جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

هنر آلمانی روی بوم ایرانی


هنر آلمانی روی بوم ایرانی

هانس ورنر آلبک عشق, مرا در ایران نگاه داشت

نژاد آریایی، حلقه وصل دو تمدن و فرهنگ دیرپاست که یکی در آسیا و دیگری در اروپا مرکز تحولات بنیادین فرهنگ و هنر قاره خود بوده‌اند: «ایران » و «آلمان».

هفته گذشته نمایشگاهی از «هانس ورنر آلبک» نقاش آلمانی هفتاد و چهار ساله در گالری شکوه برپا شد که با توجه به شیفتگی فراوان این هنرمند به آیین و ارزش‌های فرهنگ و هنر ایرانی ـ اسلامی بار دیگر نزدیکی‌ها و خویشاوندی‌های دو فرهنگ کهن ایران و آلمان را به نمایش درآورد.

● از باهاوس تا مینیاتور

ایران و آلمان، هر یک تاثیرات بسیار شاخصی بر هنر منطقه خود داشته‌اند. اگر در آلمان مدرسه هنری باهاوس، هنر اروپا را دچار تغییرات اساسی کرد و توانست دست‌کم یک قرن زیبایی شناسی خاص خود را بر جامعه هنری اروپا دیکته کند، ایران نیز با ارائه معماری‌های پیشرو در دوره‌هایی نظیر صفویه یا به یادگار گذاشتن شاهکارهایی از مینیاتور در دوره‌های تاریخی مختلف جا پای ماندگاری حداقل در منطقه خاورمیانه برجای گذاشته است.

نکته جالب توجه اینجاست که اشتراکات بصری قابل اتکایی میان دو فرهنگ ایرانی و آلمانی در دسترس است. اگر «گوته»، شاعر و فیلسوف ژرمن‌ها، لسان الغیب حافظ را استاد و مراد خود می‌خواند و به عیان می‌گفت که حرف‌های او را شاعر ایرانی ۶۰۰ سال پیش بوضوح گفته است، در روزگاران نزدیک‌تر قرابت‌های معنوی بسیار دیگری در آثار هنری توجه هنرمندان دو کشور را به خود جلب کرده است. نمونه اخیرش آلبک است که در ویتسبورگ به دنیا آمد. در بیست و شش سالگی به تهران سفر کرد و اکنون بیش از ۴۰ سال است در تهران اقامت دارد. او توانسته اضلاع هندسی برآمده از هنر ریاضی مدار آلمانی را در معماری‌های شهودی ایرانی ـ اسلامی در مساجد اصفهان کشف کند و آنها را در کنار سیب و انار قرار دهد که گویا ریشه‌های‌مشترک در باورهای عامه مردم این دو کشور دارد.

● پلی میان شرق و غرب

مردم ایران و آلمان در طول تاریخ تبادلات مالی و معنوی بسیار داشتند. در دهه‌های گذشته کالاهای صنعتی پیشرفته آلمان در اختیار جامعه ایرانی قرار گرفته و از آن‌سو فرهنگ کهن ایرانی نظیر شاخصه‌های تمدنی تخت‌جمشید، کاشیکاری‌های مناره‌های مساجد اصفهان و قصه‌های هزار و یک شب ایرانی در آلمان هواخواهان بسیار یافته است. در این تبادل میراث معنوی، شاید اشعار حافظ یگانه و سرآمدی باشد که مرزهای عاطفی دو سرزمین را به هم پیوند داده است. هانس ورنر آلبک اتفاقا بر پایه همین الگوی تعریف شده میان این دو کشور ترک وطن کرد و در ایران ساکن شد. آلبک پیش از انقلاب اسلامی به عنوان مهندس الکترونیک به تهران آمد تا کارخانه‌ای از آلمان را در اینجا راه‌اندازی کند. بعدها مدیر همین کارخانه شد و پس از انقلاب اسلامی در حالی که در سال ۱۳۶۰ این کارخانه تعطیل شد او در ایران ماندنی شد و به قول خودش اینجا بزرگ شد. با بانویی ایرانی ازدواج کرد، در ایران صاحب فرزند شد، همین جا نقاش شد و با برپایی حدود ۳۰ نمایشگاه نقاشی به‌عنوان یک نقاش ایرانی-آلمانی در جامعه هنری کشورمان پذیرفته شده است. خودش می‌گوید: «عشق او را در ایران نگاه داشته است. عشق به مردمان مهربان و سرزمینی آفتابی که‌ از کویر و دریا و جنگل گرفته تا شاهکارهای هنری آن آرامش بخش است.» آلبک از کودکی نقاشی را دوست ‌داشته است. حتی در دوران تحصیل تجربه‌های موفقی در این زمینه داشت اما به‌طور حرفه‌ای نقاشی را به صورت شخصی در تهران آموخت. ابایی هم ندارد بگوید که این فرآیند را از روی دست استادانی نظیر علی‌اکبر صادقی و عباس کاتوزیان آموخته است.

از نقاشی‌های آلبک پیداست که او راه خود را رفته و سبکی ویژه خود را بر بوم ثبت می‌کند. او اگر بواسطه راه اندازی یک صنعت پیشرو پا به ایران گذاشت امروز مقهور قوس‌های هلالی گنبد‌های مساجد ایرانی است و در آثارش موتیف‌های اصیل ایرانی موج می‌زند. او توانسته با همنشین کردن محراب‌های کلیساها و مساجد و اشاره به میوه انار که در هر دو مذهب مسیحیت و اسلام بهشتی خوانده می‌شود یا سیب که به روایت مردمان این دو سرزمین تمثیلی از عشق و محبت است، پلی میان این دو کشور و چه بسا غرب و شرق خلق کند.

سجاد روشنی‌