جمعه, ۱۲ بهمن, ۱۴۰۳ / 31 January, 2025
سایه ای مبهم و دور
از آغاز هنر نمایش تا به امروز بازیگر همواره بهترین و تاثیرگذارترین عنصر یک اجرا بوده است. در تمام تعاریفی که از هنر نمایشی شده، همیشه بازیگر مبنا قرار گرفته و اصلیترین رکن آن بوده است. شاید در تئاتر بتوان بسیاری از عناصر را حذف کرد و کنار زد. همچون نمایشنامه، لباس و دکور هم با کلیتی به نام تئاتر روبهرو بود اما بدون بازیگر هویت اثر بهمثابه تئاتر از دست میرود و باید نام دیگری بر آن نهاد؛ کما اینکه تمام تلاشها در راستای حذف بازیگر از تئاتر همچون تلاشهای گوردون کریگ همواره ناکام بوده و امروزه در تمام اشکال تئاتر اعم از تئاترهای مدرن و پیشرو، تئاتر تجاری، تئاتر کلاسیک و... روز به روز بر اهمیت بازیگر افزوده میشود.
در حوزه تئاتر دینی نیز همچون سایر حوزهها اما با ویژگیهایی خاص این تئاتر، بازیگری عاملی بس مهم است. برخی از این ویژگیها که به شکل مستقیم به عامل بازیگری مربوط میشوند عبارتند از: بداههسازی براساس موقعیتهای متفاوت و مکانهای متفاوت اجرا و حتی تفاوت تماشاگران، رعایت جرمهای فراوان به دلیل جنبههای اقتصادی و تاکید بر عناصر احساس و انتقال آن از سوی بازیگر که بازنمودهای آن را به شکل کامل در نمایش دینی تعزیه میبینیم.
نمایش «در قاب ماه» نیز با ویژگیهای تئاتر دینی سعی دارد با تکیه بر دو عامل پیشآگاهی تماشاگر از رویدادها و تاثیر بر احساسات مخاطب، ارتباط موفقی با تماشاگر برقرار کند و با استفاده از تصویرسازیهای زیبا، بهره گرفتن از حداکثر امکانات دیداری و شنیداری بر تاثیرگذاریاش بیفزاید اما آن قدر توش و توان خود را در راه این عوامل جانبی خرج میکند که از مهمترین عامل این تاثیرگذاری یعنی بازیگر غافل میماند و علیرغم تواناییهای فراوان اجرا بالاخص در حوزه کارگردانی نمیتواند آنچنان که باید با مخاطب ارتباط برقرار کند و از تاثیرگذاری بهخصوص در حوزه احساس بازمیماند. این نمایش با توجه به امکانات تالار وحدت و استفاده کارگردان از این امکانات سرشار از جلوههای دیداری است اعم از تصاویر متعدد پروجکشن، سایهها و استفاده از دود و جلوههای نوری متنوع، چنان که به ندرت میتوان لحظاتی را در اجرا یافت که کارگردان از این جلوهها بهره نبرده باشد.
این استفاده مکرر از جلوههای بصری به زیباتر کردن وجه دیداری اثر کمک شایانی کرده اما از سویی تعدد آنها باعث کمرنگ شدن نقش بازیگر شده، چون اگر بخشی از فضاسازی نمایش چنان که ذکر شد بر دوش موسیقی است، بخش دیگر آن بر عهده این جلوههای بصری و بالاخص تصاویر پروجکشن است تا جایی که مجالی برای فضاسازی توسط بازیگر در اجرا باقی نمیماند و آنچه از بازیگر باقی میماند سایهای است مبهم و دور.
از دیگر سو تعدد جلوههای دیداری از جمله سایهها و تصاویر پروجکشن باعث میشود کار تبدیل به دافعه شود و اگرچه این تصاویر برای کمک به تنوع اجرا به آن اضافه شده اما این تنوع خود به تکرار میگراید و پس از چندی تماشاگر را خسته میکند. یکی از مهمترین عوامل به حاشیه رفتن بازیگران در این اجرا به نحوه طراحی حرکت توسط کارگردان بازمیگردد که خود را در دو نوع میزانسن عمده وی نمایان میکند.
نخست آنکه بخش زیادی از زمان نمایش و طراحی حرکتی کارگردان مصروف حرکات دستهجمعی و بالاخص رقص با شمشیر شده است که در نوع خود زیبا و جذاب و برگرفته از آئینهای بدوی اعراب است، اما ویژگی بارز این نوع حرکات عدم هویت فردی و به تبع آن شخصیتپردازی است. یعنی تماشاگر در این نوع حرکات فردیت بازیگر و جزئیات بازی وی را فراموش کرده و به عنوان یک کل به آنان مینگرد.
انتقال احساس در این نوع حرکات بیش از آنکه از بازی بازیگران ناشی شود از نوع طراحی کارگردان، ریتم حرکتی و تصویرسازی به دست میآید و در این نقطه نیز بازیگر به حاشیه رفته و کارگردان است که بر مخاطب تاثیر میگذارد.
دومین عامل در طراحی کارگردان به حریمهایی باز میگردد که در نمایشهای مذهبی وجود دارد و مانع از نشان دادن چهره اولیا میشود. در این نمایش و بالاخص در بخشهای پایانی آن امام حسین(ع)، حضرت زینب(س) و حضرت عباس(ع) شخصیتهای محوری و پیش برنده هستند که ما با چهره هیچکدام روبهرو نمیشویم. این بازیگر را ملزم میکند از طریق سایر امکانات بیانی همچون صدا و حرکت به ارتباط با تماشاگر دست یابد آنچنان که در تعزیه اتفاق میافتد. از دیگر عناصری که باعث پسروی بازیگران شده و مانع ارتباط حسی آنان با مخاطب میشود، شخصیتپردازی است؛ چرا که تا پایان نمایش نیز مخاطب در انتخاب قهرمان داستان و شخصیت پیشبرنده و محوری درمیماند. در ابتدا با شخصیت سکوت و مادرش روبهرو میشویم و حوادث حول محور آنان شکل میگیرد. به سرعت آنها جای خود را به هلال و مادرش میدهند و سپس دو مادر به عنوان ناظر به حاشیه میروند و امام حسین و یارانش این نقش را بر عهده میگیرند و در پایان دوباره سکوت به عنوان شخصیت اصلی معرفی میشود.
این دوگانگی در تعیین شخصیت محوری باعث میشود هیچکدام از شخصیتها آنچنان که باید نه برای بازیگر و نه برای مخاطب جا نیفتد و تاثیرگذاری خود را از دست بدهند.
در پایان میتوان گفت هر چند نمایش «در قاب ماه» در بررسی جزء به جزء از عناصری بسیار قوی و قدرتمند تشکیل شده اما این عناصر قدرتمند نمیتوانند تشکیل یک کلیت قوی را بدهند؛ چرا که یک عامل ارتباطی بسیار مهم در این میانه فراموش شده است؛ عاملی به نام بازیگر که میتوانست به هر یک از این عناصر قدرتی مضاعف ببخشد.
رحیم عبدالرحیمزاده
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست