چهارشنبه, ۱۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 8 May, 2024
مجله ویستا

شمّه ای از اخلاق , صفات و کرامات ابوجعفر دوم , محمّد بن علی التقی علیه السلام


شمّه ای از اخلاق , صفات و کرامات ابوجعفر دوم , محمّد بن علی التقی علیه السلام

ابن طلحه می گوید ۱۰۴۲ این بزرگوار, ابوجعفر محمّد دوم است که در میان پدرانش نام ابوجعفر محمّد, یعنی باقر بن علی علیه السلام گذشت و این نیز به نام و کنیه او و نام پدرش به نام اوست از این رو به ابوجعفر دوم معروف است , وی اگر چه خردسال بود ولی بزرگوار و بلند آوازه بود, دو لقب قانع و مرتضی دارد

ابن طلحه می گوید: (۱۰۴۲) این بزرگوار، ابوجعفر محمّد دوم است که در میان پدرانش نام ابوجعفر محمّد، یعنی باقر بن علی علیه السلام گذشت و این نیز به نام و کنیه او و نام پدرش به نام اوست از این رو به ابوجعفر دوم معروف است ، وی اگر چه خردسال بود ولی بزرگوار و بلند آوازه بود، دو لقب قانع و مرتضی دارد.

شیخ طبرسی ، القاب تقی ، جواد و مرتضی را برای وی آورد (۱۰۴۳) ولی قانع را ذکر نکرده است .

ابن طلحه می گوید: (۱۰۴۴) امّا مناقب آن حضرت ، کسی را فرصت مسابقه با او در مناقب نباشد گرچه مدت زمان رسیدن به آن مناقب کوتاه بود. مقدرات الهی با وجود فرصت اندک او در دنیا، بر استحکام و استواری مناقبش رفته بود، چه آن که اقامت او در دنیا کوتاه بود و مرگ خیلی زود به دیدارش شتافت و عمر زیادی نکرد و روزگار حیاتش به درازا نکشید، جز این که خداوند بزرگ منقبتی درخشان را به وی تخصیص داد و بزرگواریهایی را از او آشکار ساخت که اشعه نورانی اش تابنده و در مراتب برتری ، بالاترین جایگاه را پیدا کرد.

چشمان هر بیننده را خیره و همه جا را روشن ساخت ، نشانه آثارش برای خردمندان آشکار است و این منقبت اگر چه در صورت یکی است ولی معانی اش بسیار، و نوع آن کوچک ، امّا دلالتش مهم است ؛ توضیح آن که چون یک سال پس از رحلت علی الرضا علیه السلام پدر بزرگوارش ابوجعفر محمّد بن علی علیه السلام ماءمون به بغداد رفت ، از قضا روزی به قصد شکار بیرون آمد و در بین راه از محله ای از شهر گذر کرد که در آنجا بچه ها بازی می کردند، محمّد علیه السلام که در آن هنگام حدود یازده سال داشت همراه بچه ها در کناری ایستاده بود، وقتی که موکب ماءمون به آن محل رسید، بچه ها فرار کردند، امّا ابوجعفر همچنان ایستاد و از جای خود حرکت نکرد، خلیفه نزدیک او رفت و نگاهی به او کرد و آثار بزرگی را که خداوند بزرگ بر او متجلی ساخته بود در سیمای آن حضرت دید، خلیفه ایستاد و گفت :

ای پسر چرا با آن بچه ها به سمتی نرفتی ؟ محمّد علیه السلام فوری جواب داد: یا امیرالمؤ منین نه راه تنگ بود که با رفتنم گشاد شود و نه جرمی داشتم تا بترسم و بگریزم و این خوش بینی را دارم که شما بی گناه را زیان نمی رسانید! ماءمون از سخن گفتن و سیمای وی در شگفت ماند. پرسید: اسم تو چیست ؟ گفت : محمّد، پرسید:

پسر که هستی ؟ فرمود: یا امیرالمؤ منین من پسر علی الرضا علیه السلام هستم ، ماءمون با شنیدن این جواب برای امام رضا علیه السلام طلب رحمت کرد و به راه خود ادامه داد، همراه ماءمون چند باز شکاری بود، همین که از آبادی دور شد، بازی را در پی درّاجی فرستاد، مدتی طولانی باز از نظرش غایب شد آنگاه برگشت در حالی که ماهی کوچکی را بر منقار گرفته بود که هنوز نیمه جانی داشت ، خلیفه از این واقعه سخت در شگفت شد، سپس آن ماهی را در مشت گرفت و از همان راهی که رفته بود به منزل برگشت . همین که به محل بازی بچه ها رسید، آنها را به حال اول دید، همگی مثل نوبت اول رفتند ولی ابوجعفر علیه السلام نرفت و همچنان ایستاد.

چون خلیفه به نزدیکی آن حضرت رسید، گفت : یا محمّد! فرمود: بلی یا امیرالمؤ منین . پرسید: بگو ببینم میان دست من چیست ؟ خداوند متعال به او الهام کرد، فرمود: یا امیرالمؤ منین خدای تعالی به مشیت خویش در دریای قدرتش ماهیهای کوچکی را آفریده است که بازهای شکاری شاهان و خلفا آنها را شکار می کنند تا امیران به وسیله این ماهیها فرزندان خاندان نبوت را بیازمایند. ماءمون همین که سخن آن حضرت را شنید شگفت زده شد و خیره خیره به او نگاه کرد و گفت :

حقّا که تو پسر امام رضایی و بیشتر به او احسان کرد. در این داستان منقبتی است که ما را از دیگر مناقب آن حضرت بی نیاز می سازد.

شیخ مفید - رحمه اللّه - می گوید: (۱۰۴۵) ماءمون سخت دل بسته امام جواد علیه السلام بود، چون او را در عین خردسالی ، در حدی از علم و حکمت و ادب عقلی می دید که هیچ کس از بزرگان آن زمان در آن حد نبود. این بود که دخترش امّ الفضل را به او تزویج کرد و آن حضرت امّ الفضل را با خود به مدینه برد، ماءمون او را احترام فراوان و تعظیم و تجلیل کرد.

از ریّان بن شبیب نقل شده که می گوید: وقتی ماءمون خواست دخترش امّ الفضل را به همسری ابوجعفر محمّد بن علی علیه السلام در آورد، خبر به عباسیان رسید، برایشان گران آمد و این امر را رویدادی بزرگ به حساب آوردند و ترسیدند که جریان امر با حضرت جواد علیه السلام به آنجایی برسد که با امام رضا علیه السلام رسید.

از این رو دست به کار شدند و خویشاوندانش که به او نزدیک بودند اطرافش را گرفتند و گفتند: یا امیرالمؤ منین تو را به خدا مبادا این کار - یعنی تزویج به ابن الرضا )) را انجام دهی ، زیرا ما می ترسیم این سلطنت را که خدا به ما داده از دست ما خارج کنی و این لباس عزتی را که بر تن ما است از ما جدا سازی . تو ماجرای ما را این قوم از قدیم و جدید می دانی و بر آنچه خلفای راشدین از تبعید و تحقیر اینها پیش از تو انجام داده اند واقف هستی !

ما از رفتار تو نسبت به امام رضا علیه السلام نگران بودیم که خداوند آن مشکل را حل کرد، زنهار که دوباره ما را دچار غم دیگری کنی . نظرت را نسبت به ابن الرضا علیه السلام عوض کن و ببین غیر از او چه کسی از فامیلت (برای دامادی تو) شایستگی دارد، ماءمون در پاسخ آنها گفت : امّا باعث آنچه بین شما و بین آل ابی طالب اتفاق افتاده شما بوده اید و اگر انصاف می دادید آنها (برای امارت مسلمین ) سزاوارتر از شما بودند و امّا کاری که پیشینیان نسبت به ایشان کرده اند در حقیقت نوعی قطع رحم بوده است که من از چنین کاری به خدا پناه می برم .

به خدا سوگند، من از این که حضرت رضا علیه السلام را جانشین خود کردم پشیمان نیستم . من از او خواستم که این امر را بر عهده بگیرد از گردن من بر دارد ولی او خودداری کرد، در حالی که امر مقدر الهی حتمی است . و امّا ابوجعفر محمّد بن علی علیه السلام را با وجود خردسالی به خاطر برتری اش نسبت به تمام صاحبان فضیلت در دانش و فضل - که خود باعث شگفتی است - برگزیده ام و من امیدوارم آنچه را که من از او می دانم برای دیگر مردم نیز ظاهر شود تا شما بدانید نظر من درست است . گفتند: این نوجوان هر چند با راه و رفتارش ‍ شگفتی تو را برانگیخته است امّا آخر کودکی بیش نیست و آگاهی و فقاهتی ندارد پس بگذار تا ادب و علم دین بیاموزد، آنگاه هر چه می خواهی انجام بده .

در پاسخ ایشان گفت : وای بر شما، من از شما به این نوجوان آشناترم ؛ این از اهل بیتی است که علم ایشان از جانب خدا و نشاءت گرفته از مایه ها و الهام الهی است . همواره پدران او در علم دین و ادب از رعیتهای ناقص و بری از کمال ، بی نیاز بوده اند. اگر مایلید ابوجعفر علیه السلام را در آنچه از او وصف کردم بیازمایید تا مطلب برای شما روشن شود. گفتند:

یا امیرالمؤ منین این پیشنهاد شما را پذیرفتیم ، با آزمودن او موافقیم ، اگر درست پاسخ داد، ما را اعتراضی در کار او نباشد و برای خاص و عام و خود ما با آزمودن او، درستی نظر امیرالمؤ منین ظاهر خواهد شد و اگر از دادن پاسخ درست ناتوان بود ما از سخن او به باطنش پی می بریم ! ماءمون گفت : بفرمایید، هر وقت شما خواستید جلسه را برگزار کنید. آنان از نزد ماءمون رفتند و همگی یحیی بن اکثم را که آن روز قاضی وقت بود برگزیدند تا او مسائلی را از امام جواد علیه السلام بپرسد و به او وعده دادند که اگر ابوجعفر از پاسخگویی به سؤ الهای او عاجز بماند، مالی گزاف به او خواهند داد.

آنگاه نزد ماءمون برگشتند و خواستند تا روزی را برای اجتماع تعیین کند، ماءمون روزی را معین کرد و در آن روز معین همگی به همراه یحیی بن اکثم جمع شدند به دستور ماءمون برای ابوجعفر علیه السلام تشکی بگستردند در دو سوی آن دو بالش پوستی قرار دادند. امام جواد علیه السلام که در آن روز هفت سال و چند ماه از عمر شریفش می گذشت تشریف آورد و بین آن دو بالش نشست و یحیی بن اکثم رو به روی آن حضرت استقرار یافت و حاضران هر کدام در جای خود قرار گرفتند در حالی که ماءمون خود روی تشکی متصل به تشک ابوجعفر علیه السلام نشسته بود.

یحیی بن اکثم رو به ماءمون کرد و گفت : یا امیرالمؤ منین اجازه می فرمایید که از ابوجعفر مساءله ای بپرسم ؟ ماءمون گفت : از خودش اجازه بگیر! یحیی بن اکثم رو به امام علیه السلام کرد و گفت : فدایت شوم اجازه می فرمایید مساءله ای را بپرسم ؟ فرمود: اگر مایلی بپرس . یحیی گفت : فدایت شوم چه می فرمایید درباره محرمی که صیدی را کشته است ؟ فرمود: صید را داخل حرم کشته یا خارج از حرم ؟ آن محرم به مساءله عالم بوده یا جاهل ؟ از روی عمد کشته یا از روی سهو؟ محرم آزاد بوده است یا برده ؟ صغیر بوده است یا کبیر؟ اولین بار است که مرتکب قتل شده یا تکراری است ؟ صید از پرندگان است یا غیر پرنده ؟ صید از نوع صغیر است یا کبیر؟

شکار کننده بر کارش اصرار می ورزد یا پشیمان است ؟ شب هنگام صید را کشته یا به هنگام روز؟ موقع قتل ، برای عمره محرم بوده است یا برای حج ؟ یحیی بن اکثم متحیر ماند و در چهره اش آثار ناتوانی و درماندگی ظاهر شد و زیانش به لکنت افتاد به طوری که همه اهل مجلس جریان را فهمیدند. ماءمون گفت : سپاس خدا را به خاطر این نعمت و حقانیت من در نظری که داشتم . سپس نگاهی به خویشاوندانش کرد و گفت : اکنون آنچه را که انکار داشتید، فهمیدید؟ آنگاه رو به امام جواد علیه السلام کرد و گفت : یا اباجعفر عقد را بخوان . فرمود: بلی یا امیرالمؤ منین .

ماءمون به وی گفت : فدایت شوم برای خودت خطبه عقد را بخوان که من راضی ام و دخترم امّ الفضل را به همسری تو در می آورم هر چند که این قوم مخالف باشند. ابوجعفر علیه السلام فرمود: ((سپاس خدا را با اقرار به نعمتش و هیچ معبودی جز خدای یکتا نیست به خاطر اخلاص به وحدانیت او و درود خدا بر محمّد صلی اللّه علیه و اله سرور مخلوقات و برگزیدگان از عترتش ، باری از جمله الطاف خداوند بر بندگانش این است که آنان را به وسیله حلال ، از حرام بی نیاز گردانید از این رو خدای سبحان فرمود:

(( و اءنکحوا الایامی منکم و الصالحین من عبادکم و امائکم ان یکونوا فقراء یغنهم اللّه من فضله و اللّه واسع علیم . )) (۱۰۴۶) باری محمّد بن علی بن موسی از امّالفضل دختر عبداللّه ماءمون خواستگاری می کند و مهریه جده اش فاطمه علیهاالسلام دختر محمّد صلی اللّه علیه و اله یعنی پانصد درهم خالص را صداق وی قرار می دهد. (آنگاه رو به ماءمون کرد و گفت :) یا امیرالمؤ منین ! آیا به صداق ذکر شده او را به همسری من در می آوری ؟)) ماءمون گفت : آری یا اباجعفر، دختر امّالفضل را به صداق یاد شده همسر تو کردم . آیا شما این نکاح را قبول کردی ؟ امام علیه السلام فرمود:

پذیرا و راضی ام . پس ماءمون دستور داد حاضران از خاص و عام در جای خود قرار بگیرند. ریّان می گوید: خدمتگزاران چیزی شبیه به یک کشتی از نقره را آوردند که در آن مشکدانی بود و خاص و عام از آن معطر شدند. سپس سفره ها گسترده شد و همگی غذا خوردند و به هر کس به قدر مقامش جایزه دادند و همگان رفتند و تنها از خواص عده ای ماندند.

ماءمون به امام گفت : فدایت شوم اگر مصلحت می دانید تفصیل تمام وجود مساءله کشتن صید به دست مجرم را، بیان بفرمایید تا ما بیاموزیم و استفاده کنیم .

ابوجفعر علیه السلام فرمود: آری وقتی که محرم صید را در خارج حرم بکشد و صید از پرندگان باشد و بزرگ هم باشد، کفاره اش یک گوسفند است ولی اگر در حرم باشد، مجازاتش دو برابر است و هرگاه محرم جوجه ای را در خارج حرم بکشد، کفاره اش بره ای است که از شیر گرفته باشند امّا اگر در حرم آن را بکشد باید هم بره را قربانی کند و هم بهای جوجه را بدهد و اگر صید از حیوانات وحشی باشد و گورخر باشد کفاره اش ‍ یک گاو است و اگر شترمرغ باشد یک شتر و اگر آهو باشد یک گوسفند است و اگر یکی از اینها را داخل حرم بکشد کفاره اش دو برابر قربانی حاجیان است و هرگاه محرم مرتکب چیزی شود که باید شتر قربانی کند و احرامش ‍ برای حج باشد باید آن را در منی نحر کند و اگر احرامش برای عمره باشد باید در مکه نحر کند و کفاره صید برای عالم و جاهل برابر است اگر به عمد صید کند، مرتکب گناه شده است و اگر از روی خطا صید کند، مرتکب گناه نشده است و کفاره در مورد شخص آزاد به عهده خود اوست ولی در مورد برده بر عهده مولای وی است ، بر صغیر کفاره نیست بلکه بر عهده کبیر است و درباره شخص پشیمان ، پشیمانی ، کیفر اخروی را از بین می برد ولی کسی که بر عمل خود اصرار می ورزد، کیفر اخروی دارد.

ماءمون پس از شنیدن این مطالب گفت : آفرین ای اباجعفر! خداوند به تو احسان فرماید. اکنون اگر صلاح می دانید شما نیز از یحیی سؤ الی بکنید چنان که او سؤ ال کرد. امام علیه السلام فرمود: بگو ببینم این چگونه زنی است که نگاه مردی به او در اول روز حرام بوده است امّا چون روز بالا آمد حلال شد ولی به هنگام ظهر باز حرام شد امّا وقت عصر حلال شد، همین که خورشید غروب کرد، حرام شد و چون وقت عشا فرا رسید حلال شد ولی نیمه شب باز حرام شد و چون فجر طلوع کرد به آن مرد حلال شد؟ و علت این حلال و یا حرام شدن ها را بیان کن . یحیی بن اکثم گفت : به خدا قسم پاسخ این سؤ ال را نمی دانم و دلیلی را در آن باره نمی شناسم ، اگر صلاح می دانید ما را به فیض برسانید. امام علیه السلام فرمود: این زن کنیز مردی بوده است ، اول روز مرد بیگانه ای به او نگاه کرد که نگاهش حرام بود و چون روز بالا آمد، مرد بیگانه ، آن زن را از مولایش خرید پس بر او حلال شد.

امّا وقت ظهر او را آزاد کرد پس به او حرام شد ولی موقع عصر با او ازدواج کرد در نتیجه به او حلال شد امّا هنگام غروب او را ظهار کرد، پس بر او حرام شد و چون وقت نماز عشاء فرا رسید، کفاره ظهار را داد، در نتیجه به او حلال گشت و به هنگام نیمه شب چون او را طلاق داد، بر او حرام شد و چون وقت طلوع فجر فرا رسید با او رجوع کرد، پس بر او حلال شد. راوی می گوید: آنگاه ماءمون رو به حاضران از خویشانش کرد و گفت : آیا در میان شما کسی هست که به این مساءله چنین پاسخی دهد و شرح لازم و کافی را در پیرامون سؤ ال قبلی بیان کند؟ همگی گفتند:

پاورقی ها :

۱۰۴۲- (( مطالب السؤ ول )) ، ص ۸۷ و در (( کشف الغمه )) ، ص ۲۸۲.

۱۰۴۳- (( اعلام الوری ، )) ص ۳۲۹.

۱۰۴۴- (( مطالب السؤ ول ، )) ص ۸۷، و در (( کشف الغمه )) ، ص ۲۸۲.

۱۰۴۵- ارشاد مفید، ص ۲۹۹.

۱۰۴۶- نور / ۳۲: مردان و زنان بی همسر را همسر دهید، و همچنین غلامان و کنیزان صالح و درستکارتان را اگر فقیر و تنگدست باشند خداوند آنان را از فضل خود بی نیاز می سازد خداوند واسع و آگاه است .

۱۰۴۷- ارشاد مفید، ص ۳۰۴.

۱۰۴۸- همان ماءخذ، همان ص .

۱۰۴۹- میوه درخت سدر را کنار می نامند. - م .

۱۰۵۰- ارشاد، ص ۳۰۴.

۱۰۵۱- همان ماءخذ، ص ۳۰۶.

۱۰۵۲- همان ماءخذ ص ۳۰۶ تا ۳۰۷. مریم / ۱۲: و ما فرزندان نبوت (و عقل کافی ) در کودکی به او دادیم .

۱۰۵۳- همان ماءخذ ص ۳۰۶ تا ۳۰۷. مریم / ۱۲: و ما فرزندان نبوت (و عقل کافی ) در کودکی به او دادیم .

۱۰۵۴- ارشاد مفید، ص ۳۰۶.

۱۰۵۵- ارشاد مفید، ص ۳۰۶.

۱۰۵۶- (( کشف الغمه ، )) ص ۲۸۸.

۱۰۵۷- همان ماءخذ، همان ص .

۱۰۵۸- همان ماءخذ، همان ص .

۱۰۵۹- همان ماءخذ، همان ص .

۱۰۶۰- قمر / ۲۴ و ۲۵: آیا ما از بشری از جنس خود پیروی می کنیم ؟! اگر چنین در گمراهی و جنون خواهیم بود! آیا از میان ما تنها بر این مرد وحی نازل شده ؟ بلکه او آدم بسیار دروغگوی هوسبازی است .

۱۰۶۱- قمر / ۲۴ و ۲۵: آیا ما از بشری از جنس خود پیروی می کنیم ؟! اگر چنین در گمراهی و جنون خواهیم بود! آیا از میان ما تنها بر این مرد وحی نازل شده ؟ بلکه او آدم بسیار دروغگوی هوسبازی است .

۱۰۶۲- (( کشف الغمه ، )) ص ۲۸۸.

۱۰۶۳- همان ماءخذ، همان ص .

۱۰۶۴- همان ماءخذ، همان ص .

۱۰۶۵- در همه نسخه های موجود همین طور است ولی در صفحه ۲۸۸ (( کشف الغمه ع(( (سی هزار) آمده است که ظاهرا کلمه (الف هزار) را ناسخان افزوده اند زیرا هیچ کس قادر نیست در یک مجل سی صد مساءله بپرسد تا چه رسد به سی هزار، اگر چه امام علیه السلام توان آن را دارد که مسائل را هر قدر هم که زیاد باشد، پاسخ گوید، حتی اگر بالغ بر هزار هزار باشد.

۱۰۶۶- (( کشف الغمه )) ، ص ۲۸۸.

۱۰۶۷- (( الخرایج و الجرائح چاپ ضمیمه اربعین ، ص ۲۰۷.

۱۰۶۸- (( کشف الغمه )) ، ص ۲۸۹. این داستان در نسخه چاپی خرائج وجود ندارد.

۱۰۶۹- همان ماءخذ، همان ص . در نسخه چاپی خرائج وجود ندارد.

۱۰۷۰- همان ماءخذ، همان ص . در نسخه چاپی خرائج وجود ندارد.

۱۰۷۱- همان ماءخذ، همان ص .

۱۰۷۲- همان ماءخذ، همان ص .

۱۰۷۳- در (( اعلام الوری )) طبرسی ص ۳۳۴ به جای امیهٔ بن علی (( از موسی بن جعفر)) آمده است .

راه روشن (ترجمه محجه البیضاء) ج ۴-ص ۳۴۸

ملا محسن فیض کاشانی


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.