جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

اصلاح طلبان فراموشکار


اصلاح طلبان فراموشکار

سخنرانی من پیرامون بازخوانی انتقادی کارنامه سیاسی عبدالکریم سروش که طی دو جلسه در مدرسه علمیه معصومیه س قم برگزار شد, بازتاب های متفاوتی را برانگیخت

سخنرانی من پیرامون بازخوانی انتقادی کارنامه سیاسی عبدالکریم سروش که طی دو جلسه در مدرسه علمیه معصومیه(س) قم برگزار شد، بازتاب های متفاوتی را برانگیخت. از یک سو، نویسندگان و روزنامه نگاران اصول گرا با نوشته ها و تماس های خود، ضمن ابراز لطف و عنایت به این حقیر، سخنرانی مرا در رسانه هایشان پوشش دادند و در دفاع از آراء نگارنده، مقالاتی را تحریر کردند. از سوی دیگر سه جبهه رسانه ای ترور شخصیت و جنگ روانی گسترده ای را علیه من به راه انداختند. معاونان رئیس جمهور سابق، مانند آقای محمد علی ابطحی و خانم معصومه ابتکار، بدون رعایت امانت و اخلاق رسانه ای، با تحریف سخنان من و چینش دلخواه خود، مرا به انواع ناسزاها و اصناف تهمت ها متهم ساختند و مدعیان جریان نواندیشی دینی چون سایت انتخاب با مدیریت آقای محمد مهدی فقیهی، فحش هایی دادند که حتی نقل آن ها، برای این قلم شرم آور است. پاره ای از رسانه های اینترنتی چون تابناک کوشیدند تا پروژه ترور شخصیت نگارنده را پیش گیرند و ذهن مخاطب را مخدوش و از اصل بحث منحرف کنند و برخی از روزنامه ها، چون کارگزاران و سرمایه نیز همان خط مشی را پی گرفتند. سایت های اپوزیسیون و سلطنت طلب مانند بالاترین، در همراهی با این فحاشی ها، دایره المعارفی از فحش های ناموسی و ناسزاهای رکیک را نثارم کردند.

تلویزیون های ماهواره ای اپوزیسیون نظیر کانال یک، صدای آمریکا و... نیز به سرکردگی علیرضا نوری زاده به پایگاهی برای نشر وسیع تر این فحاشی ها بدل شد.

دیر زمانی است که به انواع دلایل مورد هجوم و فحاشی اصلاح طلبان و اپوزیسیون خارج از کشور هستم. تاکنون دم برنیاورده ام و حتی یک خط، پاسخ به این ناسزاها و تهمت ها نداده ام. این بار، از آنجا که شکوه قدسی توبه را مخدوش کردند، حرمت ناموس و خانواده ام را سخت شکستند، به خیال خود حیثیت روزنامه کیهان را به بازی گرفتند و متعرض مدرسه ای علمیه در قم شدند، برای ثبت در تاریخ، ابتدا چکیده ای از سخنرانی ام و سپس گزیده ای از فحاشی های مدعیان آزادی، دموکراسی خواهی و حقوق بشر را نقل می کنم. در پایان نیز، خاطراتی اندک، اما مستند را از دیدارهایم با رئیس جمهور سابق، مقامات ارشد دولت اصلاحات و رهبران خود خوانده جریان نواندیشی دینی می آورم. مشروح این خاطرات که به سال های ۱۳۷۶ تا ۱۳۸۳ تعلق دارد، در قالب کتابی ۴۵۰ صفحه ای، با نام ملاقات با جاسوس تحریر گشته و همراه با اسناد و عکس های بسیار، برای چاپ در هنگامه ای که مطلوب باشد، نزد مرکز پژوهش های مؤسسه کیهان است. راز حیرت آور در این نوشته، همگرایی مقامات ارشد دولت اصلاحات با اپوزیسیون سیاسی خارج از کشور در فحاشی به منتقدان خود است که از لابه لای بازخوانی آتی، به دست می آید.

● پرسش های من از رهبران جریان مدعی اصلاح طلبی

محتوای سخنان و چکیده پرسش های من چه بود که طی ده روز، با بمباران فحش و تهمت، حرمت یک منتقد و خانواده او را شکستند؟! در جلسه نخست سخنرانی ام که روز ۱۵ اردیبهشت ۱۳۸۷ در جمع صدها نفر از طلاب و روحانیون بسیجی قم در مدرسه علمیه معصومیه(س) برگزار شد، درباره مبانی نظری و پروژه اسلام ستیزی عبدالکریم سروش سخن گفتم و به تعامل او با زرادخانه معرفتی فراماسونری در غرب پرداختم. نشان دادم که سروش از سال های دهه شصت در نقشه راه پروژه های ایالات متحده حرکت می کرده است. از سویی، تعامل نزدیک سروش با آقای سید محمد خاتمی چه در ماجرای ماهنامه کیهان فرهنگی و بعدها نیز در حلقه سیاسی کیان سبب شد که در اثناء بازخوانی انتقادی کارنامه سیاسی وی، نگاهی نیز به برخی از ریشه های همسان فکری و فعالیت های مشترک سروش و خاتمی با یکدیگر تا پیش از دوم خرداد ۱۳۷۶ بیاندازم.

در جلسه دوم سخنرانی که روز ۷ خرداد ماه ۱۳۸۷ برگزار شد، کوشیدم تا نشان دهم که پروژه دوم خرداد به مثابه یک پروژه امنیتی محصول اتحاد سه حلقه فکری و امنیتی، شامل حلقه کیان، مرکز بررسی های استراتژیک ریاست جمهوری سابق و برخی وابستگان دانشگاهی نظام سلطه بوده است. این فقط شکل داخلی پروژه بود و البته ریشه ها و پیوند بیرونی آن، بحثی دیگر می طلبد. پس از استقرار دولت اصلاحات نیز این حلقه امنیتی هم مناصب دولتی را به تصرف خود درآورد و هم کوشید تا یک جامعه مدنی دولتی بسازد. اثبات این مدعا، مستلزم ورود تفضیلی به بحث برخی از ریشه های مشترک سیاسی آقای عبدالکریم سروش و آقای سید محمد خاتمی بود. گفتم که سروش تئوری رفرم سیاسی و پروتستانتیسم اسلامی را دربازه زمانی پایان دهه شصت تا نیمه دهه هفتاد بنا کرد. این تئوری که یک برش آشکار از زرادخانه معرفتی فراماسونری در غرب بود، در دوره اصلاحات به عرصه عمل آمد و دولت اصلاحات، در حقیقت مجری قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران نبود، بلکه در خدمت استقرار نظریه مجعول حکومت دموکراتیک دینی آقای سروش بود. برای این رأی، استدلال هایی را اقامه کردم و سپس، آراء آقای خاتمی از سال ۰۱۳۷ تا ۷۱۳۸ را بازخوانی کردم.

۰۱ پرسش از آقای خاتمی مطرح کردم. این سؤالات پیرامون سخنرانی ایشان از اردیبهشت ۰۱۳۷ در انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران آغاز می شد و به مصاحبه آقای خاتمی در روز ۰۳ اردیبهشت ۵۱۳۷ با روزنامه سلام می رسید که تضاد مبانی فکری ایشان با آموزه ها و نظام معرفتی امام خمینی(ره) را نشان می داد. برای این رأی استدلال های زیادی اقامه کردم که تاکنون مدعیان اصلاح طلبی، حتی یک دلیل علیه آن نیاورده اند. از سفر آقای محمد خاتمی در پایان سال ۵۱۳۸ به عنوان رئیس مؤسسه بین المللی گفت و گوی تمدن ها به هند یاد کردم. مروری بر سخنان ایشان داشتم که مهاتما گاندی را به جای امام خمینی(ره) می نشاند و پرسیدم که شما از کدام نقطه عزیمت فکری یا سیاسی به گاندی نگاه می کنید؟! سؤالات دیگرم را با ارجاع به سخنرانی دو سال پیش آقای خاتمی در کالج علمی برلین تحت عنوان سکولاریزم از چشم انداز ایرانی و اسلامی و نیز مصاحبه آقای خاتمی با روزنامه ال پائیس (چاپ اسپانیا) در ۵۲ دی ۶۱۳۸ مطرح کردم. معتقد هستم که سخنان آقای خاتمی در آن سخنرانی و مصاحبه ادامه همان پروژه عصری کردن دین و پروتستانتیسم اسلامی است که توسط دکتر سروش دنبال می شود. آقای خاتمی، از مؤسسان سند همکاری کنفرانس ائتلاف تمدن ها و از اعضاء ۸۱ گانه گروهی است که کوفی عنان آن را معین کرده بود. در سخنرانی ام به سرنوشت سیاه این سند که آقای خاتمی آن را از دستاوردهای اصلاحات می داند، اشاره کردم.

پس از این بازخوانی انتقادی و فکری، سوال آخرم را از آقای خاتمی پرسیدم و برای آن مقدمه ای گفتم. اشاره کردم که «من یک منتقدم و نه مخالف، بنابراین فقط از اینکه آقای خاتمی حقوق مرا به عنوان یک منتقد استیفا کنند و پاسخ نقد و پرسشم را بدهند، قانع هستم... استیفای حقوق من، پاسخ به پرسش من است.»

پیش از طرح سوال تاریخچه ای از اجلاس بیلدربرگ گفتم. با ارجاع به منابع و رسانه های اروپایی و آمریکایی، نشان دادم که بیلدربرگ اجلاسی فوق سری است. کوشیدم تصویری شفاف از این اجلاس در ذهن مستمعان نقش بندد. سپس از سندی ۸۳ صفحه ای سخن گفتم که به تائید سایت رسمی بیلدربرگ رسیده است و خبر از حضور رئیس جمهوری اسلامی ایران و معاونش در سال ۹۹۱۹ در این اجلاس می دهد. دو سال پیش از این، در روز ۱۲ اردیبهشت ۵۸۱۳، برخی از رسانه های داخلی خبر حضور آقای سیدمحمد خاتمی به همراه خانم معصومه ابتکار را در اجلاس محرمانه بیلدربرگ منتشر کردند و نوشتند که در سال ۹۹۱۹، آقای خاتمی پروژه گفت وگوی تمدن ها را در اجلاس طرح کرده است. برخی رسانه های خارجی نیز این خبر را پوشش دادند.

طی این دو سال، آقای خاتمی و خانم ابتکار به انتشار خبر حضورشان در بیلدربرگ پاسخی نداده بودند که شبهاتی جدی را پدید آورده بود. طبیعی است هر محققی که جریان اصلاح طلبی را دنبال می کند، به این بحث حساس باشد. از آقای خاتمی سوال کردم که آیا در اجلاس محرمانه بیلدربرگ که اعضای آن را ماسون ها و صهیونیست های برجسته جهان تشکیل می دهند، شرکت کرده اند یا نه؟ اگر نکرده اند که هیچ، بیایند و شبهه زدایی کنند تا ما سوالات بعدی خودمان را در باب پشت پرده آشفته پروژه گفت وگوی تمدن ها طرح کنیم. اگر هم در آن اجلاس صهیونیستی شرکت کرده اند، چرا گزارش آن جلسه را به مردم ندادند؟!

از میان ۰۱ سوال من، که در سخنرانی دوم اینجانب مضبوط و قابل دسترسی است، برخی از رسانه ها، تنها سوال آخر و پرسش پایانی ام را منتشر کردند. بدون آنکه گفته شود مبنای سخن من بازخوانی انتقادی کارنامه سیاسی آقای عبدالکریم سروش بود. در آن سخنرانی نشان دادم که چگونه پروژه اسلام ستیزی و قرآن ستیزی در ایران، از آراء آقای سروش در دو دهه اخیر سربرآورده است و هشدار دادم که نکند تغذیه از زرادخانه معرفتی غرب، چنانکه سروش را به این راه کشاند، دیگر رهبران مدعی اصلاحات را نیز از آرمان های امام و انقلاب دور کند.

● جوانکی مجهول الهویه که دچار بیماری شب ادراری است!

پس از انتشار چکیده سخنرانی ام در سایت رسمی مدرسه علمیه معصومیه(س) قم که به سرعت در رسانه های فارسی زبان بازنشر شد، آقای محمدعلی ابطحی و خانم معصومه ابتکار (معاونان رئیس جمهور سابق) با عجله و سراسیمه به انتقادات من پیرامون منش و روش آقای سیدمحمد خاتمی واکنش نشان دادند.

۱) آقای محمدعلی ابطحی در روز ۱۲ خرداد ۷۸۳۱، با انتشار یادداشتی تحت عنوان «آقای خاتمی و هماهنگی با صهیونیست ها و فراماسونرها» در وب سایت وب نوشت مدعی شد:

«آقای پیام فضلی نژاد جوانکی است که به ادعای کیهان قبلاً جزو گروههای وابسته به دشمنان ]بخوانید اصلاح طلبان[ بود و چند سالی است که توبه کرده و در خدمت روزنامه کیهان قرار گرفته و ییهو ]یک باره[ پژوهشگر برجسته ای شده است... برای یک فرد تواب البته فرقی نمی کند به چه کسی و از چه جناحی دروغ ببندد، زیرا هر طرف که خراب شود سود دشمنان کشور تضمین می شود، ولی آیا دادستان و مقامات قضائی می دانند اگر در مورد نسبت دادن چنین اتهامات دروغی به کسی که رئیس جمهور کشور بوده بی توجه باشند، چه آینده ای برای همه رقم خواهد خورد... یک تواب در مدرسه معصومیه راجع به رئیس جمهور ۸ ساله اش چنین دروغهای وقیحانه ای را ادعا نماید.»

۲) خانم معصومه ابتکار در روز ۲۲ خرداد ۷۸۳۱ با انتشار یادداشتی ذیل عنوان «نابغه های توهم و تخریب» در سایت رسمی اش با نام ابتکار سبز می نویسد:

«یکی از پژوهشگران تازه به دوران رسیده روزنامه کیهان که معلوم نیست تا حالا کجا بوده، در یک مدرسه علمیه در قم که می گویند منتسب به طیف آقای مصباح است، آسمان و ریسمان را به هم تابانده... فکر کنم این آقا از قدرت تخیلی بسیار قوی برخوردار است... یک آدم مجهول الهویه... این جور پدیده ها باید قویاً این احتمال را در نظر داشته باشند که در محاکم قضایی می توان نسبت به اتهام زنندگان، تظلم خواهی کرد. این پدیده نابغه-آقای فضلی نژاد را می گویم...»

وقتی معاون رئیس جمهور سابق چنین ادبیاتی را در رویارویی با سخنرانی تحلیلی یک منتقد برمی گزیند که واویلاست. من در قامت نویسنده ای دردمند که بر مبنای سیره اساتید مصلحم، هشدار انحراف از مبانی نظری جمهوری اسلامی را داده ام، چه گفتم که ایشان مرا پدیده مجهول الهویه و تازه به دوران رسیده ای که معلوم نیست تاکنون کجا بوده و الان آسمان و ریسمان به هم می بافد، لقب می دهد؟!

دو معاون رئیس جمهور سابق، دو نوشتار را نگاشتند که هر یک با دیگری، سراپا حاوی تناقض ها و افتراق های تحلیلی است که تنها در فحاشی و ایراد تهمت و نفرت به منتقد، با یکدیگر اشتراک لفظ و معنا دارند و هر دو پیگیرد قضایی منتقد خود را می خواهند!

۳) سایت انتخاب را آقای محمدمهدی فقیهی اداره می کند. ایشان که پیشتر از مدیران سابق دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، مدیرمسئول فصلنامه نقد و نظر، سردبیر روزنامه انتخاب و البته ملبس به لباس روحانیت بوده، اکنون خود و رسانه اش را محور و مرکز «جریان نواندیشی دینی» می داند. آقای فقیهی که سال هاست به سبب فحاشی هایش به ذخایر انقلاب اسلامی، چون حضرت آیت الله مصباح یزدی، القاب و نشان های خود را از اپوزیسیون سلطنت طلب می گیرد، از سوی هفته نامه ضدانقلابی شهروند در کانادا، «آیت الله دکتر فقیهی» خطاب می شود و البته موید به تائید هنرمندان بهایی و ساواکی چون شهره آغداشلو و بهروز وثوقی هم هست. او نه تنها در رسانه اش اخبار برگزاری کنسرت های خوانندگان لس آنجلسی مانند گوگوش را پوشش می دهد، بلکه با شاگردان جاسوسان مخملی ای چون رامین جهانبگلو همکاری دارد.

با این اوصاف، سایت انتخاب که می کوشد تا رسانه های وابسته به بودجه های براندازی آمریکایی-هلندی، آقای فقیهی را به عنوان «مشاور نزدیک آیت الله خامنه ای» معرفی کنند، در واکنش به سخنرانی من، ذیل عنوان «کشف تازه جوان گروهکی از نشست خاتمی با صهیونیست ها» در تاریخ ۱۲ خرداد ۷۸۳۱، پیرامون این قلم می نویسد:

«پدر پیام فضلی نژاد عضو فراری گروهک تروریستی و از نزدیکان بنی صدر و همچنین مادرش از اعضای دفتر قطب زاده بود. او اخیراً اظهارات مضحکی را در مورد خاتمی به زبان آورده... در گفت وگوهایش به روابط غیراخلاقی با سینماگران و راه اندازی بساط (...) اعتراف و بدان افتخار می کرده... یک شبه از نقد نویس سینمایی به پژوهشگر!! یک موسسه خوش نام تبدیل شده، به تازگی ادعاهایی را جهت «کسب شهرت» (آنچه بدان عشق می ورزد و برایش می دود) به زبان آورده... این فرد که سابقه سرقت دارد... به بیماری بی اختیاری ادرار و شب ادراری، دچار شده بود.»

همگرایی کنونی آقای محمدمهدی فقیهی که روزگاری از مخالفان دولت اصلاحات بود با معاونان سابق رئیس همان دولت، البته رازهای نگفته ای را در خود دارد. همان روزها، تحلیل نگارنده این بود که امثال فقیهی با ماموریت ایجاد انشقاق در جبهه اصول گرایان، خود را به چهره هایی چون آقای دکتر علی لاریجانی نزدیک کرده اند، اما چرا آقای فقیهی، نگارنده را به عنوان همکار و مشاور پیشین خود، به باد رکیک ترین فحش ها می گیرد؟!

مگر من جز بازخوانی تاریخ تحول اندیشه روشنفکری در ایران، چه می کنم که تیتر می زنند پیام فضلی نژاد یک «جوان گروهکی» است و همراه با ایراد اتهاماتی چون سابقه «سرقت» و فحاشی هایی مانند ابتلاء به «بیماری بی اختیاری ادرار و شب ادراری» و داستان سرایی هایی چون افتخار کردن من به «روابط غیراخلاقی با سینماگران و راه اندازی بساط»، خانواده ام را نیز «منافق» می خواند؟!

چرا سایت انتخاب، پدرم را که سال های پیش از انقلاب اسلامی درانجمن اسلامی دانشجویان آلمان و مرکز اسلامی هامبورگ و اتفاقا در کنار آقای سیدمحمد خاتمی علیه رژیم شاه فعالیت می کرد، همراه با آقایان صادق طباطبایی، محمد کیارشی و همنشین با رهبران امروز حزب مشارکت ایران، چون حسین کاشفی بود و پس از انقلاب هم در کمیته انقلاب اسلامی قم مسئولیتی عالی داشت و تا سال ۷۷۳۱ در جلسات و گعده های رفقای دیرینش حضور می یافت، چرا پدری را که اکنون ده سال است از دار این دنیا رفته، ناگهان بدل به منافقی حی و حاضر می کند؟!

آقای فقیهی، پدر من را «عضو فراری گروهکی تروریستی» لقب می دهد، با این هدف که نتیجه ای باطل بگیرد و به ناصواب و کینه توزانه، القاء کند که روزنامه کیهان، «فرزند ضد انقلاب» این «خانواده منافق» را به خدمت گرفته است!

مگر سخنرانی من چه حادثه شومی را رقم زده است که پس از این همه هرزه نگاری، آقای محمدمهدی فقیهی در همراهی با دو معاون رئیس جمهور سابق، مرا تهدید و محاکمه قضایی و رفتن به زندان می کنند و از این رو می نویسد:

«پرونده های قبلی این فرد علیه امنیت ملی و همچنین تشویش اذهان عمومی و ارتباط با مخالفان جمهوری اسلامی، به بایگانی نرفته و با اظهارات اخیرش، مجددا به روی میز بازگشته است.»

جالب این که پس از همه این فحش ها و تهمت ها، تنها به جرم طرح سوال از آقای سیدمحمد خاتمی، سایت رسمی آقای فقیهی مرا تهدید می کند که:

«در صورت عدم پایان هتاکی ها و دروغ پردازی های این فرد با نام خود و اسامی جعلی، مدارکی بسیار مهم را در اختیار سایت های اینترنتی قرار خواهد داد.»

۴) سایت بالاترین که ادعای دموکراسی اینترنتی و اخلاق دموکراتیک را دارد، وابسته به اردوگاه اپوزیسیون سیاسی لائیک و سلطنت طلبان فراری است. این رسانه که از ابتدای انتشار کتاب شوالیه های ناتوی فرهنگی و هم صدا با وابستگان امنیتی موساد و سیا، مانند علی رضا نوری زاده و فریبا داوودی مهاجر، فحاشی های بسیاری را علیه نگارنده منتشر کرده است، پس از انتشار متن سخنرانی من، به بازنشر مطالب سایت های آقایان محمدعلی ابطحی و محمدمهدی فقیهی پرداخته است.

مدیران سایت بالاترین درباره تحلیل من از منش و روش آقای خاتمی نوشتند:

«فضلی نژاد یک بچه دهاتی اطلاعاتی است که حرف مفت می زند.»

شاه بیت نقد و نظر اعضاء سایت بالاترین این بود:

«از افرادی که این مرتیکه ]...[ رو میشناسن بپرسید این معتاد به موادمخدر مشروب خوار و به هر چیزی منفی آلوده هست و به شما بگویم مریض جنسی نیز هست کثیف تر از اونی هست که شما فکر می کنید هر چه می توانید اسم این فرد رو تکرار کنید تا لجن بودن آن روز به روز معلوم شود.» (نک: سایت بالاترین، ۱۲ خرداد۷۸۳۱)

۵) همه این فحاشی ها و تهمت ها، از یک منطق سیاسی پیروی می کرد که پیش از همه روزنامه های مدعی لیبرال دموکراسی، مانند کارگزاران آن را فاش ساختند. روز ۰۲ خرداد ۷۸۳۱روزنامه کارگزاران در ستون اخبار ویژه خود مدعی شد:

«روزنامه نگار جوان وابسته به رسانه های مخالف اصلاح طلبان... که از چهره های درجه چندم و کم سابقه جناح اصولگرا محسوب می شوند، در سخنرانی های خود با طرح ادعاهای بزرگ و عجیب و ارائه مستنداتی مجعول (که چهره های شاخص اصولگرا از ارائه آن ابا دارند)، به تخریب آقای خاتمی می پردازند... اخیراً سخنران تازه کاری در جمع طلاب مدرسه معصومیه قم مدعی وجود سندی ۸۳ صفحه ای پیرامون حضور آقای خاتمی به همراه خانم ابتکار در اجلاس سال ۹۹۹۱ بیلدربرگ در پرتغال شده... این سخنران مشخص نکرده که این سند مجعول و این خبر اختصاصی! در این ۹ سال کجا پنهان بوده است؟»

به راستی چهره ها و رسانه های مدعی اصلاح طلبی و دموکراسی خواهی، از «سخنرانی تازه کار» و «چهره ای درجه چندم» که برای «تخریب خاتمی» به «جعل سند» و «ادعاهای بزرگ و عجیب» روی آورده است، تا «خاتمی را از کاندیداتوری برای حضور در انتخابات آینده ریاست جمهوری منصرف کند»، چرا چنین هراسیدند که رکیک ترین فحش ها و شرم آورترین تهمت ها را نثارش کردند؟!

پیام فضلی نژاد


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.


همچنین مشاهده کنید