یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
نخبگان, اقتدار و دموکراسی
در فرآیند ایجاد و تحکیم دموکراسی در ساختار و فرهنگ یک جامعه نخبگان نقشی بنیادین دارند. این قشر درصورتی که وظایف خود را به درستی در ساحت تئوری و عمل انجام ندهند موثرترین نقش را در زوال حیات اجتماعی خواهند داشت.
اگر فرض کنیمیک جامعه منحط که درآن سنتهای اشرافی و سلطانیسم حاکم بوده است به سمت تغییر و کنش مدنی حرکت میکند معمولا این جریان در برابر مجموعه عواملی قرار میگیرد که بانی این عقب ماندگی هستند .
این عوامل میتوانند از یک مدیریت غلط آغاز شوند تا به اوج آن یعنی ظلم و استبداد و دیکتاتوری و نقصان درهمه ابعاد تفکر وعملبرسد . مدیریت غلط واکنشی اصلاحی را به دنبال دارد و یک ساختار توتالیتر که اکثریت را به ستوه آوردبعضا با واکنشهایی انقلابی روبرو میشود. لازمه اصلی به ثمر نشاندن آرمانهای دموکراسی خواهان به فرهنگ ومیزان شناخت توده به عنوان متن اصلی حرکت نسبت به شاخصههای اصلی دموکراسی برمیگردد.حرکتی آغاز شده برای رفع همه کاستیهایی که در یک جامعه غیر دموکراتیک حاکم بوده است و براساس اصول علمی و تاریخی میدانیم که جبرا دموکراسی بر توتالیتاریسم غلبه کرده و کنش مدنی به پیروزی میرسد. اینجا مسئله نخبگان پیش میآید که مردم میتوانند با انتخاب آنان سکان کشتی را به ناخداهایی از دل خود بسپارند که هم در طی سفر پیشگامان حرکت بودند و ازاین منظر مورد اعتمادند و هم درحوزههای تخصصی مجرب هستند و میتوانند ازعهده مدیریت و عملی کردن شعائر دموکراسی برآیند.
همین سیستم است که در پاسخ به سوالی قرار میگیرد که وجود نخبه و توده را درکنارهم مخالف دموکراسی حقیقی میداند و به یکسان سازی مطلق گرایش دارد. ناگفته پیداست که دموکراسی فاصله را کم میکند امادر نظر کارلمانهایم آن را حذف نمیکند: دموکراسی ماهیت فاصله را تغییر میدهد وآن را متعادل میسازد و معادله ای که جایگاه ویژه ای به نخبه میداد تبدیل میشود به یک فرآیند انتخابی که این بار نخبه به واسطه رای توده درخدمت آن قرار میگیرد. درکنار این مسئله نمیتوان واقعیت را کنار گذاشت یعنی نقش این نخبگان درپیروزی فلسفه تغییر و نقش هدایت گر آنان نسبت به تودهها.
نخبگان دموکراتیک معمولا از دل توده برخاسته اند به همین جهت میتوانند آنها را بفهمند.اما گاهی تغییرات سریع اتفاق میافتد هرچند که اگر فرآیند انقلاب را دقیق تر مورد بررسی قرار دهیم میبینیم که از سه مولفه اصلی خارج نیست:
۱. حرکتی اصلاحی است ۲.این حرکت متداوم است ۳. انتهای آن به یک کنش حداکثری منجر میشود.
درواقع نگاهی که معمولا درنقد انقلاب به عنوان آلترناتیو "تغییر" وجود دارد به اعتقاد نگارنده تیرهایش را به سمت "انقلابی گری بدون پشتوانه فکری ،راهبردی وساختاری" نشانه میرود و نافی "تغییرات ناگهانی" خارج ازصف مراحل تغییرات تدریجی است؛ آنچه که درفلسفه سیاسی به عنوان ریویزیونیسم معرفی میگردد و معمولا از ابزارهای خشونت طلبانه برای تغییر استفاده میکند.
مانهایم معقتد است که این سیستم دامن خود اشراف و حلقههای رابط آن را نیز میگیرد. دراینجا اصل بر وجود و شدت یافتن فاصله است که شاید بتواند براساس سیستم استبدادی استوار نشود اما کدامین نگاه واقع گرا است که باور کند که یک چنین ساختاری آغشته به استبداد نشود. گرایش به ساختن موجوادتی رازآلود برای به خدمت گرفتن فرهنگ و استفاده از اشیای فرهنگی برای توجیه اقتدار مطلقه یکی دیگر از وسایلی است که یک جامعه سلسله مراتبی ازآن استفاده میکند تا راه را برای بروز هرگونه نگاه انتقادی ببندد"جوامع اشرافی فلسفه رسمیخود را دارند که به هیچ وجه نباید درآن چون وچرا کرد" و در نگاه این سیستم به نخبه گرایی: نخبگان اشرافی معمولا "فرهنگ نخبه گرای" خود را میآفرینند و میکوشند برخی ویژگیهای اساسی فرهنگ گروهی خود مثل آداب معاشرت،طرز سخن گفتن،تفریحات و حتی فنون و نظامهای معرفتی را ازدسترس دیگران دور نگه دارند.
آنها ساختمان ادبیات را اینچنین پایه ریزی میکنند:"زبان فرهیخته این اقشار آنهارا ازعوام جدا میکند و این مهم ترین مانع اجتماعی میان طبقات درجامعههای قشربندی شده است."ودرادامه نگرش دموکراتیک را مانهایم دربرابر آن چنین معرفی میکند:"استفاده از زبان روزمره درادبیات و آداب مذهبی،ازاین زاویه،ابزار مهمی برای دموکراتیک شدن فرهنگ است و همین طور ارتقای مباحث فنی و صنعتی به محدوده عالی و مقدس"علم". مردم ازنگاه یک اشرافی جز در دایره طبقاتی قابل فهم و معنا نیست او برای این کار خود حتی در حوزه زبان و ادبیات لاتین از واژگانی استفاده میکند که معنای حقیر دارد.
دموکراسی طبیعتش جدای از شفافیت حداکثری و پنهان کاری حداقلی پیچیده تر شدن فضای مدیریتی درقالبهای توسعه همه جانبه است. تا دیروز همه چیز آرام بود اما امروز مسلما تحلیل روی تحلیل آن هم درفضایی که نخبه جایگاهی هم سطح توده داردو این باعث میشود که ازنظر کمی همه چیز خوب پش رود اما ازنظر کیفی نشانه ای از مثبت تر شدن فرآیند وجود نداشته باشد. این را مانهایم اینچنین پاسخ میدهد"پیدایش این مسائل نیازمند بلوغ خرد انتقادی" است یعنی توانایی غلبه بر قدرت تلفیق کنندگی نمادها که ریشه در فاصله گذاری دارد"و لازمه آن که حاصلی دیگر از نتایج گوناگون دموکراسی نیزهست به اعتقاد او نزدیکی به جایگاه قدرت است.
"یک جامعه دموکراتیک نمیتواند از مسئله تولید و بازتولید قدرت صرف نظر کند، زیرا دربرگیرنده ساز و کارهای دقیق تولید قدرت به روشهای دموکراتیک است. این مسئله خود به اقتداری دیگر این بار درسایه دموکراسی دامن میزند اما تفاوت دراین است که دراقتدار آریستوکراسی افراد بواسطه پیوندهای سببی و نسبی و کایزما و فره به اعتقاد ماکس وبر سلطه موروثی و اسطوره ای اقتدارشان را کسب میکنند.
نویسنده : امید عبدالوهابی
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
خرید میز و صندلی اداری
خرید بلیط هواپیما
گیت کنترل تردد
حجاب دولت مجلس شورای اسلامی دولت سیزدهم مجلس جمهوری اسلامی ایران رئیس جمهور گشت ارشاد رئیسی پاکستان امام خمینی سیدابراهیم رئیسی
پلیس تهران وزارت بهداشت قتل شهرداری تهران هواشناسی سیل کنکور فضای مجازی پایتخت زنان آتش سوزی
خودرو دلار بازار خودرو قیمت دلار قیمت خودرو قیمت طلا بانک مرکزی سایپا مسکن تورم ایران خودرو قیمت
سریال تلویزیون یمن سینمای ایران سینما کیومرث پوراحمد موسیقی سریال پایتخت مهران مدیری فیلم ترانه علیدوستی قرآن کریم
اینترنت کنکور ۱۴۰۳
اسرائیل غزه فلسطین رژیم صهیونیستی آمریکا جنگ غزه روسیه اوکراین حماس ترکیه ایالات متحده آمریکا طوفان الاقصی
فوتبال پرسپولیس استقلال بازی جام حذفی فوتسال آلومینیوم اراک تیم ملی فوتسال ایران سپاهان تراکتور باشگاه پرسپولیس لیورپول
هوش مصنوعی تبلیغات ناسا سامسونگ فناوری اپل بنیاد ملی نخبگان آیفون ربات
کاهش وزن روانشناسی بارداری مالاریا آلزایمر زوال عقل