یکشنبه, ۲۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 12 May, 2024
مجله ویستا

افق انتظار


افق انتظار

یاد بادآن خالق مهر آفرین
جاودان مهر امیر المومنین
مهر آن طیب شراب کوثری
زو روان شد بو تراب حیدری
مهر مولایم چو می سر می کشم
با نوا و شور و نی پر می کشم
راز پرواز دلم مشهور نیست
وادی …

یاد بادآن خالق مهر آفرین

جاودان مهر امیر المومنین

مهر آن طیب شراب کوثری

زو روان شد بو تراب حیدری

مهر مولایم چو می سر می کشم

با نوا و شور و نی پر می کشم

راز پرواز دلم مشهور نیست

وادی غم وادی مستور نیست

عطر نرگس درپی هر خانه نیست

غیر شبنم مقصد پروانه نیست

چون که باشد مقصد من روی یار

رو به سوی حق کنم با انتظار

انتظاری می کشم در وصل یار

انتظار گل زهجران تا بهار

نقش عشقش در فراقش می کشم

آتش دل،اشتیاقش می کشم

می نشینم رو به سوی آسمان

تا ببینم من ز ماه خود نشان

چهارده شب مانده ماهم تا کمال

می نشینم چند دمی را تا وصال

¤¤¤

در سکوت صبر گشتم من خراب

ناگهان چشمان خود بستم به خواب

خواب می دیدم که من در برزخم

یا که در صحرای سرخ دوزخم

عالمی دیدم همه سوز و گداز

رو به سوی حق زدم دست نیاز

گفتمش من ، کای دو عالم را پناه

بگذر از عصیان عبد پر گناه

بار الهی سینه ام پرسوز شد

آتش عشقم جهان افروز شد

شورش آتش بیا سرکوب کن

ساقیا ساغر بریز آشوب کن

خواندم از عمق دل سرد و غمین

یکصد و ده یا علی آتشین

وانگهی آمد شمیم یک نسیم

عطر نرگس آن صراط المستقیم

همچو نوری ظلمت شب را شکست

آمد و وانگه کنار من نشست

دستی از رحمت به روی من کشید

بویی از عترت به کوی من دمید

خون دل از دیده ناگه شد روان

بی امان زد دل نشان از جمکران

قطره های غم به هم زنجیر شد

واژه ای از آیه ی تطهیر شد

از ورای اشک های شور من

تازه بینا شد نگاه کور من

تازه فهمیدم که یار کیستم

منتظر هستم،ولی نه نیستم

ای که می خواهی ببینی نور ماه

لحظه ای دل بر (افق) کن یک نگاه

چشم دل بگشا ، دو چشم خود ببند

تاکه همچون من ببندی دل به بند

(بشنو از نی چون حکایت می کند)

باده در جام ولایت می کند

بشنو درس شور و عشق بو تراب

تا که یابی راز مهر آفتاب

راه حق جز پاکی پندار چیست؟

شیعگی جز نیکی کردار چیست؟

کیست شیعه؟مرد هنگام نبرد

یاد خالق می برد از شیعه درد

مدعیان را ملاک حق مبین

شیعه باشد راه قرآن مبین

شیعه مست باده جام بلاست

فاش گویم شیعه مست کربلاست

¤¤¤

تا هویدا شد به من اسلام ناب

در سکوت صبر من جستم ز خواب

صبر خود را با عمل آمیختم

باده ی حق را به عالم ریختم

عارفانی که نهان آموختند

چشم خود بسته،دهان را دوختند

هان عارف،عاشقی آغاز کن

درب شهر علم حق را باز کن

شهر علم حق بدان ای دل نبی است

لیک درب آسمانی اش علی است

محمد سجاد احمد پور (افق)