دوشنبه, ۱۱ تیر, ۱۴۰۳ / 1 July, 2024
مجله ویستا

نقد نگرشِ انسان شناسان معاصر به جایگاه انسان در گیتی


نقد نگرشِ انسان شناسان معاصر به جایگاه انسان در گیتی

شاید ریشه های اساسی اومانیزم در تمدنِ كنونیِ مغرب زمین نیز همین پندارِ یونانیان درباره جایگاهِ منحصر و بی بدیل انسان در گیتی بوده باشد

نوشته حاضر در صدد تبیینی نقادانه از نگرش دانشمندانِ غربی در باب جایگاه انسان در هندسه گیتی, و تحلیل های به ظاهر عرفانیِ انسان شناسان معاصر است. آنچه در این راستا می خوانیم عبارت است از:

مقدمه كه در آن دو نكته اساسی درباره پشتوانه های جهان شناختی و اعتقادیِ دوام نظریه "زمین مركزی", و ورودِ همین نگرش به عالم اسلام, مطرح شده است. و با این پیش زمینه عینی, مسایل زیر مورد بررسی قرار می گیرد:

نفوذِ نظریه زمین مركزی در اندیشه های دینی و عرفانی, نگرش ها و تحلیل های انسان شناسان معاصر, نگرش عرفای اسلامی درباره كرامت نوع انسانی.

● پشتوانه های جهان شناختی و اعتقادیِ دوام نظریه "زمین مركزی"

مهم‏ترین انگیزهْ باستان ‏نشینان در رویكرد به نظریه "زمین مركزیِ" بطلیموس, علاوه بر موارد گوناگون علمی, ریاضی, و طبیعی, پشتوانهْ اعتقادیِ ‏قائلان آن بود. و در حقیقت, عمده ترین عامل دوامِ این نظریه در عرصه علم و دین همین پشتوانه های اعتقادی آنان بوده است؛ زیرا باستانی ها اعتقادی راسخ به خدایان داشتند و انسان در حالت كلی، تنها مخلوقی بود كه به خاطر مزایای‏ موجود در خلقتش، یگانه مخلوقِ برتر به شمار می‏رفت. و بعد از ورودِ علوم هلنی به حیطه علمی مسلمانان, عقاید درون دینیِ آنها این نظریه را مورد تایید و تقویت قرار داد. (قربانی, ۱۳۸۳, ص۲۹ به بعد.)

شاید ریشه های اساسی "اومانیزم" در تمدنِ كنونیِ مغرب زمین نیز همین پندارِ یونانیان درباره جایگاهِ منحصر و بی بدیل انسان در گیتی بوده باشد؛ همانگونه كه سیستم "اتوپیا" و "آرمانشهرِ حكمای" افلاطونی, ریشه فكری همه‏ حیوانیت ‏گرایی و لذت پنداری دنیای امروز گشته است.

اینكه یونانیان انسان را در مركز عالم می دیدند، در عقاید الهی آمیخته‏ با خرافات و جهالت آنها تبلور یافته است؛ به گفته ویل دورانت كه موقعیت یونانیان را ترسیم كرده است: "مومنان از دیرباز ، آنجا ( وسط قله ‌های دوگانه كوه "پارناسوس" ) می‏رفتند تا از بادهایی كه میان دره ‌ها می‏وزد، یا گازهایی كه از نهاد زمین‏ برمی‏خیزد آواز و اراده خدایان را بشنوند. سنگ بزرگی كه كنار مخرج گازهای زمین قرار داشت به نظر یونانیان مركز یونان و نافِ عالم بود." (دورانت, ۱۳۶۷, ج۲، ص۱۲۵.)

این تفكر از یونان به مغرب زمین راه یافت و بطلیموس (۹۰-۱۶۸م ) در سده دوم میلادی بر پایه همین تفكرات بود كه كتاب احكام را به نگارش درآورد. علم احكام نجوم، علمی است‏ كه بر پایه این تفكر بنا شده است: "انسان در این عالم، یگانه‏ موجودِ مخلوقی است كه هر چیزی غیر از او، فقط به خاطر ذی ‏نفع بودن نوع او خلق شده است، و اجرام سماوی در زندگی‏انسان خاك نشین، نقش بسزایی دارند. این اجرام از آن رو در سرنوشت او نقش دارند كه نیك‏بختی و بدبختی او در گروِ پدیدارهای آنهاست. پس انسانی كه در مركز عالم مسكن گزیده، لازم است همه موقعیت ها و وقایع اجرام آسمانی را بررسی و مطالعه كند تا از این رهگذر، به سوی خوش بختی و نیك ‏انجامی راه یابد، نه بدبختی."

عبارت بطلیموس در كلمهْ ‏اول از "ثمره در احكام نجوم"، بهترین گواه بر این تدبیر است كه‏ نوشت: "علم النجوم منك و منها" (خواجه نصیر الدین طوسی, ۱۳۷۸، ص ۳.) یعنی اساس علم نجوم در وهله اول، از جانب تو "نوع انسانی" و در وهله دوم، از جانب اجرام آسمانی و افلاك است.

● ورودِ زمین مركزی با پشتوانه انسان شناسانه, به عالم اسلام:

این اندیشه به همان شكل كه در یونان مطرح بود در دوره اسلامی نیز پی گیری شد, و البته بسیار محكم تر از یونان مورد تاكید و تایید قرار گرفت؛ چرا كه پشتوانه های فكری و عقیدتی در میان مسلمانان این نوع طرز تفكر نسبت به انسان را تقویت می كرد, و آن عبارت بود از:

▪ آموزه های دینی مبنی بر كرامتِ بی بدیلِ انسان در میان مخلوقات

در این میان, آموزه هایی از این دست كه در متونِ دینی مسلمانان موج می زد, به طور ناخودآگاه, به یاری نظریه زمین مركزی آمدند, و از طرفی همان نظریه به جهت تایید و تثبیتِ چنین آموزه هایی, مورد توجه قرار گرفت؛ یعنی ظاهرا, آموزه های دینی, زمین مركزی را تایید می كردند, و به همین ترتیب زمین مركزی نیز آموزه های دینی را تایید می كرد.

آموزه هایی از قبیل اینكه:

- انسان در میان مخلوقات برترین موجود است؛

- همه عالم به طورِ ذاتی, به خاطر ذی نفع بودنِ این انسان خلق شدو است؛

- به دلیل قرار كرفتن انسان در روی زمین, همه عالم و هر آنچه در آن است به او متوجه است.

- از این رو گردیدنِ این همه از هستی, علی رغمِ بزرگ بودنش از وجودِ ریز و غیر قابل مقایسه انسان با سایر موجودات, امری موجه, حقیقی, و طبیعی خواهد بود؛

به همین جهت است كه ملاحظه می شود, بیشتر دانشمندان اسلامی, در غالب موارد از شرح و تفسیر متون دینی, معارف و حقایقِ قرآنی و رواییِ موجود در این متون درباره زمین, آسمان, سایرِ موجودات, و آسمان ها, و... را با همان سیستمِ زمین مركزی, تفسیر, توجیه, و تبیین كرده اند. و در همین راستاست كه مشاهده می شود چه لاطائلاتی به هم بافته اند تا اینكه مثلا معراج حضرت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم, و عبور آن حضرت از ثخن افلاك و ماده اثیری را توجیه كنند. (نظیر آنچه كه حكیم سبزواری در تعلیقات اسفار اربعه ملا صدرا ذكر كرده است: صدرالدین الشیرازی, ۱۳۷۹ق, ج۹, ص۴۸ به بعد, تعلیقه۱. و آنچه كه علامه مجلسی در بحار الانوار گفته است: مجلسی, ۱۴۰۴ق ج۱۸, ص۲۸۴ به بعد. و ج۵۶, ص۱۵۹ و بعد.)

● نفوذِ نظریه زمین مركزی در اندیشه های دینی و عرفانی

▪ مكاشفه و گفتار دانته بر اساس تفكر زمین مركزی:

در میان عرفای شهودی مسلكِ غرب, دانته از جمله كسانی است كه با نگرشی ویژه به مسئله گردش كائنات نگاه كرده است. همانگونه كه او در نقلِ مكاشفات عرفانی اش ذكر كرده است. این نگرش در پیش فرض های نادرستِ ستاره شناختیِ او درباره عالم افلاك و اجرام آسمانی ریشه دارد.

دانته كه در شهرتِ عرفانی و مكاشفاتِ عرفانیِ او عالمگیر است, با چنین پیش زمینه فكری به مكاشفه ای كاملا مخالف با حقیقتِ هستی, دست یازیده است؛ او در مكاشفه معنوی و عرفانیِ "كمدی الهی" یكی از مكاشفاتش مبنی بر این نظریه را اینگونه بیان می كند: "... میل و اراده ام چون چرخی كه با حركتی یكسان به حركت افتاده, با عشقی كه خورشید و ستارگان را به گردش وا می دارد, تنظیم شده بود. ... " (دانته آلیگری, آبان۱۳۸۰, ص۲۴۷۴.)

مكاشفه دانته با بیانی كه ذكر كرده است, به طور حتم, از لحاظ محتوا غلط است؛ اما شاید حقیقتی كه او مشاهده كرده است مطلبی شبیه به بسطِ وجود, تجردِ نفس, و... بوده باشد, كه او به خاطرِ داشتنِ پیش زمینه فكری از گردشِ افلاك با نگرشِ بطلیموسی, آن حقیقت را به بیانِ مذكور گفته است. از لحاظ مبانی عرفانی هر پیش زمینه فكری و معلوماتِ شخصی, در خودِ مكاشفه (یعنی نحوه مشاهده كردنِ حقایق), فهمِ پس از مشاهده (یعنی برداشتی كه مشاهده كننده, پس از دیدنِ حقیقت دیده شده, خواهد كرد), و بیانِ مكاشفه با زبانِ خود مشاهده كننده, تاثیرِ بسزایی دارد. (قیصری, ۱۳۷۵, ص۳۴۵ به بعد.)

به هر حال, این نگرش در متون علمی و تفسیری اهل اسلام به طور گسترده نمود یافته است, به گونه ای كه بیشترِ دانشمندان اسلامی به توجیه و تشریحِ كرامت و جایگاه انسان در میان كاینات, پرداخته اند؛ و در این تلاشِ علمی هم و غمِ آنها تبیینِ این مسئله با سیستمِ زمین مركزی بوده, و در توجیهِ آن سیستم از هیچ كوششی دریغ نكرده اند.

▪ نگرش انسان شناختیِ شعرای اسلامی به نظریه زمین مركزی:

این روند فكری در میان مسلمانان نیز به گونه دیگر با شباهتی نزدیك به مكاشفه دانته تحقق یافته, تا جایی كه حتی در ادبیاتِ عرفانی, حماسی, عقیدتی, و سایر سیستم های نوشتاری در میان مسلمانان ریشه انداخته است, به طوری كه آثار ادبی شعرای مسلمان مالامال از این روند فكری است. و در حقیقت, عرفای اسلامی بسی گسترده تر از عرفای غربی به این نظریه توجه داشته اند.

ـ به طور مثال, سعدی در بخشی از مواعظ خود, اینگونه ‌ به این نظریه اشاره كرده است:

زمین لگد خورد از گاو و خر به علت آن كه ساكن است نه مانند آسمان دوار.

عبید زاكانی نیز می گوید:

یا رب, به كام و رای تو باد مدار چرخ چندانكه گِرد مركز خاكی, مدار اوست.

هاتف غیب, شاعر و عارفِ اصفهانی را نیز می بینیم كه غایت خلقت را اینگونه توصیف می كند: گر به اقلیم عشق رو آری همه آفاق گلستان بینی به همه اهل آن زمین به مراد گردش دور آسمان بینی.

آنگاه خاقانی را می بینیم كه می گوید:

از رمز در گذر كه زمین چون جزیره ای است گردون به گِرد او چو محیط است در هوا.

ـ حماسی سرای ایران زمین نیز این اندیشه را اینگونه به نظم آورده است:

همی بر شد آتش فرود آمد آب همی گشت گرد زمین آفتاب.

سخنگوی پرندگان, عطارِ نیشابور هم چنین سروده است:

عقل كار افتاده جان دل داده ز اوست آسمان گردان, زمین استاده ز اوست.

نظامی گنجوی نیز كه از طلایه دارانِ وادی معرفتِ ناب و اندیشه های ظریفِ عرفانی است, در پیِ اندیشه عرفی و نظریه معروف درباره سیستم حركتیِ آسمان به دور زمین, و در پرسش و پاسخی زیبا و رسا, ـ فلسفه چرخش افلاك به دور كره خاكی را بیان كرده است:

خبر داری كه سیاحانِ افلاك چرا گردند گرد مركز خاك؟

در این محرابگه معبودشان كیست؟ و از این آمد شدن مقصودشان چیست؟

چه می خواهند از این محمل كشیدن؟ چه می جویند از این منزل بریدن؟

چرا این ثابت است آن منقلب نام؟ كه گفت این را بجنب آن را بیارام؟

... كه خود جوابِ این پرسش ها را به عنوان حكمتِ خلقت ذكر كرده است.

همچنین او خدای خود را به خاطر گردشِ بطلیموسیِ عالم چنین می ستاید:

فلك را كرده گردان بر سر خاك زمین را كرده گردشگاه افلاك.

و نیز همو گوید: این شكل كری نه در زمین است هر خط كه به گرد او چتین است.

مولوی نیز در همین راستا اینگونه سروده است:

خبر داری كه سیاحان افلاك چرا گردند گرد مركز خاك؟

اگر چرخ وجود من از این گردش فرو ماند بگرداند مرا آن كس كه گردون را بگرداند.

محتشم كاشانی نیز این سروده را به یادگار گذاشته است:

كاش آن زمان كه این حركت كردِ آسمان سیماب وار گوی زمین بی سكون شدی.

ـ سنایی غزنوی هم اینگونه گفته است:

از برای اینكه ماه و آفتابت چاكرند می طواف آرد شب و روز آسمان گرد زمین.

و صدها بیت شعرِ سروده شده توسطِ شعرای نامدار در میان مسلمانان و جهانیان, در این ردیف كه ذكرِ آنها خود مجموعه ای بس دراز به خود اختصاص می دهند.

● نگرش و تحلیل انسان شناسان معاصر

▪ نظریات برخی از دانشمندان غربی درباره كرامت انسانی و تفكرِ انسان مركزی:

تفكرِ گردشِ افلاك و ما فیها به دور زمین با این مبنا كه‏ افلاك در حقیقت به دورِ نوع انسان می‏گردند، در حالت عمومی، تفكری است كه برخی از دانشمندان غربی هم متوجهِ آن شده و در لابه‏لای مباحث‏ِ علمی بدان اشاره كرده‏اند, كه تصریحِ بعضی از آنها به این ترتیب است:

▪ ادوارد آرتور برت در تشریح نظریهْ "زمین مركزی" و "انسان مركزی" و بیان فرق علوم قرون میانه با علوم جدید، چنین می‏نویسد: "در فكر غالب قرون وسطایی، آدمی موجودی‏است كه در مجموعه خلقت شأنی دارد بسی خطیر تر و سبب ‏ساز تر از طبیعتِ بی‏جان، در حالی كه در نزد غالب‏ِ متفكرانِ جدید، طبیعت مستقل‏تر، سبب ‏ساز تر و ثابت‏تر از انسان است.

حال، خوب است این تقابل را كمی بیشتر بشكافیم. در نزد قرون وسطاییان، انسان به تمام معنا مركز عالم‏ بود و تمام نشئهْ طبیعت بر آن ساخته شده بود، تا خدمت گزارِ انسان و مقصد ابدی او باشد.

هم فلسفه یونان و هم كلام‏ِ یهودی - مسیحی ( و حتی بخشی از علوم و متون اسلامی )، كه‏در قرون وسطا با یكدیگر مزج و اتحاد یافتند، هر دو در تولید و تحكیم آن نگرش هم داستان بودند. نشانِ واضحِ جهان‏بینی‏ِ این عصر آن بود كه همه ایمان راسخ داشتند كه از آدمی و امیدها و آرمان‏هایش، چیزی مهم‏تر و خطیر تر در عالم نیست، بلكه‏ آدمی است كه همه كاره عالم است. همین نگرش بود كه در باطنِ فیزیك قرون وسطا قرار داشت... این هم از مقبولات و مسلّمات بود كه زمین- یعنی مقام‏خاكی و عنصری آدمی- در مركز افلاك قرار دارد. به استثنای‏چند متفكر شجاع و اندك در اینجا و آنجا، هیچ‏كس دیگر اصلا به این فكر نیافتاد كه آیا مرجع نجومی دیگری هم می‏توان‏ برگرفت، یا نه. زمین را شیئی عظیم، سخت و ساكن و آسمان پر ستاره را كره‏ای شفّاف و سبك می‏انگاشتند كه به روانی در فاصله‌ای نه چندان دور، گردِ زمین می‏گردد... . همه جهان، در چشم گذشتگان مكانی بود كوچك و متناهی و همین جهان‏ متناهی خانه بشر بود. آدمی در مركز این عالم قرار داشت ونشئه طبیعت، خادم و مسخر منافع او بود. ..." ( آرتور برت، ۱۳۶۹، ص ۱۱-۸.)

همانگونه كه از گفته آرتور برت روشن است, او چنین نگرشی نسبت به جایگاه انسان در مجموعه خلقت را قبول ندارد.

▪ ویل دورانت نیز این پشتوانه فكری درباره زمین مركزی‏ (یعنی انسان مركزی به عنوان اساسی فكری و اعتقادی برای زمین مركزی )را تقویت كرده، چنین می‏نویسد: "منجّمان مسیحی قرن ‏سیزدهم معتقد بودند كه سیارات به دور زمین می‏چرخند، ثوابت ‏در یك گنبد بلورین محصور است، در مركز و عالی‏ترین نقطه جهان آفرینش، همان آدمی قرار داشت كه عالمان الهی او را كرمِ زبونی توصیف می‏كردند آلوده به گناه و اكثراً محكوم به‏آتش دوزخ..." (دورانت, همان, ج۴, بخش دوم, ۱۳۲۴.)

شاید عبارت اخیر در مقام كنایه و محكوم كردن عالمان‏ الهیِ كلیسا بوده، درصدد بیانِ این باشد كه انسان "اشرف مخلوقات" و "كامل‏ترین موجودات" در روی زمین است نه همچون كرمی زبون و فرومایه, چنانكه عالمانِ مسیحی توصیف می كردند.

رحیم قربانی

(با توجه به یافته های فیزیكی و نجومی درباره گستره كیهان)

منابع:

۱. آرتوربرت، ادوین, مبادی مابعدالطبیعی علوم نوین، ترجمه ‏عبدالكریم سروش، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی و مؤسسه‏مطالعات و تحقیقات فرهنگی، ۱۳۶۹.

۲. امام امیر المومنین, علی بن ابی طالب علیه السلام (سید رضی), نهج ‏البلاغه, صبحی صالح, قم, دار الاسوه, اول, ۱۴۱۵ق.

۳. ابن العربی الحاتمی الطائی الاندلسی, ابو عبد الله محمد بن علی بن محمد, التجلیات الالهیه "كتاب كشف الغایات", تحقیق عثمان اسماعیل یحیی, تهران, مركز نشر دانشگاهی, ۱۴۰۸ق.

۴. ابوعلی سینا, حسین بن عبد الله, مبدأ و معاد,

۵. پاپكین- ریچارد, و استرول- آوروم, كلیات فلسفه, سید جلال الدین مجتبوی, تهران, حكمت, شانزدهم, پائیز۱۳۷۹.

۶. تیلیخ, پل, آینده ادیان" با گردآوری جرالدسی. براوئر", احمد رضا جلیلی, قم, اعتماد- مركز مطالعات تحقیقات ادیان و مذاهب- ۱۳۷۸.

۷. حسن زاده آملی, حسن, انسانِ كامل از دیدگاه نهج البلاغه, تهران, بنیاد نهج البلاغه, اول, ۱۳۸۰.

۸. خواجه نصیر الدین طوسی, محمد بن محمد بن حسن، شرح ثمره بطلیموس در احكام نجوم، تهران، میراث مكتوب، ۱۳۷۸.

۹. دانته آلیگری, كمدی الهی "بهشت", با شرحِ سه یِرز و الكساندر ماسِرون, ترجمه فریده دامغانی, تهران, نشر تیر, سوم, آبان۱۳۸۰.

۱۰. داوود قیصری, شرح فصوص الحكم, تصحیح سید جلال الدین آشتیانی, تهران, انتشارات علمی و فرهنگی, اول, ۱۳۷۵.

۱۱. دورانت, ویل, تاریخ تمدن, تهران, انتشارات علمی و فرهنگی, ۱۳۶۷, ج۲, و ج۴.

۱۲. ژاكار- آلبر, و لاكاریر- ژاك, علم و اعتقاد, عباس باقری, تهران, نشرِ نی, اول, ۱۳۸۰.

۱۳. صدرالدین الشیرازی القوامی, محمد بن ابراهیم, الاسفار الاربعه العقلیه, قم, مصطفوی, ۱۳۷۹ق, ج۷, ج۸, و ج۹.

۱۴. طباطبایی, سید محمد حسین, المیزان فی تفسیر القرآن, قم, اسماعیلیان, چهارم,۱۳۷۴, ج۱, ج۱۳, و ج۱۷.

۱۵. قاضی سعید قمی, شرح توحید الصدوق, تحقیق دكتر نجفقلی حبیبی, تهران موسسه چاپ و نشر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی, اول, ۱۴۱۵ق, ج۱.

۱۶. قرآن كریم, ترجمه محمد كاظم معزی, قم, صابرین, اول, تابستان۱۳۷۵.

۱۷. قربانی, رحیم, مركز عالم كجاست؟, معرفت, دی ماه۱۳۸۳, شماره ۸۵.

۱۸. ------ , ساحت قدسی انسان كامل محور گردش كائنات, رواق اندیشه, مهر ۱۳۸۴, شماره ۴۶.

۱۹. گمپرتس, تئودور, متفكرانِ یونان, محمد حسن لطفی, تهران, خوارزمی, اول, ۱۳۷۵, ج۳.

۲۰. مجلسی, محمد باقر, بحار الانوار, لبنان, بیروت, موسسه الوفا, ۱۴۰۴ق ج۱۸, ج۵۶, و ج۵۷.

۲۱. مطهری, مرتضی, گفتارهای معنوی, تهران, صدرا, چهاردهم, پاییز۱۳۷۳.

۲۲. مطهری, مرتضی, نظامِ حقوقِ زن در اسلام, تهران, صدرا, چهاردهم, پاییز۱۳۶۹.

۲۳. هلزی هال, لویس ویلیام, تاریخ و فلسفه علم, عبدالحسین آذرنگ, تهران, سروش, اول, ۱۳۶۳


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 5 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.