یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

نسل چهارم داستان نویسان


نسل چهارم داستان نویسان

سالهای پایانی دهه هفتاد را اگر نخواهیم یك نقطه عطف در مسیر حركت ادبیات داستانی معاصر كشورمان به حساب بیاوریم , دست كم ناگزیریم از پذیرفتن تاثیر غیر قابل انكار این دوران بر جریان های ادبی , گرایش های نوین نویسندگان – و به تبع آن مخاطب و پدید آمدن صداهای تازه و مستقل

سالهای پایانی دهه هفتاد را اگر نخواهیم یك نقطه عطف در مسیر حركت ادبیات داستانی معاصر كشورمان به حساب بیاوریم ، دست كم ناگزیریم از پذیرفتن تاثیر غیر قابل انكار این دوران بر جریان های ادبی ، گرایش های نوین نویسندگان – و به تبع آن مخاطب - و پدید آمدن صداهای تازه و مستقل . جامعه ای كه با پذیرفتن لزوم برخی تغییرات بنیادین در قواعد و ساختار ظاهری بازیهای سیاسی و هنجارهای اجتماعی ، می رفت تا به یك جامعه چند صدایی تبدیل شود و از طرفی شرایطی را فراهم سازد تا از قشر روشنفكر و نویسنده ، كه در سالهای آغازین انقلاب و دوران جنگ ارتباطش با مردم را گسسته شده می دید و اصولش گاه حتی در ضدیت با باورهای عموم قرار می گرفت ، اعاده حیثیت شود . آزادیهای نسبی شكل گرفته در سالهای پایانی دهه هفتاد و تكثر مطبوعات و گسترش دامنه فعالیت نشریات ادبی موجب گشت تا ادبیات – كه تا پیش از آن یك تابو شمرده می شد – تا حدی جایگاه پیشین خود را بازیابد . این روند تا آنجا ادامه پیدا نمود كه حتی ارگانهایی نیز كه زمانی از منتقدان سرسخت جریان روشنفكری و حلقه نویسندگان و اهالی ادبیات بودند ، دست به تاسیس یا بازسازی مراكزی زدند كه وظیفه تربیت نویسندگانی را به عهده داشتند كه عموما از خط فكری متفاوتی نسبت به جمعهای ادبی مستقل – و شاید هم غیر دولتی – برخوردار بودند .

تغییر و تحولاتی كه در «‌حوره هنری » شكل گرفت و داستان نویسانی كه در طی سالهای بعد ، ازحوزه به جامعه ادبی راه یافتند و حتی تاسیس انجمن قلم كه قرار بود آلترناتیوی برای – یا در مقابل – كانون نویسندگان باشد ، را شاید بتوانیم به این جریان وابسته بدانیم . در كنار همه این رویدادها اما ، اتفاق مهم دیگری در حال رخ دادن بود : ظهور گروهی از نویسندگان جوان كه به شكلی غیرمنتظره و به لطف همكاری با صفحات فرهنگی و هنری مطبوعات امكان خودنمایی یافته بودند ؛ فرصتی كه تا پیش از آن تنها در جلسات خصوصی داستان خوانی – كه عموما حول یك نام بزرگ شكل می گرفتند – و در صورت پیروی از خط مشی تعیین شده در آن جلسات ، كه گاه داستان نویسان جوان را در ورطه تقلید گرفتار می ساخت ، نصیب آنان می گردید .

در همین سالها است كه ما با انتشار شتابزده و گسترده مجموعه هایی روبرو هستیم كه یا در حد تكرار تجربه های نویسندگان نسلهای پیشین باقی می مانند و یا نمایان كننده دغدغه ها و علایق ساختارگرایانه و فرمالیستی در داستان كوتاه می باشند . هرچند جهان داستانی این نسل ، از آن جهت كه در بستر اجتماعی و سیاسی متفاوتی پرورش یافته است ، حاوی رویكردهای تازه ای – نسبت به زبان و روایت - در داستان نویسی است ، اما آثار این نویسندگان آنچنان كه باید و شاید در نمایش این دگرگونی موفق نیستند و همچنان در سایه اندیشه ها و عادتهای بزرگان پیش از خود گام بر می دارند . پس از این دوره است كه شاهد كناره گیری جمعی از داستان نویسان جوان از فعالیتهای ادبی هستیم كه یا نتوانستند حاشیه های جامعه ادبی را تاب بیاورند و یا به دلیل مسایل معیشتی و مشكلات زندگی روزمره ، چاره ای جز گوشه نشینی نیافتند . آنها كه ماندند اما به مرور و با بهره گیری از تجاربی كه از سالهای نخست به دست آورده بودند ، توانستند آن پویایی ، تنوع و تكثری را كه ادبیات داستانی ایران به دلایلی سالها از آن محروم بود ، به آن بازگردانند و در مواردی حتی بر غولهای ادبیات داستانی نیز تاثیر گذارده و آنها را مجاب به پذیرش لزوم تحول در سبك و ساختار آثار خود بنمایند . حضور گسترده داستان نویسان زن و آثار قابل اعتنایی كه در این میان منتشر می گردند ، توجه به مكاتب و تئوریهای نوین ادبی و طرح درون مایه هایی كه پیش از این امكان پرداختن به آنها وجود نداشت به این سالها ارزش دوچندانی می بخشد ؛ اما در مقابل به دلیل مشترك بودن ذهنیت داستانی و تجربه های شخصی بخش عظیمی از داستان نویسان این نسل ، گاه با درون مایه ها و حتی روایتهایی یكسان در آثار آنان بر می خوریم . در این میان عده ای تلاش می كنند تا با فاصله گرفتن از مرزهای مشترك و خطوط موازی ، تجربه های تازه ای را در جهان داستانی خویش به تصویر بكشند و از این طریق به آن تشخص بخشند .نامهای قابل اعتنا در این میان كم نیستند ، اما شاید بتوان از «مهسا محبعلی» ، «سیامك گلشیری» ، «یعقوب یادعلی» ، « رضا امیرخانی» ، «یوسف علیخانی» ‌و «حسن محمودی» به عنوان نمونه ها و مثال هایی برای نمایش تنوع ادبیات داستانی این دوره و تعدد دسته بندی ها و گرایشات نویسندگانش نام برد .

مهسا محبعلی فعالیت جدی خود را از طریق همكاری با نشریات ادبی ، انتشار داستان های كوتاهش و نقد و معرفی آثار داستانی آغاز می كند و امكان آن را می یابد تا نام خود را تا حد زیادی به اهالی ادبیات بشناساند . داستان های مجموعه داستان اول محبعلی – صدا – دلبستگیهای نویسنده ای را عیان می سازند كه به بازیهای ساختاری بیش از روایت اهمیت می دهد و توجه بیشتری به فرم دارد . چنین رویكردی در مجموعه داستان نخست او ، با توجه به آنچه پیش از این در توصیف ذهینت داستانی حاكم بر نویسندگان جوان گفته شد ، قابل توجیه می نماید . محبعلی اما پس از چند سال وقفه ، با انتشار رمان « نفرین خاكستری » نشان می دهد كه به دنبال دستیابی به افق های تازه ای در جهان داستانی خویش است . در نگاه اول به نظر می رسد كه نویسنده در این رمان بر خلاف اثر پیشین خود ، به ساختار توجهی ندارد و از همین رو قالب مستعمل نامه را برای بخشهایی از رمانش انتخاب نموده است . فضای وهم آلود و افسانه وار رمان نیز تا حدی این باور را در خواننده تقویت می كند ، بویژه وقتی در می یابیم بخش عمده اثر را یك سایكو رمان تشكیل داده است . محبعلی اما با تقسیم رمان خود به چهار بخش كه از ساخت جملات و فرم متمایز با یكدیگر برخوردارند و در نهایت تلفیق قالب سنتی و كلاسیك افسانه و قالب مدرن رمان ، خود را به عنوان نویسنده ای ساختار شكن معرفی می كند كه دغدغه های ساختاری را همپای روایت و قصه مورد توجه قرار می دهد و در تلاش است تا با تجربه هایی اینچنینی از دیگر نویسندگان هم نسل خویش پیشی بگیرد .

حسن محمودی و یوسف علیخانی اما در دسته نویسندگانی قرار می گیرند كه روزنامه نگاری را به عنوان یك حرفه برای خود برگزیده اند . محمودی كه سابقه همكاری با همشهری را دارد و هم اكنون از اعضاء ثابت سرویس ادب و هنر روزنامه شرق به شمار می رود ، به جز دو مجموعه داستانی كه تا به امروز از او منتشر شده است ، دست به تالیف و گردآوری دو كتاب در نقد و معرفی آثار نویسندگان بزرگ ایران – صادق چوبك و بهرام صادقی – زده است . آنچه از مقایسه دو مجموعه داستان محمودی – وقتی آهسته حرف می زنیم المیرا خواب است ( ۷۶ ) ، یكی از زنها دارد می میرد ( ۸۱ ) – بدست می آید ، آن است كه او برخلاف برخی از نویسندگان هم نسلش تمایلی به ایجاد تغییرات ناگهانی در روند داستان نویسی خود نداشته است و بسامد مشخص و ثابتی را برای خود‌ و داستانهایش برگزیده است . داستان‌های او در مجموعه اول تا حد زیادی گرایش او را به تئوریها و ساختارهای پسامدرن در داستان نشان می دهد . گرچه او در مجموعه نخست در مقایسه با اثر دوم خود ، در درونی كردن این مفاهیم در داستانهایش ناموفق نشان می دهد . « یكی از زنها دارد می میرد » اما قرار است ادامه همان مسیری باشد كه محمودی با « وقتی آهسته حرف می زنیم ، المیرا خواب است » آغاز كرده بود . با این تفاوت كه محمودی در این مجموعه تا حدی به پختگی رسیده است و به خوبی در جهت كنار نهادن و حذف ضعفهای اثر پیشین خود پیش می رود ؛ ضمن آنكه محمودی در مجموعه اخیر خود از برخی شیوه های معمول و رایج میان نویسندگان آمریكای لاتین نیز بهره برده است .داستان های محمودی اما یك ویژگی بسیار مهم و مشترك دارند و آن ، كند بودن ضرباهنگ حركت داستان های كوتاه او است كه آنها را از این منظر به خصوصیات بخشهایی از یك رمان نزدیك می كند .

« قدم بخیر مادربزرگ من بود » عنوان مجموعه داستانی است كه اخیرا از یوسف علیخانی منتشر گردیده است . علیخانی به عنوان خبرنگار و مترجم زبان عربی در روزنامه های انتخاب و جام جم حضور داشته است و چند ماهی است كه با آغاز به كار صفحه ادبیات روزنامه جام جم ، همكاری خود را با این روزنامه افزایش داده است . او در این سالها به تالیف چند اثر دیگر نیز پرداخته است كه از مهمترین آنها می توان به « نسل سوم داستان نویسی امروز » كه شامل گفتگوهایی با نویسندگان نسل سوم ادبیات داستانی می باشد ، اشاره نمود . « قدم بخیر مادربزرگ من بود » اما به دلیل تفاوتهای بارزی كه با مجموعه داستان های این دوره دارد – و شاید به سختی بتوان ویژگی های آن را در مجموعه ای دیگر یافت - مورد توجه قرار می گیرد . داستان های علیخانی با بهره گیری نویسنده از بن مایه های ادبیات روستایی و استفاده آگاهانه و قاعده مند از گویش های محلی منطقه رودبار الموت و طالقان – و بویژه روستای میلك – تبدیل به صدایی متفاوت در آثار داستان نویسان جوان شده اند . روایت علیخانی از روستا ، توصیفی تكراری و مبتنی بر آنچه تا امروز از ادبیات روستا خوانده ایم نیست .


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.