پنجشنبه, ۱۶ اسفند, ۱۴۰۳ / 6 March, 2025
هژمونی منع در غیاب فرهنگ

«رازی در کوچه ها» رمان آخر فریبا وفی، رمانی رئالیستی و با مضمون و زمینه اجتماعی است. راوی اول شخص داستان، حمیرا در سفری ذهنی به گذشته، دوران کودکی و نوجوانی خود را که مدت ها گویی به عمد به فراموشی سپرده بوده است، مرور می کند. زمان روایت ترکیبی از حال و گذشته است. وقایع گذشته گاه گزارش گونه و گاه به شیوه ماضی روایت می شود. به کارگیری این تکنیک فاصله مخاطب را با رخداد های داستان تنظیم می کند و تنوع روایت و جذابیت متن را افزایش می دهد. گاه ماجرایی که در گذشته می گذرد، نیمی با ساخت ماضی و نیمی با روایت گزارش گونه نوشته شده است تا مخاطب، گذشته راوی رمان را به شکلی ملموس تر دنبال کند.
آغاز رمان به هنگامی است که حمیرا برای عیادت پدرش عبو - که در بستر مرگ افتاده است - پس از مدت ها به زادگاه خود بازمی گردد و با خاطراتی در گذشته خود همراه می شود. جغرافیای زمانی و مکانی داستان مشخص نیست. نامی از شهر زادگاه حمیرا برده نمی شود و نمی دانیم در حدود چه سال هایی از تاریخ معاصر ماجرا رخ می دهد. ابهام زمانی و مکانی داستان، وقایع و شخصیت ها را از سطح واقعی به سطح نمادین بسط می دهد و گویی ماجرا را به تمثیلی فراگیر و قابل تعمیم به سراسر جغرافیای فرهنگی ایران بدل می کند، هرچند توصیفات داستان کم و بیش نشان می دهد شهر خاطرات حمیرا تهران نیست و زمان خاطرات باید حول و حوش دهه های ۴۰ و ۵۰ و پیش از پیروزی انقلاب باشد. جهان رمان «رازی در کوچه ها» جهانی منقطع از واقعیت سیاسی و تاریخی است. گویی از فضایی آکواریومی و چنان بسته حکایت می کند که جز یک کوچه و دیوارهای خانه ها ورای آن چیز دیگری وجود ندارد یا دست کم اعضای چنین جامعه کوچک و مختنقی تصوری از جهان خارج ندارند؛ جهانی کوچک، منزوی و منفعل که بیرون از آن برای شخصیت های داستان واقعیتی نیست. تصویر آغازین رمان از حالت در حال احتضار عبو، وجه نمادین این شخصیت را به تمامی آشکار می کند. عبو دارد می میرد. مثل یک پیرمرد نه، مثل یک تمساح می میرد. پلک هایش مثل گل خشک سنگین شده اند. به زحمت بلندشان می کند و نصفه نیمه دنیا را می بیند. مردمک ها لیز و رنگ برگشته اند. پیرمرد دیگر نمی تواند به چیزی زل بزند، حتی به من. (ص ۵)
عبو پدری است که از طریق زل زدن اعمال اقتدار می کند. تمامی تصویرمان از عبو در نقش پدری اش خلاصه می شود. می دانیم او کفاش بوده است اما تمامی اقتدارش گویی در منزل نمودار می شود و به ویژه در برخوردی که با ماهرخ - زنش مادر حمیرا- دارد. اولین تصویر ارائه شده از ماهرخ، زنی است بی حس که کف آشپزخانه دراز کشیده است و عبو برای آنکه واکنشی از ماهرخ ببیند، او را زیر کتک می گیرد. عبو پدری است که زمانی مقتدر و ترسناک بوده است و در جهان کوچک خانواده اش در حد ناآگاهی خود حصار و خفگی پدید آورده است. حمیرا در سراسر رمان پدر و مادر خود را با نام کوچک شان یاد می کند، همچون غریبه هایی که زمانی مادر و پدر او بوده اند و جز ربط جبری این نسبت خانوادگی ارتباط دیگری میان آنها وجود ندارد. بیگانگی راوی با پدر و مادرش به همان اندازه است که با زادگاه و گذشته اش و گره اصلی رمان در واقعه یی است که مانند یک شوک شدید، به حافظه حمیرا دستور فراموشی داده است؛ واقعه یی که در اواخر رمان آشکار می شود.
راوی تنها در یک نقطه از داستان مادر خود را با لفظ «مامان» به یاد می آورد. این دومین بار است که عبو اقتدار ظالمانه اش را بر ماهرخ اعمال می کند. کارگرها برای ساختن حمام به خانه عبو آمده اند و ماهرخ هنگامی که در تمیزکاری به کارگرها کمک می کند سهواً چادرش کنار می رود. عبو آمرانه و توهین آمیز ماهرخ را طرد می کند. ماهرخ برای آخرین بار به حمام نمره می رود و حمیرای کوچک همراه اوست. ساعت ها ماهرخ در حمام نمره می ماند و وقتی حمیرا سراغش می رود، درمی یابد او ساعت ها رخت های چرک را چنگ زده است و دستانش مجروح است.رفتم توی بخار، مامان مثل یک روح نشسته بود زیر دوش و کوه لباس بغل دستش بود. داشت با حرکت خسته یی لباس ها را چنگ می زد. نور بی رمقی از نورگیر سقف می تابید و بخار را متراکم تر نشان می داد غ...ف. مامان مرا دید ولی نگاه ماتش از شانه هایم بالا نیامد. انگار مرا نشناخت. صورتش سرخ شده بود و موهای خیسش چسبیده بود به صورت و گردنش. دست هایش قرمز بودند و خون از برآمدگی استخوان هایش بیرون می آمد. بس که لباس های زبر را ساییده بود. (صص ۱۴۲-۱۴۱)
ماهرخ تصویر مادری است درونگرا و غالباً ساکت که بیش از آنکه این ویژگی حاصل طبیعتش باشد، انگار از نوعی بی حسی ناشی شده است؛ زنی که غیبت محبت مردانه در زندگی اش و برخوردهای خشن و آمرانه عبو او را به درون خود فرو برده است. بارزترین تصویر ماهرخ که گویای شخصیت پردازی کامل آن است هنگامی است که راوی رقصیدن او را توصیف می کند. منیر- همسایه یی که شوهر پاکستانی به نام مراد دارد- برای اولین بار، موسیقی را به خانه ماهرخ می آورد و زن ها با چیزی به نام رقص و موسیقی آشنا می شوند. منیر زن خونگرم و پرشروشوری است. لباس های کمد را به تن ماهرخ امتحان و او را آرایش می کند. ماهرخ در تمامی این صحنه (صص ۵۸-۵۴) حالتی خجول، منفعل و گریزنده دارد، گفتی با زنانگی خود آشنا نیست.تصویر رابطه مستانه یا محسن نیز جلوه دیگری از جهان بسته رمان «رازی در کوچه ها» است. مستانه خواهر بزرگ تر حمیرا بدون آنکه درک یا دیداری با پسر همسایه داشته باشد، از حمیرا جویای احوال اوست و نامه هایی به محسن می نویسد. حمیرا که کوچک تر است و هنوز اجازه دارد در کوچه رفت و آمد کند در نقش پیک قاصدی برای مستانه ظاهر می شود که او را با جهان بیرون ارتباط می دهد. مستانه شخصیت فرعی رمان و سایه یی از انفعال ماهرخ است و تجلی این واقعیت که قواعد سنتی جامعه ایران در گذشته، زنان را چنان در ناآگاهی نگه می داشت که از درک واقعیت جهان پیرامون خود عاجز می ماندند. هنگامی که منیر حین ماشین سواری توجه محسن را جلب می کند و مستانه این واقعیت را در نمی یابد، مقطعی از داستان است که مخاطب با محصول این خامی ناشی از عدم ارتباط با جهان خارج مواجه می شود. (صص۱۱۳-۱۱۰)
شمس و عالیه- زوج همسایه و پدر و مادر محسن- نیز بستری برای خرده داستان های فرعی رمان اند. شمس و دایی نمونه هایی از بارقه آگاهی در جامعه بسته داستان اند. دایی که فردی است اهل مطالعه و اخبار روز را دنبال می کند، گویی تنها شخصیتی است که در آینده حمیرا روی او تاثیر گذاشته است و نیز پنهانی با یک زن- یک معشوق آرمانی- در تماس است. تصاویر دلنشینی که حمیرا در گذشته و حال از دایی ارائه می دهد گویای این تاثیر است. در عین حال پرداخت شخصیت شمس به عنوان یک شخصیت فرعی بسیار استادانه صورت گرفته است و از نقاط درخشان این رمان به حساب می آید. شمس- به همراه دایی- نقاط رنگ آمیزی شده گذشته راوی است، شعر های زیادی از بر است، نجاری می کند، اهل گل و گلدان و باغچه است، آواز های قدیمی ایرانی را دوست دارد، رادیوباز است و از همه جالب تر آنکه شب ها دیروقت به حمام می رود تا شعرهایی را که در حافظه دارد، دکلمه و روی نوار ضبط کند. (صص ۱۰۲-۹۹) و این شخصیت به طرزی نمادین نابیناست. (به یاد شخصیت تیرزیاس در «ادیپ شهریار» می افتیم که دانا ترین و پیشگوست و گویی به همین دلیل است که چشم سر را به ازای چشم سر داده است.) عالیه نیز در کنار شمس شخصیت پردازی مثال زدنی دارد، مدام داستان های ساختگی از خودش و اطرافیانش می گوید که این داستان ها سرشار از شفقت و قدردانی است و در همه آنها یا قلب کسی می شکند یا اشک کسی درمی آید و دست آخر دخترش گریه کنان دست هایش را در آغوش می گیرد، (صص ۱۰۱-۱۰۰)
مهم ترین شخصیت رمان، آذر است که نقطه گره داستان مربوط به اوست و نشانه هوش کودکانه یی که سرانجام از دست می رود. آذر که پدرش زندانی است و مادرش نانواست با برادرش غلامعلی زندگی می کند؛ برادری که تمرین می کند به مرد مقتدر- از آن گونه که عبو نمونه مثالی آن است- بدل شود.
رازی که حمیرا را ناخواسته به فراموشی گذشته ناچار کرده است، مرگ آذر است. اگر چه نویسنده خشونت و وجه طبیعت گرایانه فصل مرگ آذر را چندان تغلیظ نکرده است اما تاثیر گذاری این صحنه در مقایسه با سایر بخش های رمان برجستگی خاصی دارد. غلامعلی، آذر را به خاطر رفتن به بازار تنبیه و در خانه محبوس می کند. پس از مدتی که آذر در خانه زندانی است به بالای درخت می رود و راز غلامعلی را آشکار می کند. غلامعلی که راهی برای پایین آوردن آذر نمی بیند و نمی تواند او را خاموش کند درخت را آتش می زند و آذر بخت برگشته کباب می شود. نویسنده می توانست به کمک جزیی نگاری و برجسته ساختن عناصر واقع گرایانه و خواه ناخواه خشن این بخش از رمان، تاثیرگذاری آن را به مراتب افزایش دهد (مشابه این صحنه را در فصل آغاز «بچه های قالیبافخانه» مرادی کرمانی با توصیف آتش زدن یک الاغ خلق کرده است و بازخورد آن به لحاظ تاثیر به مراتب بیشتر است.)
در حاشیه این ماجراها، عزیز - مادربزرگ- نماینده نسل پیشتر است که تنگی محیط خود را از طریق روی آوردن به تجسمات خودساخته و فاقد اصالت دینی بسط و گسترش داده است.عزیز داستان خلقت را گفت. او که چند خیابان بالاتر از این دنیا را نمی شناخت از آن دنیا خبر داشت و آدم و حوا را لابد دیده بود که آنقدر قشنگ توصیف شان می کرد. دلم می خواست بروم آنجا. همان جایی که اسمش بهشت بود و امن بود. آذر را هم با خودم می بردم. (ص۱۶۲)
و یا؛ عزیز آز آن دو پرسشگر قهار گفت که مدام می پرسند و می پرسند. انگار جواب مهم نبود. مهم سوال بود که با آن مراسم پرسیده می شد. آن دو نفر هرگز از زندگی ام کنار نرفتند، حتی وقتی عزیز نبود که یادم بیندازد. برای هر کاری که می کردم باید جواب پس می دادم. پرسش ها تمامی نداشتند. (ص۱۶۶)
تصویر عزیز، تصویر انسان مرگ زده است، انسانی که برای بهبودی حیات بشر در روی زمین و رفع بی عدالتی ها تلاش نمی کند، بلکه تنها می کوشد وضعیت نابسامان و رنج آور زیست جهان خود را از طریق به یاد آوردن رستگاری نهایی در جهان آخرت تحمل پذیر کند.(توجه کنید به تقابل این انگاره ها با آموزه های عمیق دینی و به ویژه قیام امام حسین(ع) در نینوا.)
فضای رمان «رازی در کوچه ها» ترسیم جامعه یی است در غیاب فرهنگ، جامعه یی که نشانه یی از آگاهی، بلوغ و حرکت در یک روند تاریخی در آن دیده نمی شود. در ایجاد فضای رکود، نویسنده توفیق کاملی یافته است. کوچه و خانه های داستان نماد بازنمایی جامعه یی ایستا و مرده را با موفقیت ترسیم می کند. جامعه کوچک این رمان، جامعه یی است فاقد چشم انداز، آینده در آن معنایی ندارد، کما اینکه رشد درونی و بیرونی، مادی و معنوی هم در آن دیده نمی شود. به نظر می رسد به درستی، فریبا وفی عنصر مذهب را از کلیت این فضا - چه به نحو سلبی و چه به نحو ایجابی - حذف کرده است. همه ما روشنفکرانی را سراغ داریم که ابعاد راکد و آینده ستیز سنت ایرانی و فرهنگ تحول ناپذیری را به دین و مذهب نسبت می دهند.
در حالی که نویسنده در این رمان نشان می دهد دین به فراخور ظرفیت و آگاهی فرهنگی هر جامعه یی، قالب ذهن و زندگی را می پذیرد. فرهنگ ایستا دین را نیز به صورت ایستا به کار می گیرد و از آن تفسیری مغایر با تحول و رشد معنوی ارائه می دهد.به تعبیر دیگر، قالب های موجود برای تفسیر جهان خود بر خواست و خصلت و زمینه یی زیست جهان انسان بنا می شود. منظومه های تفسیری که در اختیار انسان است مطابق پیش داشته ها و پیش پنداشته ها به کار گرفته می شود و در بستر جامعه یی که تحول را به کلی ترس آور و مذموم می شمارد از تصمیم مختارانه فرد در مقابل الگوهای پیش پرداخته فرهنگ دفاع نمی کند، هر الگویی - اعم از دین، ایدئولوژی یا اسطوره - معنای تغییرناپذیری می دهد و جامعه الگوی از پیش پذیرفته خود را در متن مورد ارجاع جست وجو می کند. به همین سبب است ادیان و ایدئولوژی ها در فرهنگ های گوناگون شکل های متفاوتی به خود می گیرند و اینجاست که باید گفت در بستر این ایستایی تاریخی، دین تنها عنصری است که به عنوان عامل بازدارنده، دست کم جلوی فاجعه بزرگ را می گیرد.این جامعه ایستا فاقد رنگ و هنر است، سواد و آگاهی مکتوب در آن وجود ندارد و حتی نخستین گام ها را برای درک فرهنگ بر نداشته است.
در این جامعه، فقدان آزادی نتیجه اعمال اقتدار بیرونی نیست. بلکه ترس و منع درونی شده یی است که نوعی بیماری روانی را تداعی می کند. بنابراین جامعه ترسیم شده در «رازی در کوچه ها» از عنصر هژمون سیاسی یا اجتماعی نیست که به اختناق کشیده شده است، بلکه از یک عنصر هژمون روانی رنج می برد. بر همین اساس می توان گفت آنچه فریبا وفی در رمان اخیرش ترسیم کرده هژمونی منع در سنت ایرانی است. هژمونی منع بیش از آنکه موجد نوعی رشد و آگاهی معنوی باشد مکانیسم تولید و تکثیر دیوار است، تا اعضای جامعه آنچه را که دارند- همان ارزش های نداشته و بازتولیدنشده- نگه دارند، غافل از اینکه باروری و رشد معنوی و فرهنگی در تعامل و دگردیسی مداوم در جدار پنجره ها و روابط بیرون از محیط بسته موجود در آن است.
اینجاست که هژمونی منع، نقطه تقابل سنت و دین را تشکیل می دهد و نشان می دهد هر قدر دین در پی رشد و بالیدن معنوی و فرهنگی افراد است، پاره های نامعقول سنت بعضاً رو در روی این خواسته قرار می گیرند.لحن کلی روایت در رمان فریبا وفی با نوعی بی حسی و تلخی همراه است که با طنز گهگاهی راوی- طنز رقیق، درونگرایانه و کمتر همذات پندارانه- به لحن هماهنگ با کلیت ساختار بدل می شود. تقسیم رمان به ۴۴ بخش کوتاه، از سویی به نویسنده کمک کرده است تا برش های زمانی را به راحتی ترتیب بخشد و از سوی دیگر خواننده را در پیگیری داستان یاری می دهد. به هر حال این رمان نقدی است بر شرایط اجتماعی زنان، در جامعه گذشته ایرانی و شاید بخش های کوچکی از ایران امروز.
ابوذر کریمی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست