات افزایش بازده را در چین به دنبال داشت و اجرا نشدن آن در هندوستان به ناشکوفایی ظرفیت های عظیم کشاورزی هندوستان انجامید.

شیوه مولف کتاب «دموکراسی و دموکراتیزه کردن» در بررسی مسایل پیرامون دموکراسی، شیوه های علمی و جذاب است. او بسترهایی را که دموکراسی های گوناگون بر آن بسترها بنا شده اند، می شناساند و وجوه گوناگون روند دموکراسی سازی را در هر کشور ویژه آن کشور می داند.

یک بار دیگر ما با این واقعیت روبه رو می شویم که روند دستیابی به دموکراسی در هر کشور، ویژه آن کشور است و نمی توان با نمونه سازی از روی الگوهای شرقی یا غربی، دموکراسی بومی تولید کرد. خواندن این کتاب و اندیشیدن پیرامون استدلال های نویسنده آن و دریافت واقعی پیچیدگی های موجود در سازوکار جهان، شاید بتواند در کنار لوازم دیگر، خواننده را برای دگرگون کردن و بهسازی موقعیت خود و جامعه یاری کند.

این به ویژه در دوران ما اهمیتی بسیار دارد، چرا که جامعه ما بسیاری چیزها را می خواهد که می توان گفت چیز زیادی درباره آن ها نمی داند. در این مورد ویژه دموکراسی اگر به کتاب شناسی ها مفهوم «دموکراسی» به زبان فارسی و شمارگان چاپ آن ها در مقایسه با جمعیت کشور مراجعه کنیم، بیش تر معنای این سخن آشکار خواهد شد.

«دموکراسی و دموکراتیزه شدن» نوشته «ژرژ سورن سن» به ترجمه «فرهاد طالع» در ۲۱۱ صفحه از سوی انتشارات سمرقند منتشر شده است.

عقاب علی احمدی



همچنین مشاهده کنید