جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

نبی رحمت صلی الله علیه و آله و سلّم و جوانان


نبی رحمت صلی الله علیه و آله و سلّم و جوانان

یکی از رازهای بزرگ موفقیت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم در پیش برد اسلام, این بود که در تمام اقشار و طبقات مردم به ویژه در قلب جوانان جای گرفته بود چرا که این شیوه را از خدایش آموخته و سخت به این قشر علاقه مند بود و آن ها را دوست می داشت و به طور جداگانه نیز حالشان را جویا می شد

یکی از رازهای بزرگ موفقیت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلّم ) در پیش‌برد اسلام، این بود که ‏در تمام اقشار و طبقات مردم به ویژه در قلب جوانان جای گرفته بود چرا که این شیوه را از ‏خدایش آموخته و سخت به این قشر علاقه مند بود و آن‌ها را دوست می‌داشت و به طور ‏جداگانه نیز حالشان را جویا می‌شد.

گاهی به عیادت بیماران جوان می‌رفت و گاهی در جمعشان می‌نشست و با آنان سخن ‏می‌گفت و نصیحت شان می‌کرد همین برخوردهای زیبا و منحصر به فرد پیامبر بود که ‏باعث شد جوانان به رسول خدا عشق ورزیده، جان خود را فدای حضرتش نمایند.

در بسیاری از جنگ‌ها همین جوانان بودند که فرماندهی یا پرچمداری لشگر اسلام را به ‏عهده می‌گرفتند و یا طرف مشورت پیامبر (صلی الله علیه و آله) قرار می‌گرفتند گاهی نیز ‏همین جوانان نماینده ویژه پیامبر (صلی الله علیه و آله) بودند تا به مردم قرآن و معارف ‏اسلامی بیاموزند و همین جوانان بودند که از طرف پیامبر (صلی الله علیه و آله) به عنوان ‏استاندار و فرماندار و قضات در برخی از شهرها تعیین می‌شدند اینک از باب نمونه به چند ‏ملاقات و نشست پیامبر با جوانان اشاره می‌کنیم:‏

۱) قرائت قرآن در محفل جوانان

امام صادق (علیه السلام‌) فرمود: روزی پیامبر بزرگوار اسلام (صلی الله علیه وآله) از ‏برخی جوانان انصار ستایش کرد و فرمود می‌خواهم بر شما آیاتی از قرآن مجید تلاوت ‏کنم؛ پس هر که گریه کرد، بهشت بر او واجب می‌شود. آن گاه آخر سوره زمر را بر آنان ‏تلاوت فرمود « وَسِیقَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِلَی جَهَنَّمَ زُمَرًا حَتَّی إِذَا جَاؤُوهَا فُتِحَتْ أَبْوَابُهَا وَ قَالَ لَهُمْ خَزَنَتُهَا ‏أَلَمْ یَأْتِکُمْ رُسُلٌ مِّنکُمْ یَتْلُونَ عَلَیْکُمْ آیَاتِ رَبِّکُمْ وَ یُنذِرُونَکُمْ لِقَاء یَوْمِکُمْ هَذَا قَالُوا بَلَی وَلَکِنْ حَقَّتْ ‏کَلِمَةُ الْعَذَابِ عَلَی الْکَافِرِینَ »(۱) کسانی که کافر شدند، گروه گروه به سوی جهنم رانده ‏می‌شوند وقتی به دوزخ می‌رسند، درهای آن گشوده می‌شود و نگهبانان دوزخ به آن‌ها ‏می‌گویند: آیا رسولانی از میان شما به سویتان نیامدند که آیات پروردگارتان را برای شما ‏بخوانند و از ملاقات این روز شما را بر حذر دارند؟

می گویند: آری ولی فرمان عذاب الهی بر کافران مسلم شده است.

تمام جوانان حاضر در مجلس گریستند، جز یک جوان که گفت: یا رسول الله من خود را به ‏حال گریه در آوردم، اما اشکی از چشمانم جاری نشد.

پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: من بار دیگر این آیه را بر شما تلاوت می‌کنم و هر که ‏خود را به حالت گریه درآورد، بهشت بر او است و آن گاه آیه را بر آن‌ها تکرار فرمود این بار ‏تمام جوانان گریه کردند مگر همان جوان که فقط تباکی کرد و به فرموده پیامبر (صلی الله ‏علیه و آله) همه از اهل بهشت شدند.(۲)‏

۲) در کنار قهرمانان

ابن فتال نیشابوری از امام صادق (علیه السلام‌) نقل کرده که روزی پیامبر (صلی الله علیه ‏وآله) بر گروهی گذر کرد درحالی که سنگی از جایی بلند می‌کردند و زور آزمایی می‌کردند ‏پیامبر (صلی الله علیه وآله) لحظاتی در کنار آنها ایستاد و فرمود: برای چه چنین می‌کنید؟

در پاسخ گفتند: می‌خواهیم ببینیم کدام از ما یک قوی‌تر است.

پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: آیا شما را خبر دهم که کدام یک از شما نیرومندتر ‏است؟ گفتند: آری رسول الله.

پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: قوی‌ترین شما کسی است که اگر از چیزی خوشحال ‏شد و شادمان گشت، این شادمانی او را به باطل و گناه نکشاند و اگر از چیزی خشمگین ‏شد، خشم او، وی را از حق دور نسازد...(۳)‏

۳) برگزاری مسابقه

امام زین العابدین (علیه السلام‌) فرمود: هنگام برگشتن نیروهای رزمنده از جنگ تبوک ‏پیامبر (صلی الله علیه و آله) دستور داد تا مسابقه شتر دوانی برگزار گردد در این مسابقه، ‏شتر پیامبر (صلی الله علیه و آله) که اسامة بن زید بر آن سوار بود، برنده شد اسامه، آن ‏روز جوانی ۱۷ ساله بود.

همه می‌گفتند: پیامبر (صلی الله علیه و آله) برنده شده است؛ اما پیامبر (صلی الله علیه و آله) می‌فرمود: ‏اسامة برنده است.(۴)‏

۴) دل جویی از جوانان

رسول گرامی اسلام در طول سالیان نبوت خود، چه در مکه و چه در مدینه، بلکه در تمام ‏دوران عمر پر برکت خویش، با این قشر رابطه‌ی خوبی داشت؛ حتی نسبت به برخی ‏جوانان غیر مسلمان نیز عنایت ویژه داشت؛ به گونه‌ای که آن‌ها را متمایل به اسلام ‏می‌نمود. گاه که برخی از آنان را نمی‌دید تفقد کرده، به سراغشان می‌رفت.

آورده اند: نوجوانی یهودی در مدینه همواره به حضور رسول خدا (صلی الله علیه و آله) ‏می‌آمد؛ به حدی که رابطه‌اش با آن حضرت خصوصی شده بود و پیامبر (صلی الله علیه ‏و آله) او را برای پیام رسانی به اطراف می‌فرستاد و...

پیامبر (صلی الله علیه و آله) چند روز او را ندید. از اصحاب احوال او را پرسید. یکی گفت: او ‏در بستر مرگ است و گویی امروز آخرین روز او در دنیا و نخستین روز او در آخرت است. ‏پیامبر (صلی الله علیه و آله) همراه چند نفر از اصحاب به خانه او رفت و او را بیهوش دید. ‏وجود مقدس رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) مایه برکت بود وقتی شخصی را صدا ‏می‌زد هر چند او بیهوش باشد، پاسخ آن حضرت را می‌داد.

رسول خدا (صلی الله علیه و آله) او را صدا زد نوجوان یهودی، چشم هایش ‍ را گشود و ‏عرض کرد لبیک یا اباالقاسم حضرت به او فرمود: به یکتایی خدا و رسالت من از جانب خدا ‏گواهی بده.

نوجوان به پدرش که در کنارش بود، نگاه کرد و به خاطر رعایت پدرش که یهودی بود، ‏چیزی نگفت.

پیامبر (صلی الله علیه و آله) برای بار دوم او را به یکتایی خدا و رسالت خود دعوت کرد او ‏باز پدر خود را دید و چیزی نگفت.

برای بار سوم نیز این کار تکرار شد.

پدرش به زبان آمد و گفت: فرزندم ملاحظه مرا نکن؛ اختیار با خودت است، هر چه ‏می‌خواهی بگو.

در این هنگام نوجوان گفت: «اشهد ان لا اله الا الله و اشهد انک رسول الله» سپس جان به ‏آفرین تسلیم کرد.

رسول خدا (صلی الله علیه و آله) از پدرش خواست که خود به مسائل کفن و دفن آن ‏نوجوان بپردازد سپس به یاران فرمود: بدن آن نوجوان تازه مسلمان را غسل داده، کفن ‏کنید. آنان نیز پس از غسل و کفن، جنازه او را به حضور رسول خدا آوردند.

رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بر پیکر جوان تازه مسلمان نماز خواند و پس از پایان ‏مراسم دفن، پیامبر (صلی الله علیه وآله) به خانه خود بازگشت؛ در حالی که می‌فرمود: ‏‏«الحمد لله الذی انجا بی الیوم نسمة من النار» سپاس خدای را که امروز به وسیله من ‏انسانی را از آتش جهنم نجات داد.(۵)‏

نویسنده : محمد جواد مروجی طبسی

پی نوشت :

‏۱- سوره زمر، آیه ۷۱

‏۲- سفینة البحار، ج ۲، ص ۹۴.

‏۳- روضة الواعظین، ج ۲، ص ۳۷۹، مشکاة الانوار، ص ۳۲

‏۴- وسائل الشیعه، ج ۱۳، ص ۳۵۱.‏

‏۵- داستان دوستان ج ۳، ص ۳۲۳، مشکاة الانوار، ص ۳۹۲‏