پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

بررسی كامل مسئله اعجاز قرآن


بررسی كامل مسئله اعجاز قرآن

و اگر از آنچه ما بر بنده خویش نازل كرده ایم بشك اندرید سوره ای مانند آن بیارید و اگر راست می گوئید غیر خدا یاران خویش را بخوانید
و اگر نكردید و هرگز نخواهید كرد پس از آتشی كه هیزمش مردم و سنگ است و برای كافران مهیا شده بترسید

و ان كنتم فی ریب مما نزلنا علی‏عبدنا فاتوا بسورهٔ من مثله و ادعوا شهداءكم من دون الله‏ان كنتم صادقین فان لم تفعلوا و لن تفعلوا فاتقوا النار التی وقودها الناس و الحجارهٔ اعدت للكافرین

● تفسیر كلمات و جمله‏های آیات

و اگر از آنچه ما بر بنده خویش نازل‏كرده‏ایم بشك اندرید سوره‏ای‏مانند آن بیارید و اگر راست می‏گوئید غیر خدا یاران خویش را بخوانید.

و اگر نكردید و هرگز نخواهید كرد پس از آتشی كه هیزمش‏مردم و سنگ است و برای كافران مهیا شده بترسید.

.(فاتوا بسورهٔ من مثله)امر در(فاتوا، پس بیاورید)، امر تعجیزی‏است، تا بهمه بفهماند: كه‏قرآن معجزه است، و هیچ بشری نمی‏تواند نظیرش را بیاورد، و اینكه این كتاب‏از ناحیه خدا نازل‏شده، و در آن هیچ شكی نیست، معجزه است كه تا زمین و زمان باقی است، آن نیز باعجاز خودباقی‏است، و این تعجیز، در خصوص آوردن نظیری برای قرآن، در قرآن كریم مكرر آمده، مانندآیه: (قل لئن اجتمعت الانس و الجن علی‏ان یاتوا بمثل هذا القرآن، لا یاتون بمثله، و لو كان بعضهم‏لبعض ظهیرا، بگواگر انس و جن دست بدست هم دهند، كه مثل این قرآن بیاورند، نمی‏توانند و نیز مانند آیه: (ام‏یقولون افتریه؟قل فاتوا بعشر سورمثله مفتریات، و ادعوا من استطعتم من دون الله، ان كنتم صادقین‏و یا آنكه میگویند: این قرآن‏افترائی است كه بخدا بسته، بگو اگر راست میگوئید، غیر از خدا هر كس را كه میخواهیددعوت‏كنید، و بكمك بطلبید، و شما هم ده سوره مثل آن بخدا افتراء ببندید) .

و بنا بر این ضمیر در كلمه(مثله)، به كلمه(ما)، در جمله(ممانزلنا)برمی‏گردد، و در نتیجه‏آیه شریفه تعجیزی است از طرف قرآن، و بی سابقه بودن اسلوب و طرز بیان آن.

ممكن هم هست ضمیر نامبرده به كلمه(عبد)، در جمله(عبدنا)برگردد،كه در این صورت‏آیه شریفه تعجیز بخود قرآن نیست، بلكه بقرآن است از حیث اینكه مردی بی سوادو درس نخوانده‏آنرا آورده، كسی آنرا آورده كه تعلیمی ندیده و این معارف عالی و گرانبها و بیانات بدیع و بی سابقه‏و متقن‏را از احدی از مردم نگرفته، در نتیجه آیه شریفه در سیاق آیه: (قل لو شاء الله ما تلوته علیكم، و لا ادریكم به، فقد لبثت‏فیكم عمرا من قبله ا فلا تعقلون؟بگو: اگر خدا می‏خواست نه من آنرا برشما می‏خواندم، و نه از آن اطلاعی می‏داشتم،خود شما شاهدید كه مدتها از عمرم قبل از این قرآن‏در بین شما زیستم، در حالی كه خبری از آنم نبود، باز هم تعقل‏نمی‏كنید؟ و در بعضی روایات هردو احتمال نامبرده بعنوان تفسیر آیه مورد بحث آمده.

این نكته را هم باید دانست كه این آیه و نظائر آن دلالت‏دارد بر اینكه قرآن كریم همه‏اش‏معجزه است، حتی كوچكترین سوره‏اش، مانند سوره كوثر، و سوره عصر، و اینكه‏بعضی احتمال‏داده، و یا شاید بدهند، كه ضمیر در(مثله)بخصوص سوره مورد بحث، و در آیه سوره یونس‏بخصوص‏سوره یونس برگردد، احتمالی است كه فهم مانوس با اسلوبهای كلام آنرا نمی‏پذیرد، برای اینكه كسی كه بقرآن‏تهمت می‏زند: كه ساخته و پرداخته رسول خدا(ص)است، و آنجناب‏آنرا بخدا افتراء بسته، بهمه قرآن نظر دارد، نه تنها بیك سوره و دو سوره.

با این حال معنا ندارد در پاسخ آنان بفرماید: اگر شك دارید، یك‏سوره مانند سوره بقره ویا یونس بیاورید، چون برگشت معنا بنظیر این حرف میشود، كه بگوئیم:اگر در خدائی بودن سوره‏كوثر یا اخلاص مثلا شك دارید، همه دست بدست هم دهید، و یك سوره مانند بقره ویا یونس‏بیاورید، و این طرز سخن را هر كس بشنود زشت و ناپسند می‏داند.

● اعجاز و ماهیت آن

قرآن كریم در آیه مورد بحث، و آیاتی كه نقل كردیم، ادعاء كرده‏است: بر اینكه آیت ومعجزه است، و استدلال كرده باینكه اگر قبول ندارید، مانند یك سوره از آنرا بیاورید،و این‏دعوی قرآن بحسب حقیقت بدو دعوی منحل میشود، یكی اینكه بطور كلی معجزه و خارق عادت‏وجود دارد، ودوم اینكه قرآن یكی از مصادیق آن معجزات است، و معلوم است كه اگر دعوی دوم‏ثابت‏شود، قهرا دعوی اولی هم ثابت‏شده،و بهمین جهت قرآن كریم هم در مقام اثبات دعوی‏اولی بر نیامد، و تنها اكتفاء كرد باثبات دعوی دوم، و اینكه‏خودش معجزه است و بر دعوی خوداستدلال كرد به مسئله تحدی، و تعجیز، و وقتی بشر نتوانست نظیر آنرا بیاورد هر دو نتیجه راگرفت.

چیزی كه هست این بحث و سئوال باقی می‏ماند، كه معجزه‏چگونه صورت می‏گیرد، با اینكه‏اسمش با خودش است، كه مشتمل بر عملی است كه عادت جاری‏در طبیعت، یعنی استناد مسببات‏باسباب معهود و مشخص آنرا نمی‏پذیرد، چون فكر میكند، قانون علت و معلول استثناءپذیرنیست، نه هیچ سببی از مسببش جدا میشود، و نه هیچ مسببی بدون سبب پدید می‏آید، و نه در قانون‏علیت امكان‏تخلف و اختلافی هست، پس چطور می‏شود كه مثلا عصای موسی بدون علت كه‏توالد و تناسل باشد، اژدها گردد؟و مرده‏چندین سال قبل با دم مسیحائی مسیح زنده شود؟!قرآن كریم این شبهه را زایل كرده، و حقیقت امر را از هر دو جهت بیان‏می‏كند، یعنی هم‏بیان می‏كند: اصل اعجاز ثابت است، و قرآن خود یكی از معجزات است، و برای اثبات اصل‏اعجازدلیلی است كافی، برای اینكه احدی نمی‏تواند نظیرش را بیاورد.

و هم بیان می‏كند كه حقیقت اعجاز چیست، و چطورمی‏شود كه در طبیعت امری رخ دهد، كه عادت طبیعت را خرق كرده، و كلیت آنرا نقض كند؟.

● اعجاز قرآن

در اینكه قرآن كریم برای اثبات معجزه بودنش بشر را تحدی‏كرده هیچ حرفی و مخالفی‏نیست، و این تحدی، هم در آیات مكی آمده، و هم آیات مدنی، كه همه آنهادلالت دارد بر اینكه قرآن‏آیتی است معجزه، و خارق، حتی آیه قبلی هم كه می‏فرمود: (و ان كنتم فی ریب مما نزلنا علی عبدنافاتوا بسورهٔ من مثله)الخ، استدلالی است بر معجزه بودن‏قرآن، بوسیله تحدی، و آوردن سوره‏ای‏نظیر سوره بقره، و بدست‏شخصی بی سواد مانند رسول‏خدا(ص)، نه اینكه مستقیما و بلا واسطه‏استدلال بر نبوت رسول خدا(ص)باشد، بدلیل اینكه اگر استدلال بر نبوت آن جناب باشد،نه برمعجزه بودن قرآن، باید در اولش می‏فرمود: (و ان كنتم فی ریب من رسالهٔ عبدنا، اگر در رسالت‏بنده ما شك دارید)،ولی اینطور نفرمود، بلكه فرمود: اگر در آنچه ما بر عبدمان نازل كرده‏ایم شك‏دارید، یك سوره مثل این سوره‏را بوسیله مردی درس نخوانده بیاورید، پس در نتیجه تمامی‏تحدی‏هائیكه در قرآن واقع شده، استدلالی را میمانند كه برمعجزه بودن قرآن و نازل بودن آن ازطرف خدا شده‏اند، و آیات مشتمله بر این تحدیها از نظر عموم و خصوص مختلفند، بعضی‏هادرباره یك سوره تحدی كرده‏اند، نظیر آیه سوره بقره، و بعضی بر ده سوره، و بعضی بر عموم قرآن وبعضی بر خصوص‏بلاغت آن، و بعضی بر همه جهات آن.یكی از آیاتیكه بر عموم قرآن تحدی‏كرده، آیه: (قل لئن اجتمعت الانس و الجن علی‏ان یاتوا بمثل هذا القرآن، لا یاتون بمثله و لو كان‏بعضهم لبعض ظهیرا) است كه ترجمه‏اش گذشت، و این آیه‏در مكه نازل شده، و عمومیت تحدی‏آن جای شك برای هیچ عاقلی نیست.

اعجاز قرآن فقط ازنظر اسلوب كلام یا جهتی دیگر از جهات، به تنهائی نیست پس اگر تحدیهای قرآن تنها در خصوص بلاغت و عظمت اسلوب‏آن بود، دیگر نباید ازعرب تجاوز میكرد، و تنها باید عرب را تحدی كند، كه اهل زبان قرآنند، آنهم نه‏كردهای عرب، كه‏زبان شكسته‏ای دارند، بلكه عربهای خالص جاهلیت و آنها كه هم جاهلیت و هم اسلام را درك‏كرده‏اند، آن‏هم قبل از آنكه زبانشان با زبان دیگر اختلاط پیدا كرده، و فاسد شده باشد، و حال‏آنكه می‏بینیم سخنی از عرب آن هم‏با این قید و شرطها بمیان نیاورده، و در عوض روی سخن‏بجن و انس كرده است، پس معلوم میشود معجزه بودنش تنها از نظر اسلوب كلام نیست.

و همچنین غیر بلاغت و جزالت اسلوب، هیچ جهت دیگر قرآن به‏تنهائی مورد نظر نیست، و نمیخواهد بفهماند تنها در فلان صفت معجزه است مثلا در اینكه مشتمل بر معارفی‏است‏حقیقی، و اخلاق.فاضله، و قوانین صالحه، و اخبار غیبی، و معارف دیگریكه هنوز بشر نقاب از چهره‏آن‏بر نداشته، معجزه است، چون هر یك از جهات را یك طائفه از جن و انس می‏فهمند، نه همه آنهاپس اینكه بطور مطلق‏تحدی كرد، (یعنی فرمود: اگر شك دارید مثلش را بیاورید)، و نفرمود كتابی‏فصیح مثل آن بیاورید، و یا كتابی مشتمل‏بر چنین معارف بیاورید، می‏فهماند كه قرآن از هر جهتی‏كه ممكن است مورد برتری قرار گیرد برتر است، نه یك جهت و دو جهت.

● عمومیت اعجاز قرآن برای تمامی افراد انس و جن

بنا بر این قرآن كریم هم معجزیست در بلاغت، برای بلیغ‏ترین‏بلغاء و هم آیتی است فصیح، برای فصیح‏ترین فصحاء و هم خارق العاده‏ایست برای حكماء در حكمتش،و هم سرشارترین‏گنجینه علمی است معجزه‏آسا، برای علماء و هم اجتماعی‏ترین قانونی است معجزآسا،برای قانون‏گذاران، و سیاستی است بدیع، و بی سابقه برای سیاستمداران و حكومتی است معجزه، برای‏حكام، و خلاصه معجزه‏ایست‏برای همه عالمیان، در حقایقی كه راهی برای كشف آن ندارند، مانندامور غیبی، و اختلاف در حكم، و علم و بیان.

از اینجا روشن میشود كه قرآن كریم دعوی اعجاز، از هر جهت‏برای خود می‏كند، آنهم‏اعجاز برای تمامی افراد جن و انس، چه عوام و چه خواص، چه عالم و چه جاهل،چه مرد و چه‏زن، چه فاضل متبحر و چه مفضول، چه و چه و چه، البته بشرطی كه اینقدر شعور داشته باشد كه‏حرف سرش شود.

برای اینكه هر انسانی این فطرت را دارد كه فضیلت را تشخیص‏دهد، و كم و زیاد آنرابفهمد پس هر انسانی میتواند در فضیلت‏هائی كه در خودش و یا در غیر خودش سراغ‏دارد، فكركند، و آنگاه آنرا در هر حدیكه درك می‏كند، با فضیلتی كه قرآن مشتمل بر آنست مقایسه كند، آنگاه بحق و انصاف‏داوری نماید، و فكر كند، و انصاف دهد، آیا نیروی بشری میتواند معارفی‏الهی، و آن هم مستدل از خود بسازد؟بطوریكه‏با معارف قرآن هم سنگ باشد؟و واقعا و حقیقتامعادل و برابر قرآن باشد؟و آیا یك انسان این معنا در قدرتش‏هست كه اخلاقی برای سعادت بشرپیشنهاد كند، كه همه‏اش بر اساس حقایق باشد؟و در صفا و فضیلت درست آنطور باشد كه‏قرآن‏پیشنهاد كرده؟!و آیا برای یك انسان این امكان هست، كه احكام و قوانینی فقهی تشریع كند، كه‏دامنه‏اش آنقدر وسیع‏باشد، كه تمامی افعال بشر را شامل بشود؟و در عین حال تناقضی هم در آن‏پدید نیاید؟و نیز در عین حال روح توحید وتقوی و طهارت مانند بند تسبیح در تمامی آن احكام ونتائج آنها، و اصل و فرع آنها دویده باشد؟و آیا عقل هیچ انسانیكه‏حد اقل شعور را داشته باشد، ممكن میداند كه چنین آمارگیری‏دقیق از افعال و حركات و سكنات انسانها، و سپس جعل قوانینی‏برای هر حركت و سكون آنان، بطوریكه از اول تا باخر قوانینش یك تناقض دیده نشود از كسی سر بزندكه مدرسه نرفته باشد، ودر شهری كه مردمش با سواد و تحصیل كرده باشند، نشو و نما نكرده باشد، بلكه در محیطی ظهوركرده‏باشد، كه بهره‏شان از انسانیت و فضائل و كمالات بی شمار آن، این باشد كه از راه‏غارتگری، و جنگ لقمه نانی بكف آورده،و برای اینكه بسد جوعشان كافی باشد، دخترانرا زنده‏بگور كنند، و فرزندان‏خود را بكشند، و به پدران خود فخر نموده، مادران را همسر خود سازند، وبفسق و فجور افتخار نموده، علم را مذمت، و جهل را حمایت‏كنند، و در عین پلنگ دماغی وحمیت دروغین خود، تو سری خور هر رهگذر باشند، روزی یمنی‏هااستعمارشان كنند، روز دیگرزیر یوغ حبشه در آیند، روزی برده دسته جمعی روم شوند، روز دیگر فرمانبر بی قید و شرط‏فارس‏شوند؟آیا از چنین محیطی ممكن است چنین قانون‏گذاری برخیزد؟و آیا هیچ عاقلی بخود جرئت میدهد كه كتابی‏بیاورد، و ادعاء كند كه این كتاب هدایت تمامی‏عالمیان، از بی سواد و دانشمند و از زن و مرد و از معاصرین من و آیندگان،تا آخر روزگار است، وآنگاه در آن اخباری غیبی از گذشته و آینده، و از امتهای گذشته و آینده، نه یكی، و نه دو تا، آنهم‏دربابهای مختلف، و داستانهای گوناگون قرار داده باشد، كه هیچیك از این معارف با دیگری‏مخالفت نداشته،و از راستی و درستی هم بی بهره نباشد، هر قسمتش قسمت‏های دیگر را تصدیق‏كند؟!

و آیا یك انسان كه خود یكی از اجزاء عالم ماده و طبیعت است،و مانند تمامی موجودات‏عالم محكوم به تحول و تكامل است، میتواند در تمامی شئون عالم بشری دخل و تصرف‏نموده، قوانین، و علوم، و معارف، و احكام، و مواعظ، و امثال، و داستانهائی در خصوص كوچكترین وبزرگترین شئون‏بشری بدنیا عرضه كند، كه با تحول و تكامل بشر متحول نشود، و از بشر عقب‏نماند؟و حال و وضع خود آن قوانین هم‏از جهت كمال و نقص مختلف نشود، با اینكه آنچه عرضه‏كرده، بتدریج عرضه كرده باشد و در آن پاره‏ای معارف‏باشد كه در آغاز عرضه شده، در آخردو باره تكرار شده باشد، و در طول مدت، تكاملی نكرده تغیری نیافته باشد، و نیز در آن فروعی‏متفرع‏بر اصولی باشد؟با اینكه همه میدانیم كه هیچ انسانی از نظر كمال و نقص عملش بیك حال‏باقی نمی‏ماند،در جوانی یك جور فكر می‏كند، چهل‏ساله كه شد جور دیگر، پیر كه شد جوری‏دیگر.

علامه سید محمد حسین طباطبایی


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 10 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.