پنجشنبه, ۴ بهمن, ۱۴۰۳ / 23 January, 2025
برهان غایت شناختی برهان نظم
برهان نظم
فرض کنید که در گذر از بیابان پایم به سنگی خورد و از من پرسیدند که: سنگ چگونه آنجا قرار گرفته است؟ و من نیز احتمالا بر خلاف چیزهایی که میدانم پاسخ دهم که: آن سنگ پیوسته در آنجا قرار داشته است، شاید اثبات سخافت پاسخ من خیلی آسان نباشد. اما فرض کنید که من ساعتی را روی زمین پیدا کردم و از من پرسیدند که: ساعت چگونه در آنجا قرار گرفته است؟ بعید است که اینجا در باره پاسخی بیندیشم که قبلا در خصوص سنگ داده بودم،یعنی پاسخ دهم که ساعت احتمالا پیوسته در آنجا بوده است. اما چرا این پاسخ به همان میزان سنگ در مورد ساعت صدق نمیکند و در مورد ساعت همانند سنگ قابل قبول نیست؟ فقط به این دلیل که وقتی را وارسی میکنیم، چیزی را در مییابیم(که در مورد سنگ قادر به کشف آن نبودیم) یعنی اجزای مختلف ساعتبرای هدفی تنظیم و کنار هم چیده شدهاند. فیالمثل، اجزاء به گونهای آرایش و تعبیه شدهاند که حرکت تولید کنند و آن حرکت طوری تنظیم شده است که وقت روز را بنمایاند; یعنی اگر شکل و اندازه اجزای مختلف ساعت متفاوت تر از حالت کنونی بودند یا نظم و ترتیب آنها غیر از نظم و ترتیب کنونی آنها بود، در آن صورت یا اصلا هیچ حرکتی در دستگاه به وجود نمیآمد، یا حرکتی که تامین کننده هدف ساختساعتباشد، صورت نمیگرفت. حال تعداد معدودی از سادهترین اجزاء و نقش آنها را که همگی به یک هدف منتهی میشوند مد نظر قرار میدهیم: یک جعبه مدور حاوی فنر قابل ارتجاع مارپیچی را مشاهده میکنیم که با فشار برای شل شدن، حول محوری میچرخد سپس یک زنجیر قابل انعطاف را ملاحظه میکنیم که حرکت فنر را از جعبه به امرود منتقل میسازد. سپس چرخهایی را مییابیم که دندانههای آنها درهم گیر کرده و روی هم تاثیر گذاشته و حرکت ناشی از امرود را به چرخه میزان و از چرخه به عقربه منتقل میکند. در عین حال، اندازه و شکل این چرخها چنان برای آن حرکت میزان شدهاند که موجب تنظیم و جابه جایی عقربه از مکانی مشخص و در زمانی معین میشود. ما به این واقعیت نیز آگاهیم که چرخها از برنز ساخته شدهاند تا از زنگ آنها جلوگیری شود و فنرها از آهن ساخته شدهاند. چه، هیچ فلز دیگری غیر از آهن چنین قدرت جهندگی ندارد. روی صفحه ساعت، شیشهای قرار داده شده، در جایی از مصنوع مادهای به کار رفته که اگر چیزی غیر از ماده شفاف بود، گذر زمان دیده نمیشد، مگر اینکه پشتساعت را باز میکردیم. در خصوص این دستگاه مورد مشاهده (که فیالواقع بررسی دستگاه و شاید اطلاع قبلی از آن، جهت درک وفهم آن مورد نیاز است) استنباطی که میکنیم این است که ساعت لاجرم باید سازندهای داشته باشد وباید در زمان و مکان خاص صنعتگر یا صنعتگرانی وجود داشته باشند که ساعت را برای هدفی ساختهاند و در مییابیم که ساعت واقعا این هدف را تامین میکند و صنعتگران ساختمان ساعت را درک کرده و استعمال آن را طراحی کردهاند.
الف) اولا، من بر این اندیشهام که اینکه ما هرگز ساخته شدن ساعت را رؤیت نکردهایم یا صنعتگری را که قادر به اختساعت است، نشناختهایم و اینکه خودمان هم از ساخت چنین اثری یا از درک و فهم نحوه ساخت کاملا عاجزیم، نتیجهگیری قبلی - ساعت دارای سازنده است - را کم رنگ نمیسازد. زیرا همین نتیجه در خصوص بقایای نفیس آثار باستانی و از بین رفته و در نظر عموم مردم، درباره محصولات شگفتانگیز کارخانههای جدید صدق میکند: آیا از هر یک میلیون نفر، یک نفر میداند که Frames بیضی شکل چگونه میچرخد؟ این نوع عدم آگاهی، تحسین ما را در مورد مهارت هنرمندان نادیده و ناشناخته برمیانگیزد، ولی در اذهان ما هیچ شک و تردیدی را در خصوص وجود و کارایی چنین هنرمندان، در زمان پیشین یا در مکان خاص پدید نمیآید. من نمیتوانم بپذیرم که استنباط فوق - اعتباید سازنده داشته باشد - اصلا تغییری کرده باشد; خواه سؤال در مورد عامل انسان مطرح شود یا در خصوص عاملی از نوع دیگر یا در مورد عاملی که از برخی جهات دارای ماهیت متفاوتی است.
ب) ثانیا، اگر گاهگاهی ساعت درست کار نکرد، یا به ندرت وقت صحیح را نشان داد، باز از اعتبار نتیجه ما کاسته نخواهد شد. شاید در اینجا هدف از ساختن دستگاه، نظم، و ناظم روشن باشد و در این مورد فرضی(ساعت)، به هر طریقی که بخواهیم، بینظمی حرکت را توجیه کنیم - خواه بتوانیم و خواه نه - باز هدف، نظم و ناظم آشکار است. لازم نیستیک دستگاه کامل باشد تا نظم را که با آن ساخته شده، نشان دهد. وقتی این سؤال مطرح شود که: آیا نظمی در ساخت دستگاه حاکم بوده استیا نه؟ کامل بودن دستگاه چندان ضرورتی - ندارد.
ج) ثالثا، اگر ما در گذشته و حال نتوانستهایم دریابیم که چگونه برخی از اجزای ساعتبه یک اثر کلی منتهی میشوند، یا حتی نتوانستهایم بگوییم که برخی از اجزاء به طریقی به آن اثر منتهی میشود یا نه؟ باز هم شبههای در برهان وارد نمیشود. نیز اگر به خاطر صدمه، اختلال یا فرسودگی اجزای ساعت مورد بحث، حرکتساعت عملا متوقف یا مختل میشد یا به کندی صورت میگرفت، باز در اذهان ما هیچ شکی در خصوص سودمندی و هدف این اجزاء خطور نمیکرد; با اینکه نمیتوانیم نحوه وابستگی اجزای محصول نهایی [ساعت] یا هماهنگی اجزاء را بررسی کنیم. هر چه دستگاهی پیچیدهتر باشد، احتمال بروز این ابهام بیشتر خواهد بود. در مورد دومین مساله مفروض،یعنی اینکه ساعت اجزایی دارد که ما میتوانیم بدون آسیب به حرکتساعت، آنها را از ساعت جدا کنیم و با آزمایش این را ثابت کنیم - حتی اگر ما کاملا مطمئن بودیم که این اجزای زاید واقعا چنین هستند - باید گفت استدلالی را که در رابطه با دیگر اجزاء مطرح کردیم، باطل و بینتیجه نمیکند و نشانه تدبیر - همانند قبل - نسبتبه این اجزاء به قوت خود باقی است.
د) رابعا، هیچکس با عقل سلیم خود چنین نخواهد اندیشید که وجود ساعتبا قطعات متعددش با این وصف قابل توجیه است که یکی از ترکیبات ممکن صور مادی است و در جایی که ساعت را پیدا کرده، هر چیز دیگری را هم که پیدا میکرد، باید حاوی پیکربندی درونی میشد و این پیکربندی، اکنون ساختاری مثل ساعتیا دیگر مصنوعات بشری است. .
هـ) خامسا، در پاسخ به سؤال مشاهدهگر ما، این جواب رضایتبخشی نخواهد بود که اصل و مبنای نظم در خود اشیاء است که اجزای ساعت را به شکل و وضع کنونیاش درآورده است. او هرگز ساعتی را ندیده است که با اصل نظم ساخته شده باشد وحتی نمیتواند مفهومی از اصل نظم [در ساعت] را بدون هوش ساعتساز در ذهن خود مجسم سازد.
ز) سادسا، از شنیدن این تعجب خواهد کرد که ساز و کار ساعت دلیل تدبیر نیست، و فقط محرکی است که ذهن را ترغیب میکند که اینگونه بیندیشد.
ح) سابعا، تعجب خواهد کرد اگر به اوگفته شود که ساعتی که در دست او وجود دارد، چیزی بیش از نتیجه قوانین طبیعت فلزی نیست. چه این تعریف زبان است که قانون را به عنوان علت فاعلی پدیدهای فرض کنیم. قانون،عامل را مسلم میانگارد. زیرا عامل طبق اسلوب عمل خود را انجام میدهد. قانون مستلزم نیرو است زیرا نیرو طبق نظم عمل میکند، بدون این عامل، بدون این نیرو که هر دو متمایز از خود قانون میباشد، قانون هیچ کاری نمیکند و مفهوم خود را از دست میدهد. این اصطلاح «قانون خاصیت فلزی» وقتی با کنار گذاشتن نیرو و عامل، به عنوان علت پدیدهها در نظر گرفته میشود یا جایگزین آنها میشود، ممکن استبه گوش یک فیلسوف عجیب و ناپخته باشد، ولی به اندازه اصطلاحاتی که با آنها آشنایی بیشتری داشته، توجیه پذیر است. مانند: «قانون ماهیت نباتی»، «قانون ماهیتحیوانی»، یا در واقع کلا «قانون طبیعت».
ط) ثامنا، وبالاخره اینکه اگر به مشاهدهگر ما گفته شود که او هیچ چیز درباره موضوع ساعت نمیداند، از نتیجهگیری که کرده(ساعت، ساعتساز دارد) یا از اطمینانی که به صحت آن دارد، در ذهن او شبههای ایجاد نمیشود. وی برای برهان خودش به حد کافی آگاهی دارد. او به سودمندی هدف واقف است و مورد استفاده ابزار و تناسب آن ابزار با هدف را میداند. با دانستن این نکات، بیاطلاعی او درباره نکات دیگر و شکهایی که در مورد نکات دیگر دارد، یقین استدلالش، را تحت تاثیر قرار نمیدهد. وقوف بر کم دانشی نمیتواند بیاعتمادی را نسبتبه چیزهایی را که نمیداند ایجاد کند. فرض کنید در وهله بعد همان شخصی که ساعت را پیدا کرد، پس از مدتی در مییابد که علاوه بر تمام خصوصیاتی که او تاکنون در ساعت مشاهده کرده است، ساعت دارای خاصیت تولید ساعت دیگری مثل خودش در حین حرکت میباشد.(این امر قابل تصور است). به عنوان مثال، این ساعت در داخل خود، دارای ساز و کار، سیستم اجزاء وترکیب است و دارای هماهنگی پیچیدهای از چرخها و دیگر وسایلی است که آشکارا و به طور مجزا برای این منظور محاسبه و طراحی شدهاند. حالا از خود میپرسیم: این کشف چه اثری میتواند در نتیجهگیری قبلی داشته باشد؟
الف) اولین تاثیر، افزایش تحسین ویقین از تدبیر و اعتماد راسخ به مهارت تمام و کمال مدبر خواهد بود; یعنی اگر وی متعلق تدبیر را به عنوان وسیله مشخص و پیچیده در نظر بگیرد که بسیاری از اجزای آن، ساز وکار قابل درکی دارند، آنگاه در مشاهده جدید خود چیزی به جز دلیل اضافی برای انجام آنچه قبلا انجام داده بود، پیدا نخواهد کرد; یعنی ساختمان ساعت را به نظم و مهارت صنعتگر برتر نسبتخواهد داد. اگر ساختمان ساعتبدون این خصوصیت که قبل از تشخیص آن همان ساختمان قبلی است - اثبات میکرد که تدبیر و مهارتی در آن به کار رفته است، وقتی شخص این خاصیت اضافی را درک کند، دلیل بر والایی و کمال سایر خصوصیات خواهد بود.
ب) این شخص خواهد اندیشید که هر چند ساعت پیش روی وی، از لحاظی مولد و سازنده ساعتی است که در جریان حرکتش تولید شده، معالوصف این موضوع (تولید ساعتبه وسیله ساعت دیگر) دارای مفهومی بسیار متفاوت از موردی است که فیالمثل یک نجار، سازنده یک صندلی، بانی تدبیر آن، و علت ارتباط قسمتهای مختلف آن برای کاربردشان است. با توجه به اینها، ساعت اول، بانی ترکیب و ترتیب اجزای ساعت جدید استیا فاعل اجزایی که با کمک و واسطهگری آنها، ساعت دوم تولید شده است. ساعت اول، به هیچ وجه نمیتواند علتساعت دوم باشد. ما احتمالا میتوانیم با تعبیر و تفسیر مفصل، این برداشت را بکنیم که جریان آب، ذرت را آسیاب کرد، اما هیچ تفسیری به ما اجازه نمیدهد که بگوییم(یا حدس و گمانی سبب نمیشود که فکر کنیم) جریان آب، آسیاب را ساخته است; ما علی رغم این که آسیاب بسیار قدیمیتر از آن باشد که بگوییم سازنده آن چه کسی بوده است. کاری که جریان آب در این خصوص انجام میدهد، فقط در این حد است که: با وارد شدن قوه محرکه غیر عاقل به دستگاهی که قبلا و مستقل از آب، توسط عامل هوشمندی آرایش یافته است، اثری پدید میآید; مثلا ذرت آسیاب میشود. اثر، از آرایش و طرح، ناشی میشود; اما نمیتوان گفت که نیروی جریان آب، کمتر از آرایش و طرح، علت معلول و اثر است. هر سهمی هم که آب در آسیاب کردن ذرت دارد، نمیتوان گفت که درک و طراحی در ساخت آسیاب از اهمیت کمتری برخوردار بودهاند; این سهم آب در آسیاب ذرت همانند سهمی است که یک ساعت در تولید ساعت دیگر داشت.
ج) بنابراین، با اینکه اکنون دیگر محتمل نیست که ساعتی را که مشاهده گرما پیدا کرده بود، بلافاصله به دستیک صنعتگر ساخته شده باشد، معالوصف این تغییر نگرش، در هیچ خردمندی این استنتاج را تحت تاثیر قرار نمیدهد که در ابتدا یک صنعتگر در ساختساعت، دخیل بوده و نقشی ایفا کرده است. اینجا برهان نظم مثل قبل به قوت خود باقی است. نشانههای نظم و تدبیر، مثل قبل تبیین میشوند. شاید ما در همان ساعت در جستجوی علتخصوصیات مختلف باشیم. احتمالا در خصوص علت رنگ بدنه و سفتی وگرمای آن جویا شویم و امکان دارد که این علل تماما متفاوت باشند. اکنون درباره سودمندی استفاده و ارتباط باهدف در ساعت پیش رویمان سؤال نمیکنیم. اگر به ما گفته شودکه ساعت قبلی ساعتبعدی را تولید کرده است، به این سؤال پاسخی داده نمیشود. همچنین نظم بدون ناظم، تدبیر بدون مدبر، ترتیب بدون انتخاب، آرایش بدون چیزی که توانایی آرایش دارد، سودمندی و ارتباط بدون موجودی هدفدار، وسایل مناسب هدف وبه کارگیری آنها جهت تحقق هدف بدون هدفی مدنظر، نمیتوانند وجود داشته باشند. آرایش و ترتیب اجزاء، کارایی وسیله با هدف، ارتباط ابزارها با کارکرد، بر وجود هوش و ذهن دلالت میکنند. بنابراین، هیچ کس عقلا نمیتواند بر این باور باشد که ساعتبی جان و بی احساس که از آن ساعت پیش رویمان پدید آمد، علت اصلی دستگاهی است که این قدر تحسین ما را برمیانگیزد. همچنین واقعا نمیتوان اذعان داشت که ساعت، اول ابزار را ساخته، اجزای آن را مرتب کرده، وظیفه آنها را مشخص نموده و نظم، عمل و وابستگی متقابل آنها را معین کرده و حرکات مختلف آنها را در جهت نتیجه واحد تلفیق کرده و همچنین نتیجهای را به وجود آورده است که با سودمندی موجودات دیگر مرتبط است. بنابراین، تمام این خصوصیات همانطور که قبلا بودند اکنون هم بدون عامل هوشمند،توجیه ناپذیرند.
د) اگر این مشکل را عقبتر ببریم، چیزی عاید ما نمیشود; یعنی با فرض این که ساعت پیش روی ما از ساعت دیگری پدید آمده است و آن ساعت نیز از ساعت قبلی پدید آمده و این سلسله، بینهایت ادامه پیدا کند مشکلی حل نمیشود. ما هر قدر هم عقبتر برویم، حتی به کمترین حد رضایتبخشی در مورد موضوع نزدیک نخواهیم شد. تدبیر هنوز توجیه ناپذیر است.هنوز ما یک مدبر میخواهیم. چنین فرضی (سلسله بینهایت) نه وجود یک مدبر را میرساند ونه وجود آن را منتفی میسازد. اگر مشکلمان با عقب رفتن کمتر میشد، شاید با عقب گرد تا بینهایت این مشکل را حل میکردیم و این تنها موردی است که برای آن میتوان این گونه استدلال را به کار برد. جایی که نسبتبه حد، تمایل یا موقع افزایش تعداد واژگان، تقرب دایمی وجود دارد، با فرض این که تعداد واژگان نامحدود است، حصول به این حد، قابل درک خواهد بود. اما جایی که این تمایل و تقرب وجود ندارد، با افزایش سلسله چیزی پدید نمیآید. در مورد نکته مورد بحث،بین رشته محدود و نامحدود تفاوتی وجود ندارد. زنجیرهای که حاوی حلقههای بیشماری است، نمیتواند بیشتر از زنجیرهای که از تعداد حلقههای محدود ساخته شده استخود استوار باشد. از این موضوع، ما اطمینان کافی نداریم(با اینکه ما هرگز این آزمایش را انجام ندادهایم) زیرا با افزایش تعداد حلقهها از ده به صد، از صد به هزار وبیشتر، ما کوچکترین تقرب یا گرایش نسبتبه خود استواری زنجیره، مشاهده نمیکنیم. از این لحاظ بین یک زنجیر طویل وکوتاه، زنجیرههای مختلف و زنجیره محدود ونامحدود، هیچ تفاوتی وجود ندارد. (مع الوصف ممکن است زنجیرهها از جهات دیگر با هم تفاوتهای عمده داشته باشند). این بسیار شبیه مثال مورد بحث ماست.
دستگاهی که ما در حال بررسی آن هستیم، با ساختمان خود بیانگر تدبیر ونظم میباشد. تدبیر باید دارای مدبر ونظم دارای ناظم بوده باشد، خواه این دستگاه بلا فاصله از دستگاه دیگری تولید شده باشد خواه نه. موقعیت، حقیقت امر را تغییر نمیدهد; یعنی اینکه دستگاه دیگر شاید به طریق مشابه از دستگاه ما قبل خود تولید شده باشد نیزحقیقت مطلب را عوض نمیکند. تدبیر باید مدبری داشته باشد. اینکه دستگاه پیشین از دستگاه ماقبل خود تولید شده، باز هیچ تغییری را ایجاد نمیکند; باز هم مدبر لازم است. هیچ گرایش قابل درک وهیچ تقربی برای تقلیل این ضرورت معقول نیست. این موضوع به طور کلی برای هر سلسله از این دستگاهها صدق میکند خواه این سلسله دارای ده دستگاه باشد خواه صد دستگاه یا هزار دستگاه. به دیگر سخن، چه رشته محدود باشد و چه نامحدود، این موضوع در هر دو مورد صادق است. این رشتهها از هر جنبه دیگری هم که متفاوت از یکدیگر باشند، از این لحاظ تفاوتی با هم ندارند; یعنی به طور یکسان در زنجیره محدود و نامحدود، تدبیر و نظم بدون مدبر وناظم توجیه ناپذیر است. سؤال تنها این نیست که چگونه اولین ساعتبه وجود آمد؟ زیرا میتوان چنین وانمود کرد که با فرضیه زیر، این سؤال کاملا منتفی است: یعنی یک رشته ازساعت وجود داشته که ازیکدیگر تولید شده و به بینهایتختم میشوند و در نتیجه، اولین ساعتی وجود نداشته است که برای ایجاد آن علتی وجود داشته باشد. شکل سؤال شاید بدین صورت باشد:
آیا در برابر ما چیزی غیر از جوهر ناظم نظم بیسامان که دارای هیچ علامت ونشانی از تدبیر نیست، وجود ندارد؟ احتمالا اثبات این مطلب مشکل باشد که چنین جوهری نمیتوانسته از ازل وجود داشته باشد; خواه در توالی (اگر امکان داشته باشد که فکر میکنم این امکان وجود ندارد که اجسام نامنظم، از همدیگر به وجود بیایند)، خواه با بقای انفرادیشان. اما اکنون این مساله مطرح نیست. اگر فرض کنیم که اینطور باشد، در واقع فرض میکنیم که تفاوتی نمیکرد که ما یک ساعت پیدا میکردیم یا یک سنگ. به این ترتیب، جنبه ماوراء الطبیعه این سؤال ما(اولین ساعت چگونه به وجود آمد) در بحث ما جایی نخواهد داشت. چون در ساعتی که مشغول بررسی آن هستیم، تدبیر، نظم، هدف، مقصود، وسیله نیل برای هدف و انطباق(هماهنگی) برای دستیابی به مقصود دیده میشود. سؤالی که به طور مستمر به ذهن ما فشار میآورد این است که تدبیر و نظم از کجا نشات گرفته است؟ چیزی که مورد نیاز است، ذهن هدفمند، دست هماهنگ ساز و هوشی است که این دست را هدایت میکند. این سؤال، این اقتضاء، با افزایش شمار یا سلسله اجسام که عاری از تمام این خواصاند از بین نمیرود، حتی اگر این تعداد را تا بینهایت افزایش دهیم. اگر گفته شود که با فرض اینکه یک ساعت در جریان حرکات ساعت دیگر و به وسیله ساز و کار درونی آن تولید میشود، ما یک علتبرای ساعت داریم; یعنی ساعتی که از آن به وجود آمده است و من (فرض کننده) انکار میکنم که برای طراحی و تدبیر تناسب وسیله برای هدف، تطابق اجزاء با کاربرد(که همه اینها را در ساعت مییابیم) علت دیگری وجود داشته باشد. بنابراین، بیهوده است که رشتهای از چنین علتهایی فرض کنیم یا ادعا کنیم که رشته علل به بینهایتختم میشود. چون من قبول ندارم که ما علتی برای پدیدههای مذکور داشته باشیم; چه رسد به رشتهای از علتها، خواه معدود باشد خواه نامحدود. اما در این فرض، تدبیر بدون مدبر و نشانههای نظم بدون ناظم وجود دارد.
هـ) مشاهدهگر ما چنین درک خواهد کرد: سازنده ساعت پیش روی او واقعا و حقیقتا سازنده هر ساعتی است که از آن ساعتبه وجود آمد. ضمن اینکه هیچ تفاوتی بین ساختساعتبا دستهای خود، به وسیله سوهان زدنها، دستگاههای تراش، تراشهای اسکنه، و غیره و هماهنگ سازی، نصب و به هم پیوستن سایر اجزاء یا مشابه آنها در بدنه ساعتی که قبلا ساخته شده، به گونهای که بتواند یک ساعت جدید در جریان حرکات وارده به وجود آورد، وجود ندارد(مگر اینکه دومی نشانگر مهارت والاتری دارد). ساعت جدید فقط با مجموعهای از ابزار جدید کار میکند. نتیجهای که باید از اولین وارسی ساعت، کارکرد، ساختمان وحرکاتش اخذ کرد، این است که ساعتباید برای علت و بانی بودن ساعت دیگر، صنعتگری داشته باشد که ساز و کار آن را فهمیده و کاربرد آن را در نظر گرفته است. این نتیجهگیری تردید ناپذیر است. وارسی دوم کشف جدیدی را به ما ارایه میدهد; ساعت در جریان حرکات خود به گونهای ساخته شده که ساعت دیگری را تولید میکند که شبیه خودش استبه علاوه، در ساعت، سیستمی از نظاممندی مییابیم که به طور مجزا برای نیل به آن هدف محاسبه شدهاند. این کشف جدید چه اثری در استنباط قبلی ما دارد یا باید داشته باشد؟ همانطوری که قبلا گفته شد، چه اثری جز افزایش توصیف ناپذیر تحسین ما از مهارتی که در تشکیل چنین دستگاهی به کار رفته است میتواند داشته باشد. یا به جای این، ناگهان ما به یک نتیجهگیری متضاد رهنمون خواهیم شد که هنر یا مهارتی در آن به کار نرفته است؟ هر چند تمام شواهد هنر و مهارت مثل قبل وجود دارند و این آخرین و برترین جزء مهارت اکنون به بقیه اضافه میشود؟ آیا این مطلب میتواند بدون گزافه گویی پذیرفته شود؟ آری این الحاد است; این الحاد است. زیرا نشانهی تدبیر و جلوه نظم که در ساعت وجود دارد، در آثار طبیعت نیز وجود دارد; با این تفاوت که در طبیعت عظیمتر، بیشتر و به درجهای است که از تمام محاسبات فراتر میرود. منظورم این است که تدبیر مربوط به طبیعت از حیث پیچیدگی، ظرافت و ریزکاری بر تدبیر هنری مکانیستی برتری دارد. به علاوه، تدبیر مربوط به طبیعت از نظر تنوع و تعداد، فراتر از تدبیر هنری است. حتی در بسیاری موارد، پدیدههای طبیعت در نسبتبا کاملترین محصولات مکانیکی تدبیر از حیث هوش بشری، تطابق اجزاء با غایت و هدف برابری میکنند.
پینوشت:
× ویلیام پیلی (۱۸۰۵- ۱۷۴۳) متکلم و معلم فلسفه اخلاق در کمبریج انگلستان بود. آثار مشهور وی عبارتند از: شواهد مسیحیت و الهیات طبیعی. مقاله برهان نظم از کتاب «الهیات طبیعی»(چاپ نهم) گرفته شده و ترجمه آن به طالبان علم ارایه میشود
اثر: ویلیام پیلی (×)
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست