شنبه, ۲۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 18 May, 2024
مجله ویستا

نقدی بر فیلم «رای شناور»


نقدی بر فیلم «رای شناور»

«رای شناور» همان‌گونه که طرح آشفته‌ی لذت‌بخشی از زندگی، آزادی و پیگیری وضعیت باد ویسر در میان دیگر امور اساسی است، یکی از غافلگیرکننده‌ترین و سیاسی‌ترین فیلم‌های محصول هالیوود …

«رای شناور» همان‌گونه که طرح آشفته‌ی لذت‌بخشی از زندگی، آزادی و پیگیری وضعیت باد ویسر در میان دیگر امور اساسی است، یکی از غافلگیرکننده‌ترین و سیاسی‌ترین فیلم‌های محصول هالیوود سال گذشته نیز به حساب می‌آید.

این فیلم، کوین کاستنرِ خشن و جذاب در نقش مرد میانسال دائم‌الخمری که رأی‌اش برای ریاست جمهوری آمریکا تعیین‌کننده خواهد بود را در رأس خود دارد. داستان فیلم در شهری همانند نیومکزیکو که ممکن بود زمانی به عنوان کاپِرسیک قلمداد شود، به وقوع می‌پیوندد اما هاله‌ای از یک فضای غمگین و یک زمانه‌ی سخت بر آن سایه افکنده است. فیلم یک تشکیلات ---------- قرمز-گروه طرفداران ناسکار که برای ریچارد پتی تبلیغ می‌کنند- و یک موضع‌گیری جدی از جانب آبی‌ها را در بطن خود جای داده است.

کارگردان تازه‌کار فیلم جاشوا مایکل استرن، که فیلمنامه‌ی آن را همراه با جیسون ریچمن نوشته است، پایه اصلی داستان فیلم خود را با تماشای فیلم گارسون کانین «آرای عظیم مردم» (۱۹۳۹) به دست آورده است. آقای کاستنر در نقش نماینده‌ی ---------- همه مردم، باد جانسون، نمی‌تواند شخصیتی دلیر و نمادین باشد.او غش و ضعف می‌رود، خر و پف می‌‌کند، تا دیرهنگام در لباس‌های جین خود خمیازه می‌کشد و این در حالی است که دختر ۱۲ ساله‌اش، مالی(مادلین کارول)، به طور منزجرکننده‌ای او را از خواب می‌پراند. او یک عضو پیشین یک گروه موسیقی است که زندگی‌اش با مشروب خوردن‌های پی در پی می‌گذرد تا جایی که اسم مستعار"بیری" را به خود سنجاق کرده است.

خوب، باد مرد بدی نیست، فقط از آن دست آدم‌هایی ست که بعد از تمام تغییرات نادرست به بن‌بست رسیده است. او و دخترش مالی به تنهایی در یک تریلی درب و داغان و بدون هیچ امکانات رفاهی زندگی می‌کنند (مادر مالی مدت‌ها قبل خانه را رها کرده و رفته است). باد آن را با زحمت زیاد به عنوان کارگاه‌اش ساخته است. او با دوستانش والتر (جود رین هولد) و لوییس (چارلز استن) تخم مرغ‌ها را در دستگاه می‌گذارند.

فیلم فضایی زنده و جان‌دار دارد، اگرچه هیچ تشابهی به فضاهای بلند پروازانه‌ی هالیوودی ندارد، جایی که بیشتر نقش‌ها در قالب دزد و پلیس، پزشک‌هایی در پوشش سفید رنگ و یا وکلا و قضات شکل می‌گیرند. این فیلم فضایی دارد که بیشتر حسی شبیه به فیلم‌های کشورهایی مانند چین را به تماشاگران القا می‌کند.

با تصمیمات جدیدِ باد، داستان رویه‌ی جدیدی به خود می‌گیرد. او به مالی قول می‌دهد در انتخابات شرکت کند، وبه مصرف بیش از اندازه‌ی مشروبات الکلی پایان دهد. از سویی با یک تصمیم جدی‌تر دیگر داستان فیلم روند دیگری به خود می‌گیرد و این در حالی است که برخی از زیاده‌گویی‌ها صدای شما را در می‌آورد، چه فرضیات کاندیدای ریاست جمهوری محافظه‌کار، اندرو بون (کلسی گرامر که همواره لبخند می‌زند) و چه حریف لیبرال او، دونالد گرین لیف (دنیس هوپر) که از شهر محل اقامت باد دیدار می‌کنند. در دیدار آن‌ها نماینده‌های سخنران، مامورین سازمان اطلاعات و امنیت و تعداد زیادی از خبرنگارهای دردسرساز آن‌ها را همراهی می‌کنند و در این مسیر هر کاندیدا در پیِ جذب افراد دست‌نشانده است که البته باد هم به آن‌ها می‌پیوندد-انتخابی که در نهایت منجر به نابودسازی تاثیرات منفی انرژی هسته‌ای و امثال آن نیز می‌شود- تا زمانی که خودشان با دست خود ماهیت‌شان را رو می‌کنند و با تدبیراندیشی‌ها حقایق معلوم می‌شود، حقایقی که تا کنون ناشناخته مانده بود.

«رأی شناور» به عنوان فیلمی که پیغامی مهم به همراه دارد نمی‌توانست پرزرق و برق‌تر و پرسرو صداتر از این باشد، اگرچه در نگاه اول تشخیص این که واقعا چه پیغامی به همراه دارد هم کار آسانی نیست. مالی با بلندگوی سیار خودش راه می‌رود و سخنرانی می‌کند، حتی در کلاسش هم نطقی در این زمینه ایراد می‌کند-اطلاعیه‌ی مربوط به گروه چپ‌گرایان مبنی براین‌که رضایت خاطر رأی‌دهنده‌ها به برده‌سازی آن‌ها منتهی خواهد شد-که توجه خبرنگار شبکه‌ی محلی، کیت مدیسون(پائولا پاتن)، که رویای کار کردن در شبکه‌ی ملی را در سر می‌پروراند، به سمت خود جلب می‌کند. رئیس او با ایفای نقش جورج لوپز، نمی‌تواند منتظر جان به در بردن از انتشار پیام جدیدی باشد. یعنی این‌که شهر کوچکی که توسط هالیوود صورتی آرمانی به آن داده شده است دیگر به عنوان دامی نهانی عملکرد ندارد، مسیر و هدف آن چیزی شبیه به مسیر جیمز استیوارت در«زندگی شگفت انگیزی است» اثر فرانک کاپرا نیست، منطقه‌ای مرده و نابود شده.

فیلم تحت تاثیر طنزی شوخ و شَنگ نیست، چون خود در واقع از این نوع نیست. «رأی شناور» علی‌رغم خنده‌های همیشگی باد، برخی از طنزپردازی‌هایش، چند چهره‌ی کمیک (که ناتان لین یکی از آن‌هاست) و چندین خنده‌ی قهقهه‌وار که در راستای پرداختن به معانی مربوط به ضد سقط جنین و ضد مهاجرت رخ می‌دهد، در این مقوله قرار نمی‌گیرد. هالیوودی بودن فیلم مانع از آن شده است که جانب گروه خاصی را بگیرد اگرچه این اتفاق تا حدی افتاده است اما در واقع تمام تلاشش را کرده که این این‌گونه نشود. و در نهایت هم هیچ شکی باقی نمی‌گذارد که واقعا چه کسی به حق است و چه کسی نیست. کاندیداها ایدئولوژیست‌های گروه خاصی نیستند. آن‌ها در واقع مردان شایسته‌ای هستند که با ترس و رویاهای‌شان گمراه شده‌اند. حتی شخصیت خود باد هم از این نوع است. او هم با نیش و نوش‌هایش، خونسرد بودنش و بدشانسی‌هایی که می‌آورد به حاشیه رانده شده است اما علی‌رغم همه‌ی این‌ها فیلم غصه‌های این مرد را به او سنجاق هم نکرده است.

همان‌گونه که «رأی شناور» از سوی فیلمی کمدی به سمت فیلمی درام و از سوی شوخ‌طبعی به سوی افکار تیره و تار منحرف شده تبدیل به فیلمی کم و بیش دلچسب‌تر و لذت‌بخش‌تر از زمانی شده است که باد در اثر مستیِ زیاد چهاردست و پا راه می‌رود. بر خلاف قهرمان‌های کلاسیکِ کاپرا، منجیان همیشه حاضرِ مردم، باد بیشترین تأثیر خود را از بی‌تفاوت بودن همیشگی خود نسبت به بقیه آدم‌ها به جز دختر و دوستان نزدیکش می‌گیرد. موسیقی شیطنت‌آمیز و آشنای فیلم نیز سعی در روشن کردن فضای غمگین و پر از اختلاف فیلم کرده است. آقای کاستنرکه به خوبی در شخصیت خود فرو رفته است هم نقش یک قهرمان را بازی نمی‌کند، او تنها می‌خواهد به خودش کمک کند و از مهلکه جان سالم به در ببرد. او نیز همانند «وال-ای» محبوب یا برخی از شهروندان گاتهام سیتی در «شوالیه تاریکی» تنها نیست، اگرچه انزوای درونی باد یادآور این دو فیلم است و به ناگاه اذهان عمومی را بیدار می‌کند، «رأی شناور» در پی جهت فکری غالب و سرگرم کردن بیننده است نه ایده‌های خشک و بسته. استرن در مقام کارگردان توانسته از تمامی بازیگران حتی ضعیف‌ترینشان بازی‌های خوبی بگیرد. اما شما به سختی می‌توانید صدای واضحی را از میان موسیقی با آن صدای بلند بشنوید.