شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

پیروزی نبوغ بر جلوه های ویژه


پیروزی نبوغ بر جلوه های ویژه

نور, صدا, حرکت به یادماندنی ها

۱) سینمای علمی - تخیلی تا پیش از ظهور پدیده «جنگ ستارگان»، یک سینمای درجه دو و ناکارآمد از منظر نقد سینمایی به شمار می آمد. موفقیت «اودیسه ۲۰۰۱» در دهه های شصت هم نتوانست این نگاه را عوض کند. منتقدان آن را یک استثنا لقب دادند و البته واقعاً هم یک استثنا بود! هنوز این اثر شگفت آور استنلی کوبریک، یک اثر بی همتا در این عرصه است و هیچ اثری در حوزه سینمای علمی - تخیلی نتوانسته با آن هماوردی کند مگر یک اثر که متعلق است به سینمای کشوری که از این نظر بسیار فقیر بود و هست یعنی اتحاد جماهیر شوروی سابق و روسیه فعلی. [به «سولاریس» تارکوفسکی بعداً خواهم پرداخت] اما موفقیت این اثر کوبریک در چه اوضاع و احوالی رقم خورد نگاهی به آثار علمی - تخیلی پیش و پس از «اودیسه ۲۰۰۱» به ما این نکته را گوشزد می کند که سوای تسلط تحسین برانگیز کوبریک بر ابزار کار خویش، از لحاظ «جلوه های ویژه» نیز این اثر - در روزگاری که هنوز «پرده آبی» بزرگ ترین دستاورد سینما برای جان بخشی به تخیلات انسان ها به حساب می آمد - یگانه است. حتی مقایسه جلوه های ویژه «جنگ ستارگان ۲ و ۳» با فیلم کوبریک [در حالی که لااقل پانزده سال از زمان ساخت «اودیسه ۲۰۰۱» می گذشت] به ما می گوید که فقط پیشرفت جلوه های ویژه در شکل گیری یک اثر هنری و واقع نمایی آن مؤثر نیست. «جنگ ستارگان ۲ و ۳» گرچه در میان آثار علمی - تخیلی دهه هشتاد، کاملاً برتری خود را به اثبات می رسانند [در این طبقه بندی آثار حادثه ای - تخیلی ای همچون سری «ایندیانا جونز» را استثنا می کنم و همین طور اثری که بیشتر متعلق به سینمای ترسناک است تا علمی - تخیلی یعنی «بیگانه» و دنباله های آن] با این همه برابر جد بزرگوار خود، به ناچار سر تعظیم فرود می آورند!

بپذیریم که جهان «اودیسه»، جهانی پذیرفتنی، مورد انتظار و هماهنگ با واقعیات قرن بیستم است. گرچه بشر، حتی اکنون [در سال ۲۰۰۸] به حوالی آن پیشرفت های علمی - تکنیکی مورد نظر فیلم که قرار بود در سال ۲۰۰۱ به وقوع بپیوندد نزدیک نشده اما در مقایسه با آثار علمی - تخیلی دیگر، به گونه ای انکارناپذیر، همه چیز این فیلم واقعی به نظر می رسد شاید به این دلیل پنهان که فیلم، روایت «آینده» نیست روایت «گذشته» است. روایت تمدنی نابود شده! این نکته را لوکاس در «جنگ ستارگان» درک کرد و رسماً، زمان وقایع را به کهکشانی دور در سال هایی بسیار دور تبعید کرد با این همه نتوانست بر کودکی خود فائق شود و به «آینده» نگاهی انداخت و چون «اورفه»، زیبایی و آرامش را در دوزخ «گزینش تاریخی» از دست داد!

واقعیت آن است که «کودک» به آینده نظر دارد و «بالغ» به گذشته. کوبریک در «اودیسه» جهان آینده را طوری به ما نشان می دهد که انگار شاهد قرن نوزدهم هستیم یا پیشتر از آن، شاهد شکل گیری «مونالیزا» بر بوم داوینچی! او شگفتی های آینده را از تصاویر خود حذف کرده است و به جای آن، به پدیده های دست ساز بشر هویتی بخشیده که در قاب او، تنها قابل مقایسه با پدیده های طبیعی است. ایستگاه فضایی چرخان فیلم همچون سیاره ای به نظر می رسد که در منظومه شمسی به گردش ابدی خود مشغول است و دو سفینه فضایی به تصویر کشیده شده، بیش و پیش از آن که ما را به یاد آینده بیندازند، تابع الگوهای معماری گذشته و همین طور مدرن قرن بیستم اند؛ همانطور که طراحی لباس ها، هماهنگ است با طراحی های دهه شصت و در مورد طراحی لباس مهماندارها، حتی مطابقت دارد با لباس های دهه بیست! [نگاهی اجمالی به آثار صامت دهه بیست، به خوبی می تواند این نظر را به اثبات برساند] کوبریک در این اثر، بر «قدیم» بودن جهان تأکید می کند و شاید به همین دلیل است که تا «اکنون»، این فیلم - برخلاف همتایان پرشمارش - هنوز زنده است؛ و هنوز می تواند.‎/‎/ زنده بماند.

۲) سینمای علمی - تخیلی را به طور معمول از جلوه های ویژه بی حدوحصرش می شناسیم [با توجه به زمانه ای که در آن شکل گرفته است] حتی اگر «سفر به ماه» ملیس باشد که اکنون دیگر به شوخی بانمکی شبیه است تا اثری علمی - تخیلی! فیلم های ارزان قیمت «راجر کورمن» نیز از این قاعده مستثنا نیستند گرچه می توان به راحتی در فیلم کلاسیک «جنگ دنیاها»، فرق تصاویر حاصل از پرده آبی و تصاویرواقعی را دریافت و اسباب بازی ها و ماکت ها را از ساختمان ها و فضاهای واقعی تشخیص داد،؛ اما آیا عبور از مرز محدودیت های ابزاری زمانه، برای یک فیلمساز ممکن است از لحاظ نظری، پاسخ، یک «نه» بزرگ است با این همه اتفاق افتاده! آن هم به ساده ترین شکل اش و در اثری که متعلق به سینمایی به شدت فقیر از لحاظ امکانات جلوه های ویژه است.

فقدان بدیهی ترین ابزار فراواقعگرایانه در سینمای اتحاد جماهیر شوروی سابق، این سینما را به سوی آثاری واقعگرایانه سوق داد که در بهترین حالت، در آثار تاریخی و اقتباس های ادبی از روی آثار واقعگرایانه، توان برابری با سینمای غرب را داشت تا این که یک آدم شگفت انگیز، یک فیلمساز «متفاوت» از دل این سینما به جهانیان معرفی شد: آندره تارکوفسکی.

تارکوفسکی در ژانر «علمی - تخیلی» دو فیلم دارد که اولی [استاکر]، تنها حرف و سخنی و خیالی از این ژانر را به همراه دارد و اساساً فیلمی واقعگراست [اگر بتوان واقعگرایی تارکوفسکی را با واقعگرایی همعصرانش مقایسه کرد!] اما قصه «سولاریس» جداست. فیلم براساس رمانی مشهور ساخته شد که نویسنده اش پس از دیدن آن گفت: «فیلم محشری ست اما ربطی به کتاب من ندارد!» براساس این رمان، استیون سودربرگ نیز بعدها فیلمی ساخت با شرکت جورج کلونی که احتمالاً بدترین اثر او بعد از «یازده نفری اوشن» بود. فیلم «سودربرگ» ظاهراً با رمان مطابقت داشت اما در واقع، «شک به گذشته» را با «شک به آینده» عوض کرده بود و.‎/‎/ بگذریم! «سولاریس»، نام سیاره ای است که سطح آن را اقیانوسی بزرگ پوشانده و این اقیانوس قادر است که خاطرات انسان ها، ذهنیات و کابوس های آنان را به شکلی متجسد و مادی، جان ببخشد؛ یک رویارویی وحشتناک با «خود» که افراد ایستگاه فضایی متوقف شده در جو این سیاره را به مرز جنون می کشاند. تارکوفسکی برای نشان دادن فضای آینده و سفینه فضایی، به گونه ای باورنکردنی خطر می کند.

او با چسباندن یک «عکس برگردان» روی یک شیشه و حرکت دادن شیشه، سفینه را به ما نشان می دهد و شخصیت اصلی فیلم، موقعی که از سفینه به ایستگاه فضایی وارد می شود انگار که از قطاری در حومه مسکو پیاده شده! لباسی راحت به تن دارد و یک ساک دستی هم به دست گرفته که احتمالاً مسواک و خمیردندان و شانه تویش گذاشته! نمی دانم چطور باید چنین خطر کردنی را توصیف کرد [خطر کردنی که بعدها حتی در «جنگ ستارگان» و در نوع پوشش هریسون فورد مورد تقلید قرار گرفت] اما می دانم مثل پریدن از هواپیمایی در ارتفاع دوهزار پایی است بدون این که چتر نجات داشته باشی! تارکوفسکی پرید و بال های ناپیدایش را گشود و از مرز فقر تکنیکی کشور و زمانه اش گذشت. آن «عکس برگردان» روی شیشه هنوز در قاب سینمای جهان، باورپذیر، به یادماندنی و خاطره انگیز است و بدل شده به بخشی از هویت فیلم، هویت ساختاری فیلم؛ در واقع، بخشی از جهان بینی آن «بالغ فیلسوف فیلمساز»، بخش قابل توجه آن، در همان ساک دستی و عکس برگردان و لباس راحت خلاصه شده! و این عناصر ساده زندگی ساده ما، تأثیرگذارتر از جلوه های حیرت انگیزی است که این روزها بر پرده نقره ای می بینیم.

یزدان سلحشور



همچنین مشاهده کنید