جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

طناب روایت تلفیقی برای بیرون آمدن از چاه کلیشه


طناب روایت تلفیقی برای بیرون آمدن از چاه کلیشه

نقدی بر نمایش «مادرمانده» به کارگردانی حمیدرضا آذرنگ و نیما دهقان

نمایش «مادر مانده» که چندی پیش تحت عنوان «مادر مانده، ما درمانده» در جشنواره تئاتر فجر به نمایش در آمده بود، روزهای اجرای عمومی خود را در تالار چهارسوی مجموعه تئاترشهر می‌گذراند.

با حذف روایت تلفیقی و بینامتنی آن به داستان ساده این اثر مشترک «نیما دهقان» و «حمیدرضا آذرنگ» می‌رسیم:

دو پسر ناخلف به طمع تصاحب خانه پدری، مادرشان را به سرای سالمندان می‌سپارند و با نگرفتن داروهای وی تلاش در کشتن او و رسیدن به هدفشان دارند، اما بنابراتفاقی بچه‌های ناخلف کشته و مادر زنده می‌ماند.

شاید انتخاب فضای سوررئالیستی و روایت‌های تلفیقی طنابی باشد تا داستان را از چاه کلیشه بیرون بکشد. اصولا عملکرد نمایش‌های سوررئالیستی به این صورت است که روح را به همراه تمامی تخیلات مربوط به آن از کالبد جدا کرده، تزکیه می‌کند و در پایان آن را بی‌صدا در جای خود قرار می‌دهد. آلبر تیبوده، منتقد معروف، زمانی که برای نخستین بار با این شکل نمایشی آشنا شد، گفت: «رفتن به تئاتر همچون رفتن نزد جراح یا دندان‌پزشک است».

چراکه انسان‌های امروز چنان به تصورات خود پایبند هستند که وقتی آن‌ها را آنچنان که هستند، نشان دهید، گویی بلافاصله دلائل زندگی خود را از دست می‌دهند و دچار حالت عصبی می‌شوند. این حالت عصبی نتیجه نخستین روزهای ظهور سوررئالیست در اروپا بود.سبک سوررئالیستی در این اثر شباهت قریبی نیز با شیوه جریان سیال ذهن یافته است. جریال سیال ذهن‌هایی که هرکدام به دلیل بار گناهی که بر دوش می‌کشند، به راه افتاده‌اند و با عبور از مرز حقیقت وارد تخیل شده‌اند.

این فضای تخیل‌وار و رویاگونه در آغاز متاسفانه با بازی نامناسب بازیگر نقش مادر و مردناشناس سپیدپوش نمی‌تواند به سرعت ظهور خود را اعلام و در مخاطب تاثیر کند.

مادر در این نمایش زنی است که شوهر خود را از دست داده، پسرش به جنگ رفته و دیگر بازنگشته، دختر به خاطر یک عشق از خانه رفته و دو پسر دیگر و عروسانش به عشق ارث بازمانده از پدر با یکدیگر به جنگ نشسته‌اند.

شخصیت زنی که توانسته این بار مصیبت‌ها و مشکلات را تاب آورد، دارای شخصیتی خواهد بود، محکم و در عین حال به دلیل خصلت‌های مادرانه، حتی صبور و باگذشت.

مادر نمایش «مادر مانده» اما زنی است مدام رنجور، مدام ضعیف و مدام مطیع که با وجود دیالوگ‌هایی حاکی از روح فراخ او، اما در ظاهر مدام مستاصل، مدام بی‌اراده و مدام نالان.

او زنی است که نتوانسته از حق دختر خود در مقابل پسرانش دفاع کند و باعث سال‌ها آوارگی او شده است. پس شاید سرنوشتی که دچارش شده را بتوان دست عادل تقدیر نامید. دستی که حتی بر سر فرزندان ناخلف نیز کشیده می‌شود.

برادران ناخلف دختر با بازی خوب و قابل قبول حمیدرضا آذرنگ و شهرام حقیقت‌دوست اما تنها نمونه‌های خوب از بازی در یک نمایش سوررئالیستی هستند. البته در این بین، بازی شبنم مقدمی در نقش اقدم، یکی از همسران دو برادر ناخلف، حقیقتا چه از لحاظ درک شخصیت از سوی بازیگر و چه از لحاظ ایفای نقش قابل توجه است.

فضای کلی این اثر، شروع و روند پیشبرد آن، نمایشنامه دوزخ اثر ژان پل سارتر را به خاطر می‌آورد. دوزخی که سارتر ترسیم می‌کند، اینچنین است: اتاقی تقریبا بزرگ و سراسر سفید، بی‌هیچ گوشه‌ای، پنجره‌ای و یا هر نوع شی‌ای که در فضا ایجاد تنوع کند. محکومان به دوزخ بر این اتاق وارد می‌شوند.

در آغاز، فضا و آدم‌های جدید برای آنان تازگی دارد، اما به مرور و با تکراری‌شدن همه‌چیز، جنون آغاز می‌شود. (البته لازم به ذکر است که این نمایشنامه در سبک اگزیستانسیالیستی و بنابر ضرورت جامعه‌ای خاص نوشته شده است).

فضای جاری در نمایشنامه حمیدرضا آذرنگ نیز به همین گونه است.

دو پسر و همسرانشان به جهت گرفتن مراسم عزاداری به خانه مادر می‌آیند. خانه‌ای با کف، پرده‌های افراشته و دو نیمکت سفید تنها ابزار این خانه به نظر می‌آیند و باقی چیزها همچون لیوان آب یا گوشی تلفن همراه به تصور مخاطب موکول شده‌اند.

عدم قطعیت در درک واقعیت و ذهنیت رویدادها، تلفیق فضای رویا و واقعیت، درهم شکستن قواعد زمان و مکان و... همه شیوه‌هایی هستند که تعلیق دراماتیک این اثر را از ساختار به روایت نزدیک می‌کنند.

بنابراین همه جذابیت‌ها و قوت‌های تئاتر نیما دهقان و حمیدرضا آذرنگ را باید در تکنیک‌های روایی و اجرایی دنبال کرد.

این روایت از هم گسیخته که تکه‌های قطعه‌قطعه آن در اوج یک بی‌نظمی صحیح در کنار یکدیگر قرار گرفته‌اند، متاسفانه در بخش‌هایی از حضور مادر و مرد ناشناس سپیدپوش به درجه‌ای از مونوتونی و بی‌تحرکی ریتم می‌رسد که تحمل را غیرممکن می‌سازد.