دوشنبه, ۸ بهمن, ۱۴۰۳ / 27 January, 2025
نگاهی به «تهران برای شعر شدن شهر کوچکی ست»
یک سطر خواب
من فکر میکنم
ـ حتا ـ
صدای زنگی که سعدی را
از «خواب نوشین بامداد رحیل»
بیدار میکند
شیرین است
وقتی که کاروانی از اعداد آشنا
پشت خط رژه میروند.
گوشی را بر میدارم
سهراب میشوم:
«صدا کن مرا
صدای تو خوب است.»
صدای تو خوب است(ص۴۰)
«تهران برای شعر شدن » اولین مجموعهی شعر داوود ملکزاده است. یکی دیگر از همان شهرستانیها که رفته بالای بلندی که بگوید: ما هم آواز خودمان را میخوانیم. آستارا این سالها گویا آتش زیر خاکستر بوده که حالا از کناره به درآمده و همینطور دارد مجموعه صادر میکند که «تهران برای شعر شدن...» یکی از اخیرترین این مجموعههاست. شعرهای این مجموعه مثل بسیاری از شعرهای دیگر شاعران آستارایی، خصوصن شعرهای اکبر اکسیر از ویژگی مهم طنز برخوردار است. طنزی رایج در تقریبن همه شعرهای مجموعه که دوست دارد از هرجایی سرک بکشد و دیده شود.
از طعنه و کنایه گرفته تا هجو و طنز موقعیت و گاه طنز زبانی ...
«سردبیر کلهی تاساش را ویرایش میکند / و خبر ندارد که من / به تعداد موهای سرش / پیراهن اتو کرده میپوشم / [ ] / بگذارید دلام برای سردبیر بسوزد / که نمیداند / تهران برای شعر شدن شهر کوچکیست» ـ اولتیماتوم(صفحه۷)
«سنگی ولو شده در زیر پا / و پیکری تراشیده در روبهرو / ماندهام / حواسام را کجا پرت کنم؟» - (صفحهی ۱۷)
«هیچ اتفاقی نمیافتد / حتا اگر چنگیزخان دوباره بمیرد / یا چه میدانم / هر خیالی که میکنید بیفتد؛ / چیزی نمیشکند / تنها آب کمی تکان میخورد در دریا» ـ هْمْ (صفحهی ۱۲)
«این شوفرها / ـ با بسیار سفر ـ / هنوز خام مانده اند / آقای شوفر! / نگه دار! / ما پختیم.» ـ در خط سعدی (صفحهی ۲۹)
«من هم منت بوی تو را میکشم / و هاپو میشوم / هاپویی که گربهها را خیلی دوست دارد.» ـ ملوس (صفحهی ۴۸)
«یک سینه سرخ: "چَهْ چَ چَ چه چه چیوه چیوه" / آن سوی پرده است.» ـ کوچ جنگل (صفحهی ۷۱)
یکی دیگر از ویژگیهای مجموعه که مثل عنصر طنز محسوس و پررنگ به نظر میرسد توجه شاعر به محیط در دسترس پیرامونیست. محیط به روز و البته بسیار تکراری (هر روز تکرار شونده) ملکزاده بستر اکثر قریب به اتفاق شعرها را لحظات و فضاهای دم دستی و روزمره انتخاب کرده است. لحظاتی که در زندگی روزمره آنقدر عادی به نظر میرسند که ورود آنها به شعر و مقبول افتادنشان در جریان شعر محتاج به داشتن شاخکهای قوی برای ادراک موقعیتهای فروکاهیدهی پیرامونی و استفاده از بیانی مناسب برای اجرای آنها در شعر است.
شاعر البته برای اجرایی کردن این عادیات (روزمرگیها) به دنبال ثبت لحظه نیست. در واقع او موقعیت را با روایت خود به مخاطب عرضه میکند. روایتی که شخصی شدهی موقعیت بیرونیست. موقعیتی که از شواهد پیداست در هر شرایطی وسوسهی شعر شدن را در شاعر برمیانگیزد. حتا هنگام بازی با آتاری (نوعی کنسول قدیمی بازیهای کامپیوتری) و یا در استرس شب قبل از امتحان:
«وقت و بیوقت / با ستونهایی که شمالی میآیند و / جنوبی میروند / و بلوکهایی که جا خالی میکنند. / -مثل اینکه- / دارم برای خودم خانه میسازم / آای ... ! / از کار و زندهگی افتادم / یک نفر این "آتاری" را / از "دست" من بگیرد!» ـ خانهسازی (صفحهی ۴۷)
«چرت بین فصلها / مثل خواب اصحاب غار است / یک سطر میخوابم / یک عمر میگذرد.» ـ شب امتحان (صفحهی ۷۴)
اما زبان در «تهران برای شعر شدن ...» ـ به طور کلی نگاه شاعر به زبان در این مجموعه را میتوان ساده، متعارف و در جهت هر چه بیدستانداز کردن شعر دانست. زبانی که نیازی به حضور بازیهای زبانی رایج و مد روز نمیبیند. زبانی که با توجه به شعرها، پتانسیلها و اجراهای موسیقایی و با توجه به فضاهای حاکم بر شعرها، به نظر میرسد انتخاب مناسبی باشد. هر چند در بعضی جاها اصرار شاعر برای توضیح چیزی که در ذهن دارد (و برخلاف شعرهای موفق مجموعه، روایت شخصی شدهی شاعر را هم به همراه ندارد.) آنقدر زبان را آلت دست معنا میکند که شعر به نثر در میغلطد:
«راستی شعر من چاپ شده / ـ خدا را شکرـ / این دفعه اسمام را درست نوشتهاند / ندیدی؟! ... کنار مقالهی تو بود که ...» - مخاطب اختیاری (صفحهی ۵۶)
«مینشینم جلوی روزنامهفروشی / شاید این بار / سردبیر که تلفن را قطع نکرد / "به کوشش" من / ویژهنامهی تو را در بیاورد.» - بکشش! (صفحهی ۷۰)
پیش از این گفتم که شاعر این مجموعه محیط اطراف را با روایت خود به مخاطب عرضه میکند اما باید این را هم بگویم که در همه این روایتهای اختصاصی (شخصی شده) نتوانسته بازگوکنندهی نگاه خود باشد. به عبارتی ملکزاده در لحظاتی نتوانسته تجربههای فردی را از حدود فردی گسترش داده، به ادراک مخاطب نزدیک کند. البته شاید حضور موقعیتهای ذهنی به عینیت نرسیده در شعر را چندان مشکلساز ندانیم و شاید بتوان گفت که شاعر ملزم نیست در همه حال مخاطب را با خود همراه کند. حتا میتوانیم شاعرانی را مثال آوریم که فضای حاکم بر اشعارشان اغلب به شدت ذهنیست. اما با همه این اوصاف باید یادمان باشد که در شعرهایی که قرار است حضور موقعیتهای شاعرانه روزمره را به تصویر بکشد چنین فضای کمتر عینیت یافته حظ کامل را از مخاطب میگیرد و چشماش همچنان به فضاهای آزاد نشدهی فردی میماند. مثل شعر «پایان دنیا» که به نظر من از شعرهای خوب مجموعه است اما در پایان شعر نمیدانم بر اساس چه ضرورتی شاعر مسیر اتوبوسی را که با سرعت غیر مجاز میراند به مریخ ختم میکند؟ یا بهتر است بگویم من به عنوان مخاطب ضرورت حضور مریخ در این شعر را درک نکردم.
خلاصه اینکه اولین مجموعهی شعر داوود ملکزاده در کل تصویر روشنی از شاعر نشان میدهد. شاعری که در لحظات متعددی نشان داده که در جستوجوی فضاهای جدید ـ از همین روزمرگیها ـ برای ورود به شعر است. هرچند چنین جستوجویی گاه به نتیجه مطلوب نمیرسد. از همین رو در کنار موقعیتهای تازه شعری، به نمونههایی هم برمیخوریم که شاعر نتوانسته از پس مصادره ذهنیت خود به نفع شعر برآید. مثل مثالهای
خیام ظهیری
ذیل:
«ادایشعر» ـ صفحهی ۱۴
یا مثلن «عروض خوانی» ـ صفحهی ۱۵
یا مثلن «رعایت» ـ صفحهی۵۰ که در جهت آموزش درستنویسی رسمالخط ارایهشده! که در واقع، شاعر کار مقالهای را به عهده شعر گذاشته و طبیعیست که شعر قبول نمیکند.
و یا مثل «مدرک» ـ صفحهی ۸۵ که خطاب به شفیعی کدکنی محقق است!
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست