سه شنبه, ۱۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 7 May, 2024
مجله ویستا

آخرین فرصت برای فرار از فاجعه


آخرین فرصت برای فرار از فاجعه

آخرین فرصت خروج از بحران از این جهت می تواند مطرح باشد که در وضعیت فعلی راه حلی که منجر به تثبیت اوضاع یا حداقل جلوگیری از بدتر شدن امور شود, خارج از ایده آل انتخاب گرانه می بایست مورد تمکین قرار گیرد

بررسی اوضاع پاکستان باید با دو نگرش متفاوت و مبتنی بر مراحل دوگانه حال و آینده انجام گیرد چرا که آنچه در شرایط کنونی ضرورت دارد حتماً به مفهوم این نیست که چنین مکانیسمی راه حل نهایی بحران است.

آخرین فرصت خروج از بحران از این جهت می تواند مطرح باشد که در وضعیت فعلی راه حلی که منجر به تثبیت اوضاع یا حداقل جلوگیری از بدتر شدن امور شود، خارج از ایده آل انتخاب گرانه می بایست مورد تمکین قرار گیرد. دیدارهای رئیس جمهور با «بی نظیر بوتو» نخست وزیر تبعیدی و رهبر قدرتمند حزب «مردم» در موقعیتی که وی اعلام کرده است در میانه ماه مهر به کشور بازمی گردد چنانچه طبق پیشنهادات بوتو برای ائتلاف با مشرف به سرانجام برسد می تواند از سیر شتابناک این کشور به سوی یک فاجعه غیر قابل کنترل جلوگیری کند.

ائتلاف این دو قادر است دو نیروی برتر مردمی و نظامی را برای بسیج علیه بنیادگرایان هوادار القاعده به صحنه آورده و بار دیگر این کشور را در مسیر ثبات موقت قرار داده یا حداقل نقش بازدارندگی مثبت داشته باشد. البته این به مفهوم ایجاد یک انحصار تازه در عرصه ملی نیست و چنین ائتلافی همچنان لزوم تعامل با جناح فعلاً منزوی «نواز شریف» و اسلامگرایان میانه رو را می بایست در مرکز توجه قرار دهد. مشرف تا زمانی که از کسب مسند ریاست جمهوری برای دور سوم مطمئن نشود بسیار بعید است که از ریاست ارتش استعفا دهد چرا که وی می داند با موقعیت متزلزل و شکننده خود، بدون در دست داشتن این برگ برنده و گروگان طلایی، امکان حذف کامل وی از صحنه سیاسی وجود خواهد داشت. با توجه به عدم اطمینان احزاب مخالف و جنبش مدنی این کشور در مورد قول های مشرف لازم است که قبل از هر معامله یی با وی مکانیسم توزیع عادلانه و چندسویه قدرت بر اساس کاهش اختیارات ریاست جمهوری که بعد از کودتای نظامی وی در ۸ سال پیش مقرر شد، در چارچوب تعهدات حقوقی غیرقابل نقض به اجرا درآید.

● ماه عسل دو رقیب کهنه

پاکستان طی ماه های اخیر دستخوش تحولاتی بوده است که از آن می توان به عنوان ظهور یک «بحران ترکیبی» یاد کرد. پس از حمله نیروهای امنیتی و ارتش این کشور به «مسجد لعل» که در آن طلاب تندرو و هوادار القاعده سنگر گرفته بودند، شکاف های سیاسی، اجتماعی و امنیتی که تا قبل از آن همواره در آرایش نیروهای درونی این کشور پنهان نگاه داشته شده بود خود را در معرض دیدگان همگان قرار داد. مصادف با همین ایام نیز دیوان عالی پاکستان حکم تعلیق «قاضی چوهدری» رئیس این دیوان را که از سوی ژنرال «پرویز مشرف» به بهانه سوءاستفاده از قدرت صادر شده بود غیرقانونی اعلام کرده و حکم به بازگشت وی به بالاترین منصب قضایی کشور داد. چنین شرایطی موجب شد رئیس جمهور نظامی کشور از دو سو مورد انتقاد و تهاجم قرار گیرد؛ از یک طرف احزاب سیاسی و دموکراسی خواهان که در این سال ها زیر چکمه نظامیان له شده بودند تحرک و پویایی تازه یی پیدا کرده اند و از طرف دیگر اسلامگرایان تندرو بخصوص در مناطق قبایلی این کشور در انتقام حمله به مسجد لعل و مشارکت در سرکوب خود، توسط ژنرال، به عیان علیه وی وارد یک جنگ شوند.

ترکیب سه ضلعی حکومت نظامیان، احزاب دموکراسی خواه و اسلامگرایان تندرو در عرصه داخلی پاکستان، وضعیت ناپایداری را موجب شده است که چنانچه در بررسی ابعاد آن به طور انتزاعی و به صورت «حلقه های منفصله» اقدام شود راه به سوی گمراهی خواهد برد. از طرفی ورود بی نظیر بوتو به پاکستان می تواند برگ تازه یی از مناسبات خصمانه داخلی را رقم بزند چرا که ائتلاف شکننده بوتو و مشرف بیش از اینکه حرکتی دموکراتیک تصور می شود راوی ضرورت های درونی و مقتضیات تحمیلی محیط خارجی نیز هست. نقطه اشتراک این دو در نگاهی است که به دموکراسی و پیشبرد توسعه اقتصادی و سیاسی دارند.

مشرف بانی رویگردانی ارتش از جریان اسلام گرایی و ترقی سکولاریته در چیدمان جامعه سنتی است و بی نظیر بوتو که تجربه تحصیل در آکسفورد و هاوارد را یدک می کشد از طبقه متوسط برخاسته و تمایلات لیبرالی خود را نیز کتمان نمی کند. در طرف دیگر با این وجود که هر دو به عامل اسلام نگرش ابزاری دارند اما در چگونگی برخورد با آن در صحنه سیاسی از اتفاق نظر بی بهره اند. ارتش تا پیش از حوادث اختلاف انگیز اخیر درک مثبتی از احزاب اسلامگرا داشته و کوشیده است اسلام را به عنوان پاشنه آشیل رقابت با دو حزب رقیب مسلم لیگ و حزب مردم به رهبری بی نظیر بوتو به کار بگیرد. البته ارتش فهمی جامعه شناختی از اسلام را دنبال نمی کند و اگر هرازگاهی دست به دامن آن شده به جهت رعایت قافیه بوده است. از آنجا که ارتش و احزاب اسلامگرا در کشمیر و مرزهای آشفته هند و پاکستان عقد دوستی بستند، پیداست که نباید از این بیگانگی داخلی متعجب شد.

معمولاً این مجاهدان پشتونی بودند که در تقویت مواضع ارتش در منازعات فرقه یی و سرزمینی با هند ایفای نقش کردند و با حمایت از مجاهدان افغانی در ستیز با ارتش سرخ با علایق طیف نظامیان همسویی نشان دادند. تا پیش از حوادث ۱۱ سپتامبر که مشرف ناگزیر از نزدیکی با امریکا و قرار گرفتن در جبهه ضدتروریسم شد، روحانیون «جبهه عمل متحد» نقش بازوی اجرایی ارتش را در پارلمان و مدارس مذهبی داشته و به قولی همواره خطبه به نام خلیفه می خواندند. تحولات استراتژیکی منطقه و باز شدن گره اتحاد ارتش و احزاب اسلامی لزوم افسار دوزمانه را نمایان کرد که یک سر آن را نظامیان بر بنیادگرایان زدند و سر دیگر را بنیاد گرایان به نظامیان. همین نکته از ورود بی نظیر بوتو به آرایش داخلی رمزگشایی می کند. نباید از قلم انداخت که ناسازگاری بوتو با اسلامگرایان از جهاتی در تقابل با ارتش نیز انعکاس دارد چرا که ارتش با اتحاد با احزاب اسلامگرا به منظور ایجاد شعاع نفوذ مضاعف ناگزیر از به حاشیه راندن گرایش های لیبرال بوده است.

حزب مردم با تمایلات لیبرالی سنخیتی با اسلامگرایان طالبانی نمی بیند و اتفاقاً بیشترین سرکوب اسلامگرایان را باید در مقاطعی جست وجو کرد که حزب مردم قدرت را در اختیار داشته است. لایه های مدرن جامعه که حزب «مردم» آن را نمایندگی می کند به دلیل اشباع ظرفیت ها به دست اسلامگرایانی که به هویت مذهبی و فرقه یی پاکستان می اندیشند و نهاد ارتش که تمامیت ملی توام با حصر مدرنیته در بیرون از ارزش های اسلامی را در نظر دارد، از توان پردازش معادلات سیاسی نصیب چشمگیری نداشته است. سنتز این ناهمگونی دیرکرد تبلور آرمان های دموکراتیک در فاز رقابت ها بود به گونه یی که امروز نمی توان وزن بالایی به مطالبه دموکراسی در آرای مردمی داد. اهمیت بوتو در عرصه سیاسی بیشتر به رشد طولی حزب مردم و نفوذ در نهاد های قانونی مانند دادگاه عالی پاکستان مربوط می شود و به این ترتیب رشد عرضی کمتری را در بین توده ها شاهد بوده است.

بنابراین روشن است چرا در حالی که رهبر دومین حزب بزرگ پارلمانی سال های زندگی خود را در لندن سپری می کند، پژواک هواداران منفعل خود را به گوش نمی شنود. نخبگان سیاسی در پاکستان برخلاف جوامع دموکراتیک از بافت مردمی و شرایط تحتانی جامعه ارتزاق نمی کنند بلکه حاصلی از کیفیت فرآیند رقابت ها در طبقات فوقانی قدرت به شمار می روند. به این معنا که نخبگی تابعی از وابستگی های پیشین به کانون قدرت و پیوند های سازمانی با مراکز تمرکز قدرت است. بنابراین نیاز به استعداد شخصی و جاذبه های کاراکتر سیاسی در به دست گیری زمام امور و جلب حمایت های مردمی اولاً احساس نمی شود ثانیاً وجاهت و اعتبار هنجاری ندارد. بازگشت بوتو به وطن به علت ضرورت های سیاسی داخلی و اراده کشورهای غربی است. خواست مردم در این بین غایت گرایانه است یعنی با نظاره نتیجه نهایی تازه دست به جهت گیری می زند و غالباً آگاهی قبلی چون به پختگی کافی نرسیده نمی تواند فرد را در مکان یابی سیاسی یاری دهد.

در جامعه مدنی غرب می بینیم که شهروند با اتکا به نگرش تثبیت یافته دست به انتخاب می زند و آنگاه هم که ناگزیر می شود از مرام حزبی خود به دلیل گرفتاری های اجتماعی به سود حزب رقیب عدول کند، کیش اجتماعی خود را نقض نمی کند. به بیانی می تواند میان جهان بینی شخصی و انتخاب در حوزه عمومی مرز بگذارد. اما در جوامعی که توسعه یافتگی سیاسی در نص دموکراتیک فارغ از برجستگی است، فرد متعلق به حزب باد است چرا که به شکل ابتدایی می داند مجاری مطالبات اجتماعی به ساخت قدرت ختم نمی شود و در نهایت رای دهندگان مسوول گزینش و کارگزاران پاسخگوی تصمیمات خویش نیستند. بنابراین حزب گرایی و دسته بندی سیاسی ملهم از استراتژی حزب سازی در سامانه حکومت است و به تغییر مسیر افکار عمومی نظر ندارد. به این ترتیب حکومت خود فارغ از گرایش های گروهی است و برخلاف سیستم یک حکومت برای یک ملت که در نظم وستفالیایی رواج جهانی یافته، عامل پیوند دهنده محسوب نمی شود. همچنین حکومت نقطه مقابل خواست مردمی و نه دنباله مصالحه اجتماعی بر سر نوع مشخصی از سازوکار مدیریتی است. با این توضیحات آشکار می شود که ورود بوتو و اخراج نوازشریف به مجوز مردم نیازی ندارد و صرفاً سلیقه های هیات حاکمه را نمایان می کند.

چه می شود که رهبر حزب«مردم» با گذشتن از سر تقصیر اتحاد ارتش و اسلامگرایان قدم به زیر سقف آشتی با بزرگان ارتش می گذارد، پرسشی درخور «حکومت آنارشیک» یا شدیداً رقابتی پاکستان است که رهبران نه برای کسب قدرت مدنی بلکه برای بقا در خونبارترین وجه خود می جنگند.

وگرنه نه مشرف با دموکراسی لیبرال خو گرفته و از لذایذ در آغوش کشیدن توامان ارتش و سیاست دل بریده است و نه بوتو ظرفیت و شعور دموکراتیک مضاعفی را در پاکستان می یابد. آنچه گرانش این دو را به هم سبب می شود به هم خوردن تصلب ساخت قدرت و ناتوانی هر یک از آنان در کنترل بلامنازع بحران است. مشرف به تناقض در جلب حمایت قدرت های سلفی مسلک و اجرای دستورات رئیس آتلانتیک در سرکوب قبایل طالبانی گرفتار است. تصادفاً ایالات متحده نیز بر سر تقسیم همین کیک بداقبالی سهیم است. آیا اعزام تک سرباز لیبرال-بخوانید بی نظیر بوتو- از چنین تعارض پرعمقی می کاهد. امریکا با پارادوکسی که در جنوب آسیا پی گرفته هم اداره امور را بر مشرف دشوار کرده و هم به عجز خود در مواجهه با طالبانیسم و استقرار سیستم شبه دموکراتیک در پاکستان افزوده است.

تقابل نیروهای چندملیتی در افغانستان با چریک های طالبان مستلزم برچیدن پایگاه های طایفه یی و لانه زنبورها در مرزهای شمالی پاکستان است. در حالی که گمان می رود نه تنها مشرف میل و قدرت چندانی در دفع این ساختار سنتی و گاه سودمند ندارد، امریکا نیز با محذورات داخلی پاکستان و البته محدودیت های لجستیکی در برخورد با آن روبه رو است. چنانچه ژنرال همکاری با امریکا را برگزیند با حملات سیاسی و چه بسا نظامی داخلی پذیرایی می شود یا اگر در بازی حاصل جمع صفر طالبان و امریکا به جانب متحدان سنتی خود تغییر مسیر دهد که باز در آن صورت باید با قهر معنادار عموسام سازش کند. در اینجا نقش بوتو با هاله یی از ابهام محاصره می شود. قرابت او با مشرف دور زدن صورت مساله است گرچه می تواند اهمیت موسعی در تخفیف درد زایمان مجدد بنیادگرایی مسلح داشته باشد.

● عبور از بحران به سوی فروپاشی

بدون توجه به نقش گروه ها و احزاب اسلامگرا که مساله اصلی بحران سیاسی در پاکستان را شامل می شود، توافق رهبران سیاسی فایده عملی نخواهد داشت مگر آنکه سهم مشخصی را برای گروه های ناراضی از سیاست های سکولار کنار بگذارد. به تجربه فراموش کردن و تحقیر گروه های ناخشنود به تنگ تر شدن فضای سیاسی بر حاکمان منجر خواهد شد. آن هم در کشوری که رادیکالیسم مذهبی به راحتی به پیکره سیاسی سرایت می کند. دومین اشتباه مشرف در بی توجهی به حزب مسلم لیگ شاخه نواز شریف و کوچک شمردن نقش سومین اکثریت پارلمان ایالتی است.

معمولاً جوامعی که به چندپارگی سیاسی دچارند یا سیستم های چندحزبی رویه سیاسی را معین می کنند، هیچ حزبی به تنهایی توان نقش آفرینی ندارد و باید به ائتلاف تن در دهد. در پاکستان وضعیت مشابهی برقرار است به طوری که گروه های سیاسی متناسب با آرایشی که به خود می گیرند وزن لازم را در معادلات می یابند. برانگیختن اسلامگرایان و بی بنیه دیدن گروه های رقیبی مانند مسلم لیگ ضریب بالاتری به نزدیکی این گروه ها برای رقابت با ائتلاف دولتی می بخشد. فشارهای بیرونی به مشرف در سرکوب ایالت های قبیله نشین شمالی که به تجهیز گروه های طالبان و القاعده شهرت دارند، بر منطق کنار گذاشتن اسلامگرایی از دایره جامعه پاکستان شبیه است و به روشنی منافع امریکا را بر خواست حقیقی جامعه پاکستان مفروض می گیرد. نباید از یاد برد که طالبان بخش پویایی از جامعه پاکستان است و به گفته دون مک کینون از اعضای برجسته گروه مستعمرات سابق بریتانیا تنها در صورتی که همه مردم پاکستان از نتیجه انتخابات آزاد و منصفانه پارلمانی رضایت داشته باشند می توان آینده روشنی را برای این کشور ترسیم کرد.

طالبانیسم واقعیت تلخ و گزنده یی است که باید در هر نوع تفاهم سیاسی دموکراتیک یا غیر از آن بازی داده شود. از طرف دیگر ایالات متحده نیز می بایست از نقش کنونی خود در دیکته کردن تمایلات خویش به پاکستان اجتناب کرده و مانع از بروز حساسیت های مردمی در قبال دخالت نیروهای خارجی در مسائل داخلی این کشور شود. پاکستان تا زمانی که با همسایگان خود به خصوص هند و افغانستان به تعامل مثبت و عدم مداخله در امور داخلی آنان نرسد، نمی تواند موقعیت خود را در منطقه تثبیت کرده و از تاثیرات مخرب چنین مداخلاتی در امور داخلی خود اجتناب کند.

این کشور هم اکنون در شرایطی قرار دارد که برای ثبات داخلی و منطقه یی خود ناگزیر به اتخاذ سیاست متفاوتی خواهد بود که به طور یقین از مسیر ملت سازی، احترام به دموکراسی، تنش زدایی و استقلال رای از نیروهای خارجی می گذرد. ثبات نهایی و راه حل واقعی برای تثبیت کردن شرایط دموکراتیک یا اجماع نظر ملی با توجه به تاثیرات متقابل بحران های منطقه یی بر یکدیگر می بایست در یک چرخه تعاملات منطقه یی انجام گیرد. بدون تغییر در استراتژی و چینش نیروهای معارض در وضعیت ملی پاکستان و منطقه پیرامونی هرگونه سیاست یکسویه یی همچنان با پارادوکس و تعارض نظری و میدانی روبه رو می شود.

دیاکو حسینی- اردشیر زارعی قنواتی