جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

آینده قیمت نفت از دو دیدگاه


درحال حاضر, توجه اكثر ناظران صنعت بین المللی نفت دقیقاً روی قیمتهای كنونی وچشم اندازهای یك شوك ناگهانی قیمت ها متمركز شده است درمورد دلایل افزایش قیمت ها بحث فراوانی هست

این دلایل آشكارا پیچیده وجنجال آفرین هستند وبه نظر می آید كه دومكتب فكری وجود دارد. یكی استدلال می كند كه بالارفتن قیمت، ماهیت چرخه ای دارد و از همزمانی عواملی بالقوه تغییرپذیر نشأت می گیرد كه در یك مسیر حركت می كنند. درنتیجه، كمبودهای ناشی از رونق تقاضا ومشكلات عراق وسایر فرایندها با گرمای بازار معامله گران دست به دست همدیگر می دهند و قیمتها بالا می رود. مكتب دیگر استدلال می كند كه ما شاهد یك تغییر ساختاری بنیادین دربازار نفت هستیم كه عدم سرمایه گذاری كافی در ۱۰سال گذشته را نمود می دهد. تفاوت بین این دو مكتب، حائزاهمیت است. اگر قیمت های كنونی منشأ چرخه ای داشته باشند، در نهایت افت خواهند كرد واگر ساختاری باشند ، بالا خواهند رفت.

منحنی های آینده نگرانه بخشی از استدلال مكتب «ساختارگرایان» كه پل هورنسل در اجلاس انرژی آكسفورد (اوت ۲۰۰۴ ) به شیوایی هر چه تمام آن را بیان كرد، این است كه مدرك این تغییر ساختاری ، در منحنی خرید نفت برای ماههای آینده نهفته است . این منحنی كه توسط بازار سهام نیویورك طراحی شده، قیمت های نفت «وست تگزاس اینترمیدیت» را برای ۶سال آینده ارائه می دهد . هورنسل مدعی است كه بین سالهای ۱۹۸۶ و ۲۰۰۳ ، در حالی كه ابتدای منحنی بین ۱۰ تا ۴۰ دلار برای بشكه در نوسان بود، انتهای آن (یعنی ۴ تا ۶ سال جلوتر) سفت وسخت بین ۱۸ تا ۲۱ دلار برای هربشكه باقی مانده بود. اما در ۱۸ماه گذشته انتهای منحنی بیش از ۱۰ دلار در هربشكه افزایش یافته است . در واقع در زمان نگارش این مقاله، برای خرید یك بشكه نفت خام در دسامبر ۲۰۱۰ باید ۳۴‎/۷ دلار بپردازید. چنین استدلال می شود كه این امر نشانگر تغییری بنیادین در دیدگاه رایج دراین صنعت درقبال كمبودهای قریب الوقوع نفت خام در مقایسه با دیدگاههای مربوط به وفور نفت است كه در دهه ۱۹۹۰ متداول بود. این بحث در خور تحلیل بیشتر است.

نخستین پرسش بدیهی این است : چه كسانی از حالا برای آن آینده دور نفت می خرند وبرچه مبنایی؟ دو توضیح مرتبط وجود دارد. اولی كه برمكتب «ساختارگرایان» صحه می گذارد، این است كه این خرید راكسانی انجام می دهند كه به بشكه های سودآور علاقه مندند، یعنی فروشندگان نفت خام و پالایشگاه داران! آنهامایلند قیمت ها را مقطوع نمایند تا خطر نوسان به حداقل برسد. باتوجه به این بازیگران وانگیزه هایشان ، تجارت برای آینده تاكنون بازاری نسبتاً كساد بانقدینگی اندك داشته است . در نتیجه ، واسطه ها كه اكثر سودشان را از بازی با این منحنی های خرید برای آینده می برند، همان كسانی هستند كه اغلب اوقات نفوذ زیادی روی قیمتهای انتهای منحنی دارند. در عالم فرض، این توضیح بدین مفهوم است كه قیمت انتهای منحنی باید باتوقعات ما از هزینه درازمدت تولید كالا رابطه داشته باشد، اما آن در عالم واقعیت برای نفت، بیشتر نمایانگر قیمت های موردتوقع است . همواره گسستی بین هزینه های تولید و قیمت های نفت وجود داشته است . این گسست، از زمان اوپك دهه ،۱۹۷۰ ازتفاوتهای ژئولوژیكی وحضور كنترل كنندگان بازار نشأت می گیرد. از همین رو، افزایش اخیر قیمت های نفت شاید نمایانگر آن دسته از دیدگاههای این صنعت باشد كه اظهار می كنند ذخایر نفت در آینده به دلیل سرمایه گذاری اندك به مراتب كمتر خواهد بود، پس قیمت ها بالاتر خواهد رفت . این بحث تغییر ساختاری بود.

معامله بسیط (Spread Trading)

توضیح دوم درباره افزایش قیمت های انتهای منحنی، به معامله بسیط در بازارهای آینده بینانه مربوط می شود.پرهیز از ریسك قیمت ، كاركرد اولیه بازارهای كالا بود و چه بسا اولین آنها در قرن هفدهم در اوزاكای ژاپن برای برنج دایر شده باشد. اماخواه ناخواه چنین بازارهایی گمانه زنان را جذب كردند. توصیف آنها به عنوان زالوصفتانی كه خون «این بدن بس حساس» را می مكند، شاید قدری نامنصفانه باشد، با قدری تأمل می بینیم چنین نیست. معامله بسیط، عملاً شرط بندی روی تفاوت بین قیمت روز و قیمتی در آینده است . مبنای كار بدین شرح است: اگر احساس شود فاصله بین قیمت روز و قیمت آینده خیلی زیاد شده، یعنی قیمت روز تصنعی بالا رفته، مقرون به صرفه این است كه نفت روی كاغذ را چندماه زودتر به قیمت روز بفروشیم. با پایین آمدن قیمت روز، جریان بازار عوض می شود و شما به پولتان می رسید. معامله بسیط صرفاً به این دلیل محبوب است كه از خطر قرار گرفتن در معرض تغییرات قیمت می كاهدو گمانه زنان ریسك گریز می كوشند از شرط بندی روی تغییرات قیمت های روز وآینده اجتناب كنند، مگر این كه خود را بسیار خوش شانس بدانند.از آنجا كه قیمت های آینده كمتر از قیمت های كوتاه مدت بوده، دستیابی به سود اجتناب پذیر است. بدیهی است كه اگر احساس شود قیمت های كوتاه مدت به هر دلیلی تصنعی بالاست، انگیزه زیادی برای خریدهای آینده وجود خواهد داشت. با توجه به این دیدگاه غالب كه افزایش كنونی قیمت ها نتیجه تهدیدات ژئوپلتیكی است كه نوعی تاریخ مصرف دارند، پول درآوردن شیوه نسبتاً ساده ای به نظر می رسد. بنابراین افزایش قیمت های انتهای منحنی نمی تواند مطابق آنچه مكتب «ساختارگرایان» اظهار می كند، صرفاً به خاطر برداشتهایمان درباره كمبودهای آینده باشد. بلكه آن یك عنصر مهم بازاربینی را در بر دارد. اما اگر بخشی از توجیه افزایش قیمت های انتهای منحنی ، باور فزاینده به كمبودهای قریب الوقوع باشد،جای آن دارد كه حدس بزنیم چرا این تغییر ظاهری دیدگاه صورت گرفته است. یك توضیح احتمالی برای این تغییر این است كه عاقبت «كاهش باوران» مخاطبی یافته اند كه دیدگاه آنها درباره آینده را باور می كند. این دسته كه چندی است حضور دارند، استدلال می كنند كه با كاهش ذخایر، نفت جهان رو به اتمام است. آنها بخصوص با استفاده از منحنی«هوبرت» خاطرنشان می كنند كه كشورهای غیراوپك در آینده نزدیك به اوج تولید خود می رسند، اما باید خاطر نشان شود آنها ۲۰ سال است این نقطه نظر را مطرح كرده اند و ما هنوز در انتظار آن اوج موعود هستیم.

استدلال آنها مبتنی بر تنگناهای ذخایر به ۳ علت ایراد دارد. اول، آن كه آنها مجموعه ثابت از ذخایر«متعارف» نفت را مفروض داشته ونقش سرمایه گذاری را نادیده می گیرند و هرچند من در ذیل خواهم گفت كه این مسأله ای كلیدی است، اما آن هیچ جایگاهی دراستدلال «كاهش باوران» ندارد. دوم، می پندارند كه تقاضا برای نفت در آینده بدون حد وحصرو همسو با برآوردهای آژانس بین المللی انرژی بالا خواهد رفت.باز هم استدلال های زیادی وجود دارد كه می توان مطرح كرد كه چرا عوامل گوناگون در نهایت از رشد تقاضا خواهند كاست. از جمله این دلایل عبارتند از دغدغه های زیست محیطی و امنیت عرضه و وضع مالیات بر فروش نفت از سوی دولت های كشورهای در حال توسعه و در حال گذار برای كسب درآمد. سوم، از بازخوردهای بازار چشم می پوشند. كمبود فزاینده نفت، قیمت ها را بالا خواهد برد كه به نوبه خود از حجم تقاضا خواهد كاست و برحجم عرضه خواهد افزود. اما اگر چه استدلال مبتنی بر كمبودهای ذخایر را می توان رد كرد، این خطر واقعی وجود دارد كه پیش بینی آنها درباره كمبودشاید درست از كار درآید، اما به دلایلی متفاوت از آنچه آنها مطرح می كنند شیرین خواهد بود اگر درستی حرفشان پس از این همه سال اثبات شود، ولی به دلیلی كاملاً متفاوت. مسأله كلیدی، سرمایه گذاری شركت های نفتی دراكتشاف وتولید است. هرچند این بحث را می توان به سایر زنجیره ارزش صنعت نفت تعمیم داد، ولی این مقاله كوتاه فقط به صنایع بالادستی خواهد پرداخت.این اتفاق نظر عمومی وجود دارد كه به منظور حفظ ذخایر نفت خام برای حداقل ۵ یا ۱۰ سال آینده باید پول هنگفتی را در اكتشاف، توسعه وتولید سرمایه گذاری كرد. آژانس بین المللی انرژی اوایل امسال پیش بینی كرد اگر بخواهیم عرضه با تقاضا برابر باشد، حدود ۲۱۸۸ میلیارد دلار برای سرمایه گذاری در اكتشاف وتوسعه از حالا تا سال ۲۰۳۰ لازم داریم، یعنی بطور میانگین ۸۱ میلیارد دلار در سال . صرف نظر از گزافه گویی این پیش بینی، مسأله این است كه درباره تأمین بخش عمده این مبلغ از سوی شركت های نفتی باید تردید داشت. نه این كه جریان نقدینگی شان پایین باشد چون یك دلار افزایش قیمت نفت، درآمد اكثر آنها را ۶ درصد بالا می برد.قیمت های گزاف در سال اخیر سبب شده تا آنها از لحاظ درآمد ركورد ثبت كنند. در گذشته بالا رفتن قیمت ، شركتها را به سرمایه گذاری در اكتشاف و توسعه ترغیب می كرد و در نتیجه یك مكانیسم تنظیم خودكار ایجاد می شد. قیمت های بالا، سرمایه گذاری را افزایش می دادندكه حجم عرضه را بالا می برد و از قیمت می كاست. اما در سالیان اخیر، این چرخه تحقق نیافته و در حقیقت در این دهه، بنا به اعلام دویچه بانك، شركت های بزرگ بودجه اكتشاف خود را تا ۲۷ درصد كاهش داده اند.توضیح این فقدان بالقوه سرمایه گذاری، در تسلط تئوری های مدیریت ارزش محور به عنوان رانه استراتژی مالی شركت های نفتی بزرگ نهفته است. این دیدگاه گردش مالی بنگاه در دهه ۱۹۹۰ اعتبار یافت ومبنایش ساده است، هرچند منطقش بر مفاهیم كاملاً پیچیده ای نظیر الگوی قیمت گذاری دارایی سرمایه و شق های مختلف بعدی آن استوار گشته است. اگر شركت نتواند میزان سودی حداقل برابر با سود بازار سهام ارائه كند، باید پولها را به سهامداران بازگرداند نه این كه آن را سرمایه گذاری كند.

مفاهیم ساده اقتصادی استدلال می كنند كه قیمت های بالا پاسخی در عرضه بوجود می آوردكه یك ساز و كار تنظیم كننده پدید می آورد. اما به نظر می آیدكه آن دوره های زمانی دخیل رانادیده می گیرد. در صنایع بالادستی نفت، این دوره برای ایجاد ظرفیت تازه می تواندبین ۵ تا ۸ سال باشد. بنابراین كمبودهای نفت خام ناشی از كمبود سرمایه گذاری می تواند تامدتی باقی بماند و در نتیجه قیمت ها را بالا نگه دارد. به علاوه این فقدان سرمایه گذاری بر كلیه مراحل صنعت نفت از جمله پالایش ، حمل و نقل، بازاریابی و توزیع تأثیر می گذارد. از این نظر، كسانی كه بر وجود تغییری ساختاری در این صنعت تأكید می ورزند، شاید درست می گویند.