دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

سلطه استعمارگران بر مستعمرات


سلطه استعمارگران بر مستعمرات

نوع دیگری از برخورد فرهنگی تماس بین استعمارگران و مردم مستعمره است که موجب تماس دو فرهنگ می‌گردد. مانند برخورد استعمارگران فرانسوی با مردم الجزایر است در مدت قریب به یکصدو …

نوع دیگری از برخورد فرهنگی تماس بین استعمارگران و مردم مستعمره است که موجب تماس دو فرهنگ می‌گردد. مانند برخورد استعمارگران فرانسوی با مردم الجزایر است در مدت قریب به یکصدو سی سال و نیز برخوردی که استعمارگران با مستعمرات افریقائی (افریقای سیاه) داشته‌اند . در مورد الجزایر , فرانسویان از سال۱۸۳۰ این کشور را باشغال نظامی خود در آورده و تا سال ۱۹۶۲ که سال بیرون راندن آنها توسط مبارزین الجزایری است , آن را تحت سلطه خود داشتند. مردم الجزایر در ابتدا اشغال کشورشان مقاومت هایی بر علیه استعمارگران بعمل آوردند ولی بدلیل ضعف تکنولوژی و عدم دسترسی به سلاحهای گرم و پیچیده نتوانستند کاری از پیش برند, در نتیجه فرانسویان بتدریج سلطه خود را استحکام بخشیده و حاکمیت خود را بر الجزایر تا به آن درجه رسانیدند که قبل از قیام مسلحانه مردم از الجزایر فرانسه صحبت بمیان می‌آورند و بعبارت دیگر این سرزمین را جزئی از خاک فرانسه محسوب می‌نمودند.

در تمام این مدت , سعی وافر دولت استعمارگر بر این بود تا فرهنگ فرانسه را جایگزین فرهنگ بومی الجزایر نموده, هویت ملی و فرهنگی آنها را زائل سازد و تنها از این طریق بود که می‌توانستند به مقاصد خود که همانا الحاق کامل و همه جانبه این سرزمین به فرانسه بود, جامه عمل بپوشانند.

قیام مردم الجزایر از سال ۱۹۵۴ تکیه و تاکید بر همان عناصر و ارزشهایی را داشت که استعمارگران سعی در اضمحلال آنها را داشتند, یعنی ارزشهای معنوی و عناصری که ارکان اصلی تشکیل دهنده فرهنگ هر کشور را تشکیل می‌دهد: ایدئولوژی و زبان . این عناصر در الجزایر با وجود صدمات فراوان و ضربه‌های سختی که متحمل ضربه‌های سختی که متحمل شده بودند هنوز موجودیت و هویت خود را حفظ کرده و پشتوانه و تکیه گاه محکم و استواری برای آنان تلقی می‌شد.

بنابراین اسلامی و عربی کردن معیارها و ارزش‌ها و بنای جامعه نوین ضد استعماری بر پایه این دو عنصر اساس کار قرار گرفت و پشتوانه انقلاب وهایی بخش گردید . در الجزایر ,فرانسه کلیه نهادها و سازمانها مطابق با خواست و ایدئولوژی جامعه استعماری الگو سازی شده و شکل گرفته بود, زبان رسمی زبان فرانسه و مقررات اداری , آموزشی و حقوقی کلاً منطبق بود بر آنچه که در فرانسه وجود داشت, بنابراین مستقر نمودن جامعه جدید پس از رهایی از چنگ استعمار بر اساس موازین و ارزشهایی که از آن تنها نام و نشانی باقی مانده بود کار آسانی نبود معهذا چون فرهنگ پیشین این مردم قدرت و غنای لازم را داشت تا بتوان آنرا مجدداً نوسازی نمود و بر پاداشت , هم در ضمن مبارزات مسلحانه و هم بعد از پیروزی انقلاب , ایدئولوژی و زبان بعنوان دو اهرم قوی و دو پشتیبان مطمئن به انقلابیون نیرو داد و الهام بخش آنان گردید و بتدریج به خود کفائی فرهنگی این مردم جامه عمل پوشاند.

آنچه که در مورد دو نمونه برخورد فرهنگی در ایران و الجزایر عنوان نمودیم بما این حقیقت را می‌نمایاند که تهاجمات نظامی اگر چه موجب غلبه کامل قومی بر قوم دیگر گردد ولی همیشه توان لازم را برای اضمحلال و متلاشی کردن فرهنگ آن قوم و در بر ندارد و در مواردی که قوی مغلوب از پیشینه فرهنگی نیرومندی برخوردار باشد با تکیه بر این پیشینه فرهنگی خاصه دو عنصر مهم آن یعنی ایدئولوژی و زبان قادر به مقاومت و پافشاری در مقابل موج حملات فرهنگ جدید خواهد شد . در مواردی که اقوام تحت سلطه دارای چنین پیشینه‌ای نباشند, مقاومت در مقابل فرهنگ جدید با مشکلات و موانع قویتری روبرو می‌گردد مثلاً در مورد تهاجمات استعمارگران اروپا به سرزمین افریقائی که از غنای فرهنگی قابل توجهی برخورد نبوده و دو رکن مهم فرهنگی آنان یعنی ایدئولوژی و زبان دارای صلابت و قدرت کافی نبود است نفوذ فرهنگ کشورهای استعمارگر بآسانی صورت گرفته است .

در مناطق مختلف آفریقای سیاه استعمارگران اروپائی توانستند کلیساها و صومعه های خود را تا اعماق جنگلهای انبوه توسعه داده و زبان خود را بصورت زبان اداری و رسمی اقوام مستعمره در آورند. فرهنگ بومی مردم افریقا که نه از لحاظ و نه از نظر بعد معنوی از پیچیدگی و قدرت کافی برخوردار نبود نتوانست در مقابل این تهاجمان فرهنگی تاب مقاومت بیاورد و در کوتاه مدتی الگوهای فرهنگی ایدئولوژی و زبان اروپائیان بعنوان دو رکن مهم فرهنگی بزودی سیطره خود را بر قسمتهای وسیعی از افریقا گستراند و بهمین دلیل در مناطق تحت نفوذ انگلستان زبان انگلیسی و در مناطق تحت سلطه فرانسویان زبان فرانسه بعنوان زبان اداری , تجاری , علمی و بطور کلی زبان رسمی پذیرفته شد . در یک جمله فرهنگ پیشین این جوامع اهرمهای مقاوم و مطمئن برای مقابله با فرهنگ مهاجم را نداشته و گرچه اروپاییان نیز بعضی از عناصر فرهنگ ابتدایی و تطور نیافته افریقائیان را اخذ نمودند ولی در حقیقت برخورد فرهنگی استعمارگران با جوامع ابتدایی افریقائی و استرالیائی را تقریبا جریانی یکطرفه می‌توان تلقی کرد.